ثروت یا سرنوشت
سالها پیش وقتی می پرسیدند: علم بهتر است یا ثروت؟ تقریبا یکصدا جواب می دادیم: ثروت. امروز هم ممکن است اگر همین مطلب را بپر سند همین پاسخ را بدهیم واین در حالی ست که روحیه تعارف همچنان در ما هست. بماند که چه تعریفی از تعارف دارم. مسئاه این است که اگر در هر مقوله ای حاضر باشیم مختصری به خودمان زحمت دهیم و از جایمان بلند شویم به دلیل تغییر منظر ممکن است نگاه دیگر و احتمالا جامع تری کنیم. انچه گفته ایم ثروت می تواند بامصداق سرمایه و اقتصاد و انچه گفته ایم سرنوشت می تواند با مصداق تمامیت ازضی یا اعتقادی و یا امنیت مورد توجه قرار گیرد.
واقعیت این است که در سده های گذشته هر وقت صحبت از بود و نبود ملتها سخن به میان می امده فکر می کرده اند ان ملت اگر سربازان و فرماندهان خوبی برای جنگیدن به معنای فیزیکی داشته باشد می تواندبه حیات خود ادامه دهد والا فلا. اما از چند دهه به این طرف چنین پنداشته می شود که ملتی اگر دانشگاهها یا اقتصاد مولد یا مدیران موفقی داشته باشد همه چیز از جمله قدرت داردچون دیده شده است که حتی کشورهایی برخوردار از قویترین ارتشهای جهان هم ممکن است ازهم بپاشند. نمونه اش شوروی. گاهی این تغییر مولفه قدرت ناشی از تغییر در معادلات جهانی ست. نظام نوین جهانی نظام جهانی شدن اقتصاد است و در کنار اقتصاد، مولفه هایی چون محیط زیست یا فرهنگ یا علم مطرحند. شاید بتوان گفت اینها مقولاتی تعیین کننده در حفظ امنیت ملی یک کشور شامل توانمندیهای ان در دستیابی به منافع ملی اند وامنیت ملی یعنی همه چیز یک کشور: حفظ استقلال و تمامیت ارضی، تحقق رفاه مردم و ثبات سیاسی کشور، حفظ و اشاعه ارزشهای ملی و اعتقادی و ایجاد فراغت خاطر نسبت به تهدید های اجتماعی.
امروزه دیگر استراتژیستها- مثلا برژینسکی - معتقدند تحقق امنیت هر ملت در گرو قدرت اقتصادی، توانایی زمامداران سیاسی، نواوری فناورانه و مقولاتی چون حیات ایدئولوژیک است.
وجه دیگر در دستیابی به قدرت اقتصادی، توجه به این نکته مهم است که امنیت به قول رابرت مک نامارا، توسعه ای ست ومهمتر اینکه توسعه از طریق فرهنگ سازی و ایجاد هویت فرهنگی تحقق می یابد. جامعه گرفتار به بحران هویت و تبعا مشارکت، به توسعه و امنیت نمی رسد. ضمنا باید در نظر داشت که در حالی نیازمند به حفظ هویتیم که از تعامل با دنیای بیرون به دلیل نیاز به ارتباطات نوین و رهیافتهای علمی و بازارهای بی الملل وامثالهم ناگزیریم و در عین حال دنیای نوین، فضاهای نوین دارد: گسترش سرمایه داری بلکه سرمایه سالاری و لیبرالیسم، تعریفهای تازه از حقوق بشر وازادی که ماان را بیشتر ازادی اهواء میدانیم تا ازادی عقول، دموکراسی غربی که بضا "نجس"شمرده شده، بی ثباتی های ناشی از بحرانهای منطقه ای که به دلیل پیوندهای کشورها به سرت امواج بحران را منتشر می کند، ایدئولوزیها و ادیان چند هزار گانه، تهیدهای زیست محیطی مثلا اب و دیگر مسائل جهانی.
چنین نیست که تنها در خارج این پیچیدگیها باشد. درداخل: ثبات، مستلزم بهبود وضعیت اقتصادی و بهبود، مستلزم ورود بخش و بحث مالکیت خصوصی و بخش خصوصی ست واین نمی شود مگر با اعتماد متقابل میان این بخش و نظام اجرایی، که تاکنون ممکن نشده. این بخش نیز همچون محافل بین الملل الزامات و شرایط خا ص خود را دارد: الگوهای جدید مصرف، الگوی پس انداز، تجارت خارجی، فناوری...
امروزه جنگ اقتصادی مکمل جنگ نظامی ست. جایگاه هر کشور درشطرنج جهانی به امنیت توان اقتصادی مر بوط است. می بینیم که کشورهای فقیر ناامن و بی ثبات هم هستند. کار دولتمردان اگر کاری شود یا کاری کنند که تنها بمانند از ان جهت سخت است که باید ذوالیمینین باشند و درد و جبهه به تنهایی بجنگند و این حق مردم نیست که دولتشان تنها بماند یاتنهایی پیشه کند. انچه تشدید کننده ناامنی در اقتصاد خارجی ماست عبارت است از: بهره نبردن از مزایای اقتصاد جهانی، واردات گرایی و غفلت از صادرات، ناتوانی در بهره وری از فناوریها و ضعف در جذب سرمایه گذاری خارجی. ودر اقتصاد داخلی باید بتوانیم از منابع طبیعی و مثلا وسعت سرزمینی بهره برداری کنیم، منابع تولیدی، سرمایه و نیروی انسانی را نیز مدیریت کنیم.
چین اجازه نداده است جمعیت زیاد تهدیدش کند. ان را به فرصت تبدیل کرده. نخبگان برنامه ریز به جای بر انگیختگیهای منفی در انگلستان، بیمه، خدمات مالی و صنعت کشتی سازی را متحول کردند. در هند همین گروه، فناوریهای رایانه ای را توسعه دادند. ژاپنیها نیز در حال تصرف اقتصاد کشورهایی چون تایلند، اندونزی، مالزی، تایوان، کره جنوبی وسنگاپورند.
منبع: / سایت / باشگاه اندیشه
نویسنده : محمدحسن صنعتی
نظر شما