خیابان فرهنگ، گزارشی از سمینار مطالعات فرهنگی
روزنامه شرق، شنبه ۱۳ دی ۱۳۸۲ - ۱۰ ذیقعده ۱۴۲۴ - ۳ ژانویه ۲۰۰۴
امین بزرگیان: از دهه ۱۹۵۰ که«مطالعات فرهنگی» در بریتانیا ظهور کرد و با کتاب «کاربردهای سواد» اثر ریچارد هوگارت (Hoggart ۱۹۵۷)، که به تغییرات در زندگی طبقه کارگر در بریتانیای دوران پس از جنگ می پردازد، معرفی گردید تا به امروز، همواره گستره وسیع مطالعات فرهنگی، به زندگی روزمره به عنوان اصلی ترین موضوع مطالعات متفکران انتقادی بدل شده است.
«زندگی روزمره» در خیابان، در هنگام خرید، در هنگام گوش دادن به موسیقی و توجه به رسانه و در مجموع زندگی عادی، مهم ترین جایگاه را در تولید معنا و شناخت به عهده دارد. این حوزه در تعریف های متاخر از «فرهنگ» جایگاه واقعی خود را یافته و بیش از هر کس و هر جا بر دوش متفکران فرانکفورتی ایستاده است.در سمینار دو روزه «مطالعات فرهنگی» که توسط جهاد دانشگاهی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران با همکاری گروه علوم اجتماعی مرکز بین المللی گفت وگوی تمدن ها در اواخر آذر ماه ۸۲ برگزار شد، با اینکه جای خالی بسیار از صاحب نظران احساس می شد، اما مدعوین حاضر نیز بحث های مفیدی ارائه دادند که می تواند فتح باب مبارکی در این رشته باشد.
مناطق فرهنگی
دکتر تقی آزاد ارمکی رئیس دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و رئیس گروه علوم اجتماعی گفت وگوی تمدن ها در حالی به عنوان اولین سخنران سمینار مطالعات فرهنگی به پشت تریبون رفت که هفته گذشته در اثر سقوط در چاله، دچار شکستگی پا شده بود، و شاید برای همین بسیار کوتاه و مختصر صحبت کرد. آزاد موضوع صحبت های خود را در قالب این سئوال مطرح کرد که برنامه ریزی فرهنگی و مطالعه تغییرات فرهنگی در ایران با فرض یکسان انگاری زیرساخت فرهنگی _ اجتماعی در کل ایران صورت می گیرد. با توجه به تحولات جهانی و تغییرات همه جانبه در ایران معاصر، آیا می توان ایران را به مناطق گوناگون و متفاوت فرهنگی تقسیم کرد یا خیر؟ در صورت پاسخ بلی، چند منطقه فرهنگی در ایران وجود دارد که واحدهای درونی هر منطقه از اشتراکات بیشتری برخوردار بوده و در مقایسه با دیگر مناطق، تمایزگذاری فرهنگی بین مناطق نیز امکان پذیر باشد؟از دیدگاه آزاد، در اثر مطالعات انجام شده در ایران و به طور خاص تحقق ارزش های جهانی در سال ۱۳۷۹، می توان از نه منطقه فرهنگی در ایران یاد کرد. شباهت اصلی در این مناطق در توجه به دین، زبان و خانواده است. در حالی که الگوی مشارکت اجتماعی، بین نگاه به دیگران و اهمیت فرد جدید تفاوت وجود دارد.
نشانه شناسی موسیقی پاپ
آیا در موسیقی همیشه پیام منتقل می شود؟ مسعود کوثری، عضو گروه ارتباطات دانشکده علوم اجتماعی، سعی داشت به این سئوال پاسخ دهد. او با بهره گیری از نظریه «پیرس» در باب نشانه شناسی، موسیقی پاپ را به عنوان «نماد» جامعه مدرن معرفی کرده و با مشخص کردن دال، مدلول و دلالت در این نوع از موسیقی نشان داد که کار کار شناسانه به عنوان کشف معنایی که توسط ابزارآلات موسیقی به شنونده منتقل می شود، به این نتیجه می رسد که معنای مورد نظر خالق موسیقی به دلایل متعددی از جمله ناتوانی فرستنده در کدگذاری (استفاده از نت و موزیک)، ناتوانی گیرنده در کدگشایی (فهم معنای موسیقی) و یا تداخل در کدگذاری به سبب هنجارها و فرهنگ مختلف میان فرستنده و گیرنده پیام، ممکن است به شنونده موسیقی منتقل نشود.توجه به بسترهای متفاوت فرهنگی دوسویه پیام در باب موسیقی پاپ موضوع مهمی است که در مطالعات فرهنگی مورد توجه قرار می گیرد.
دوجهانی شدن ها
سعیدرضا عاملی دیگر استاد گروه ارتباطات دانشکده علوم اجتماعی با تفکیک دو نوع جهانی شدن، یکی جهانی شدن در حوزه جهان واقعی و طبیعی و دیگری جهانی شدن در حوزه جهان مجازی و غیرواقعی، به این موضوع پرداخت که با توجه به ظرفیت های گسترده، دسترسی گسترده و محدودیت های کمتر جهان دوم یا جهان مجازی، رقابت جدی بین این دو جهان شکل گرفته است که می تواند منتهی به غلبه جهان دوم بر جهان اول یا جهان طبیعی و واقعی شود. از نظر عاملی نکته مهمی که می باید به دقت به آن توجه کرد بازنگری مفهوم فرهنگ در این دو جهان است.از آنجا که فرهنگ در مطالعات گذشته همواره پیوستی داشته است با جغرافیا و در نظام های مدرن با مفهوم دولت _ ملت، تاکنون فرهنگ شناسی همواره منعکس کننده فرهنگ در جهان اول بوده است.
با حضور قدرتمند جهان مجازی، فرهنگ شناسی بی شک گناه و رویکردهای متفاوتی را می طلبد. پارادوکس بین شرایط جهان اول یعنی جغرافیا داشتن، چسبیدگی به نظام های دولت _ ملت، فرهنگ خاص داشتن و عینی و محسوس بودن با شرایط و ویژگی های جهان دوم همچون بی مکانی، نمادین بودن، واقعیت مجازی و قابل دسترس بودن همیشگی، به قول استیوارت هال، خواب راحت ناشی از هویت های ثابت را از آدمی می گیرد و جنگی درونی را در درون فرد میان برخورداری از فرهنگ ملی و احساس تعلق ملی در جهان اول و عدم برخورداری از همان فضای فرهنگی و احساس تعلق ملی در جهان دوم را برپا می کند. وضعیتی که به تعبیر «دیوید هلد» همگی ما را امروزه تبدیل به مهاجرانی کرده است که در جهان مجازی گم شده ایم. عاملی در پایان صحبت های خود مدعی شد که ما در دوره انتقال یا دوره استقرار بین جهان اول و دوم قرار داریم و سعی می کنیم که بین این دو جهان آشتی برقرار کرده و به تولید پارادایم های جدید در فرهنگ شناسی برسیم. پارادایم هایی که بخشی از آن بی شک نوعی بازگشت به گذشته (روندهای معکوس فرهنگی) را نیز با خود به همراه خواهد داشت.
مطالعه انتقادی زندگی روزمره
هاله لاجوردی، دانشجوی دکترای جامعه شناسی که تا چندی بعد از پایان نامه دکترای خویش با محوریت سینما، دفاع خواهد کرد. در سمینار مطالعات فرهنگی بعد از این که چندین بار از حضار از باب پراکندگی در سخنانش عذر خواست به روند شکل گیری میان رشته مطالعات فرهنگی پرداخت.لاجوردی بیان کرد که نظریه پردازان مطالعات فرهنگی از نقد تفکرات مارکسیست های اولیه که گمان می کردند شناخت جهان اجتماعی مستلزم شناختن زیربنای این جهان یعنی اقتصاد است، آغاز کردند. از نظر آنان آن چیزی که به عنوان علت العلل مسائل در نزد مارکسیست ها مطرح شد در واقع روبنا و فرهنگ (یعنی همان روبنای نظریات مارکس) زیربنای تفکر اجتماعی است. از نظر این نظریه پردازان زندگی روزمره، اصلی ترین جایگاه تولید معنا یا همان جایگاه تولید شناخت را بر عهده دارد. عاملان این معنا نیز نه روشنفکران بلکه همان کنشگران زندگی روزمره اند. عضو سابق تحریریه فصلنامه ارغنون با ارجاع به بسترهای ظهور تفکر انتقادی، به دو سنت برجسته فکری جامعه شناسی پرداخت که مورد انتقاد متفکران انتقادی قرار گرفته بود.
یکی جامعه شناسان کلان که با ادعای رفع نواقص نظریه دکارت در شناختن جهان انضمامی و عینی شکل گرفته بود و دیگری جامعه شناسی خرد که سنتی بود در نقد جامعه شناسی کلان گرا.این موضع جامعه شناسی کلان که به ساختارها و نهادهای کلان اجتماعی می پرداخت، مورد این انتقاد جامعه شناسان خرد قرار گرفت که این نوع جامعه شناسی، جامعه ملموس را ندیده گرفته و کنشگران را بی اراده به حساب آورده است، پس باید به تک تک افراد جامعه به عنوان عاملان کنش و روابط متقابل آنان پرداخت. اما جامعه شناسان خرد نیز به همراه جامعه شناسان کلان گرا مورد انتقاد جامعه شناسان انتقادی قرار گرفتند که هر دو دسته برای شناخت به جهان اجتماعی رجوع می کنند. ارجاع به ساختارها یا افرادی که سرمایه داری آگاهی های آنان را مخدوش کرده است. از نظر متفکران انتقادی وقتی آگاهی مخدوش است با هر روشی که این آگاهی را اخذ کنید،این مخدوش است. از نظر متفکران انتقادی جهان اجتماعی که «هست» باید به جهان اجتماعی که «باید باشد» تفسیر پیدا کند و عقلی که تحت انقیاد سیستم های سرکوبگر قرار گرفته است را باید رها ساخت تا به نوعی همگرایی میان جامعه عقلانی و جامعه اخلاقی رسید.
صنعت فرهنگ سازی
مجری سمینار هنگامی که برای دعوت از دکتر یوسف اباذری برای ایراد سخنان خود به پشت تریبون رفت، بعد از کمی مکث به جمعیت بسیاری که برای شنیدن صحبت های اباذری در تالار شریعتی جمع شده بودند، اعلام کرد، با اینکه دکتر اباذری را پانزده دقیقه پیش در راهرو دیده که به سمت سالن برگزاری مراسم می آمده است، اما هنوز نرسیده و تا آمدن ایشان دوباره به اعلام برنامه سمینار می پردازد. با این گفته که با خنده حضار روبه رو شد، اباذری عضو تحریریه فصلنامه ارغنون و سردبیر نشریه علوم اجتماعی که به تازگی به عنوان نشریه برگزیده علمی _ پژوهشی دانشگاه تهران انتخاب شده است، رسید و سریعاً صحبت خود را آغاز کرد.
اباذری در ابتدای سخنان خود مطالعات فرهنگی را یکی از مهم ترین شاخه های جامعه شناسی معرفی کرد. وی با برشمردن سه چرخش مهم در طول تاریخ یعنی چرخش کپرنیکی، چرخش زبانی و چرخش فرهنگی؛ فرهنگ را در دوره پسامارکسیستی به عنوان عنصر مرکزی دانش ها دانست. این تغییر جایگاه فرهنگ از امری روبنا و فرعی در دیدگاه مارکسی به امری اصلی و زیربنا در تلقی اهالی مکتب فرانکفورت بیش از هر چیز با تلفیق آرای مارکس و وبر صورت گرفت. مارکس با مطرح کردن بحثی با عنوان «فیتیشیسم کالا» سعی کرده بود نشان دهد که چگونه کالا در دوران جدید تبدیل به شی ای مرموز شده است.مارکس این اتفاق را در پدیده کار می دید و مناسبات تولید را در این رخداد مهم برمی شمرد. در این باب بعدها نظریه های دیگری نیز مطرح شد؛ «گیدور» معتقد بود که همه چیز تبدیل به کالا می شود و کالا با خود همچنین وجوه استتیک (زیباشناسانه) را نیز منتقل می کند.
از سویی دیگر وبر در چارچوب نظریه عقلانیت خویش، دو نوع عقلانیت را از یکدیگر تفکیک کرد، یکی عقلانیت معطوف به هدف یا همان عقلانیت ابزاری و دیگری عقلانیت معطوف به ارزش، «لوکاچ» قبل از فرانکفورتی ها با تلفیق این دو دیدگاه (مارکس و وبر) مفهوم شی وارگی را آفرید که بعدها بسیار مورد استفاده اهالی فرانکفورت قرار گرفت.اباذری با این مقدمه به مقاله «صنعت فرهنگ سازی» آدورنو و هورکهایمر پرداخت. اباذری عنوان کرد که آدورنو با برگزیدن موسیقی پاپ به عنوان یکی از شاخصه های صنعت فرهنگ سازی دوران سرمایه داری، این صنعت را باز کاوی کرد. آدورنو معتقد است که موسیقی پاپ براساس اصول ساده و تکراری به وجود می آید که نوعی از سرکوب را نیز در خود به همراه دارد. این رخداد با به واپس بردن شنیدن، سلیقه شنیدن موسیقی را به قهقرا برده و تمایلات اصیل را سرکوب کرده است و از نظر آدورنو در این صنعت ذات موسیقی اصلاً مطرح نیست بلکه این موسیقی چیزی است که همواره در حاشیه قرار می گیرد و به عنوان پس زمینه کار و فعالیتی تجاری، صنعتی یا رفاهی مورد استفاده قرار می گیرد. این واپس روی در شنیدن همواره با خودشیفتگی همراه شده است.
خودشیفتگی تلذذی به فرد داده و همواره مخاطب خود را در شرایط کودکی نگه می دارد.اما موسیقی که آدورنو آن را به عنوان موسیقی اصیل و جدی نام می برد در پس زمینه نیست و کلیتی است که شما را دعوت به گوش دادن یا گوش ندادن می کند و نمی شود آن را به عنوان وسیله ای برای آرام شدن بعد از خستگی کار مورد استفاده قرار داد. اباذری ادامه داد، آدورنو و دوستانش قویاً به جداسازی هنر الیت و هنر عوام معتقد بودند و به حقیقت هنر اصیل پایبند هستند، چیزی که به شدت مورد مخالفت پست مدرن ها قرار گرفت.دومین موضوعی که در صنعت فرهنگ سازی مورد توجه آدورنو قرار گرفت، نقد این باور مسلط در این نوع فرهنگ است که آثار خود را همواره، آثاری جدید و آغشته به وجوه فردی معرفی می کند. از نظر این دو متفکر فرانکفورتی کسی که به اجزا و بخش های فرهنگ همچون موسیقی آگاهی داشته باشد به راحتی می فهمد که آثار جدید این صنعت آثاری تکراری و بی ارزش هستند که توسط همان صنعت، به یکسان تولید می شوند. آثار هنری در صنعت فرهنگ سازی در داخل ژانر شخصی تولید می شوند که تخطی از آن ممکن نیست.کلیشه هایی که تخطی از آن خطرناک و بیش از هرچیز و هرکس مخاطبان تحت تاثیر این صنعت را ناراضی می کند. اباذری رمان های فهیمه رحیمی رابا ویژگی های خاص خود همچون قابل پیش بینی بودن در مقوله همین نوع فرهنگ معرفی کرد که عمل خلاقانه را در درون خود به سختی رد می کند. اباذری در ادامه سخنان خود به این نکته پرداخت که به اعتقاد آدورنو در موسیقی، شعر اصلاً اهمیت ندارد و آن چیزی که در موسیقی مخاطب را تحت تاثیر خود قرار می دهد، فرمول تولید آن است یعنی حال و هوا و فضایی که به شنونده منتقل می کند.
اباذری در این جا که به نظر می رسید بسیار مورد توجه قرار گرفته در بحثی انضمامی، رفتار رادیو و تلویزیون ایران در باب موسیقی هایی که تنها شعر آن را عوض می کند، با همان حال و هوا و ریتم خوانندگان لوس آنجلسی، و مداماً پخش می کند بسیار عجیب و غریب دانست. از نظر او صدا و سیما با آن نوعی از موسیقی های نازلی که از نیمه دوم دهه هفتاد به بعد پخش می کند به گونه بسیار زیاد موجبات واپس روی شنیدن مخاطبان خود را فراهم کرده است. از دیگرسو تقلید کامل خوانندگان تلویزیونی که از خوانندگان ایرانی لوس آنجلسی صورت می گیرد، این معضل را عمیق تر می کند؛ زیرا این نوع خوانندگان با تقلید خودشان، صدای خوانندگانی مثل داریوش و گوگوش و غیره را تبدیل به بت هایی کرده اند که انگار بخشی از هستی ایران را شکل می دهند، یعنی یک نوع اسطوره سازی جدید.اباذری در پایان سخنان خودش به این نکته توجه داد که تا زمانی که کسی فرهنگی اصیل را با خود به همراه نداشته باشد، فهم نظریه آدورنو برایش سخت و مشکل است؛ مثلاً مدل انتقاد از غرب و فرهنگ غربی توسط تلویزیون به خصوص در برنامه های فرهنگی- هنری همچون سینما ۴، نقدهای آدورنویی به صنعت فرهنگ سازی غربی را شبیه به سیاست هایی ساده گرایانه کرده است که تبدیل به فحش هایی سطحی شده که مخاطبان را واقعاً بیزار می کند. از نظر اباذری اینان چون تلقی از فرهنگ والا ندارند و اصلاً نمی فهمند، اینجوری تبلیغ می کنند که فرهنگ غربی فساد است و غیر اخلاقی است، در حالی که اصلاً آنان صلاحیت نقد کردن را ندارند.
جامعه شناسی فرهنگی بوردیو
دکتر غلامحسین توسلی، استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران در ابتدای سخنان خویش با عنوان کردن این موضوع که جامعه شناسی فرهنگی بوردیو بدون شناخت دو مفهوم مهم در جامعه شناسی این جامعه شناس برجسته فرانسوی غیرممکن است، به دو مفهوم منش یا عادت واره و عرصه یا زمینه در جامعه شناسی بوردیو پرداخت. از نظر بوردیو منش یا عادت واره به مجموعه رفتارهای اجتماعی فرد که در وی درونی شده و نتیجه نوعی دیالکتیک بین عالم درون و موقعیت اجتماعی اوست، گفته می شود. منش ها انعکاس ناخودآگاهانه دنیای بیرون به دنیای ذهنی افراد است و در حالی که در اعلای درجه، اجتماعی و ساختاری هستند اما در عین حال فرد براساس وجوه فردی و شخصی خود می تواند از آنها بهره ببرد. مفهوم بعدی در جامعه شناسی بوردیو مفهوم عرصه یا زمینه است که منظور از آن ساختارهای بیرونی است که عوامل درونی افراد را به خویش منتقل می کنند. عرصه هایی که قبل از فرد وجود داشته و هویتی جدا از افراد را پیدا کرده و در فرآیندی تاریخی، مجموعه ای از روابط اجتماعی را در درون خودپرورده است. این عرصه ها محل ظهور منازعه ها، کشمکش ها و در مجموع جدال بین فرودستان و فرادستان است. در این عرصه ها آنچه شکل می گیرد نوعی سرمایه اجتماعی است که افراد را به دو گروه عمده تقسیم می کند؛ دارندگان سرمایه اجتماعی و کسانی که از این نوع سرمایه ها ندارند یا کمتر برخوردارند. همواره بین این دو گروه منازعاتی شکل می گیرد و طبقه مسلط همواره سعی می کند سلطه خود را حفظ کند.
جایگاه رسانه ها در مطالعات فرهنگی
آخرین سخنران روز اول سمینار، دکتر مهدی منتظر قائم استاد ارتباطات دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران بود که به طرح برخی نظریات مربوط به جایگاه رسانه های جمعی در جریانات فرهنگی پرداخت.مطالعات فرهنگی ریشه در مرکز مطالعات فرهنگ معاصر دانشگاه بیرمنگام دارد و پیشگامان آن در مطالعات میدانی و نظریه پردازی های خود، ارتباطات و رسانه های جمعی را در قالبی متفاوت با رویکردهای رایج (که معمولاً ساختارگرا، کارکردگرا و رفتارگرا بودند) مورد توجه قرار دادند. حاصل این تلاش ها نظریات جدیدی بود که به جایگاه رسانه های جمعی در کل جامعه و فرهنگ آن و نیز به تعامل مخاطبان و رسانه ها به ویژه در دو حوزه اثرپژوهی و مخاطب پژوهی می پردازند. نظریاتی که منتظر قائم به اجمال به برخی از آنان پرداخت.
بنیادهای نظری جامعه شناسی خرید
عباس وریج کاظمی، دانشجوی دکترای جامعه شناسی و پژوهشگر جهاد دانشگاهی به عنوان اولین سخنران روز دوم سمینار مطالعات فرهنگی، به جامعه شناسی خرید پرداخت. کاظمی که این موضوع، بخشی از پایان نامه دکترای او را نیز به خود اختصاص می دهد به سه سنت جامعه شناسی خرید توجه کرد. جامعه شناسی کلاسیک که با نظریه «استون» تحت عنوان «خریداران شهری و هویت یابی در شهر» شروع می شود، بیشتر به دسته بندی و گونه شناسی از خریدار و مرکز خرید پرداخته است. مطالعات انتقادی (جامعه شناختی و روان کاوی) که از زاویه ای نقادانه به عمل خرید خریداران توجه کرده دومین حوزه در جامعه شناسی خرید است که بیش از هر جا در نظریه «بازارچه های» والتر بنیامین خود را نشان می دهد. رویکرد سوم، مطالعات فرهنگی است که به نسبت خرید، هویت و قدرت توجه دارد.
جنسیت، واقعیت و شکل گیری اندیشه
دکتر حمید عبداللهیان عضو هیأت علمی دانشکده علوم اجتماعی که به تازگی از فرصت مطالعاتی که در کانادا داشته، برگشته است؛ این نکته را در ابتدای سخنان خود عنوان کرد که یکی از ویژگی های برجسته تحولات ذهنی و نحوه اندیشیدن به جهان پیرامون در دوران مدرن براساس جنس و سن شکل گرفته است و این مبنا می باید در فهم تحولات این دوران مورد توجه قرار بگیرد. از نظر عبداللهیان تحولات جدید برخلاف تحولات دوران مدرنیته ریشه در سطح اقتصادی _ سیاسی تعامل های اجتماعی ندارند و بنابراین تحلیل آنها باید با استفاده از سطح نظری _ فرهنگی صورت بگیرد. در اشکال جدید این بحث به وجوه تفارق شکل گیری اندیشه در میان زنان و مردان می پردازد تا نشان دهد که یکی از عللی که زنان و مردان آنچنان که در مورد ارزش های مختلف نشان داده شده است به تولید و یا بازتولید ارزش های متفاوت از یکدیگر می پردازند به تاثیر مکانیسم عقلانیت دوگانه زنان و مردان مربوط است.
از جامعه شناسی تا مطالعات فرهنگی
دکتر حسین کچوئیان از نهادینه شدن مطالعات فرهنگی، به عنوان یک حوزه معرفتی جدید در کنار سایر حوزه های علوم اجتماعی صحبت کرد. اما سئوال کچوئیان این بود که آیا ما پیش از دست زدن به چنین کاری و انتقال چنین رویکرد نظری به جامعه و حوزه دانشگاهی خود به اندازه کافی در این باب تعمق کرده ایم؟ اگر زمانی دست زدن به چنین نقل و انتقالات معرفتی بی محابا هرگونه تفکر به اعتبار آنکه علوم اجتماعی «علم» تلقی می شد در چارچوب معرفت شناسی و فلسفه علم زمان خود، عقلایی به نظر می آمد، آیا در مورد مطالعات فرهنگی نیز چنین است؟مخصوصاً اینکه صرف نظر از ابهام معرفت شناسانه کلیه علوم اجتماعی در زمان حاضر حوزه مطالعات فرهنگی اساساً داعیه علم بودن نداشته و خود را در چارچوب یک گفتمان روشنفکرانه و رویکردی نظری و نه بیشتر معرفی کرده است. این بررسی با تاکید بر ضرورت تامل عقلانی در این باب به مطالعه فرهنگی مطالعات فرهنگی دست می زند تا به سهم خود کمکی به درک ماهیت رویکرد نظری آن و نسبتش با جوامع غربی و توسعه تاریخی خاص آنها بکند. به این هدف که از این مجرا تا حدی روشن شود ما در برابر این حوزه جدید چه موضعی بایستی اتخاذ کنیم، از آن چه بخواهیم و چگونه آن را متناسب با شرایط تاریخی خاص جامعه خود درآوریم.
نظر شما