موضوع : پژوهش | مقاله

ارتباط نظام اقتصادى با نظام عقیدتى


آموزه «خداشناسى» اسلامى مبتنى بر خالقیت و ربوبیت و هدایت الهى است؛ بدین معنا که خداوند، هم خالق هستى است و هم مدبّر و هدایت کننده آن. فراتر از آن، خداوند هر لحظه در حال خلق، امر و تدبیر است و همه موجودات در همه حالات خود به او وابسته و محتاج اویند و جهان هستى یک لحظه بدون او نه باقى مى ماند و نه اداره یا هدایت مى شود.
در بحث «منشأ حیات اجتماعى»، چهار نظریه وجود دارد که علاّمه طباطبائى بر اساس نظریه دوم، نظریه «استخدام» را ابداع کرده اند. نظریه «استخدام» شکلى از هدایت تکوینى را مطرح مى کند. بر پایه هدایت تکوینى و هدایت تشریعى، هماهنگى میان منافع فردى و اجتماعى در نظام اقتصادى اسلام، از دو منبع سرچشمه مى گیرد: منبع درونى (هدایت تکوینى) و منبع بیرونى (هدایت تشریعى).
بر مبناى نظریه «استخدام»، انسان همواره به دنبال سود خود است و چون سود خود را مى خواهد، سود دیگران را نیز مى خواهد؛ زیرا مى داند که سود او بدون تأمین سود دیگران میسّر نیست. این ویژگى فطرى انسان و مقتضاى هدایت تکوینى اوست. انسان با توجه به قدرت و اختیارى که دارد، مى تواند بر خلاف مقتضاى فطرى خود و هدایت تکوینى عمل کند، میل، گرایش یا خواسته اى را بر امیال، گرایش ها و خواسته هاى دیگر خود ترجیح دهد. از این رو، به هدایت تشریعى و قانون الهى نیازدارد تابهترین راه هارابرگزیند. به عبارت دیگر، هماهنگى میان منافع فردى و اجتماعى بدون هدایت تشریعى امکان پذیر نیست.
با توجه به نظریه «استخدام» و چگونگى برقرارى هماهنگى میان منافع فردى و اجتماعى در نظام اقتصادى اسلام، معلوم مى گرددکه ساختار انگیزشى در نظام اقتصادى اسلام بر مبناى نفع شخصى مادى و معنوى قابل تبیین است.


یکى از مسائل اساسى و مهمى که تمامى نظام هاى اقتصادى ناگزیرند بدان بپردازند، مسأله چگونگى برقرارى هماهنگى میان منافع فردى و منافع اجتماعى است که خود پایه و مبنایى براى تبیین ساختار انگیزشى در هر نظام اقتصادى مى باشد. به عنوان مثال، برقرارى هماهنگى میان منافع فردى و اجتماعى در نظام سرمایه دارى، از طریق دنبال کردن نفع شخصى صورت مى گیرد، با این استدلال که «فردى که تأمین منافع شخصى خود را مقدم بر جامعه قرار مى دهد، در مى یابد که توجه به منافع شخصى او به طور طبیعى یا حتى لزوماً او را به چنان اشتغالى رهنمون مى سازد که حداکثر نفع جامعه را دربرداشته باشد.»1
نظام اقتصادى اسلام نیز از آن نظر که یک نظام اقتصادى است با این مسأله روبه رو بوده و باید نسبت به آن پاسخ خاص خود را داشته باشد. آنچه در این پاسخ، نقش تعیین کننده اى دارد آموزه «خداشناسى» است. در مرحله اول، اعتقاد یا عدم اعتقاد به وجود خالق هستى بخش و در مرحله دوم، آموزه خداشناسى اى که معتقدان به خداوند متعال برمى گزینند، در چگونگى پاسخ به این مسأله دخالت تام دارد.
بر اساس آموزه خداشناسى طبیعى (دئیسم) ـ که به موجب آن خداوند متعال جهان هستى را خلق کرد و سپس به کنارى رفته است و پس از خلقت به هیچ وجه در جریان امور عالم دخالت نمى کند و کار تدبیر جهان هستى را به قوانین طبیعى سپرده است ـ هماهنگى میان منافع فردى و اجتماعى نیز به قوانین طبیعى سپرده شده و دیگر نیازى به دخالت خداوند و ربوبیت و هدایت تشریعى او نیست؛ عقل انسانى براى تأمین سعادت بشرى کافى است و حداکثر به تقنین بشرى نیاز است، هر چند در این دیدگاه، افرادى همچون دکتر کنه و حتى آدام اسمیت نیازى به تقنین بشرى نمى بینند، بلکه از نظر آنان، انسان صلاحیت قانون گذارى نداردو طبیعت یا دست نامرئى، به تنهایى کافى است که هر کارى مى خواهد به انجام برساند. 2
اما بر اساس آموزه «خداشناسى» ادیان الهى ـ به طور عام ـ و دین مقدس اسلام ـبه طور خاص که مبتنى بر خالقیت و ربوبیت تکوینى و تشریعى الهى است ـ خداوند متعال هم خالق جهان هستى است و هم رب و مدبّر آن و هر لحظه در کار تدبیر جهان مى باشد. از این رو، ربوبیت یا هدایت تشریعى نیز علاوه بر ربوبیت و هدایت تکوینى در برقرارى هماهنگى میان منافع فردى و اجتماعى نقش پیدا مى کند.
براى به دست آوردن پاسخ مورد نظر در اندیشه اسلامى، ابتدا بایدبه بحث خالقیت و ربوبیت یا هدایت الهى توجه کرد، سپس به بحث «منشأ حیات اجتماعى» پرداخت. بحث اخیر از آن جا که علت اجتماعى بودن واجتماعى زیستن انسان را موردبررسى قرار مى دهد، به طور مبنایى پاسخ مسأله مورد نظر را روشن مى سازد.
در بحث منشأ حیات اجتماعى، اندیشمندان چهار نظریه ارائه داده اند. بر اساس نظریه دوم، علاّمه طباطبائى (رحمه الله) نظریه اى ابداع کرده اندکه به نظریه «استخدام» مشهوراست. دراین مقاله، سعى بر آن است که بر مبناى نظریه مزبور ـ که خود نوعى تبیین منشأ حیات اجتماعى با توجه به ربوبیتوهدایت تکوینى است ـ و ربوبیت و هدایت تشریعى، مسأله هماهنگى میان منافع فردى و اجتماعى در نظام اقتصادى اسلام تبیین گردد. سپس براساس آن، ساختار انگیزشى نظام اقتصادى اسلام روشن شود.
از آن جا که مرحوم علاّمه این مطالب و نوشته هارادر مباحث تفسیرى و تا حدودى جامعه شناختى طرح و بیان کرده اند ادعا بر آن نیست که تمام نتایجى که درباب هماهنگى میان منافع فردى و اجتماعى در نظام اقتصادى اسلام و نیز ساختار انگیزشى آن گرفته مى شود مورد نظر و عنایت ایشان بوده، بلکه ادعا بر این است که این نتایج خواه ناخواه بربیانات علاّمه مترتب مى شود.

خالقیت و ربوبیّت الهى
از جمله سؤالاتى که در باب خالقیت خداوند متعال مطرح مى باشد، این است: منظور از این که جهان هستى آفریده خداوند مى باشد، چیست؟ آیا منظور این است که خداوند جهان یا ماده اولیه جهان هستى را با سازوکارى خاص آفرید و سپس خود به کنارى رفت تا پدیده ها و موجودات هستى به طور طبیعى و بر اساس قوانین علّى و معلولى، که در عالم طبیعت وجود دارد، به تدریج و بدون نیاز به خالق هستى به وجود آید؟ یا آن که علاوه بر ماده اولیه این جهان، هستى تمامى پدیده ها در هر مقطع و مرحله اى به آفریدگار وابسته بوده و خالق هستى بخش هر لحظه در حال خلق و امر است؟
از سوى دیگر، از بعد نظرى، مى توان بین خلق جهان و تدبیر امور آن مفهوماً و ذهناً تفکیک قایل شد؛ به این معنا که خلق یک موجود یک مرحله و مقطع است و اداره آن موجود پس از خلق آن، مرحله اى دیگر. حال درباره مرحله دوم ـ یعنى مرحله تدبیر پس از خلق ـ این سؤال مطرح مى شود که آیا هنگامى که خداوند متعال عالم را آفرید، نظمى در آن به وجود آورد که تا آخر بدون نیاز به دخالت آفریدگار بتواند به صورت مستقل و خودپایا باقى بماند؟ یا این که خداوند در هر لحظه و در همه حوادث عالم حضور تدبیرى دارد؟3
در دیدگاه توحیدى و با توجه به توحید در خالقیت، جهان هستى و تمامى موجودات آن عین فقر و نیاز به خداوند متعال هستند و مطلقاً استقلالى از خود ندارند. از این رو، خالقیت حقیقى و استقلالى منحصر به خداوند است و موجودات دیگر اگر در چارچوب رابطه علّیت داراى خالقیت باشند، خالقیت آن ها در عرض خالقیت الهى نیست و خالقیت استقلالى ندارند، بلکه خالقیت آن ها در طول خالقیت الهى است؛ یعنى پدیده هایى که تحت قانون علّیت و قوانین طبیعى به وجود مى آیند ـ اعم از این که علت باشند یا معلول ـ همه مخلوق خدایند و به او نیازمند. به عبارت دیگر، همان خداوندى که مخلوق اول یا ماده اولیه جهان هستى را مستقیماً و بلاواسطه خلق کرده، همو افعال و مخلوقات مخلوق اول را با واسطه خلق نموده است و حتى اگر هزاران واسطه نیز در بین باشد، تمامى آن ها مخلوق خداوند متعال به شمار مى آیند. به بیان فلسفى، «علّة العلّة علّة و معلول المعلول معلول.» «درست است که هر علتى نسبت به معلول خود به نوعى از استقلال نسبى برخوردار است، اما تمامى علت ها و معلول ها عین فقر و نیاز به خداوند متعال هستند و مطلقاً استقلالى از خود ندارند. و لذا، خالقیت حقیقى و استقلالى منحصر به خداونداست وتمامى موجودات در تمامى امور و حالات خود و در تمامى زمان ها، محتاج به او هستند و محال است که موجودى در امرى از امور وجودى خود بى نیاز از او باشد.»4
بنابراین، چنین نیست که خداوند متعال پس از خلق ماده اولیه جهان هستى، به کنارى رفته باشد، بلکه خالقیت الهى امرى مستمر و همیشگى است.
اگر به جهان هستى و به نوع روابطى که میان خالق هستى بخش و مخلوقات اوست نظرى بیندازیم و با تأمل فلسفى آن را مورد ملاحظه قرار دهیم، آشکار خواهد شدکه«مخلوقات نه تنها در اصل وجودشان و پیدایششان نیازمند به خدا هستند، بلکه همه شؤون وجودى آن ها وابسته به خداى متعال است و هیچ گونه استقلالى ندارند و او به هر نحوى که بخواهد، درآن ها تصرف مى کند و امورشان را تدبیر مى نماید. هنگامى که این رابطه را به صورت کلى در نظر بگیریم، مفهوم ربوبیت انتزاع مى شود که لازمه آن تدبیر امور است و مصادیق فراوانى مانند حفظ و نگه دارى کردن، حیات بخشیدن و میراندن، روزى دادن، به رشد و کمال رساندن، راه نمایى کردن و مورد امر و نهى قرار دادن دارد. {و از همین جا، مفهوم «هدایت» از مفهوم «ربوبیّت» استخراج مى شود و در واقع، هدایت متلازم با ربوبیّت مى شود.}»5
اگرمفهوم«خالقیت» و «ربوبیت» به دقت مورد توجه قرار گیرد، روشن خواهد شد که «این دو با یکدیگر تلازم دارند و محال است ربّ جهان غیر از خالق آن باشد؛ همان کسى که مخلوقات را با ویژگى هاى خاص و وابستگى به یکدیگر مى آفریند، آن ها را نگه دارى و اداره مى کند و در حقیقت، مفهوم «ربوبیت» و «تدبیر» از کیفیت آفرینش مخلوقات و هم بستگى آن ها انتزاع مى شود.»6
«بنابراین، خداونداگرچه بر اساس علم و حکمت، آفرینش را موزون، به اندازه و بدون خلل آفریده، اما در عین حال، عالم آفرینش پس از خلقت به هیچوجه، بى نیاز ازمداخله خداوند نیست. هم چنین خداوند بر خلاف نقش انفعالى معمار بازنشسته دئیسم کاملاًفعّال است و]ربوبیّتو [هدایت پس از خلقت را نیز به عهده دارد.»7
ربوبیتـبه طور کلى ـ بر دو نوع است: ربوبیت تکوینى و ربوبیت تشریعى. در ربوبیت تکوینى، موجودات توسط یک نیروى درونى، که در ساختمان وجودى آن ها تعبیه شده است، به حرکت درآمده، هدایت مى شوند. بدین روى، «ربوبیت تکوینى شامل اداره امور همه موجودات و تأمین نیازمندى هاى آن ها و در یک کلمه، کارگردانى جهان مى شود.»8 اما ربوبیت تشریعى از بیرون بوده و هدایتى بیرونى در کار است. «ربوبیت تشریعى، که اختصاص به موجودات ذى شعور و مختار دارد، شامل مسائلى از قبیل فرستادن انبیا (علیهم السلام) ونازل کردن کتب آسمانى و تعیین وظایف و تکالیف و جعل احکام و قوانین مى گردد.»9 از همین جاست که «هدایت تشریعى» مفهوم مى یابد.
قابل توجه است که مفهوم ربوبیت تکوینى و تشریعى و مفهوم هدایت تکوینى و تشریعى دو روى یک سکّه اند. هنگامى که خداوند متعال امور موجودات را تدبیر مى کند، درهمان حال، آن هارابه سوى مسیرهاى صحیحى که در آن امورشان به بهترین نحو اداره مى شود، راه نمایى و هدایت مى کند. در واقع، خداوند متعال براى اداره امور مخلوقات ذى شعور و داراى اختیار دو نیرو به کار گرفته است: یکى نیروى درونى ودیگرى نیروى خارجى. این دو نیرو از یک سو، دلیل بر وجود قدرت مدبّرى است که بر موجودات سیطره دارد و آن ها را تدبیر مى کند. از همین جا مفهوم ربوبیت تکوینى و تشریعى گرفته مى شود.
از سوى دیگر، موجودات به واسطه این دو نیرو راه خود را به سوى آینده مى شناسند. از همین جا مفهوم هدایت تکوینى و تشریعى انتزاع مى شود. بنابراین، ربوبیت و هدایت داراى یک ما به ازا و منشأ انتزاع است. حاصل آن که «ربوبیت مطلقه الهى بدین معناست که مخلوقات در همه شؤون وجودى، وابسته به خداى متعال هستند و وابستگى هایى که به یکدیگر دارند سرانجام، به وابستگى همه آن ها به آفریننده، منتهى مى شود و اوست که بعضى از آفریدگان را به وسیله بعضى دیگر اداره مى کند و روزى خواران را به وسیله روزى هایى که مى آفریند، روزى مى دهد و موجودات ذى شعور را با وسایل درونى (مانند عقل و سایر قواى ادراکى) و یا وسایل بیرونى (مانند پیامبران (علیهم السلام) و کتب آسمانى) هدایت مى کند و براى مکلّفین، احکام و قوانینى وضع و وظایف و تکالیفى تعیین مى کند.»10

منشأ حیات اجتماعى
شاید بتوان گفت انسان تا آن جا که سابقه تاریخى وى به خاطرش مى آورد، همواره به صورت جمعى وگروهىودرمجموعه هایى مانند خانواده، عشیره، قبیله، روستا، شهر و یا کشور مى زیسته و هرگز خود را جز در موارد استثنایى، تنها و جداى از اجتماع نیافته، بلکه بالاتر از آن، همیشه خود را در جمع و جزئى از مجموعه ها یافته و هویت خودرادرهویت جمعى جستوجو مى کرده است. حال این پرسش مطرح است که منشأ این زندگىوحیات جمعى چیست؟ در پاسخ به این سؤال، چهار نظریه ارائه شده است.

 

منبع: / ماهنامه / معرفت / شماره 41، ویژه نامه اقتصاد اسلامی
نویسنده : نعمت اللّه پناهى بروجردى

نظر شما