ضرورت بازنگرى در تاریخ نگارى معاصر
بر اساس مبانى شیعه، فلسفه تاریخ در جدال بین حق و باطل تحلیل مى شود؛ جدالى که با رویارویى خداى عزّوجلّ و ابلیس شروع مى شود و حیات تاریخى خود را در تقابل «هابیل و قابیل»، «ابراهیم و نمرود»، «موسى و فرعون»، «حسین و یزید»، «خمینى و محمدرضا» و... ادامه مى دهد. از این رو، حق، در ذات خود با باطل در ستیز است، چه این که باطل نیز حیات خود را تنها در محو حق مى جوید. این ستیز، دایمى است و گستره آن همه ابعاد حیات را مى پوشاند.
شیوه هاى تحریف تاریخ
تاریخ گواه است که حوزه هاى علمیه شیعه قریب چهارده قرن از مبانى فلسفى ـ کلامى خود دفاع کرده است. هرچند این دفاع، فراز و نشیب داشته، اما دشمن، على رغم حملات مکرر خود، هرگز موفق به فتح سنگرهاى رفیع دین در قلمروهاى فلسفه و کلام نشده است. این شکست سنگین که سایه خود را قرن ها بر سر دشمن نگه داشته است، خشم خصمِ باطل را به اوج رسانده است. اینک، دشمن، بى آن که دست از مبارزه برداشته باشد، قلمرو مبارزه خود را تغییر داده و درصدد برآمده است تا از دروازه تاریخ منفذى براى ورود و حضورش بیابد.
تحلیل دشمنان دین، آن قدر هم ساده و بى حساب نیست. حوزه هاى علمیه قرن ها در مبانى فقهى، کلامى و فلسفى تلاش نموده اند و از این سه، حصارى حصین بر پیکر دین کشیده اند که به راحتى نمى توان در آن رسوخ کرد. اما در علم تاریخ کم تر از آنچه که باید و شاید، سرمایه گذارى کرده اند. از این رو، حوزه تاریخ مى تواند منفذى مطمئن براى تحریف طلایه داران دین در بسترش باشد، خصوصاً این که دین با حضور ابرمردان دیندار، یعنى فقها، در ساحت تاریخ به خود رنگ سیاست گرفته و موازنه قدرت را به نفع خود مصادره کرده است. پس به یقین، یکى از مهم ترین راه هاى مبارزه با دین، شکست طلایه داران آن در بستر تاریخ است و بهترین شیوه براى نیل به این هدف، تحریف تاریخِ حضور آنان است؛ چه این که با تغییر نسبت ها و جابه جایى علت ها، حضور دین در پدیده هاى تاریخى کم رنگ مى شود و سرنوشت تاریخ در سوى دیگرى رقم خواهد خورد.
این اندیشه تلخ، که در ستیز تاریخى باطل با حق ریشه دارد، بیش از یک قرن است که با حضور انسان جدیدى به نام «روشنفکر» در تاریخ جهان اسلام و بخصوص ایران، به خود لباس عمل پوشیده است. از آن پس، تاریخ، جولانگه هوس هاى کسانى شد که براى مقابله با دین تربیت شده بودند. آنان که عمدتاً آیینِ سیاست مبارزه با دین را در دستگاه مخوف فراماسونرى آموخته بودند، به شیوه هاى متفاوت نقشه خود را در تاریخ، حضور بخشیدند:
1. گاه نه از روى اعتقاد، بلکه به عنوان یک استراتژى براى حضور مؤثر و قوى، لباس دین و روحانیت به تن کردند و در زیر لواى آن تیشه بر ریشه دین زدند و از مبلّغان رسمى فرهنگ غرب شدند و در اولین فرصت ممکن لباس مطهّر روحانیت را، که به حق از روز نخست زیبنده آنان نبود، از تن خود درآوردند و رسماً به کروات و کلاه غرب پناه بردند.
2. گاه، اگرچه لباس دین به تن نکردند، اما تلاش نمودند تا سخنان خود را در لفافه دین و به نام دین مطرح کنند تا مقبولیت اولیه را به دست آورند و سپس حرف هاى دل خود را در صفحه عینیت و تاریخ به ثبت رسانند. اینان از اساس با دین مخالف بودند، اما تلاش مى کردند تا در تحلیل پدیده هاى تاریخى رویکردى دینى داشته باشند. ملکم خان ناظم الدوله که خود ـ به تبعیت از پدر ارمنى الاصلش که براى رسیدن به منافعى، به ظاهر دین اسلام را برگزیده بود ـ این شیوه را براى مبارزه با دین اسلام و جایگزین کردن دین لیبرال و سکولار انتخاب کرده بود، در این باره مى نویسد: «طرحى ریختم که عقل سیاست مغرب را با خرد دیانت مشرق به هم آمیزم. چنین دانستم که تغییر ایران به صورت اروپا کوشش بى فایده اى است. از این رو، فکر ترقّى مادى را در لفاف دین عرضه داشتم». و یا احتشام السلطنه در انجمن کنکاش مى گوید: روشنفکران نباید بگذارند که مشروطیت در بستر شریعت خواهى بیفتد، بلکه از علما صرفاً باید براى رسیدن به مقصود استفاده کرد.
3. گاه، حضور پر رنگ دین و علماى دینى را کتمان کرده و یا کم رنگ جلوه مى دادند و پدیده هاى اجتماعى مؤثر از دین و علما را به نحوى تحلیل مى کردند که گویى دین در آن ها نه نقش فاعلیت، بلکه نقش مانعیت داشته است. به عنوان مثال، نهضت عظیم دینى تحریم تنباکو را نه نتیجه فتواى تاریخى مرحوم میرزاى شیرازى، بلکه نتیجه «اتحاد موفقیت آمیز میان علما، اصلاح طلبان متجدد و جماعت ناراضى ایران، بخصوص تجار»، «مسائل اقتصادى و سیاسى محض با محوریت تجّار توتون» و «حرکتى به رهبرى روشنفکران مترقّى و با هدف تغییر اساس سیاست و نه اعتراض به قرارداد رژى» مى دانند.
موفق بودن این روش، منوط به کاهش نفوذ دین و علما در بین توده مردم مى باشد. براى رسیدن به این هدف، کم هزینه ترین راه، تنزّل دادن دین از جایگاه اصلى آن مى باشد. از این رو، در نوشته هاى این روشنفکران، دین ـ که قانونى الهى براى ترقى و تعالى انسان ها مى باشد ـ پدیده اى که ریشه در «جهل و نادانى» و «ترس و بیم» از مظاهر طبیعت دارد و یا عاملى بازدارنده با آرمان هایى مزاحم، آغشته به تظاهر و سالوس، گرفتار خشونت و... و با احکام و آدابى سخت، تعصبى و غیرقابل انعطاف و... معرفى مى شود.
4. گاه، اگر نتوانستند مبدأ و منتهاى یک حرکت اجتماعى دینى را تحریف کنند، یا به دروغ محوریت حرکت را به عوامل بیرونى و اجنبى از دین مى دادند؛ آن گونه که تلاش کردند تا رهبرى نهضت مشروطه را نه به نام علماى دین، بلکه به نام روشنفکران غرب زده در تاریخ ایران به ثبت برسانند؛ و یا اگر هیچ یک از کارهاى مزبور را نتوانستند انجام دهند، دست کم تلاش کردند تا سطح حضور دین و علماى دین را تنزّل دهند، آن گونه که سطح حضور مرجعیت دینى و نقش آن در نهضت تنباکو را به سطح حضور روحانیت دینى و نقش آن در نهضت، تنزّل دادند. به همین دلیل است که به زحمت خواستند اثبات کنند که میرزاى شیرازى در فتواى تاریخى خود، تحت تأثیر نامه سید جمال الدین اسدآبادى بوده. و یا این که فتوا نه منسوب به میرزاى شیرازى، بلکه منسوب به میرزاى آشتیانى بوده است و یا این که بیانیه شیخ حسن کربلایى وسیع تر و جامع تر از قضیه تحریم تنباکو بوده است.
5. گاه، جایگاه خطوط خدمت و خیانت در بستر تاریخ را عوض مى کنند، به طورى که اگر نوشته هاى آن ها تنها مرجع قضاوت در مورد یک جریان تاریخى باشد، خائنان واقعى به جاى خادمان واقعى قرار مى گیرند، افراد بى سواد به عنوان عالم بزرگ و علماى بزرگ، بى سواد معرفى مى شوند. به عنوان مثال، ملکم خان در رساله «یوم و یقظه» مى نویسد: «دشمن ترین اشخاص براى نظم مملکت و تربیت ملت و آزادى آن ها، طایفه علما و اکابر فناتیک هستند.» و یا اگر به ویژه نامه ماهنامه ایران فردا در خصوص انقلاب بنگریم، متوجه مى شویم که نویسندگان و مصاحبه شوندگان به نحوى مطالب و قضایاى انقلاب 57 ایران را بیان داشته اند که گویى بنیانگذار واقعى انقلاب، نه حضرت امام1، بلکه بنیان گذاران نهضت آزادى بوده اند و امام1 هم در اصول انقلاب از اینان خط مى گرفته است! این در حالى است که این اشخاص، کاملا معلوم الحال و داراى سابقه چندین سال مبارزه پنهانى و آشکار با اساسى ترین اصول قانون اساسى این انقلاب، یعنى ولایت فقیه، هستند.
مهم ترین ضربه اى که تاریخ دین و انسانیت از این گونه روشنفکران مزدور مى خورد، همین نوع اخیر است؛ یعنى نوشته هاى کسانى همچون: ملکم خان، کسروى، ملک زاده، ناظم الاسلام، تقى زاده، فروغى، آدمیت، آخوندزاده و... مبناى قضاوت تاریخى درباره کسانى همچون: میرزاى شیرازى1، شیخ فضل الله نورى1، سید کاظم یزدى1، آخوند خراسانى1، علامه نایینى1، آیت الله کاشانى1، شهید مدرس1، حضرت امام1 و... قرار گیرد. متأسفانه امروزه کتاب هاى کسروى، ملک زاده، ناظم الاسلام و... مهم ترین منابع تحقیقى دانشجویان ما درباره «نهضت مشروطه» مى باشد. فاجعه بارتر این که، گاه کتاب هاى درس تاریخ مقاطع مختلف آموزش و پرورش که براى چندین میلیون نفر جوان دانش آموز نوشته مى شود، بر اساس کتاب هاى کسانى است که بخش قابل ملاحظه اى از عمر خود را در کلاس هاى درس مکتب فراماسونرى به شاگردى مشغول بوده اند.
6. گاه، بى آن که قصد تحریف تاریخ را داشته باشند، به دلیل سطحى نگرى اى که دارند، تنها لایه هاى سطحى و پوسته اى تاریخ را نقل مى کنند؛ چه، بسیارى از تحلیل گران تاریخى و مورّخانى که به نحوى از فرهنگ و فضاى تجدد و مدرنیته رنگ و لعاب و تأثیر گرفته اند، اساساً توان دیدن و تحلیل لایه هاى باطنى تاریخ را ندارند. اینان نهضت تنباکو و مشروطه و انقلاب 57 را همان گونه و در همان سطح تحلیل مى کنند که جنگ هاى نادر و هندوستان را. و شیخ فضل الله را در همان سطح قرار مى دهند که محمدعلى میرزا را. از نگاه اینان، وقایع تاریخى را باید عرضى دید و تحلیل کرد و نه طولى. از این رو، سلسله صفویه را در همان سطح مى بینند که سلسله قاجاریه را. تحولى که در بستر سلسله صفویه از تصوف به تفقه رخ داد، یا نمى بینند، یا اگر دیدند، آن را مى کوبند و یا دیگر رخ دادهاى اجتماعى را بر آن مقدم و از آن مهم تر مى بینند.
7. گاه، از روى غفلت، به خیال خدمت به دین، در دینى ترین نگاه خود به تاریخ، تلاش کردند تا براى اثبات توانایى حضور دین در تمامى حوزه هاى علمى، همه مؤلّفه هاى اصیل دینى را رنگ و لعاب علمى بزنند و به تعبیر خودشان، دین را «علمى» کنند. اینان نیز یک بار به ذهنشان خطور نکرده است که چرا نباید علم را دینى کرد؟ اینان نیز در مقام عمل، ماده دین را صورت علمى و غربى زدند؛ یعنى به تاریخ فلسفه و کلام و ادب غرب پرداختند و با معلوماتى که کسب کردند، صورت تاریخ ما را آراستند. به عنوان مثال، مهندس مهدى بازرگان از زندگانى اروپاییان تحسین مى کند و آنان را در خط انبیا مى داند، و حمام رفتن صبحگاه (و گاهى قبل از آفتاب) آنان را به منزله وضو و غسل مى شمارد و خواندن سرمقاله روزنامه صبح را به منزله نماز و خواندن مقالات و اطلاعات را در حکم تعقیبات نماز و روزنامه نیمروز خواندن و به اخبار رادیو گوش دادنشان را صلوة الوسطى و کتاب خواندن بعد از نهار را در حکم تعقیبات نماز ظهر مى داند و خوابیدنشان را همان هشت ساعت خواب شرعى مؤمنان ـ که عبادت هم هست ـ مى شمارد و به قمارخانه و میخانه و رقاص خانه رفتنشان را بسیار اندک و غیر قابل ملاحظه مى داند و ورزش و تئاتر و موزه رفتن شبانه شان را در حکم امور مستحبه مى شمارد و....
8. گاه، آن قدر در تاریخ غرب غرق شدند و از تاریخ خود بریدند که از گذشته خود، هیچ به یاد نیاوردند و مجبور شدند تا حضور خود را در قالب تقلید محض جلوه دهند. وقتى هیچ چیز از گذشته به یاد نیاوردند، چاره نداشتند تا به هنگام پُز تاریخ نگارى، به جاى تکیه بر سنن تاریخى به مآثر تاریخى پناه ببرند. بى آن که به سنت هاى تاریخ علمى پى ببرند، به تحلیل آثار تاریخى پرداختند و تاریخ را در جسد مرده کوروش و اردشیر و... بر فراز تخت جمشید، تپه هگمتانه، شهرسوخته و رواج باستان گرایى خلاصه کردند.
9. گاه، تاریخ را نه بر اساس آنچه که اتفاق افتاده، بلکه به سفارش مى نوشتند؛ یعنى تاریخ نگارى سفارشى. مورّخان دربارى مثل احتشام السلطنه و یا مورّخان وابسته به خارج، آن قدر واقعیات تاریخى ما را واژگون و منقلب کرده اند که تشخیص حق از باطل نیازمند سال ها تحقیق و پژوهش گشته است. اما به پژوهش در کتابخانه اى که نویسندگان غالب کتاب هایش یا خارجى و یا وابسته به خارجى هستند، چه امیدى مى توان داشت؟ به نظر مى رسد، ما به یک خانه تکانى و بازنگرى جدّى در همه تاریخ هاى نوشته شده و اسناد ارائه شده در مورد تاریخ معاصرمان نیاز داریم. باید تاریخى بنویسیم که فلسفه و نگاه حاکم بر آن یک فلسفه و نگاه خودى، دینى، مستقل و غیروابسته، ژرف و عمیق باشد.
وجود و حضور پررنگ این شیوه هاى منحرفِ تاریخ نگارى در تاریخ معاصر، انگیزه براى شروع یک تحقیق و پژوهش جدّى در تاریخ معاصر، براى معرفى کردن خادمان و خائنان تاریخ با رویکردى دینى را تقویت مى کند و به آن ضرورت مى بخشد. و چه خوب است که این کار در حوزه هاى علمیه صورت بگیرد تا از یک سو، زمینه براى بازتاب نظرات و اندیشه هاى علماى طراز اول حوزه ـ مراجع تقلید ـ فراهم شود و از سوى دیگر، تحلیل دین در تمامى اجزاى تاریخ حضور یابد و رویکرد ما به تاریخ رویکردى بر اساس معیارها و ملاک هاى دینى باشد؛ رویکردى که داراى روشى صحیح و محتوایى غنى باشد تا بتواند روح تاریخ و کلیت آن را بر پایه تحلیلى که از فلسفه تاریخ مى دهد، درک کند و توان بازیابى و توضیح و تبیین نقاط کور تاریخ را داشته باشد، نه این که آن چنان در اجزاى تاریخ سرگردان و حیران باشد، که نسبت ها و جایگاه هاى مختلف تاریخى را در عرض هم به تحلیل بکشد.
پى نوشت ها
1ـ مؤسسه فرهنگى قدر ولایت، تاریخ تهاجم فرهنگى غرب؛ نقش روشنفکران وابسته؛ میرزا ملکم خان ناظم الدوله، تهران، مؤسسه فرهنگى قدرولایت، 1376، ص 21.
2ـ فریدون آدمیت، اندیشه ترقى، تهران، خوارزمى، 1363، ص64
3ـ همو، ایدئولوژى نهضت مشروطیت ایران، تهران، پیام، 1335، ص 161.
4ـ نیکى آر. کدى، ریشه هاى انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهى، تهران، قلم، 1369، ص 1 و 20، به نقل از: حسین آبادیان، اندیشه دینى و جنبش ضد رژى در ایران، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر، 1376، ص 87.
5و6ـ فریدون آدمیت، ایدئولوژى نهضت مشروطیت ایران، پیشین، ص 35 / ص 42ـ44.
7ـ میرزا آقاخان کرمانى، صد خطابه (خطابه هفتم)، به نقل از: مؤسسه فرهنگى قدر ولایت، تاریخ تهاجم فرهنگى غرب؛ نقش روشنفکران وابسته؛ میرزا آقاخان کرمانى، ج 6، تهران، مؤسسه فرهنگى قدر ولایت، 1378، ص 70.
8ـ عبدالکریم سروش، «تحلیل مفهوم حکومت دینى»، کیان، سال ششم، ش 32، ص 2ـ 13 / همو، «گفتوگوى دین و سیاست در ایران»، ترجمه سعید محبى، کیان، سال هفتم، ش 37، ص 19
9ـ ناظم الاسلام کرمانى، تاریخ بیدارى ایرانیان، چ پنجم، ج 1، تهران، امیرکبیر، 1379، ص 12.
10ـ فریدون آدمیت، پیشین، ص 40.
11ـ ملکم خان، رساله یوم و یقظه، به نقل از: موسى نجفى، مقدمه تحلیلى تاریخ تحولات سیاسى ایران (دین، دولت، تجدد)، تهران، مرکز فرهنگى انتشاراتى منیر، 1378، ص 212.
12ـ ر. ک: سحابى، یزدى، سیدجوادى، میناچى و صباغیان، «در شوراى انقلاب چه گذشت»، «پشت صحنه انقلاب در پاریس»، «پیش نویس قانون اساسى چگونه تهیه شد»، روزهاى پراضطراب در ستاد استقبال»، ایران فردا، س 7، ش 51 (بهمن و اسفند 1377)، ویژه نامه انقلاب، ص 11 ـ 31.
13ـ البته سطحى نگرى، خصیصه غالب روشنفکران تقلیدى ایرانى ماست.
14ـ ر. ک: على شریعتى، مجموعه آثار 9 (تشیع علوى و تشیع صفوى)، چ دوم، تهران، انتشارات چاپخش، 1378.
15ـ رضا داورى، درباره غرب، تهران، انتشارات هرمس، 1379، ص4.
16ـ مهدى بازرگان، راه طى شده، ص 76 ـ 78 به نقل از: عبدالکریم سروش، تفرج صنع، چ سوم، تهران، مؤسسه فرهنگى صراط، 1373، ص 379 ـ 380.
17ـ ر. ک: رضا داورى اردکانى، اوتوپى و عصر تجدد، تهران: نشرساقى، 1379، ص67.
18ـ براى اطلاع بیش تر، ر. ک: سید حمید روحانى، نهضت امام خمینى1، چاپ دوم، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1374، ص 849 ـ 907.
منبع: ماهنامه معرفت / شماره 65، ویژه نامه تاریخ اسلام
نویسنده : احمد رهدار
نظر شما