زنان و فنآوری
در آغاز این مقاله مکان مقدسی را خاطرنشان مینمایم که در دل دولت شهرهای یونان تولد دموکراسی را نوید میدهد، مرجع اصلی تمامی بینشهای فلسفی، آرمانهای اجتماعی و سیاسی که ابداع"اگورا" فنآوریهای ارتباطاتی را همراهی نمودهاند.
"اگورا" بدون تردید گویاترین مظهر معنوی برگرفته از این فنآوریهاست. از قدیمیترین تصاویر گرفته تا این اواخر، تصاویری از دنیای مجازی و ماوراء کیهان وامدار تفکراتی هستند که "اگورای" یونانی برانگیخته است. اگورا یا مجمع رومیها، تندیسهای میدان عمومی شهر و یا روستا و هر جایی که همة اهالی یکدیگر را پیدا مینمایند، با یکدیگر بحث و گفتوگو میکنند و با یکدیگر تبادل نظر مینمایند را این تصاویر زنده نگه میدارد. این مثال ما را در مسیر موضوع مورد بحث رهنمون میکند: زیرا زن یونانی همانند یک برده و یا یک خارجی در اگورا جایی برای ابراز وجود نداشته است و اگورا این تصویر نمادین آزادی و دموکراسی برای ما یادآور حذف زنان از اجتماع میباشد.
من موضوع فنآوریهای جدید ارتباطاتی را در ارتباط تنگاتنگی که با پدیدة جهانیسازی دارد، بهخصوص که اکنون میرویم تا در هزارة سوم قرار گیریم، مورد بررسی قرار میدهم.
گسترش فنآوریهای جدید ارتباطی در واقع بهصورت غیرقابل تفکیکی به پدیدة جهانیسازی پیوند خورده است. این عبارت درجة وابستگی متقابل دولتها و کشورهای مختلف تشکیل دهندة جامعة جهانی را مشخص مینماید. علاوه بر این ، این عبارت نشاندهندة نوعی تفکر مروج مبادلة آزاد میباشد که در نظر دارد دنیا را به یک بازار انبوه تبدیل نماید که همگام با ایدئولوژی مروج ارتباطات به مثابة ابزاری برای خلق ارتباط و همبستگی اجتماعی جهانی باشد. جهانیسازی سئوالاتی را در مورد آیندة فرهنگهای خاص مطرح مینماید و به مفاهیمی چون "دموکراسی" و هنجارهای شهروندی ابعاد تازهای میدهد.
قراردادن زنان در این برهة تاریخی از زمان که منطق نوآوری فنی بر همه چیز تسلط یافته، تلاشی است برای کشف این که چگونه و چرا و بر طبق چه معیارهای فراگیری میتوان ارتباط اجتماعی بین دو جنس را دوباره تعریف نمود. این بررسیها از این نظر که با تحولات عمیقی که در زمینة تئوری انتقادی ارتباطات و تجزیه و تحلیل طرفداران حقوق مدنی زنان طی سالهای اخیر صورت پذیرفته همراه شده، پیچیده شده است.
جهانیسازی خود را پدیدهای جدید معرفی مینماید که گویا تاکنون هیچگاه در تاریخ بشریت بدینصورت متجلی نشده است و همچنین مدعی است که در هماهنگسازی ملتهای کرة خاکی که در این مسیر با او همراه بودهاند موفق بوده است. در این رابطه خانم فاطمه تلاهیت اقتصاددان مراکشی که در زمینة کشورهای در حال توسعه و بهویژه کشورهای عربی تخصص دارد میگوید:
"جهانیسازی به مثابة مظهر ادغام اقتصاد ملتها به دلیل گسترش مبادلات و شناوربودن عناصر و عوامل تولید (بهخصوص سرمایه) نتیجة روندی است که بارها و بهکرات توسط اقتصاددانها و مورخان در طول تاریخ مشاهده و بررسی گردیده است که در واقع از ابتدای سرمایهداری و حتی قبل از آن نیز در تجارت با مشتریان بسیار دور از حیث فاصله و جریانهای پولی و مالی که بر این تجارت مترتب بوده است ، وجود داشته است و همواره فراز و نشیبهایی را در زمانهای مختلف تاریخی بهخود دیده است. لذا "جهانیسازی" نه جدید است و نه همگون" . من تأکید میکنم، نه جدید است و نه همگون .
فاطمه تلاهیت همصدا با آلن تورن جامعه شناس میشود که در سال 1997 در برزیل گفته است :
"جهانیسازی وجود ندارد بلکه تنها نامی دیگر است برای سرمایهداری و امپریالیسم بدون آنکه بار ایدئولوژیک آنها را به همراه داشته باشد." عبارتی بسیار پرمعنی و قانعکننده که البته به دلیل این جملات نمیتوان وی را مخالف سرسخت سیاستهای نئولبرالیستی دانست هرچند امروزه از آن انتقاد میکند. ضمن آنکه وی ضد امپریالیست بر اساس تعریفی که از این واژه میشود نیز نبوده است، زیرا واژة ضد امپریالیسم برای تعریف نوعی مبارزه علیه روابط قدرتهای نابرابر چه در زمینة سیاسی و چه اقتصادی و چه فرهنگی طی سالهای دهة 70 مورد استفاده قرار میگرفته است.
ایدئولوژی "جامعة ارتباطات" که با گسترش و سپس انفجار وسایل ارتباطی فرامرزی و شبکههای ارتباطی از راه دور همراه بوده است به میزان زیادی به وسوسههای قدرت تحت عنوان "دهکدة جهانی" به گفتة مک لوهان، به مثابة نفی تفاوتهای بین جوامع و بقای روابط قدرت دامن زده است. "جامعة جهانی یا سیارة اطلاعاتی" به مثابة برابری مبادلات تلقی میگردد. اما در عالم واقع فناوری و شبکههای زنجیروارش همواره باعث ایجاد فاصله بین انسانها شدهاند.
به هنگام شرکت در تجربة تأسیس Multimedia موسوم به " ادیه هانی دیجیتال در کشورهای حاشیة مدیترانه" در سال 1966 در فلورانس از قول یکی از مسئولین منطقه توسکان شنیدم که به دریک دوکرکو (Derrick de Kerkove) ترتیبدهندة این همایش که خود از پیروان مک لوهان میباشد میگفت:
" شما از بزرگراههای اطلاعاتی، جادههای اطلاعاتی سخن میگویید در حالیکه ما در منطقة خودمان کمبود راههای شوسه و مدرسه داریم."
با استفاده از تجزیه و تحلیلهای فرناند برودل (Fernand Braudel) و امانوئل والرشتاین (Immanuel Wallerstein) در خصوص تشکیل "اقتصاد جهانی" یا "سیستم جهانی" کارشناسان و تحلیلگران جهانی سازی ارتباطات نشان دادهاند که مبادلة نابرابر سلسه مراتب سیستم جهانی کماکان از اصول روابط بین اقتصاد و جوامع و فرهنگها باقی ماندهاند. هماهنگ با مفهوم "اقتصادـ جهان" آرماند ماتلار واژة "ارتباطات ـ جهان" را بهکاربرده که با درنظر گرفتن منطق اعضاء و حذف دیگران این واژه بهکار رفته است. یک "اقتصاد مجمع الجزایری" با تکیه بر قطبهای متعالی فنآوری و با بازارهای زنجیروار و با شبکههای جهانیاش در حال تشکیل شدن میباشد.
تبعات فنآوری
مکاتب فکری متأثر از تاریخ اقوام انسانی (anthropologique) که بهصورت خاص به مطالعة تحولات فنآوری میپردازند شروع بسیار جالبی برای مطالعه میباشند زیرا موضوعات
بحث برانگیزی در زمینة نواقص تحلیلها ارائه میدهند که در اینگونه مباحثات در زمینة تکنیک همواره مشاهده میگردد. این مکاتب فکری تاریخ طبیعی انسانی، پس از آندره لورا گورهان (( André Leroi Gourhan فرانسوی، بدون نفی تکنیک و بدون آنکه از تکنیک بینش فاجعهآمیز داشته باشند تکنیک را به مثابة بخشی از کل روند "بشریکردن بشریت" تلقی مینمایند.
انسان موجودی ناقص است. او نیاز به تربیت و اصلاح دارد. او نیاز به ابزاری چون تکنیک برای ساختن آیندة سرنوشت انسانیت دارد، بشریت نیز با تکنیک ساخته میشود. تاریخ بشر از آغاز تجلیگر روند ظهور به فعل درآمدن شعور و تواناییهای جسمانی، بیولوژیکی، روانی و فکری و نمادینِ انسانها و جوامع بوده است. این روند از سوی دیگر با تسخیر زمان ومکان نیز پیوند خورده است. Télé-Société یکی از آثار اخیر این روند میباشد. جامعهای که در آن میتوان موجودی بازیگر یا عامل بود و تشعشع آثار خویش را بسیار دورتر از سرزمین مادری مشاهده نمود. اما در عین حال جامعهای است که به انسان تحمیل میشود و یا به آن وابسته میشویم.
شبکههای جدید ارتباطی در واقع تنها نتایج حاصل از انقلاب صنعتی را تشدید میکنند که این انقلاب هم منتهی به تسخیر سرمینها، که از آغاز بشریت شروع شده بود، گردید.
در این مبحث و در این مکاتب فکری عادت شده است که انسان، کلمة "انسان" به "نظام مردانه" در برداشت کلیاش تعبیر شود. نظام مردانه برای وانمود کردن به اینکه بشریت را در جمیع جهات آن مشخص مینماید نیاز به توجیه خویش نمیبیند. گفتم، در جمیع وجوه آن ! لذا چگونه میتوان این موضوع را توضیح داد که بر اساس بعضی اظهارات حتی در جوامعی که تا حد زیادی مختلط میباشند تکنیک و فنآوری قبل از هر چیزی و یا بهتر بگوییم انحصارا" در اختیار مردان میباشد.
در مقالهای که اخیرا" با عنوان "تحریک آمیز" ساختار اجتماعی نابرابریهای جنسی: ابزارها و بدنها" به چاپ رسیدهاست، مورخ پائولو تابه (Paola Tabet) نشان میدهد که از دیرباز و زمانهای قدیم تا امروز همواره زنان بسیار کمتر از مردان به ابزار و تکنیکها مجهز بودهاند با اذعان به این مهم که این زنان هستند که بقای جوامع را تضمین مینمایند.
او مینویسد: " باید از خود پرسید اینکه یکی از دو نوع جنس انسانی به لطف ابزارهایی که در اختیار دارد قادر به گذشتن از تواناییهای جسمانی خویش و تسلط بر اجتماع است چه مفهومی دارد. در حالیکه نوع دیگر انسانی (زنان) برعکس خود را محدود به تواناییهای جسمانیاش میبیند و به انجام کارهایی با دست خالی و یا ابتداییترین ابزارهایی که در هر جامعهای یافت میشود دست مییازد".
هر فنآوری جدیدی بنا به گفتة این مورخ انسانشناس اساسا" مردانه میباشد و کم و بیش برای نوع مؤنث ممنوع میباشد.
عنوان " ساختار اجتماعی نابرابریهای جنسی "ابزارها و بدنها" جملة مشهور سیمون دوبوار در کتاب "جنس دوم" را بهیاد میآورد که : " ما زن به دنیا نمیآییم بلکه زن میشویم" جملهای کوچک که بهگونهای بسیار ژرف و وسیع با بررسی روابط بین جنس ـ نوع انسانی به این نتیجهگیری منتهی میشود: نوع یک محصول اجتماعی است و باید از توضیح محدودیتها و اجبارهایی که به زنان تحمیل میگردد تا در شرایط پستتر نسبت به مردان با عناوینی چون نظم طبیعی و یا بیولوژیکی قرار گیرند اجتناب کرد.
این نگرش ما را به بینشهایی ناشی از نوعی دترمینسم تکنیکی میرساند که بر مفهوم بیولوژیکی کردن فنآوری بنیاد نهاده شده است. در این جا نیز بهتر است از توجیههای "بیولوژیکی" تحولات اجتماعی خودداری نماییم. میبایست به محیط و فضای اجتماعی ـ اقتصادی ، سیاسیای که فنآوری در آنها متظاهر میگردد توجه داشت و این سئوال را مطرح کرد که چه کسانی بر پیشرفت و گسترش آنها مدیریت دارند و چه کسانی معماری شبکههای تکنیک را تعریف مینمایند و چه کسانی سرانجام اهداف آنها را مشخص میکنند؟ یک مردم ـ جامعه شناس فنآوری میبایست همواره از خویش بپرسد که چه بخشهای اجتماعی این فنآوریها را در اختیار میگیرد و چرا؟ و این بخشها چه فاصلهای با یکدیگر دارند؟
تاریخ به ما میآموزد که بلندترین جهشهایی که در پیشبرد تکنیکها به وقوع پیوسته در پاسخ به بحرانها و یا برای ارائه راهحلهایی برای خروج از این بحرانها حاصل شده است. بسط و گسترش شبکههای فرامرزی نتیجة بحرانهای جهانی کاپیتالیسم میباشد و خروج از این بحران در گسترش جهانی "نئولیبرالیسم" ، آزادی تجاری، دموکراسی ـ بازار آزاد جستجو میشود. اما حتی اگر گسترش فنآوری در این اواخر نشانة پیشرفتهای اقتصادی ـ اجتماعی فرهنگی تلقی میگردد اینک در حال حاضر این طر تلقی مثبت وارونه گردیده است. ابداعات جدید برای بعضیها یک پدیدة منفی گردیده است که برای آنها به معنی، حاشیهنشینی و حتی بدتر نوعی فقر اقتصادی و ناهنجاریهای فرهنگی و روانی میباشد. (بهخصوص برای زنان و مردانی که به علت کمبود عمومی ابزارها و امکانات و عدم توانایی تأمین آن خود را بسیار دور از این فنآوریها میبینند و در مقابل شوک تمدن
جدید احساس آشفتگی و نارضایتی میکنند و یا نسبت به دنیایی که ارتباط نزدیک و همجواری ارزش خود را در آن از دست داده است بیعلاقه هستند.)
این شرایط نسبتا" جدید روشنبینی به آینده را کاهش میدهد که مترادف از دستدادن امید به زندگی است و احتمال یک "فروپاشی اجتماعی" را بیشتر مینماید.
منبع: / سایت / ایران و جامعه اطلاعاتی ۱۳۸۳/۰۴/۲۷
نویسنده : میشل ماتلار
نظر شما