پان کاپیتالیسم و تمدن و امپراتوری های اطلاعاتی
«انقلاب جهانی ارتباطات میتواند نخستین انقلاب در تاریخ باشد که هیچ بازندهای ندارد».
ام. آرمسترانگ، 1999، رئیس ایتیاندتی
«اگر انقلاب اطلاعاتی تنها به امان خود رها شود، دره میان کشورهای ثروتمند و کشورهای تنگدست و میان ثروتمندان و تنگدستان درون هر کشور را وسیعتر میکند. تاریخ به ما میآموزد که اگر کاری نکنیم، نمیتوانیم این انقلاب را از واکنشهای خشونتآمیز در امان بداریم».
مایکل دروتوزوس، مدیر آزمایشگاههای کامپیوتر دانشگاه امآیتی، به نقل از ماتلار 2003:152
مفهوم «تمدن» معمولاً به صورت عقیدتی بکار گرفته شده تا تمایزی باشد میان ما و آنها، میان متمدنها و وحشیها. در این مقاله از این نوع بکارگیری دوری میجوییم و میگوییم که با توجه به قدرت ویرانگر سلاحهای کشتار جمعی، دیگر «ما» و «آنهایی» وجود ندارد. همانگونه که حادثه 11 سپتامبر 2001 و اشغال افغانستان و عراق توسط ایالات متحده نشان داد، مرزهای ظاهری و اخلاقی دیگر مصداقی ندارد. در این مقاله تمدن به عنوان حلوفصل صلحجویانه ستیزههای بشر تعریف میشود. بحث بر سر این است که همه تمدنهای گذشته و حال را باید به عنوان شاخههایی از درخت عظیم تمدن بشری به حساب آورد. سفر ناتمام انسان به سوی تمدن را میتوان گذارهای ناهموار از تمدنهای چادرنشینی به کشاورزی، تجاری، صنعتی و اطلاعاتی شمرد. هر لایه(نه مرحله) تمدن را میتوان با شیوههای متفاوت تولید، مشروعیت، ارتباطات، امپراتوریها، و مقاومتها مشخص کرد. تاریخ بشری را میتوان نوعی فرایند دیالکتیکی جهانیسازی از بالا و دموکراتیکسازی از پایین، و تمدن را ترکیب یا سنتزی از این دو دانست. در عصر ما، جهانگستر شدن فناوریهای اطلاعاتی، نام مختصر تازهای را میطلبد. پیشنهاد من «پانکاپیتالیسم و تمدن و امپراتوریهای اطلاعاتی» است. پانکاپیتالیسم به معنای نوعی سرمایهداری جهانی است که از سرمایهداریهای ملی رقابتی فراتر میرود. تمدن و امپراتوری اطلاعاتی نیز حاکی از آن است که مشکلات سلطه، مقاومت و هنجارهای جهانی هنوز بر سر راه است. در این مقاله همچنین گفته میشود که عصر ما وجود نوعی اسطوره یکپارچهساز را ضروری میسازد؛ مانند فرضیه گایا که کره زمین را یک ارگانیسم زندة واحد میشمارد که از همه مرزها فراتر میرود. این اسطوره یکپارچهساز مایه قوت بخشیدن به وحدت بشری در عین تنوع میشود. با این حال، بیمارگونیهای کنونی فیتیشیسم هویت – قبیله و کالا – امنیت، در دامان خود تروریسم دولتی و ضددولتی را میپروراند و مانع شیوههای متمدنانهتر حلوفصل ستیزهها میشود.
اظهارنظرهای رئیس ایتیاندتی و مدیر آزمایشگاههای امآیتی که در ابتدای مقاله نقل شد، جلوهای از تنوع گسترده عقاید درباره اقتصاد و جامعه نو جهانی است. در این مقاله از دیدگاه انتقادی به بررسی شیوههای تولید و مشروعیت در یک نظام جدید اجتماعی _فنی اطلاعاتی میپردازیم. پنجمین جهانیسازی، دموکراتیکسازی، و متمدنسازی، پدیدهای متعلق به دوران پس از جنگ دوم جهانی است. «اقتصاد جدید» با عناوین گوناگونی شناخته شده است؛ از آن جملهاند: «جامعه فراصنعتی» (بل 1973؛ 1999)، «اقتصاد اطلاعاتی» (پورات 1977)، «موج سوم» (تافلر 1971، 1981، 1990)، «اقتصاد دانایی» (مکهولوپ 1980)، «سرمایهداری دیجیتال» (شیلر 2000)، «جامعه شبکهای» (کاستلز 2000-1996) و «پانکاپیتالیسم» (تهرانیان 1999). هر کدام از این عناوین دارای ریشهها و جانبداریهای عقیدتی خاص خود است.
من برای این پدیده جدید که شاخصه آن نوعی «تمدن و امپراتوری اطلاعاتی» است عنوان «پانکاپیتالیسم» (1999) را برگزیدهام. واژه اطلاعاتی برگرفته از کلمه فرانسوی انفورماتیک است و به معنای همگرایی فزاینده کامپیوتر و صنایع ارتباطاتدوربرد است. دیجیتالی شدن شبکههای ارتباطی که با اختراع ریزتراشه (Microchip) در سال 1971 امکانپذیر شد، فناوری جدیدی برای تمدن بشری بنیاد گذارده که به طرز چشمگیری با بنیادهای جوامع چادرنشین، کشاورزی، تجاری یا صنعتی متفاوت است. از شروع این دیجیتالی شدن، انقلاب اطلاعاتی شتاب گرفته است. طبق قانون مور (2)، ظرفیت حافظه آیسیها(مدارات مجتمع) هر 18 ماه دو برابر شده است. پیامدهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی این پدیده هنوز بهطور کامل کشف و درک نشده است.
ظهور تمدن اطلاعاتی جدید، پرسشهای بسیار حیرانکنندهای پیش روی ما گذاشته است. ما هنوز در مراحل آغازین این تمدن هستیم. شاید بتوانیم این تمدن را حس کنیم اما نمیتوانیم بهطور کامل دگرگونیهای عمیقی را که این تمدن جدید در حال بروز آنهاست دریابیم. با این حال، میتوان پرسشهای زیر را مطرح کرد:
- اقتصاد جدید، جهان را چگونه متحول میکند؟
- جهان تازه سیاست به چه شکل است؟
- شکلهای جدید سلطه و مقاومت در کجا هستند؟
شیوههای تولید
آثار و نوشتهها درباره «اقتصاد جدید» گسترده و فزاینده است. در اینجا به ده مکتب مختلف که توسعههای اقتصادی و فناوری جدید را تعریف، تمجید یا نقد کردهاند اشاره میکنیم. (به جدول زیر نگاه کنید) هر نویسندهای از جنبه متفاوتی به فیل در تاریکی اقتصاد جدید نظر کرده است. اما مجموعه نظرات آنها میتواند تصویری هرچند گذرا از این مخلوق در حال تحول به ما ارائه دهد.
«کولین کلارک» (1940) احتمالاً نخستین اقتصاددانی است که گذار درازمدت از کشاورزی به صنعت و خدمات را دریافت. دانیل بل (1973) در اثری پیشگامانه، عبارت «فراصنعتی» را ابداع کرد و از نوعی انتقال محوری از تولید کالا به تولید دانش سخن راند. «مارک پورات» (1977) در رساله دکترای خود در دانشگاه استانفورد، این مفهوم تحولی را به لحاظ آماری به کار گرفت تا نشان دهد که سال 1957 همان سالی است که اقتصاد ایالات متحده به آنچه «اقتصاد اطلاعاتی» نامیده منتقل شده است. «فریتز مکلوپ» (1980) در مطالعهای دقیق که در سه جلد انتشار یافت کانون توجه خود را روی تولید و توزیع دانش به عنوان عامل کلیدی در درک اقتصاد جدید متمرکز کرد. «آلوین» و «هایدی تافلر» در سه جلد کتاب (1970، 1980، 1990) با تشخیص نوعی «شوک آینده»، «موج سوم» و «انتقال قدرت»، این ایدهها را عامهفهم کردند و از سه موج عمده در تاریخ بشری سخن گفتند: اختراع کشاورزی، توسعه صنعت، و انتقال به اطلاعات به عنوان عامل کلیدی تولید. «دیوید هاروی» (1990) در کتابی درباره پستمدرنیسم، سنتهای روشنفکری مارکسیستی و پسامارکسیستی را با سنتهای روشنفکری لیبرال به همگرایی کشاند. وی از این سخن گفت که سرمایهداری پا به مرحله جدیدی از توسعه گذاشته است که وجه مشخصه آن «انباشت منعطف» و تولید «بیدرنگ» است. وی همچنین اظهار داشت که فناوریهای اطلاعاتی این امکان را فراهم آورده که شرکتهای جهانی تصمیمگیریهای استراتژیک را به صورت متمرکز و در همان حال عملیات خود در سراسر جهان را به صورت غیرمتمرکز انجام دهند. «دان شیلر» (2000) نیز با «دیجیتالی» نامیدن سرمایهداری جدید، همین ساز را کوک کرد. «تهرانیان» (1999) از تغییر سرمایهداریهای ملی رقیب یکدیگر به یک «پانکاپیتالیسم» جهانی سخن گفت که فناوریهای اطلاعاتی و ارتباطی راه آن را هموار میکند و به ظهور یک «امپریالیسم اطلاعاتی» جدید میانجامد که کانون آن کنترل دانش از طریق مالکیت فرآوردههای فکری است. «مانوئل کاستلز» در اثری سه جلدی که همه جهان را پوشش میدهد، سقوط اتحاد شوروی، اوجگیری آسیای شرقی، و ظهور آمریکای لاتین در یک «جامعه شبکهای» جهانی را مورد تحلیل قرار داد. و سرانجام، «آرمان ماتلار» (2003) نقد گزندهای از اسطورهها و عقاید پوسیده موسوم به «جامعه اطلاعاتی» ارائه کرد.
شیوههای مشروعیت
تحولات اقتصادی در متن نهضتهای چشمگیر سیاسی رخ داده است. کشمکش میان حکومتهای سرمایهدار، کمونیست، و فاشیست، در انتهای قرن بیستم به پایان رسید. این سه نظام صنعتی متفاوت در رقابت برای سلطه یافتن بر جهان بودند. جنگ اول و دوم جهانی را میتوان کشمکشهای قدرتهای جدید و قدیم صنعتی بر سر مستعمرهها و قلمروهای نفوذ دانست. قدرتهای قدیم صنعتی(بریتانیا و فرانسه) به یاری جوانترین و پرانرژیترین قدرت صنعتی، یعنی ایالات متحده، از چالشی که نورسیدگان(آلمان، ایتالیا، ژاپن و اتحاد شوروی) پیش روی آنها گذاشته بودند جان سالم به در بردند. شکست متحدین در سال 1945 نخستین مرحله تاریخی از مراحل بعدی بود. مرحله دوم در سال 1947 شروع شد که در آن، دو ابر قدرت، ایالات متحده و اتحادشوروی، برای به دست آوردن قلبها و اندیشهها و منابع جهانیان وارد جنگ سرد شدند. این مرحله تاریخی با فروپاشی اتحادشوروی در سال 1991 ضربه نهایی را دریافت کرد. مرحله سوم با پایان جنگ سرد در سال 1989 و برآمدن ایالات متحده به عنوان تنها ابرقدرت شروع شد. حمله به عراق در سال 1991 برای نجات کویت و دوباره در سال 2003 برای سرنگون کردن حکومت صدام حسین، قدرت و محدودیتهای یکجانبهگرایی ایالات متحده را نشان داده است. در جهانی چند قطبی، امپراتوری آمریکایی ناچار است که اهداف و شیوههای امپراتوری خود را تابع قواعد چندجانبه یک رژیم «پانکاپیتالیستی» قرار دهد.
در کشمکشهای آینده، سه نسخه متفاوت از ایدئولوژی دموکراتیک در رقابت با یکدیگرند. دموکراسی لیبرال کلاسیک میدان را برای یک نظریه نولیبرالی خالی میکند که از دیدگاه آن، جهان عرصهای برای گسترش پانکاپیتالیسم است. این گسترش به دست نیروهای بازار جهانی و در صورت لزوم توسط نیروهای نظامی صورت میگیرد. نظریههای سوسیال دموکراتیک که در ابتدا توسط احزاب سوسیالیست اروپا شکل گرفت، از مقررات دولتی برای ممانعت از گرایشهای انحصاری بازار و حفظ حدودی از برابری فرصت در تحصیلات، بهداشت و رفاه طرفداری میکند. افزون بر این، دموکراسیهای جمعگرا، در واکنش به عمیقتر و وسیعتر شدن نهضتهای دموکراتیک، حقوق فرهنگی اقلیتهای قومی و گروههای مذهبی را به رسمیت میشناسند.
پانکاپیتالیست نولیبرالی
در این میان، پیشرفتهای چشمگیر در حملونقل و فناوریهای ارتباطاتدوربرد باعث شروع پروژه جهانی جدیدی شده که میتوان آن را «پانکاپیتالیسم» نامید. پانکاپیتالیسم که بیشتر به پروژه «نولیبرال» و «جهانیسازی» معروف است، در طول دهه 1980 بیش از همه با سیاستهای اقتصادی رونالد ریگان در ایالات متحده و مارگرت تاچر در بریتانیا راه خود را گشود. اقتصاد آمریکا، بریتانیا و دیگر کشورهای سرمایهداری با این سیاستها «مقرراتزدایی» یا درستتر این که «مقرراتگذاری مجدد» شد. هدف آنها این بود که ساختمان پر خرج دولت رفاه را فرو بریزند و از منابع سرمایه در آمریکا، بریتانیا، ژاپن و دیگر جاها مهار بردارند تا در جستجوی هزینههای تولید پایینتر و نرخهای بازده بالاتر راهی سرزمینهای دیگر شوند.
همزمان با آن، گشوده شدن دروازههای آسیای شرقی(از جمله چین) و آمریکای لاتین به روی سرمایهگذاری خارجی هموار کننده انتقال صنایع غرب از مراکز قدیم تولید به مراکز جدید شد؛ از نواحی پرهزینه آمریکای شمالی، ژاپن، و اروپای غربی به نواحی کمهزینه در آسیا، آمریکای لاتین، و اروپای شرقی. از جنبههایی، رشد پانکاپیتالیسم شبیه مرحله اولیه رشد سرمایهداری بوده که به «انباشت ابتدایی» معروف است. در اثنای چنین دورههایی از رشد سرمایهداریهای ملی در بریتانیا، ایالات متحده، فرانسه و آلمان، دستمزدها پایین بودند، نیروی کار کودکان به وفور در دسترس بود، و شرایط کار فلاکتبار بود. به همین ترتیب، در آسیا، آمریکای لاتین، و بخشهایی از آمریکای شمالی، که کارگاههای مشقتبار آن به مدد وجود مهاجران سرپا است، انباشت ابتدایی، هموار کننده شرایطی است که در آن، هزینههای تولید اندک و سودها هنگفت است. صرفهی مکانی همیشه سرمایهداران را برانگیخته تا از مناطقی که در آنها هزینه بالاتر است به مناطقی که هزینه پایینتر است، از مراکز توسعه اقتصادی به پیرامون نقل مکان کنند.
بهطور مثال، در ایالات متحده، این فرایند به شکل نقلمکان مداوم مردم و سرمایه به سوی غرب بوده است. «فردریک جکسون ترنر» (1986) در مقاله مشهور خود در سال 1893 درباره اهمیت مهاجران غرب در تاریخ آمریکا به این نکته اشاره کرده که نقل مکان به غرب عامل اصلی و تعیینکننده دموکراسی و فردگرایی آمریکایی است.(3) اما در دوران پس از جنگ، سرمایه آمریکایی به سوی جنوب ایالات متحده نقل مکان کرد؛ به سوی «سرزمینهای تازه». از زمان جنگ داخلی آمریکا (65-1861)، جنوب حدود 100 سال همچون یک منطقه کشاورزی تکافتاده اقتصادی، در رکود نگه داشته شده بود. در دوران پس از جنگ، جنوب بزرگترین فرصت را برای هزینههای اندک تولید و بازدههای هنگفت سرمایه جلوهگر کرد. صنعتی شدن جنوب پس از دهه 1950، از نتایج این فرایند تغییر مکان بود. همین فرایند در سال 1994 با برقراری رسمی قرارداد اتحادیه تجاری آمریکای شمالی (نفتا) شروع شد. نفتا باعث هموار شدن حرکت سرمایه و صنایع از ایالات متحده و کانادا به مکزیک شده است.
از یک جنبه، این فرایند را میتوان به عنوان تداوم فرایند گسترش شیوه تولید سرمایهداری از مراکز خود در اروپا و آمریکای شمالی به آسیا، آفریقا، و آمریکای لاتین دانست. «جیمسون» (1991) این را آخرین مرحله توسعه سرمایهداری مینامد. دانشمندانی که تحولات اساسیتری در این فرایند میجویند به ابداع واژهها و عبارتهای جدیدی همچون فراصنعتی، اطلاعاتی، شبکهای، دیجیتال یا پانکاپیتالیسم متوسل شدهاند.
اگر رشته استدلالی اخیر را دنبال کنیم، گزارههای زیر را میتوان پیشهناد کرد:
1- پانکاپیتالیسم از لحاظ قلمرو، جهانی است
سرمایهداری همیشه نظامی بینالمللی بوده است. اما، با از میان رفتن اتحاد شوروی در سال 1991 و باز شدن دروازههای اروپای شرقی و چین به روی تجارت و سرمایهگذاری خارجی در دهههای 1980 و 1990، شکل جدیدی از سرمایهداری جهانی پدیدار شده است. حدود 37هزار شرکت فراملی و شرکتهای رسانهای فراملی بازار جهانی جدید را میگردانند. هزار شرکت فراملی بر بازارها سلطه دارند. وفاداری آنها پیش از هر چیز به صاحبان سهام خود است که در سراسر دنیا پخش شدهاند اما در کشورهای ثروتمند متمرکزند. شرکتهای فراملی، صرفنظر از ملیت اصلی خود، از لحاظ منابع سرمایه، سرمایهگذاری و اشتغال، بینالمللی هستند. آنها برای ادامه بقا نیازمند آنند که یک استراتژی جهانی ورای مرزها و وفاداریهای ملی داشته باشند. آنها گاهوبیگاه با دولتهای ملی درگیر میشوند اما به همکاری با آنها نیازمندند یا بیشتر اوقات آنها را در خود جذب میکنند. شرکتهای فراملی معمولاً از قدرتشان برای تعیین محل هرجایی که مالیاتها، دستمزدها، اجارهها و مقررات دولتی در پایینترین سطح و سودها در بالاترین سطح باشد استفاده میکنند. در حالی که حاکمیت ملی بهطور منطقهای تعریف میشود، حاکمیت شرکتی، جهانی است.
2- پانکاپیتالیسم پرورش دهنده امپریالیسم اطلاعاتی است
قدرت اقتصادی پانکاپیتالیسم به یک نظام حملنقل، ارتباطاتدوربرد، و اطلاعرسانی جهانی وابسته است که به شرکتهای فراملی امکان میدهد در همان حال که تصمیمات استراتژیک خود را به طور متمرکز اتخاذ میکنند، عملیات خود را به صورت غیرمتمرکز انجام دهند. افزون بر این، قدرت شرکتهای فراملی بر پایه کنترل صنایع عمده جهان استوار است؛ کنترل از طریق فرماندهی پژوهش، توسعه، حقثبتها، مجوزها، و کپیرایت. نظام کنونی مالکیت فرآوردههای فکری (خدمات مالکیت فرآوردههای فکری مربوط به تجارت یا TRIPS) که از سوی سازمان تجارت جهانی تحمیل میشود، محدودیتهای شدیدی بر سر اشاعه اطلاعات و دانش در سراسر جهان ایجاد میکند.
امپریالیسم اطلاعاتی از این جهت که غیرمنطقهای است با امپریالیسم صنعتی تفاوت دارد. شرکتهای فراملی میتوانند بساط خود را جمع کنند و به هرجایی که از لحاظ سیاسی باثبات است بروند و مزیت نسبی اقتصادی به آنها اجازه میدهد که بالاترین سود را ایجاد کنند. یک قطعه محصول معمولاً در ششهفت کشور مختلف ساخته میشود. اما سرهم کردن قطعات معمولاً در یک مکان ساحلی صورت میگیرد که در آنجا بیش از هر جای دیگری شرکتها از مالیات و مقررات رها هستند. خدماتی نظیر مهندسی نرمافزار و پردازش دادهها نیز به بهشتهای کمهزینهای همچون حیدرآباد(معروف به سایبرآباد) و بنگلور انتقال مییابند. هرچند دولتها هنوز هم به خاطر حق حاکمیت خود بر مناطق خاص کشوری، توان مقاومت قابلملاحظهای دارند، اما شرکتهای فراملی دستدردست کشورهای عمده صنعتی(بخصوص 29 عضو ثروتمند سازمان همکاریهای اقتصادی و توسعه) میتوانند اراده خود را به کشورهای کوچک و متوسط تحمیل کنند. بیش از 50 درصد بزرگترین واحدهای اقتصادی جهان، در واقع شرکتهای فراملی هستند.
3- پانکاپیتالیسم توسعه نامتوازن به بار میآورد
نظام پانکاپیتال به روشنی پرورشدهنده رشد اقتصادی سریع در سالهای پس از جنگ بوده است. این کار با انتقال سرمایه، علم، فناوری، و مهارتهای مدیریتی از مناطق کمابیش توسعهیافته جهان، از شمالشرقی به نواحی غربی و جنوبی ایالات متحده، و از اروپا و ایالات متحده به آسیای شرقی رخ داده است. پانکاپیتالیسم همچنین، در یک فرایند ویرانگری خلاقانه، باعث توسعه نامتوازن شده است. نیروهای بازار، که به امان ابزارهای خود رها شده، گرایش به این دارد که برای مراکز نسبت به پیرامون، برای بازارهای انحصاری نسبت به بازارهای رقابتی، برای ثروتمندان نسبت به تنگدستان، و برای برخورداران اطلاعاتی نسبت به محرومان اطلاعاتی امتیاز قائل شود. این نابرابریها در دهه 1990 در گزارشهای توسعه انسانی سازمان ملل متحد مستند شده است. توزیع درآمد جهانی به شدت در بالاترین بخش درآمدی متمرکز است. ثروتمندترین یکپنجم جمعیت جهان 7/82 درصد از درآمد جهان را دریافت میکنند، حال آن که تنگدستترین یکپنجم جمعیت جهان تنها 4/1 درصد درآمد جهان را.
4- پانکاپیتالیسم چهرهای دو رو دارد، هم سیادتطلب است و هم دموکراتیک
قسمت اعظم تاریخ امپریالیسم در واقع تاریخ تصرفهای نظامی و استعمار است. اما به لحاظ مبارازات سیاسی، در پی توسعه سرمایهداری در غرب نهادهای دموکراتیک ایجاد شدهاند. در عصر پسازاستعمار نیز، با قدرت گرفتن سرمایهداران جوامع سنتی، طبقات متوسط تحصیلکردهای ایجاد شده است که معمولاً خواهان آزادیهای سیاسی هستند. نظام پانکاپیتال معمولاً دیکتاتوریهای نظامی(مثلاً در ایران، فیلیپین، اندونزی، شیلی، و امثالهم) را تحمل کرده و گاهی به شدت آنها را حمایت یا تأسیس کرده است. اما در دوران پس از جنگ سرد، پانکاپیتالیسم بهطور گزینشی از نهضت حقوق بشر در کوبا، چین، ایران و عراق پشتیبانی کرده است. بنابراین تنش میان پانکاپیتالیسم سیادتطلب و دموکراتیک، تنشی واقعی است و در قرن بیستویکم ادامه خواهد یافت.
نتیجهگیری
اگر بپذیریم عصر جدیدی شروع شده که وجه مشخصه آن یک انقلاب فناوری در اطلاعات و ارتباطات است، لازم است ویژگیهای اصلی این عصر را تشخیص دهیم. نتیجهگیریهای زیر بیشتر نظراتی پیشنهادی است تا اظهارنظری جامع و کامل.
اول این که، ما شاهد انتقال از سرمایهداریهای ملی رقابتی که محصول جنگجهانی اول و دوم بودند به عصر جدیدی هستیم که در این مقاله آن را «پانکاپیتالیسم» نامیدهایم. تحت رهبری ایالات متحده و اتحاد شوروی، سالهای جنگ سرد(1989-1947) جلوهای از مبارزه میان پیشگامان و دیرآمدگان انقلاب صنعتی بود.
دوم این که، پایان جنگ سرد اشاره دارد به تلاشهای دیررسیدگان به انقلاب صنعتی(اروپای شرقی، روسیه، و چین) برای درآمیختن اقتصادهای خود با اقتصاد بزرگتر جهانی پانکاپیتالیسم. هم روسیه و هم چین در دوران انباشت اولیه خود موفق شدند بنیادهای یک اقتصاد صنعتی را با استفاده از نیروی دولت پیریزی کنند. اما کنترل و برنامهریزی متمرکز برای مراحل بعدی توسعه نامناسب از آب درآمد. در ایالات متحده، پایان جنگ سرد معمولاً به پیروزی سرمایهداری بر کمونیسم تعبیر میشود(فوکویاما 1989). اما برای دیررسیدگان به انقلاب صنعتی، دست راهنماییکننده دولت یک ضرورت تاریخی بوده است؛ شاهد آن هم تاریخ توسعه اقتصادی در ایالات متحده، آلمان، ایتالیا، ژاپن، اتحاد شوروی، چین، و کره(هم شمالی و هم جنوبی).
سوم این که، پانکاپیتالیسم انواع تازهای از امپراتوری و مقاومت ایجاد کرده است. «امپراتوری اطلاعاتی» جدید بیشتر بر کنترل دانش فنی و علمی متمرکز است تا تسلط بر مناطق مستعمره. امپراتوری جدید نیز، همچون امپراتوریهای استعماری قدیم، زیرساختارهای فنی و علمی برای شکلهای جدید مقاومت فراهم آورده است. شکلهای جدید مقاومت از جمله عبارت است از «انقلاب نوار» در ایران(تهرانیان 1980)، «انقلاب کامپیوتر همراه» در مکزیک (رانفدت و دیگران 1998)، تلویزیون ماهوارهای الجزیره در قطر(4)، مبارزات جهانی علیه مین زمینی(مازلن 2004)، و مبارزات اینترنتی در ایالات متحده(5).
پانویسها
(1) این مقاله خلاصهای است از مباحث اصلی کتابی که به زودی منتشر خواهد شد.
(2) «گوردون مور نظر مشهور خود را در سال 1965 ارائه کرد؛ یعنی درست چهار سال پس از آن که اولین آیسی(مدار مجتمع) مسطح ابداع شد. مطبوعات این نظر را «قانون مور» نامیدند و این نام جا افتاده است. «مور» در مقاله اصلی خود از رشد تصاعدی شمار ترانزیستورها در هر آیسی(مدار مجتمع) سخن گفت و پیشبینی کرد که این روند همچنان ادامه یابد. با پیشرفت بیوقفه فناوری اینتل، قانون مور، یعنی دوبرابر شدن ترانزیستورها در هر دو سال، همچنان ادامه یافته و تا امروز هنوز به صحت خود باقی است. اینتل انتظار دارد که این روند دستکم تا پایان این دهه ادامه داشته باشد. هدف گروه توسعه فناوری اینتل این است که کار را تا آنجا ادامه دهد که از سد قانون مور بگذرد.»
http://www.intel.com/research/silicon/mooreslaw.htm
(3) به این آدرس نگاه کنید:
http://www.pbs.org/weta/thewest/people/s_z/turner.htm
(4) به این آدرس نگاه کنید:
http://www.aljazeera.net/
(5) به این آدرس نگاه کنید:
http://www.questia.com/Index.jsp?CRID=internet_and_politics&OFFID=se1&KEY=politics_internet
مراجع
Bell, Daniel. The Coming of the Post-Industrial Society: A Venture in Social Forecasting. New York, NY: Basic Books, 1973 & 1999.
Castells, Manuel. The Information Age: Economy, Society, and Culture, Vols. 1-3. Oxford, UK: Blackwell Publishers, 1996-2000.
Fukuyama, Francis. “The End of History,” National Interest, summer, 1989.
Jameson, Frederick. Postmodernism: The Cultural Logic of Late Capitalism. Durham: Duke University Press, 1991.
Machlup, Fritz. Knowledge, its creation, distribution, and economic significance. Princeton, N.J.: Princeton University Press, 1980.
Maslen, Stuart. Mine Action after Diana: Progress in the Struggle against Landmines.
London: Pluto Press, 2004
Mattleart, Armand. The Information Society: An Introduction. London & Thousand Oaks, CA: Sage Publications, 2003.
Porat, Mark. The Information Economy. Washington: U.S. Department of Commerce, Office of Telecommunication Policy, 1977.
Ronfedt, David, John Arquilla, Graham E. Fuller, Melissa Fuller. The Zapatista “Social Netwar” in Mexico. Santa Monica: Rand Corporation, 1998
Schiller, Dan. Digital Capitalism: Networking the Global Market System. Cambridge, MA: MIT Press, 2000.
Tehranian, Majid. “Communication and Revolution in Iran: The Passing of a Paradigm,” Iranian Studies, 13:1-2, Spring 1980.
Tehranian, Majid. Global Communication and World Politics: Domination, Development, and Discourse. Boulder: Lynne Rienner Publishers, 1999.
Toffler, Alvin. Future Shock. New York: Bantam Book 1971
Toffler, Alvin. Third Wave. New York, NY: Bantam Books, 1981
Toffler, Alvin. Powershift. New York, NY: Bantam Books, 1990
Turner, Frederick Jackson. Frederick Jackson Turner: Wisconsin s historian of the frontier, edited by Martin Ridge. Madison: State Historical Society of Wisconsin, 1986.
منبع: / سایت / ایران و جامعه اطلاعاتی ۱۳۸۳/۰۵/۲۸
نویسنده : مجید تهرانیان
نظر شما