نظریه تشکیک در وجود در حکمت ایران باستان و فلسفه اسلامی(4)
که این داوری از جهات مختلف درخور تامل است:
الف) چنانکه در هنگام استفاده از درس منظومه استاد به عرض ایشان رسید، آنچه را سبزواری در این مورد در منظومه و شرح آن نگاشته برگرفته از اسفار صدر است. (147)
ترجمه عبارات اسفار و متن ابیات منظومه و توضیحات شرح آن را قبلاً آوردیم؛ مقایسه شود - و صدرا نیز به تصریح استاد «چون بر همه کتابهای دیگران احاطه داشته، وقتی وارد سیرتاریخی مسائل می شود، خیلی عمیق تر از سبزواری وارد می شود. ما که بعضی مسائل را مقایسه کرده ایم، دیده ایم که صدرا از لحاظ سیرتاریخی، مسائل را خیلی دقیق تر بیان کرده است. (148)
بنابراین، سبزواری از پیش خود سخنی نگفته تا آن را به دلیل قلت مطالعات و تحقیقات و بی دقتی او کم ارزش بشماریم؛ و گذشته از صدرا، کسان دیگری هم پیش از سبزواری، نظریه تشکیک در وجود را به حکیمان ایران باستان نسبت داده اند: چنانکه ملانظر علی گیلانی، از مدرسان نامی آثار صدرا در سده 12 و 13 می نویسد:
«اشراقیان بر آن رفته اند که وجود، حقیقتی بسیط و یگانه است، ولی برحسب ذات خود، تفاوتهایی عارض آن می گردد - به لحاظ شدت، ضعف، تعدد، کثرت، و برحسب تشخصات و اختلافات از حیث وجوب و امکان و جوهریت و عرضیت و غنا و نیازمندی. و صدرا نیز در کتابهای خود بر این عقیده است... » و در جای دیگر که نظریات مختلف در باب وجود را مطرح می کند، نظریه اشراقیان و پیشوای ایشان را با صدرا یکی می داند؛(149) و آن گاه به تصریح پیشوای اشراقیان اسلام سهروردی و به تصدیق شارحان وی همچون شهر زوری، قطب الدین، محمدشریف هروی، صدرا، عبدالرزاق لاهیجی و...، اشراقیان همان حکیمان ایران باستان اند و سهروردی زنده کننده حکمت ایشان... (150)
ب) نظریه تشکیک را اگر به صورتی در نظر بگیریم که در آثار صدرا و شارحان وی ارائه شده - و با آن جامعیت و دقت و مقدمات و نتایج و بدون هیچ کم و بیش، هرگز کسی ادعا نکرده که در حکمت ایران باستان به آن گونه مطرح بوده و صدرا با اخذ و عرضه آن، یک نظریه پخته فلسفی با مبانی استوار منطقی را حاضرو آماده یافته و به نام خود به ثبت داده نه! بلکه حتی سبزواری در عین اشاره به پیشینه این نظریه در حکمت پهلویان، اذعان دارد که احیا و برهانی کردن و بسط و تفصیل این نظریه و تحقیق وافی درخصوص آن، کار صدر است شکرالله مساعیه؛ و از دیگران به طور اجمال و تشابه رسیده است. (151)» و با این مقدمات، اصل این ایراد که چرا فرآورده اندیشه صدرا به دیگران منسوب گردیده بی مورد است. ولی اگر غرض آن است که مبنای نظریه تشکیک، یعنی اعتقاد به حقیقت واحد ذو مراتب را فرزانگان ایران باستان پذیرفته بودند. و طرح صدرایی نظریه تشکیک، تکامل یافته عقیده ایشان است و ریشه در حکمت آنان دارد، این دو نکته در خور تردید نیست؛ و خوانندگانی که از آغاز این گفتار، ما را در مطالعه قطعات نقل شده از آثار فلسفی و عرفانی و دینی زرتشتی و اسلامی همراهی کردند، دگرگون شدن یک اعتقاد دینی کهن و در آمدن آن به صورت یک نظریه فلسفی را دریافته اند و آنچه به عنوان مشتی نمونه خروار آوردیم، دلایلی واضح است بر این که نظریه تشکیک، از قرنها پیش از صدرا مطرح بوده؛ و انتساب آن به پهلویان، و اشراقیان پیرو ایشان، ساخته و پرداخته سبزواری نیست؛ و البته تاثیر مکتب های دیگر، از جمله نو افلاطونیان را هم، در تکوین و شکل گیری و تکامل این نظریه انکار نمی کنیم؛ چنانکه استاد مطهری، در عین تاکید بر صدرایی بودن این نظریه، ریشه ای را که در آثار عرفانی دارد، ندیده نمی گیرند. (152)
آنچه را هم که استاد در تفکیک میان وحدت حقیقت و وحدت وجود، و میان اعتباری شمردن ماهیت و اعتباری شمردن وجود و میان اعتباری شمردن ماهیت و اعتباری شمردن وجود و تفاوت نور و وجود گفته تا ماخوذ نبودن نظریه صدرا در تشکیک وجود از نظریه سهروردی (چه رسد به فرزانگان پهلوی) را ثابت کند، بیش از آنچه تباین جوهری دو نظریه را برساند، حاکی از کامل تر و جامع تر شدن نظریه ای واحد در طول زمان و استفاده از تعبیرات و اصطلاحات مختلف برای ارائه آن است والامگر معتقدان به وحدت حقیقت، وجود (به معنای آنچه واقعیت و عینیت دارد، و نه یک مفهوم انتزاعی) را حقیقتی یگانه نمی دانند؟ و مگر وحدت وجودیان، معتقد به حقیقت یگانه نیستند؟ و مگر آنچه را سهروردی اعتباری می شمارد و گاهی نام وجود بر آن می نهد با آنچه صدرا اعتباری می داند و ماهیت می خواند، چقدر تضاد دارد؟ و مگر شارحان سهروردی، بارها تصریح نکرده اند که مراد وی از نور، وجود است؟ و مگر آن همه سخنان که از حکیمان پیش از صدرا (غزالی، سهروردی، دوانی و... آوردیم، نص بر اصالت وجود یا وحدت وجود و تشکیک در وجود یا هر دو نیست و مگر بیشتر آن مبانی و نتایج را که از زبان آنان عرضه کردیم، براساس مکتب صدرا نمی توان درست دانست؟ و مگر پیوند نظریه صدرا با نظریه عرفا (از جمله قیصری) که مورد قبول استاد است، چقدر محکم تر از پیوند آن با نظریه شیخ اشراق است؟ و مگر بیشتر تفاوتها به کامل تر و جامع تر بودن یکی، و اختلاف در پاره ای فروع و جزئیات و تعابیر و مصطلحات بر نمی گردد؟
در اینجا دم از گفتگو فرو می بندم و بررسی بیشتر در باب نظریه تشکیک در وجود و مبانی و نتایج آن را به جایی دیگر موکول میدارم و برای حسن ختام و پوزش از اطاله کلام و پاره ای گستاخی ها و برداشت های خام که در این اوراق مشهود است، سخن را با غزلی از خواجه عرفان به پایان می برم همه اشارت به حکمت نوری مغان و شهود جمال یگانه در جلوه های گوناگون، و آغاز کردن از مرتبه کثرت (زلف) برای پراکندن بوی وحدت، و پیوند مهر میان آئین ها...
خوش در خرابات مغان نور خدا می بینم
این عجب بین که چه نوری زکجا می بینم
کیست دردی کش این میکده یارب که درش
قبله حاجت و محراب دعا می بینم
خواهم از زلف بتان نافه گشایی کردن
فکر دور است همانا که خطا می بینم
هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال
با که گویم که در این پرده چه ها می بینم
دوستان عیب نظر بازی حافظ نکنید
که من او را از محبان شما می بینم. (153)
کتابنامه مقاله
1- اسرالحکم، حاج ملاهادی سبزواری، مقدمه و حواشی استاد ابوالحسن شعرایی، تهران، 1380 هـ. ق.
2- اسفار، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، صدرالدین شیرازی، قم، منشورات مصطفوی.
3- الاعلام، خیرالدین زرکلی، بیروت، 1986 م (ج 5).
4- الهیات، محمد حسین فاضل تونی، تهران، 1364.
5- الانساب، عبدالکریم سمعانی، حیدرآباد دکن، 1396 هـ. ق.
6- انواریه، محمد شریف نظام الدین احمد هروی، تهران، 1358.
7- بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، بیروت، موسسه الوفا، 1403 هـ. ق.
8- بدایه الحکمه، محمد حسین طباطبائی، قم، نشر دانش اسلامی، 1404 هـ. ق.
9- برهان قاطع، محمد حسین تبریزی، به اهتمام دکتر معین، تهران 1361 (ج2).
10- بندهش، فرنبغ دادگی، گزارنده مهرداد بهار، تهران، 1369.
11- تاریخ حکما و عرفای متاخر بر صدرا، منوچهر صدوقی سها، تهران، 1359.
12- تاریخ فلسفه در اسلام، م، م شریف، ترجمه فارسی، تهران 1362.
13- تحفه، ملانظر علی گیلانی، انتشارات انجمن فلسفه، 1357 (در رسائل فلسفی)
14- تعلیقه بر شرح حکمه الاشراق، صدرا شرح حکمه...
15- تعلیقه بر شرح منظومه حکمت سبزواری، مهدی آشتیانی، تهران، 1367.
16- تعلیقات علی شرح الفصوص و مصباح الانس، موسسه پاسدار اسلام، 1406 هـ. ق.
17- تعلیقه علی المنظومه و شرحها، محمدالهید جی، تهران، 1363.
18- تفسیر ابن کثیر، با مقدمه یوسف عبدالرحمن مرعشلی، بیروت، 1407 هـ. ق.
19- تلویحات، شهاب الدین سهروردی، تهران، 1396 هـ. ق. (در مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 1).
20- التوحید، ابوجعفر صدوق، قم، موسسه النشر الاسلامی.
21- حکمه الاشراق، سهروردی، تهران، 1397 هـ. ق. (در مجموعه مصنفات شیخ اشراق ج 2).
22- حکمت الهی عام و خاص، استاد محی الدین مهدی الهی قمشه ای، تهران 6- 1335.
23- دانشنامه و دیوان هیدجی، تبریز، تالار کتاب.
24- دائره المعارف تشیع، ج 1، تهران، 1366.
25- در آسمان معرفت، حسن زاده آملی، قم، 1375.
26- الدارالمنثور، جلال الدین سیوطی، بیروت، دارالفکر 1403 هـ. ق.
27- دیوان حافظ، تصحیح خانلری، تهران، 1362.
28- دیوان حافظ، خط قدسی شیرازی، بمبئی 1322 هـ. ق.
29- دیوان حکیم الهی قمشه ای، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه.
30- دیوان شمس مغربی، تهران 1358.
31- سه حکیم مسلمان، سید حسین نصر، ترجمه احمد آرام، تبریز، 1345.
32- سیرفلسفه در ایران، اقبال لاهوری، ترجمه امیرحسین آریان پور، تهران 1357.
33- شرح الاسماء الحسنی، حکیم سبزواری، تهران 1375.
34- شرح تلویحات سهروردی، ابن کمونه نسخه خطی، هند؛ لکهنو، کتابخانه ممتاز العلما.
35- شرح حکمه الاشراق سهروردی، شمس الدین محمد شهرزوری، تهران، 1372.
36- شرح حکمه الاشراق، قطب الدین شیرازی، قم، انتشارات بیدرا، با تعلیقه صدرا.
37- شرح رباعیات، جلال الدین دوانی، نسخه خطی، لاهور، دانشگاه شیرانی.
38- شرح فصوص الحکم، داود ساوی قیصری، افست از روی نسخه چاپ سنگی، 1363.
39- شرح فصوص الحکم، عبدالرزاق کاشانی، قم، 1370.
40- شرح مبسوط منظومه، مرتضی مطهری، تهران، 1369.
41- شرح مقدمه قیصری بر فصوص، جلال الدین آشتیانی، دفتر تبلیغات اسلامی، 1365.
42- شرح منظومه (مختصر)، مرتضی مطهری، تهران، 1360.
43- شرح منظومه حکمت، حکیم سبزواری، به تصحیح مهدی محقق، تهران، 1969م.
44- شرح منظومه حکمت، سبزواری، قم، افست از روی نسخه چاپ سنگی، 1298 هـ ق.
45- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 20، 1387 هـ ق.
46- شرح الهدایه الاثیریه، صدرالدین شیرازی، افست از روی نسخه چاپ سنگی، تهران، 1313 هـ ق.
47- شوارق الالهام، عبدالرزاق لاهیجی، افست از نسخه چاپ سنگی.
48- شواکل الحور، جلال الدین دوانی، هند، 1953 م.
49- شواهد ربوبیه، صدرالدین شیرازی، تهران، 1360.
50- فتوحات مکیه، ابن عربی، تحقیق عثمان یحیی، 1405 هـ ق.
51- فهرست نسخه های خطی فارسی، احمد منزوی، موسسه فرهنگی منطقه ای، 1349.
52- قبسات، میرداماد، انتشارات دانشگاه تهران، 1367.
53- قره العیون، مهدی نراقی، انتشارات انجمن فلسفه ایران، 1357.
54- الکافی (الاصول من...) کلینی، تصحیح علی اکبر غفاری، بیروت، 1401 هـ ق.
55- الکامل فی التاریخ، عزالدین ابن اثیر، بیروت، 1402 هـ ق.
56- کشف الظنون، حاجی خلیفه، بیروت، دارالفکر، 1410 هـ ق.
57- کلمه التصوف، شهاب الدین سهروردی، تهران، 1397 هـ ق.
58- گاتها، سروده های زرتشت، تالیف و ترجمه پور داود، بمبئی، 1927 م.
59- لب اللباب، جلال الدین سیوطی، بیروت، 1411 هـ ق.
60- اللباب فی تهذیب الانساب، عزالدین ابن اثیر، بیروت، 1414 هـ ق.
61- مثنوی معنوی، مولاناجلال الدین، تصحیح و چاپ محمد رمضانی.
62- مجموعه رسائل سبزواری، اداره کل اوقاف خراسان، 1970 م.
63- مجموعه مقالات، کنگره بزرگداشت حکیم سبزواری، سبزوار، 1374.
64- المشاعر، صدرالدین شیرازی، با شرح فارسی عمادالدوله، تهران، 1363.
65- مشکوه الانوار، ابوحامد غزالی، با مقدمه ابوالعلا عفیفی، قاهره 1382 هـ ق.
66- مشکاه الانوار، غزالی، ترجمه صادق آیینه وند، تهران، 1364.
67- معجم البلدان، یاقوت حموی، تحقیق فرید عبدالعزیز جندی، بیروت، 1410 هـ ق.
68- الملل و النحل، محمد شهرستانی، تخریج محمدبن فتح الله بدران، قم، منشورات الرضی.
69- منتخباتی از آثار حکمای ایرانی، تهیه و تحقیق سیدجلال الدین آشتیانی، انتشارات انجمن فلسفه، 1355 (ج3) و 1357 (ج4) و قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1363 (ج1).
70- مولوی نامه، استاد جلال الدین همائی، تهران، نشر هما، 1366.
71- مهر تابان، یادنامه علامه طباطبائی، محمدحسین حسینی طهرانی، انتشارات باقرالعلوم.
72- انظره الدقیقه، استاد محمود شهابی خراسانی، تهران، انجمن فلسفه، 1396 هـ ق.
73- النهایه فی غریب الحدیث والاثر، مجد الدین ابن اثیر، تحقیق طاهر احمد الزاوی، بیروت.
74- نهایه الحکمه، سیدمحمدحسین طباطبائی، قم، مرکز انتشارات دارالتبلیغ.
75- هدیه العارفین، اسماعیل پاشا بغدادی، بیروت، 1402 هـ ق.
76- کیهان اندیشه، ش 64، مقاله آقای صدوقی سها.
پی نوشتها:
1. تاریخ فلسفه در اسلام، م. م. شریف، ترجمه فارسی، 1/87 (مقاله الساندرو بوزانی).
2. تاریخ فلسفه در اسلام، 1/95.
3- فراز پایه قید است یعنی در مقام اعلی و مرتبه ارفع (یاداشتهای دوست داشتنی بابک عالیخانی. یادداشتهای دیگر او را هم با نشانی ب. ع. می آورم. با تشکر).
4. از کلمات «در» و «گاه و جای»، که ظاهر آن بر مکان دلالت دارد، عقیده به جسمیت هرمزد را نباید نتیجه گرفت؛ چنان که. دور از تشبیه. استوای الهی بر عرش را که ذکر آن در آیات متعدد آمده است، از متشابهات قرآن محسوب می داریم؛ و معنی اولیه استوا (قرار گرفتن) را از آن استنباط نمی کنیم. همچنین در دعاهایی مانند «یا عالی المکان» (بحار 92/399 و 281، 83/335 از دعاهای رسول (ص) و امام علی(ع) و امام حسین(ع) و امامان دیگر) و «الحمدلله العلی المکان» (بحار 83/85 دعای فاطمه زهرا(س) و یا «متعالی المکان» (بحار 82/272 دعای برخی از امامان) و «فانت فی المکان الذی لایتناهی» (توحید صدوق 66، دعای امام هادی(ع)) و در احادیثی مانند «قیل للنبی (ص) این کان ربنا قبل آن یخلق خلقه؟ فقال کان فی عماء مافوقه هواء و ماتحته هواء»، «مکان» و «فی» را به معنی ظرف جسمانی نمی دانیم (حدیث در: النهایه، مجدالدین ابن اثیر 3/304 الکامل، عزالدین ابن اثیر 1/17، که در آن، به جای عماء، غمام آمده است؛ فتوحات مکیه، ابن عربی 3/323؛ تفسیر ابن کثیر، 2/453؛ الدرالمنثور، جلال الدین سیوطی، 4/403؛ تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، 18؛ شرح الاسماء، حکیم ملاهادی سبزواری 381. نیز بنگرید به ص 481 و 722 کتاب اخیر که سرمدرا «وعاء وجود نور الانوار» و «وعاء وجودالحق» می شمارد؛ و به قبسات میرداماد، ص 90 و 128، که این عبارت «ان الله موجود فی السرمد» بارها در آن آمده است...) همچنین بسیاری از آیات و احادیث دیگری که فرقه های قشرگرا، با توقف در سطح ظاهری آنها، به خرافات تشبیه و تجسیم گردن نهاده اند؛ و عارفان با اعتقاد به معانی باطنی برای آنها، باب تأویل را گشوده اند و در این خصوص کتابها و رساله ها پرداخته اند.
5. بندهش، ترجمه شادروان دکتر مهرداد بهار، 33.
6. همان، 59.
7. ماده روشنی که مایه و ماده نور است (ب. ع.).
8. بندهش، 36. ضمناً این دو سه جمله یادآور این دو جمله از نماز خوشنوس است که در آغاز هر یک از پنج گات دوبار سروده می شود: اهورا مزدایی که سرچشمه کلیه اشیا است؛ اهورا مزدایی که فروغ سرشار است (گاتها، ترجمه پورداود، مقدمه 103- 102) که انعکاس این تعبیرات در متون اسلامی را در مقاله دیگری به گفتگو می گذاریم.
9. دعایی است زرتشتی و سخت مقدس.
10- در قرآن کریم می خوانیم: هیچ رازگویی سه نفری نباشد مگر آن که او (خدا) چهارم ایشان است؛ و نه هیچ پنج نفری، مگر او ششم ایشان؛ و نه کمتر و نه بیشتر از این شمار، مگر آن که. هر جا باشد. او با ایشان است (المجادله، 7).
11- انعکاس این تعبیرات در متون اسلامی را در مقاله دیگری به گفتگو می گذاریم.
12. این مراتب که از زمین (جماد) آغاز و به هر مزد ختم می شود، یادآور شعر مولانا است:
از جمادی مردم و نامی شدم...
کل شیء هالک آلا وجهه
13. بندهش، 37.
14. همان.
15. انعکاس این نظریه در حکمت اسلامی را در مقاله دیگری به گفتگو می گذاریم.
16. بندهش، 39.
17. بندهش، 40.
18. در مقاله ای دیگر، از انعکاس گفت و گوی هرمزد و امشاسپندان در آثار مسلمانان یاد کرده ام.
19. در پهلوی و پازند، خواتای به معنی شاه آمده و خواتای نامک یعنی شاه نامه. اما در فارسی خداوند، شاه و صاحب و بزرگ خانه را گویند (برهان قاطع، محمدحسین تبریزی، محمد معین 2/9- 718 متن و حاشیه) همچنین خدا به معنی مالک آمده است چنان که در دو ترکیب دهخدا و خانه خدا؛ اما در عبارت متن، مراد از خدا ظاهراً فیض وجود و رحمت واسعه و حق مخلوق به است. چنان که از گاتها به خوبی بر می آید. (ب. ع.).
20. بندهش، 2- 111.
21. همان، 112.
22. مینو عالم روحانی نورانی است و گیتی جهان جسمانی ظلمانی (شرح حکمه الاشراق، شمس الدین شهرزوری 393: حکمه الاشراق، مجموعه مصنفات سهروردی 2/157 پانویس).
23. بندهش، 48 (انعکاس مطلب اخیر در حکمت اسلامی را در مقاله دیگری به گفت و گو می گذاریم.
24. هرمزد
25. موجودی مینوی
26. بندهش، 109 (انعکاس این اندیشه ها درحکمت اسلامی را در جای دیگری به گفت گو می گذاریم).
27. همان، 90
28. همان، 43 (دوازده اختر همان برج های فلکی اند: حمل، ثور...).
29. همان، 44
30. اگر با فتح فا (نفس) بخوانیم، یادآور حدیث ((انی لاجد نفس الرحمن من قبل الیمین)) است – و آن چه عرفا در باب رابطه آفرینش با نفس رحمانی گفته اند (فصوح با شرح عبدالرزاق کاشانی، 5- 174 و غیره) و اگر با سکون فا (نفس) بخوانیم و نفس را همان روح بدانیم، یادآور آیه و نفخت فیه من روحی (حجر 29 و ص 72) است که براساس آن، روح آدمی از روح الهی است و به گفته سراینده عارف:
تا نفخت فیه من روحی شنیدم شد یقین
بر من این معنی که ما زان وی و اوزان ماست
(حافظ، چاپ محمد قدسی، 109)
در آیه 116 از سوره مائده نیز از زبان عیسی (ع) خطاب به حق آمده است: ((آن چه در نفس تو است نمی دانم)). شاید هم بتوان گفت (ب. ع) از نفس خود آفریدم یعنی از خودی خود آفریدم. چنان که در فصل او – ل بندهشن مذکور است. یا از تن خود چنان که در همان فصل ا زمخلوق اول به نام تن هرمزد نام برده است یعنی مظهر تام او. در یکی از روایات پهلوی شبیه سخنی که جیهانی آورده دیده می شود. آن جا هم عالم از دست و پای دیگر اعضای هرمزد آفریده شده است. بحث دراین باره را د رکتب زنر به نام های زروان، طلوع و غروب دین زردشتی می توان یافت.
31. ملل و نحل، محمد شهرستانی 1/20- 19 (نقل از مقالات جیهانی).
32. مشکاه الانوار، غزالی، مقدمه ابوالعلاء عفیفی، ترجمه فارسی، 5- 12.
33. در حدیثی از امام صادق (ع) می خوانیم: به راستی خداوند تبارک و تعالی.... چیزی جز او نیست؛ او نوری است که ظلمتی در آن نیست (توحید صدوق، 128)؛ و در دعای از حضرت علی (ع): ای آن که جز تو نیست (شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، 20/348) و در دعایی که خضر به علی (ع) آموخت: ای او ! ای آن که جز او اویی نیست (بحار 1/222).
34. حکمه الاشراق با شرح شهرزوری، 320- . 315
35. شهرزوری، 369- 368.
36. شهرزوری، 370- 369.
37. همان.
38. همان،367.
39. این عبارت یادآور حدیثی از امام صادق (ع) است که صدوقی و کلینی نقل کرده اند: به راستی که پیوستگی روح مومن به خدا، سخت تر است از پیوستگی پرتو خورشید به خورشید (اصول کافی، 2/166، مشاعر صدرا، 60 منقول از اعتقادات صدوق).
40. مجموعه مصنفات، 1/8- 116؛ تلویحات، 2/119؛ حکمه الاشراق، شرح شهرزوری، 314 و 328؛ شرح منظومه سبزواری، 7/1- 246 به نقل از قطب الدین.
41. حکمه الانوار، 76 و 108؛ شرح شهرزوری، 211.
42. مشکاه الانوار، 55: سیر فلسفه در ایران، محمد اقبال، ترجمه فارسی، 65.
43. شرح حکمه الاشراق، 4/283.
44. صدرا و برخی دیگر از حکیمان ما، کلمه ((رواقی)) را در معنایی غیر از آن چه د رتاریخ فلسفه دارد به کار می برند و غالباً به صورت معادلی برای واژه ((اشراقی)) استعمال می کنند؛ چنان که بارها شیخ اشراقی را با عنوان ((وراقی)) خوانده اند (اسفار، 1/291 و 6/181، مشاعر، صدرا، 27).
45. اسفار، 3/291.
46. تلویحات از آثار مهم شیخ اشراق.
47. اسفار، 1/413.
48. این نکته را دیگران هم از مرحوم عصار نقل کرده اند (سه حکیم مسلمان، دکتر حسین نصر، 200 و مقاله او در تاریخ فلسفه د راسلام، 1/556) و در مورد آن دو تن دیگر بنگرید به: حکمت الهی عام و خاص، الهی قمشه ای، 1/11 و 2/5- 284 و مولوی نامه، همایی، 1/110 و 126.
49. مشکاه الانوار، 41.
50. همان، 59.
51. همان، 60.
52. مشکاه الانوار، 556.
53. همان، 57.
54. همان،. 60
55. همان، 55.
56. شرح شهرزوردی برحکمه الاشراق، 316.
57. تلویحات سهروردی نسخه خطی بخش چاپ نشده؛ ضمناً این جملات ((صرف الوجودی که... یگانگی او می نماید)) در آثار دیگر هم با ارجاع به تلویحات سهروردی نقل شده است (از جمله در شرح اسماء الحسنی، عبدالرحیم دماوندی، منتخباتی از آثار حکما، 3/599 و 600، شواکل الحور، جلال دوانی، 110).
58. مجموعه مصنفات سهروردی، 1/6- 115(تلویحات).
59. اسفار،1/411.
60. شرح منظومه، چاپ سنگی، 308.
61. اسفار، 1/43 (و در حاشیه تعلیل مطلب از سبزواری) قره العیون، مهدی نراقی، 87.
62. اسفار، 6/266 و 156. حاشیه سبزواری ایضا مشتمل بر تعلیل و اشاره به این که صدرا به تبه شیخ اشراق به آن تصریح کرده است.
63. شواهد ربوبیه، صدرا، 14.
64. کشف الظنون، حاجی خلیفه، 1/685.
65. رساله تحفه، نظر علی گیلانی (انتشار در ضمن رسایل فلسفی به تصحیح جلال الدین آشتیانی، 5- 174).
66. تصریحات وی به اصالت وجود را در آینده خواهیم آورد.
67. رساله تحفه، 8- 176.
68. برگردید به آن چه در ضمن سخن از سهروردی گفتیم.
69. شرح منظومه، 2/8- 247.
70. اسفار، 6- 59 حاشیه.
71. در آغاز شرح فصوص، خود را ساوی می خواند؛ و ساوی. به گونه ای که سمعانی در الانساب، 7/38 و عزالدین ابن اثیر در اللباب، 2/96 و جلال الدین سیوطی در لب اللباب، 2/7 و یاقوت در معجم البلدان، 3/202 و زرکلی در الاعلام، 5/47 آورده اند. منسوب است به شهر ساوه (در ماخذ اخیر، ساوی را مرادف ساوجی شمرده است).
72. شرح فصوص، 2 تا 4.
73. همان، 5؛ هدیه العارفین، اسماعیل پاشا بغدادی، 1/261.
74. قیصری، 5 و6.
75. همان، 6.
76. همان.
77. همان، 6 و 7.
78. همان.
79. الحدید، 3.
80. قیصری، 7.
81. همان.
82. همان، 9.
83. همان، 10.
84. همان، 463.
85. غیبیه؟
86. قیصری، 11 و 12.
87. الرحمن، 29.
88. قیصری، 13.
89. شرح مقدمه قیصری به قلم آقای سید جلال الدین آشتیانی از شارحان پرکار و نامی ابن عربی و صدرا در روزگار ما (ص 115؛ نیز بنگرید به ص 187 و 190 و 169) در این خصوص که صدرا برای طرح نظریه خود در باب وجود، هم از نظریات حکیمان ایران باستان و هم از آرای عرفا سود جسته است، بعداً توضیحاتی خواهیم داد.
90. شرح مقدمه، 200.
91. شرح مقدمه قیصری، 9- 118.
92. همان، 120.
93. شواکل الحور، 170.
94. شواکل، 122 و 8- 127.
95. همان، 211.
96. همان، 12- 110.
97. در شرح فارسی رباعیات دوانی می خوانیم: حقیقت حق... وجود بحث است (نسخه خطی) و سبزواری هم در تعلیقه بر شواهد ربوبیه (399) می نویسد: واجب تعالی در مکتب دوانی وجود محض است.
98. شواکل، 110، دراینجا عبارتی را که قبلاً در ضمن سخنانی ا زسهرودی آوردیم. ((صرف الوجود.... جدائیی نیست)). از تلویحات نقل کرده است.
99. شواکل، 34.
100. النظره الدقیقه، استاد محمود شهابی، ص 46 (حاشیه).
101. رساله دوانی در شرح رباعیات خود. نسخه خطی.
102. منتخباتی از آثار حکمای الهی، 4/70- 369.
103. اسفار، 1/49.
104. اسفار 6/77.
105. جمله دیگری از میر که رنگ اعتقاد به وحدت وجود دارد: لیس فی الوجود غیر ذاته الحقه شی اصلاً (قبسات میرداماد، 128) و این مشابه مضمونی است که در حدیثی از امام صادق (ع) آمده است: به راستی که خداوند تبارک و تعالی.... چیزی جز او نیست (توحید صدوق، 128).
106. تعبیر ((وجود بحت)) که ((برای ماهیتی نیست و وجود نفسه)) است (یا: نفس آن وجود است) در افق المبین میرداماد نیز آمده است (النظره الدقیقه، استاد بزرگوار محمود شهابی، 83).
107. شرح اسماءالحسنی، سبزواری، 80- 479، شرح منظومه سبزواری، 2/43 و 198 تا 200.
108. قبسات، 430.
109. قبسات، 90- 389.
110. اسفار، 1/9- 108.
111. همان، 1/411.
112. همان، 7/254.
113. شواهد ربوبیه، 148.
114. شرح منظومه، 2/198 (نیز ص 43).
115. برگردید به ستون قبل.
116. منتخبانی از آثار حکمای الهی ایران. مقدمه آقای آشتیانی، 1/99.
117. همان، 116.
118. مقدمه آقای آشتیانی بر شواهد ربوبیه، 63.
119. شرح الهدایه، صدرا 232.
120. شرح منظومه، 1/5.
121. همان، 1/54.
122. شرح مبسوط منظومه، مرتضی مطهری، 1/7- 216.
123. مجموعه رسائل سبزواری، 2/399.
124. همان، 2/40 و 41.
125. همان، 1/25.
126. مفقودتر و نادرتر.
127. بیان قبلی توضیح نظریه تشکیک به شیوه پهلویان و حکمای اشراق بود؛ و این بیان، توضیح نظریه تشکیک به شیوه عارفانی مانند ابن عربی و قیصری.
128. صاحب عکس.
129. چهره بیش از یکی نیست؛ ولی چون آینه ها متعدد شد، (جلوه های آن) متعدد می شود.
130. سبزواری فقط بیت سوم و نیمی از چهارم را نقل کرده؛ و من برای فهم بهتر مطلب، هر چهار بیت را آوردم (مثنوی، چاپ رمضانی، 16) و در این مورد، چند بیت دیگر از مثنوی (ص 82 و 157 و 223) نیز در خور ذکر است:
همچو آن یک نور خورشید سما
صد بود نسبت به صحن خانه ها
لیک یک باشد همه انوارشان
چون که برگیری تو دیوار از میان
و: این سفال و این فتیله دیگر است
لیک نورش نیست دیگر، زان سر است
گرنظر در شیشه داری گم شوی
زانکه از شیشته است اعداد دوی
ور نظر بر نور داری وا رهی
از دویی و اعداد جسم منتهی
و: چون نظر بر قرص داری خود یکی است
وانکه شد محجوب ابدان در شکی است
چونکه حق رش علیهم نوره
مفترق هرگز نگردد نور او
131. اسرارالحکم سبزواری، 31 تا 42 (دو شعر آخر از شمس مغربی است. بنگرید به دیوان وی، 160).
132. دانشنامه و دیوان هیدجی، مقدمه 12.
133. تعلیقه هیدجی بر شرح منظومه، 161.
134. دانشنامه و دیوان، 39.
135. همان، مقدمه، 31.
136. تعلیقه آشتیانی بر شرح منظومه حکمت، 50- 149؛ نیز بنگرید به: ص 153، 174، 625.
137. دانشنامه و دیوان هیدجی، مقدمه، 30؛ در آسمان معرفت، 342.
138. شرح منظومه، 1/261 و 360.
139. حافظ، خانلری، 640.
140. نیز بنگرید به شرح منظومه، 2/198 و 183.
141. دائره المعارف تشیع، 1/123، تاریخ حکما و عرفای متأخر بر صدرا، 127، حکمت الهی عام و خاص، الهی قمشه ای 1/10 و 11 و 242، 2/5- 84، دیوان حکیم الهی قمشه ای، 745.
142. شرح مشاعر، صدرا، 99.
143. الهیات، 12.
144. کیهان اندیشه، ش 64، ص 89؛ مولوی نامه، همایی 1- 110.
145. نهایه الحکمه، طباطبایی 17، ترجمه بدایه الحکمه، طباطبایی 16، مهر تابان، یادنامه علامه طباطبایی 131.
146. شرح مبسوط منظومه، 1/62، 209، 7- 216، 220، شرح مختصر منظومه، مرتضی مطهری 1/48.
147. این نکته را در مجلس درس اسفار استاد ذوفنون ابوالحسن شعرایی از ایشان شنیده بودم.
148. شرح مبسوط منظومه، مرتضی مطهری 1/62 پاورقی.
149. رساله تحفه، نظرعلی گیلانی، انتشار در ضمن رسائل فلسفی، به تصحیح آقای آشتیانی، 67، 132، 184.
150- بنگرید به: کلمه التصوف، سهروردی (در ضمن سه رساله از شیخ اشراق 117)؛ حکمه الاشراق (مجموعه مصنفات 2/10 و 11)؛ انواریه محمد شریف هروی 9، شرح حکمه الاشراق، شهرزوری 23، نیز شرح قطب الدین 12، تعلیقه صدرا بر شرح قطب الدین، 372، شوارق الالهام، عبدالرزاق لاهیجی، 9- 508؛ تحفه گیلانی 123؛ تعلیقه هیدجی بر شرح منظومه 9- 148 (این ناچیز در گفتار دیگری با عنوان «اشراق گرایی در ایران» این موضوع را به گفتگو نهاده، و در مقدمه مقاله چاپی سبزواری و حکمت ایران باستان هم توضیحاتی در این خصوص داده است (بنگرید به مجموعه مقالات کنگره بزرگداشت سبزواری، 1 تا 3).
151. شرح منظومه، 2/43؛ اسرار الحکم، 39.
152. شرح مبسوط منظومه، 1/209.
153. دیوان حافظ، خانلری، 5- 714.
منبع: / ماهنامه / اطلاعات حکمت و معرفت / شماره 2 ۱۳۸۷/۰۰/۰۰
نویسنده : اکبر تبوت
نظر شما