اکنکار و ضعف فلسفی در شناخت ادیان
یکی از مهم ترین شاخصه های جنبش های نوپدید دینی - عرفانی، انتقاد شدید آنان به وجود ادیان بزرگ و تعالیم آنان است، لذا در بسیاری از این جریان های معنوی، انواع زیادی از انتقادها به ادیان وجود دارد. از این رو، باید گفت که بزرگ ترین اشکال آنان این است که در نقد آنها، همه ادیان به یک چشم دیده می شوند و چنین می پندارند، که تمام ادیان دارای خصوصیات و تعالیم مشترک اند و حال آنکه ادیان دارای تقسیمات متفاوتی هستند و نزدیک ترین و شبیه ترین ادیان نیز در دل خود بزرگترین تفاوت ها و اختلاف های ظاهری و باطنی را با هم دارند. بنابراین هیچ گاه نمی توان با نادیده گرفتن تفاوت های ادیان، به نقد و بررسی آنان پرداخت. و لذا به جرات می توان گفت که در تعالیم اکنکار، بزرگترین انتقادها و اشکال ها به ادیان ابراز شده است.
موجودیت ادیان
پال توئیچل - موسس مکتب اکنکار - فلسفه پیدایش ادیان بزرگ را از دو منظر پی گیری می کند:
1. ادیان بزرگ بر اساس تجربه های معنوی، مکاشفه ها و سفرهای روحانی موسسین، پدید آمده اند، که از این میان اکنکار با اتخاذ چنین موضعی در حقیقت می خواهد چنین نشان دهد که هر انسانی می تواند با تمرین های معنوی و ریاضت های جسمانی موفق به مکاشفه و سفر روحانی شود. این ادعا در دل خود متضمن این معناست که انسان مکاشفه گر می تواند حامل معرفت معنوی همسان با معرفت معنوی دیگر انبیای بزرگ ادیان بزرگ باشد. و در واقع چنین وانمود کند که هر انسان به واسطه پیروی از تعالیم ما - اکنکار - می تواند همانند دیگر پیامبران بزرگ تاریخ به حقیقت، دست یافته و به همان سعادتی که ادیان آن را در دنیای دیگر وعده دادند؛ در همین دنیا نائل شود. از این رو، در اکنکار وانمود می شود، که ادیان بزرگ بر اساس تجربه های معنوی، مکاشفه ها و سفرهای روحانی موسسین پدید آمده اند.
پال توئیچل می گوید: حتی در میان فرقه های منشعب از یک مذهب هم اختلاف های فاحشی در زمینه ی روش ها ودستورالعمل هایشان وجود دارد، که این امر توجیه کننده این است که چرا این همه گوناگونی بی پایان و سردرگمی در خصوص نتایج به دست آمده از روش های دیگر مشاهده می شود. به همین ترتیب، وقتی در جهان های دیگر نیز وارد می شویم، تجربیاتمان از کیفیات دگرگونی بهره می گیرند، که در نتیجه، در خصوص نتایج حاصله از این تجربه ها نیز همین تفاوت های فاحش به چشم می خورند. و لذا اکنون می توان فهمید که چرا این همه دین های متفاوت وجود دارند.؛ زیرا تجربیات افراد مختلف در عوالم درون با هم متفاوت هستند و براساس همین تجربه ها بوده است که ادیان و مذاهب متفاوت شکل گرفتند. و این واقعه اسف باری است، که هزاران هزار نفر تجربه کرده اند، یعنی تا درجه ای از عمق به آگاهی عوام درون نفوذ کرده اند. آنگاه به آنان وحی شده که یک خدا، یک فرشته یا یکی از بستگان، در حال هدایت آنها هستند. آنها اظهار می کنند که صدای خدا را شنیده اند یا دچار این تصور می شوند که خداوند به شخصه، دستورها و فرامینی را به آنان داده است.
ولی حقیقت قضیه این است که این الهام ها، صداها و تصورها همه مخلوق های ذهنی خود آنهاست و این روند برای کسانی که صاحب بینایی مستقل هستند، به وضوح قابل دیدن است و خود شخص به ندرت قادر است تا این را تمیز دهد، چون هنوز صاحب چنین بینش مستقلی نیست او عمیقا معتقد است که خداوند مستقیما با او سخن می گوید، در حالی که آنچه او می شنود، نجوای ذهن خود اوست که از ضمیر ناخودآگاهش صادر می شود. او فریب خورده است. فریب خویش را. و اغلب اتفاق می افتد که چنین فردی اعلام می کند که از خدا پیامی دریافت کرده است. و یا آنکه، خدا در حال هدایت اوست تا کارهای معینی را به انجام رساند. بسیاری از افراد ادعا می کنند که خدا به آنها فرمان داده، کسی را به قتل برسانند؛ قومی را از میان بردارند و بسیاری از شرارت های دیگر، که همه اینها زاییده ذهن مختل شده آنهاست.
به محض اینکه شخص وارد جهان های معنوی تحتانی می شود، حتی هنگامی که فاصله بسیار کمی را در درون آنها پشت سر گذاشته باشد، همیشه مورد مواجهه و حمله مجموعه ای از اشکال فکری خودش واقع می شود. تقریبا همگی اینها در اثر پرورش و تربیت های گذشته او و اعتقادها و تصوراتی شکل گرفته اند، که در مدت زمان گسترده ای به مساعدت پیشنهادهایی از سوی دیگران بنا شده اند. آنها از درون متن خواهش های دراز مدت خود بیرون می جهند. و او را به کوره راه های گوناگونی راهبر می شوند، که این عملکردهای روانی به اعتقاد اکنکار، منشا بیشتر این تجربیات گوناگون و بی پایان است، که مردم آنها را مذهبی می پندارند و به همین دلیل این همه مذاهب متفاوت وجود دارند.(1)
2. ادیان بر اثر مناسبات اجتماعی، فعالیت قشر روحانیون و تصورات ذهنی پیروان آنان پدید آمده اند.
در اکنکار آمده است: هیچ یک از ناجیانی که به این جهان آمده اند، مرادشان انتشار و تبلیغ، به خاطر کسب پیرو نبوده است، بلکه همه آنها می خواستند، تا معدودی از حقایق ساده را که از سرزمین های دور آموخته بودند به بشر هدیه کنند، تا آنان که گوش شنوا دارند، بدان پیام بیدار شوند.
البته استادان باستانی از این روند استفاده زیادی می کردند. آنها به ندرت به کتابت و ثبث مفاهیم می پرداختند. به این دلیل که، هیچ یک از پیروانشان فن خواندن و نوشتن را نمی دانستند. آنها کلام را دهان به دهان و سینه به سینه نقل می کردند و هنگامی که یک فرد را به حلقه های الهی پذیرش می دادند، آنگاه به پرورش نفر بعدی مبادرت می کردند. آنها هیچ کدام از این ساز و دهل ها و تعلیمات جمعی، که امروزه در تشکیلات سازمان یافته مذاهب می بینی به کار نمی گرفتند. بنابراین، در می یابی که دین، به سادگی یکی از تاسیسات اجتماعی است. این امر در ادیان غربی بیشتر مشهود است، در حالی که تار و پود مذاهب شرقی را نیز همین عامل تشکیل می دهد.
پال توئیچل می گوید: هر دینی را که امروز در قدرت است، نام ببر. من به تو نشان خواهم داد که فقط و فقط زائیده یک وجدان اجتماعی است، نه حقیقتی که از جانب سوگماد آمده است. همه آن قوانینی که به عنوان قوانین الهی شناخته شده اند، چیزی نیست، جز یک وجدان اجتماعی متحول شده که از قانون مانو، نظام همورابی، فرامین موسی و احکام کلیسایی مسیحیت مشتق شده است.
اما محتوای آنها بازگوکننده ی چیست؟
هیچ! مگر پیکری از احکام و مقررات که از جانب قشر روحانیت رسمی، برای تحت کنترل نگاه داشتن پیروانشان تنظیم شده، تا بدان وسیله، عنان سیاسی و اقتصادی توده های مردم را به دست گیرند.
آیا پدیده ای شنیع تر از سیستم طبقاتی که توسط مانو پایه گذاری شده، وجود دارد؟ یا محدودیت های اجتماعی که در مفاد نظام همورابی مطرح است؟ یا پی آمدهایی که احکام مدون در فرامین موسی یا اخلاقیات کلیسا و تشکیلات مذهبی مسلیمن امروزی باعث می شوند؟ محدودیت، محدودیت، محدودیت! این، تمام آن چیزی است که این شاخص های اجتماعی بر آن سعی دارند.(2)
اگر مذاهب را بقدر کافی بشناسی برایت معلوم خواهد شد، که احکام و مقررات مربوط به هر گروه خاصی در خود دو تاثیر مثبت و منفی را پیشنهاد می کند. به این معنی که اگر از آنچه تشکیلات مذهبی مقرر داشته تبعیت کنی، قول پاداش می گیری، ولی در صورت غفلت از مقررات و احکام، مجازات در پیش خواهی داشت... همه ادیان به این ترتیب تاسیس می شوند. از طریق قدرت تصور پیروانشان. روحانیت این تصور را اختراع می کنند و آنقدر در مقابل مردم نگه می دارند تا قبولش کنند و نیایش آن را بپذیرند.(3)
از این رو، پال توئیچل به ادیان و گروه های مذهبی انتقاد کرده.(4) و ابراز می دارد، که از گروه های فلسفی مذهبی و فرهنگ هایی که امروز نیز پرچم ایمان به خدا و اشاعه راه پیشوایان و فرستادگان خدا رژه می روند، اعتراض دارم.
و چنین ادامه می دهد که، ظاهرا دین قرار است دوست بشر باشد. ولی تقریبا در تمام طول تاریخ، این دو با یکدیگر ستیز مرگ باری داشته اند. امروزه روحانیت تقریبا به یک ناهنجاری پوچ تبدیل شده است. هنوز در همه جای دنیا با توانی بالا حضور دارد. ولی روزی خواهد آمد که از سطح زمین برچیده شده، محو و نابود شوند. جهالت هم، علیرغم احداث مدارس و اقدام به سوادآموزی جمعی، برای پیر و جوان، پیوسته در حال گسترش است. افسوس که اینها راه غلط را برای تحصیل برگزیده اند، نه راهی برای نشان دادن شیوه های خارج شدن از کالبد جسمانی.(5)
پال توئیچل می گوید: اخلاقیات خوب اند، اما در خوبی بشر امتیاز چندان چشم گیری نهفته نیست. همه ادیان از اخلاقیات (احکام) انباشته اند و یک سری دستورالعمل های اخلاقی هستند که در شکل های گوناگون، قرن به قرن ،به نوع بشر آموخته شده اند. اما به صراحت بگویم که علوم اخلاق شریعت های ادیان هرگز نتوانسته اند راهی به اقلیم درون بگشایند. البته در مسیر پاک سازی ذهن و هموارکردن راه، جهت رسیدن به پشت دروازه ی اقالیم درون موثرند. و حتی می شود به جایی رسید که بتوان به دروازه های درون دق الباب کرد، اما باز کردن این دریچه به سوی جهان های معنوی کاری است که از احکام و اخلاق ساخته نیست.
اخلاق، چنانکه در مذاهب قدیم نیز آموزش داده می شود، فرسوده و بی مصرف است. هر گروهی که صرفا اخلاقیات را تعلیم بدهد، چیز زیادی برای جستجوگری که به دنبال نور معنوی باشد، ندارد، مگر آنچه در همه ادیان مشترک است. اخلاق، ابزاری است، جهت شستشوی ذهن، اگر چه ابزار کاملی نیست؛ ولی بهترین نوع آن می تواند فرد را برای برداشتن اولین قدم در مسیر خداشناسی آماده کند.
کسی که بخواهد توسط اخلاقیات (شریعت) به یک زندگی مذهبی دست یابد، مسیر را در جهت معکوسش طی کرده است. اخلاقیات، تنها وسیله ای برای دست یابی به وضعیت مشخصی برای ذهن هستند و هیچ کاربرد دیگری ندارند. اخلاق، نه دین است و نه بستری که از میان آن دین رشد می کند. اخلاق هرگز نمی تواند اساس فلسفه عالم گیری، همچون اکنکار باشد؛ زیرا اخلاق هرگز نمی تواند آفریننده ی خرد، قدرت و آزادی باشد.(6)
اکنکار معتقد است که امکان مذهبی و ادیان رسمی، به دوره های قبل از بلوغ افکار و تحولات انسانی تعلق دارند. در دوره های طفولیت بشر، هر مذهبی وظیفه اش را در روز و موعد مقرر خود به جا می آورد، اما در موازات رشد بشر در زمینه فهم معنوی بالاتر، این راه ها و روش ها باید با چیزی کامل تر جایگزین شود. در طول تاریخ بشر، تمام آنچه ادیان تلاش می کردند تا ارائه دهند، خلاصه می شود در شناخت سوگماد. چند نفر موفق شده اند؟ شاید معدودی بیش از تعداد انگشانت!
پال توئیچل می گوید: فقط مسافران معظم «اک» هستند، که این روش ها را در اختیار دارند. و این مسافران در میان انسان ها بسیار معدوداند. تلاش ها در جهت چنین درک و شناختی همیشه با شکست مواجه شد، مگر در مواردی که از روش هایی که در اکنکار مطرح کرده ایم، پیروی شده باشد. اگر پیروان سرسخت برخی ادیان، به این که بسیاری از مردم به روش آنها موفق شده اند، اصرار می ورزند؛ به این دلیل است که آنها تجربه مختصری را در دیگران بسیار دست بالا تصور کرده اند.(7)
اما در این میان، در نظر گرفتن چند نکته حائز اهمیت است:
1. در اینکه علت پیدایش ادیان، سفرهای ناقص رهبران و انبیاء است و فلسفه اعمال و کردار آنان، توهمات ذهنی است، که بر اثر خواهش های دراز مدت و به عبارت دیگر،بر اثر عقده های سرکوب شده آنان سرچشمه می گیرد؛ ادعای بزرگ و کلی است، که اولا: اکنکار برای اثبات چنین اظهار بزرگی محتاج ادله محکمی است، که البته در کتاب های اکنکار یافت نمی شود و بیان ادعای فاقد علت و مدرک، ارزش علمی ندارد، چرا که هر طالب حقیقتی با تمام اعتمادی که ممکن است به اکنکار داشته باشد، هیچ گاه نمی تواند چنین اظهارنظرهای بزرگی را از جانب اکنکار، بدون بیان دلیل و مدرک بپذیرد.
ثانیا: جنس این ادعاها مبتنی بر رویکرد فلسفه های معاصر و روان شناسی جدید است. حال آنکه چنین بیاناتی بیشتر از جانب کسانی ایراد می شود، که از دریچه مادی و اومانیستی به انسان می نگرند، و به نوعی با رویکردهای معنوی مخالف اند. بیان چنین اشکال هایی به ادیان، از جانب عرفان اکنکار قابل تامل است، چرا که جدای از ورود به حوزه پاسخ گویی، به چه دلیل این اشکال شامل عرفان اکنکار نباشد؟
2. در اینکه دین تاسیسات اجتماعی است. و سازمان ها و مراکزی با موضوعیت دین تشکیل می شوند، و اثرات قابل توجهی بر مناسبات سیاسی می گذارند؛ جدای از وجود تفاوت های بسیار در مورد هر مصداق دینی، مبتنی بر انتقادهای شدید عرفان اکنکار به روحانیون و رهبران معنوی هر مسلک دینی و عرفانی است. این دغدغه نه تنها در عرفان اکنکار، بلکه در بسیاری از نحله ها و گرایش های علمی غرب مشهود است، و بیشتر، ریشه در عملکرد طولانی و نابخردانه کلیسا در قرون وسطی دارد. این ادعا در مورد هر مصداق دینی، و جغرافیای تاثیرگذاریش می بایست بسیار گوناگون و متفاوت بیان شود. هر چند عملکردهای غیر اخلاقی برخی از روحانیون، هر مصداق دینی، ناخودآگاه ذهن را به سوی این دغدغه سوق می دهد، ولی این بیان در مورد همه ادیان بزرگ و کوچک، کلیت ندارد.
ضمن اینکه به راستی، میان همه پیامبران و تعلیمات شفاهی که در دوران حیات خود داشته اند و برداشت هایی که قرن ها بعد از کلام ایشان شده و منجر به پیدایش عقاید جدیدی، مبتنی بر شرایط جدید اجتماعی است، تفاوت هایی وجود دارد، که غیر قابل انکار است. از این رو، هیچ گاه نباید نظریه یا عملکرد پیروان معاصر یک دین را، کاملا و به طور کلی منطبق با اصل نظریه یا عملکرد پیامبران و رهبران، یک مصداق دینی دانست و به واسطه داشتن اشتباهات گوناگونی که توسط پیروان یا سازمان های متکی به دین ایجاد می شود، اصل گزاره های دینی و شخصیت پیامبر آن دین را تخریب کرد.
3. برخی معتقدند: یک اشکال مهم به ادیان بزرگ این است که آنان متعلق به قرن ها قبل بوده اند و اکنون، انسان معاصر، محتاج ادیان جدید است، تا بتواند نیازهای نوین معنوی خود را در آنان جستجو کند. اکنکار معتقد به این شبهه است. اکنکار خود را یک مسلک معنوی جدید می داند، که برای انسان امروزی، به واسطه اقتضائات دوران معاصر نسبت به دیگر ادیان جهان مفیدتر است. اکنکار معتقد است که هدف همه ادیان قدیم ایجاد ارتباط با خداوند بوده و این نکته را ضعف ادیان بزرگ معاصر می داند.
اما باید گفت که هدف همه ادیان بزرگ، صرف ارتباط با سوگماد (خدای مطلق) نبوده است؛ چرا که در بسیاری از ادیان بخصوص اسلام، التزام به خواسته های اجتماعی انسان در لوای ارتباط با خداوند روشن است. ضمن اینکه اگر صرف ارتباط با خدا، اشکال اساسی ادیان است. به چه علت در عرفان اکنکار، ارتباط با سوگماد و جهان های برتری که همگی تحت حمایت نمایندگان سوگماد است؛ پراهمیت نشان داده می شود؟ و اینکه آخرین طبقه جهان های برتر تحت نظارت شخصی سوگماد (خدای مطلق) است. و چنین اظهار می شود که بالاترین استاد اکنکار در آن طبقه با خدا در ارتباط است.
اما این اشکال که ادیان بزرگ متعلق به قرن ها قبل بوده و اکنون برای حل نیازهای معنوی - اجتماعی، انسان معاصر نیازمند ادیان جدید است، متوجه هر دین یا مسلک عرفانی، است که به تغییرات اجتماعی و بحران های جدید معنوی انسان توجه ندارد. از این رو، معتقدیم که این اشکال متعلق به همه ادیان بزرگ نیست، چرا که برخی از ادیان، بخصوص دین اسلام، به واسطه تکیه بر اصول اولیه، ملزم به تاسیس احکام و گزاره های معنوی جدیدی برای خروج از هر بحران معنوی یا اجتماعی است؛ بحران های معنوی اخلاقی ای که در ادوار گوناگون، و بر اثر تحولات اجتماعی پدید آمده اند.
با توجه به این اصل کلی، چنین ادیانی، بخصوص اسلام، بر ادیان و عرفان های نوظهور برتری دارند؛ چرا که اگر فلسفه وجودی عرفان های نوظهور رفع مشکلات جدید انسان معاصر باشد، برخی از ادیان همانند اسلام، قادر به رفع این مشکلات اند. ضمن اینکه این ادیان دارای پشتوانه علمی و عملی، رهبران باتجربه، و تجربه حل مشکلات بیشتری نسبت به عرفان های نوظهوراند.
لازم به یادآوری است که در بسیاری از جریان های نوپدید دینی، ادعای ساختگی بودن تمامی ادیان مطرح می شود به عنوان مثال، در تعالیم کریشنا مورتی چنین آمده، که ادیان و مذاهب همگی ساختگی اند.
کریشنامورتی می گوید: ما خواهان پدری با عظمت و قدرتمند هستیم که از ما حمایت کند و به ما بگوید که چه باید بکنیم. حالا برای آنکه تنها نمانیم. بی یار و پشیمان نمانیم. به خدا اعتقاد پیدا می کنیم، که به ما در زندگی کمک می کند با این همه ذهن ماست که این را آفریده است. این طور نیست؟ به خاطر اینکه ما می ترسیم و دوست داریم هدایت بشویم و به ما بگوید: چه چیز درست است و چه چیز غلط است. همچنان که بزرگ می شویم و به اصطلاح مذهب را می سازیم، که در واقع مذاهب، حقیقی نیستند. مذهب به عقیده من ،چیز کاملاً متفاوتی است و برای اینکه به این چیز متفاوت، که مذهب واقعی است دست پیدا کنیم، باید به طور کلی از نظر ذهنی آزاد شویم و دست از مذهبی که ذهن ها آن را ساخته و اختراع کرده است برداریم.(8)
تمامی باورها، از مسیح گرایی، هندوئیسم و آیین بودا، پویش اندیشه اند، که در راستای زمان، نوشتارها، نمادها و فرآوردهای دست و ذهن تداوم یافته اند و همه آنها در جهان مدرن کنونی نیز، دین خوانده می شوند. از دیدگاه کریشنامورتی، اینها براستی دین نبوده، بلکه پنداری رمانتیک، احساساتی، تسکین دهنده و خرسند کننده است، که در حقیقت دین راستین نمی باشد.(9)
در گفتار کریشنامورتی یک مسئله پراهمیت وجود دارد و آن این است که او هیچگاه در مورد مذهب حقیقی خود سخن نمی گوید، بلکه همواره راه رسیدن به مذهب حقیقی را دست برداشتن از ادیان و مذاهب بزرگ معرفی می کند. و حال آنکه چه دلیلی وجود دارد، که مذهب حقیقی و یا هر تعلیمی که او از آن پیروی می کند و یا حتی اساس تعالیم او، ساخته ذهن و تخیل نباشد؟
بزرگترین ادعای بدون دلیل
در این عرفان، واژه «اکنکار» چنین تعریف شده: راه طبیعی بازگشت نزد خداوند، دانش باستانی سفر روح، علم دقیقی که خالص ترین تعالیم را دربرمی گیرد. اکنکار قائم به ذات است. و عقل از سادگی آن مبهوت می گردد.(10)
در مقابل، در تعریف مذاهب چنین آمده: مذاهب، همگی انشعاب های اکنکارند. سرچشمه اصلی تمام زندگی، عملکرد سطوح آگاهی پایین که توام با اعتقادها و فلسفه هایی است، که مراتب ضروری برای رسیدن به «اک» هستند.(11)
بزرگ ترین ادعا، و یا یکی از بزرگ ترین اظهارات در این عرفان این است که اکنکار، سرچشمه تمامی ادیان و مذاهب جهان بوده و اینکه همه رهبران و چهره های فاخر علمی، شاگردان مکتب اکنکار بوده اند.
در اکنکار آمده است: مرگ و رستاخیز، اصولی اساسی اند، که تقریباَ در تمام مذاهب از آغاز زمان، آموزش داده شده اند. اما اکنکار که جریان اصلی تمام مذاهب، فلسفه ها و جهان بینی هاست. اولین دانشی بود که به مردم زمین از طریق ناجیان مامور، آموخت که رستگاری در مرگ کالبد فیزیکی و رها شدن روح نهفته است.
پال توئیچل می گوید: نویسندگان فلسفی و مذهبیون، وجود اکنکار را در طول تاریخ به اثبات رسانده اند. خط مشهور پیامبران عبرانی، همان گونه که رسالت آنها به خوبی نشان می دهد در مکتب اکنکار تربیت شده اند. استادان یونانی، مثل آپولونپوس، ویونیسیوس، فیثاغورث، سقراط ، ارسطو و افلاطون، توسط اساتید باستانی، هنر اکنکار را فراگرفتند. عملاَ هر انسانی که به تمدن بشری خدمتی کرده باشد، یک چلا یا دانشجوی تعالیم پنهانی اکنکار است. این امر در زمینه های مختلف علوم، ادبیات، هنر، اقتصاد، مذاهب، فلسفه ها، ارتش، پزشکی و روان شناسی مصداق دارد... پیامبران بزرگ و چهره های قدرتمندی، مانند راما، کریشنا، هرمس، موسی، اورفیوس، افلاطون و مسیح، چلاهایی بوده اند که در مدارس مختلف سری، که همه آنها شاخه هایی از نظام باستانی استادان اکنکار بوده اند، عموماَ به عنوان نظام پیشتازان وایراگی شناخته شده اند.(12)
پال توئیچل معتقد است که خاورمیانه به کمربندی از یک اختلاط نژادی تبدیل شده، که به نوبه خود، جریان عظیمی از تفکر فلسفی، علمی و مذهبی است. از درون این جریان، کتب مقدسه بسیاری، از جمله تورات یهودی ها، قرآن مسلمانان، میترائیسم و بسیاری دیگر از مذاهب سامی سر برآورد. در همان زمان، افکار آریایی زند اوستا، رامایانا، که از نوشته های مقدس هندوها است. وداها و بودائی گری را به وجود آورد. تمامی این مکتوبات مقدسه که اجداد مذاهب و همه فلسفه های مدرن بوده اند، از سرچشمه های بیاناتی شفاهی به نام اکنکار سیراب شده اند. اکنکار نیروی عالم گیر و منشا معنوی هر چیزی است، که دربرگیرنده زندگی است. به این دلیل رد اکنکار را دنبال می کنیم، که جریان اصلی و نزدیک ترین است به تعالیم خالصی که از اقیانوس عشق و رحمت یا به بیانی شاعرانه: خدا، سرچشمه می گیرد.
در عرفان اکنکار به صراحت آمده است: اکنکار، بوجود آورنده و دربرگیرنده تمامی افکار جهان های پایین است، و مسائلی همچون هنر، نویسندگی، موسیقی و مجسمه سازی تنها گسترشی هستند از آرمان های بالاتر اکنکار.
اکنکار به عنوان محوری عمل می کند، که پره های آن منتهی به چرخی می شوند، موسوم به چرخه زندگی. این چرخ نشان می دهد که چگونه ادیان اصلی جهان از اکنکار سرچشمه گرفته اند. این چرخ، دوازده پره دارد، که عبارتنداز: آنیمیسم، هندوئیسم، اسلام، مسیحیت، یهود، شینتوئیسم، بودیسم، تائوئیسم، جانیسم، دین زرتشت، مکاتب اسرار و صوفی گری. هر یک از این پره ها معرف یکی از ادیان امروزی جهان است. آنها همچنین می توانند معرف فلسفه های گوناگونی باشند، که از دل مذاهب رشد کرده اند و نیازی به معرفی آنها نیست. شواهد فراوانی وجود دارد، دال بر اینکه هیچ یک از این مذاهب که قرار بود به ما راحتی و یاری دهند، در ارتباط با فرد موفق نبوده اند. به همین دلیل سوگماد تعالی به دوازده پره تقسیم شده است. اغلب بنا به تربیت فردی در این جهان، ما باید مسیر به سمت بهشت را به شیوه ای و در طریقی که برایمان مناسب ترین است، طی کنیم. اما در انتها، تنها سیر «اک» وجود دارد.(13)
پال توئیچل معتقد است که مذاهب فعلی حاصل پذیرفتن همین ادیان قدیمی هستند، که نسبت به فرهنگ، سلیقه و خلق و خوی هر گروهی از مردم به صورت های گوناگون امروزی درآمده اند. ادیان جدید عبارتنداز: هندو، بودائی، کنفسیوسیزم، تائوئیزم، اسلام، یهود، زردشتی، سیک، الهی شناسی، علوم مسیحیت، شینتوئیزم، روح گرایی، بهائی و مسیحیت. بزرگ ترین آنها به ترتیب عدد پیروان عبارتنداز: هندو، بودئیسم، مسیحیت که پیروان هر سه آنها از مرز صدها میلیون می گذرد.
اما همه مذاهب، فلسفه ها و دکترین های مقدسه، از اکنکار مشتق شده اند و هیچ چیز نمی توانست بدون جوهر «اک»، که از قلب سوگماد به بیرون جاری است و سازمان های کالبدی می سازد، ادامه حیات را برقرار می سازد و روح می آفریند، وجود داشته باشد. بقای تمامی شکل های هوشمندانه از آگاهی معدنی گرفته تا آنانی که در لباس همکاری با خدا خدمت می کنند، در جریان «اک» نهفته است. هر یک از ادیان اصولی، یک مؤسس داشته اند، که در قالب یک کالبد فیزیکی به این جهان آمده. و از این جهان رفته اند. شاید لازم به اشاره است، همان گونه که در مسیحیت، عیسی را «نور جهان» خوانده اند، در شرق، بودا را «نور آسیا» خطاب کرده اند. پیروان هر دینی به پیشوای خود لقبی کمابیش با همین محتوی داده اند. اما ماهانتا، استاد حق در قید حیات، به لقبی «نور کیهان» ملقب است.(14)
پال توئیچل می گوید: اکثریت ایدئولوژی هایی که در زمینه دینی و فلسفی مطرح شده اند، همه شاخ و برگ خودشان را چیده و به راه باریکی رسیده اند. من می توانم یک مسیحی، مسلمان و یا هر چیز دیگری باشم، اما بعد از آن دیگر خود را محدود کرده ام. اگر مردم از من بپرسند چه دینی دارم، و بگویم: «خوب، من یهودی هستم» بلافاصله ذهن آنها مرا در رده ی خاصی قرار می دهد، و من جزو یکی از کسانی خواهم شد، که در یکی از پره هایی واقع شده که «اک »در مرکز آن است.
بنابراین، آنچه در اینجا مرا به فکر می اندازد و خودم را از بابت آن مقصر می دانم، این است که ما حتی نمی توانیم بگوییم «اک»، یک طریق است؛ زیرا آن بقدری دربرگیرنده زندگی است که به خودی خود شامل همه چیز می شود، چرا که خود زندگی است.(15)
ادعای بزرگ اکنکار مبتنی بر وام دار بودن تمام ادیان و مذاهب به مکتب «اک»، موجب برانگیخته شدن چند سوال و نکته است.
به راستی به پشتوانه چه دلیلی می توان انواع ادیان، مذاهب و مسالک عرفانی را که در سرتاسر جهان با توجه به گوناگونی فرهنگ و جغرافیا، و انواع کتب مقدسه و با توجه به تمام تفاوت های ظاهری و محتوایی با ارزش شان، زیرمجموعه و تفسیری بر مسلک عرفانی اکنکار دانست؟ چگونه می توان باور کرد که انواع فیلسوفان، بسیاری انبیاء و رهبران معنوی، هنرمندان و نویسندگان و به نقل صریح اکنکار «هر انسانی که خدمتی به جوامع بشری کرده است.» یک چلا و نوآموز اکنکار بوده و در مکتب «اک» به استادی رسیده، و در نهایت به تبلیغ آموزه های اکنکار پرداخته است؟ در آثار کدام فاخر علمی می توان یافت که هدف از افاضات علمی هنری خود را ترویج اکنکار معرفی کرده باشد؟
در اینجا یک سوال اساسی وجود دارد و آن اینکه، به چه دلیل پال توئیچل به بیان چنین ادعای بزرگی پرداخته و برای آن دلیل مناسبی ارائه نکرده است؟ آیا به صرف بیان یک ادعای بزرگ می توان بزرگی ادعا را اثبات کرد؟ ضمن اینکه، ارائه پال توئیچل از بازشماری ادیان جدید و قدیم پر از اشکال است.
دسیسه اکنکار نسبت به پیروان ادیان
در ابتدا، عرفان اکنکار با چهره های آزادمنشانه اظهار می دارد، که تمامی مقلدان مذاهب می توانند با اختیار کامل، هر مسیر عرفانی، اعم از اکنکار یا غیر آن را برگزینند و به زندگی معنوی خود ادامه دهند. سپس چنین وانمود می شود که هر چلا در زندگی اش بر سر دو راهی واقع خواهد شد، که این وضعیت را در «اک» به عنوان مرحله بیهانوئی می شناسند. واژه بیهانوئی؛ یعنی بحران بزرگ در شکوفایی آگاهی در حین رشد معنوی. این هنگامی است که چلا یا می باید از گذشته سنتی خود جدا شود، و «اک» را به عنوان تنها نیروی طبیعت الهی بپذیرد و یا اینکه در طریق رشد معنوی راکد بماند، تا روزی که بتواند تصمیم اش را بگیرد.
پال توئیچل می گوید: «اک» موجب شکستن پیوندهای سنتی مذاهب گذشته نمی شود، بلکه باعث می شود که چلا نگاه دقیقی به آن بیاندازد و خودش تصمیم بگیرد. «اک» می داند که بشر باید خودش راهی را که می خواهد طی کند، و خودش هم در آن راه قدم بردارد.(16)
اما در ادامه چنین ابراز می دارند که ما باید این را بفهمیم که مذاهب، فلسفه ها و عقاید این دنیا به ندرت فراتر از مکتب مرگ اوج می گیرند. آنها می گویند: رستگاری هرگز اینجا، در روی زمین رخ نخواهد داد، بلکه همیشه در نوعی اقلیم بهشتی و پس از مرگ اتفاق خواهد افتاد. عقاید این چنینی، فلسفه ی مرگ را در میان مسیحیان نخستین، تا درجه ای ترویج داد که افراد را به جستجوی مرگ، به هر نحو ممکن وادار کرد، به امید اینکه پا به حیطه رستگاری موعودشان بگذارند. مسلمین هم، به این ترتیب آموختند که اعتقاد به فردوسی داشته باشند که در آنجا، هر آنچه را که در زندگی زمینی شان از آن محروم بوده اند در مقابلشان قرار خواهند داد. البته پس از مرگ جسمانی.
هم رهایی از این جهان و هم زندگی کردن در اقلیم خدایی در همین زندگی امکان پذیر است. همه اینها فقط به خود ما بستگی دارد!(17)
پال توئیچل می گوید: «اک» از پیروان خود حفاظت کرده و ردای حمایت خود را به دور آنان می پیچد. روزی که ما به هر درجه ای از توسعه معنوی در «اک» دست پیدا کنیم، آن بر زندگی ما تسلط یافته، ما را از میان تمامی موانع جهان های تحتانی عبور داده با زبردستی کامل، همه نیروهای منفی را که علیه ما کار می کنند شکست خواهد داد.(18)
پال توئیچل در ادامه، از موضع اولیه خود که بی طرفی و احترام به گزینش شخصی چلا بود، عدول می کند و به طور غیرمستقیم همه را به انتخاب اکنکار، و به کنارراندن تمام مذاهب و ادیان جهانی دعوت می کند. البته با در نظر گرفتن این نکته، که هر کس در گزینش اکنکار دچار اشتباه شود، عواقب خطرناکی را برای خود خریده است.
پال توئیچل می گوید: عده ی بی شماری سعی می کنند مذاهب اصولی را جایگزین نیاز خود به اکنکار کنند. خیلی ها به فرقه ها و مکاتب اسراری پناه می برند و تصور می کنند که راه شان را یافته اند، اما همه آن کسانی که طریق «اک» را ترک می گویند و از قبول استاد حق در قید حیات، امتناع می ورزند، افسوس خواهند خورد. چون کسی که گوش به ناخدا ندهد، بی تردید کشتی خود را به صخره ها خواهد کوفت.(19)
در ادامه می گوید: اگر هنوز در خصوص واژه ی دین یا مذهب بسیار می اندیشی، پس می توانی بگویی که این جریان صوتی، تنها دین حقیقی و واقعی است. «اک» این است؛ فلسفه جریان صوتی حیات. در واقع تنها عنصر جهان است که همه ی زندگان عالم را به سوگماد پیوند می دهد. بدون این جویبار حیات، هیچ چیز نمی تواند حتی برای لحظه ای هستی داشته باشد. چه برسد به زیستن. تمامی زندگی و قدرت از آن صادر می شود. از مورچه خزنده تا برق صاعقه، از امواج جزر و مد تا دوره های خورشیدی، هرگونه تجلی حرکتی، انرژی خود را از این جریان صوتی دریافت می کند.
تو می توانی در مقابل همه خدایانی که نام آنها در کتاب ها هست، به دعا و نماز بنشینی، ولی آنها صدای تو را نخواهند شنید. می توانی از همه مذاهب موجود طلب یاری کنی، اما هیچ چیز نصیبت نخواهد شد. این همچنان یک واقعیت قاطع برجا می ماند، که هیچ فردی تا به حال نتوانسته، و در آینده نیز نخواهد توانست از مصائب این زندگی ها و تردید در خصوص زندگی های بعدی بگریزد، مگر این که سعادت را بیابد که با استاد حق دیدار کند. این خلاصه ی تمامی آن چیزی است که هست. همین و بس. بدون مساعدت او هیچ کس نمی تواند از چرخ مرگ و تولد خلاصی یابد.(20)
با توجه به توضیحات فوق به طور طبیعی فلسفه پیدایش اکنکار روشن می شود.
پال توئیچل می گوید: اکنون که می بینم تاریکی معنوی بر فراز عالم بشریت خیمه زده و همه مردم جهان از آن ملول شده اند خود گواه بر آن است که ادیان اصولی کار چندانی برای انسان انجام نداده اند. مشکل بزرگ بشر این است که برای رستگاری معنوی به استادان اکنکار متوسل نشده اند.
مذاهب از مجرای احساسات و تفکر متافیزیکی تغذیه و حمایت شده اند و هر مذهبی در عین حال که به نقش و وظیفه خود برای زمانی که در آن مطرح می شود، عمل می کند، باید دفعتاَ عرصه را برای چیزی کامل تر از خودش خالی کند طریقی که در تناسب با وضعیت آگاهی پیشرفته کنونی او باشد. به این ترتیب نیاز بشر به ظهور مکرر استادان حق در قید حیات اکنکار، مشهود می شود. این علت ظهور پی درپی سوگماد در این جهان است، که در هیئت استادان «اک» تجلی می کند.(21)
نتیجه گیری
یکی از مهمترین رویکردهای جنبش های نوپدید دینی استفاده از اومانیسم در تعالیم معنوی است. در عرفان اکنکار علت پیدایش ادیان، نهفته در تلاش های معنوی انسان ها تلقی می شود. یعنی اگر آدمی بتواند مراحل و تمرینات معنوی خاصی را طی کند، می تواند همسان دیگر انبیا و پیامبران ادیان بزرگ صاحب مذهب و نحله عرفانی منحصر به فردی باشد و آن را برای رساندن دیگر مردمان عالم به سعادت و نیک بختی، به تبلیغ گذارد. وجود این دیدگاه به این معناست، که پدیده دین به مثابه امری از ناحیه خدا و به واسطه افراد برگزیده خدا تلقی و معرفی نمی شود، بلکه هر انسانی می تواند خود، دین و مذهب جدیدی بیافریند و خود، پیامبری آن را بر عهده گیرد. این ادعا در حقیقت بیان روح جنبش های نوپدید دینی است.
در این گرایشات معنوی، ادعاها و نظریات بسیار بیان می شود. چنانچه نمونه هایی از این اظهارات در تعالیم اکنکار بیان شد، اما یک نکته وجود داردو آن اینکه بعد از بیان نظرات این مکاتب، دلیل و مدرک مستدلی ارائه نمی شود و این خود نشان از وجود نیت ها و قصدهای غیر علمی و غیر واقعی در پس این ادعاهاست. ضمن اینکه نوع جبهه گیری اکنکار برای اثبات حقانیت این مکتب نسبت به دیگر ادیان، بسیار مغرضانه و ساده انگارانه است.
منابع
1 - توئیچل پال،سرزمین های دور، ترجمه هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب، چاپ دوم 1379.
2 - استایگر براد، نسیمی از بهشت، ترجمه هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب، چاپ دوم 1380.
3 - کرامرتاد و منسون داگلاس، اکنکار حکمت باستانی برای عصر حاضر، ترجمه مهیار جلالیانی ، ایساتیس، چاپ دوم 1380.
4 - توئیچل پال، واژه نامه اکنکار، ترجمه یحیی فقیه، سی گل، چاپ اول 1380.
5 - توئیچل پال، دفترچه معنوی، هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب، چاپ دوم1380.
6 - سیمپسون پتی، پالجی - یک تاریخچه، ترجمه مریم البرزی، دنیای کتاب، چاپ اول1377.
7 - مورتی کریشنا، زندگی پیش رو، ترجمه پیمان آزاد، انتشارات صدای معاصر، چاپ اول، 1376
8 - مورتی کریشنا، تارو پود اندیشه، ترجمه رضا ملک زاده، انتشارات میترا، چاپ اول، 1376
پی نوشت ها
1. توئیچل پال، سرزمین های دور، ص 195
2. همان، ص 50
3. همان، ص 66
4. همان، ص 53
5. استایگر براد، نسیمی از بهشت، ص 206
6. توئیچل پال، سرزمین های دور، ص 375
7. همان، ص 187
8 . کریشنا مورتی، زندگی پیش رو، ص 220
9 . کریشنا مورتی، تارو پود اندیشه،ص 121
10. کرامر تاد و منسون داگلاس، اکنکار حکمت باستانی برای عصر حاضر، ص 7
11. توئیچل پال، واژه نامه اکنکار، ص 204
12. توئیچل پال، دفترچه معنوی، ص 11
13. همان، ص 23
14. همان، ص 274
15. سیمیسون پتی، پالجی یک تاریخچه، ص 302
16. توئیچل پال، دفترچه معنوی، ص 216
17. همان، ص 76
18. همان، ص 85
19. همان، ص 331
20. توئیچل پال، سرزمین های دور، ص 235
21. پال توئیچل، دفترچه معنوی، ص 217
منبع: / هفته نامه / پگاه حوزه / 1388 / شماره 272، بهمن ۱۳۸۸/۱۱/۰۰
نویسنده : محمد حسین کیانی
نظر شما