دیویدریکاردو
دیوید ریکاردو (David Ricardo)؛ اقتصاددان انگلیسی که در زمره تأثیرگذارترین اقتصاددانان سنتی قرار دارد.
زندگی
«دیوید ریکاردو»، در 18 آوریل 1772 در شهر لندن بدنیا آمد. در دوران جوانی به رموز بازرگانی آشنایی پیدا کرد. پدرش یهودی بود و زمانی که دیوید دین خود را به کاتولیک تغییر داد، روابط بین پدر و پسر تیره شد و ریکاردو از آن پس به دلالی در بورس شهر لندن پرداخت و از فعالیت های تجارتی خود ثروت بسیار زیاد و از کتابهایی که تالیف می کرد شهرت کم نظیری بدست آورد. ریکاردو در 1819 به نمایندگی مجلس عوام انگلستان انتخاب شد.
دیوید ریکاردو در 11 سپتامبر سال 1923 در لندن درگذشت.
آثار
از کتابهای او می توان موارد زیر را نام برد:
- اصول اقتصاد سیاسی
- گرانی قیمت شمش طلا دلیل بر تقلیل اسکناس است
- تاثیر قیمت ناچیز گندم در سود و سرمایه
- پاسخ به ملاحظات تجربی آقای بوزانکه
اندیشه
دیوید ریکاردو در اندیشه اقتصادی خود به توسعه مکتب کلاسیک بنیانگذاریشده توسط اسمیت پرداخت. درحالیکه اسمیت روی مساله «تولید» تاکید میورزید، ریکاردو بر مبحث «توزیع درآمد» متمرکز گردید و بعداً نئوکلاسیکها (شاگردان وی) بر «کارآیی» متمرکز شدند. دو نظریه معروف او، «قانون بازده نزولی» و «مزیت نسبی» است:
الف. قانون بازده نهایی نزولی: به اعتقاد ریکاردو، همزمان با رشد اقتصادی و جمعیتی، بهدلیل افزایش نیاز به مواد غذایی و محصولات کشاورزی، کشاورزان مجبور خواهند شد زمینهای دارای بهرهوری پایینتر را نیز زیر کشت ببرند (بعد از زمینهای درجه یک که درآغاز زیر کشت میروند، زمینهای درجه دو و درجه سه مورد استفاده قرار میگیرند). از آنجاییکه بهرهوری زمینهای درجه 2، 3 و 4 کمتر از زمینهای درجه 1 است، هزینه تولید در آنان افزایش مییابد. درنتیجه قیمت مواد غذایی افزایش یافته و بالتبع سود بادآوردهای (رانت) نصیب صاحبان زمینهای درجه 1 میگردد. مقدار این رانتِ دریافتی توسط صاحبان زمین، همگام با رشد جمعیت افزایش یافته و باعث کاهش درآمد کل جامعه (دردسترس کارگران و مهمتر از آن سود سرمایهگذاران) میشود. نهایتاً اقتصاد به یک وضعیت ایستا یا تعادلی میرسد که در آن، کارگران صرفاً دستمزدهایی در سطح حداقل معیشت دریافت میکنند. به اعتقاد او، رشد اقتصادی در یک جامعه سرمایهداری در سایه وجود مواد غذایی ارزانقیمت (که به معنی پایینتربودن دستمزدهای کارگران صنعتی و بالاتررفتن سودهای سرمایهداران است) و درنتیجه افزایش امکان انباشت سرمایه در صنعت، تولید بیشتر و درنهایت افزایش درآمدهای اقتصادی کل، تحقق مییابد.
ب. نظریه مزیت نسبی: براساس این نظریه، مبادله آزاد مابین کشورها، باعث افزایش مقدار تولیدات (محصول) جهانی میشود. اگر هر کشوری به تولید کالاهایی روی آورد که توانایی تولید آنها را با هزینه نسبی کمتری (در مقایسه با دیگر شرکا و رقبای تجاری خود) دارد، در این صورت، کشور مفروض قادر خواهد بود، مقداری از کالاهایی را که با هزینه کمتری تولید میکند با کالاهای دیگری که ملتهای دیگر قادر به تولید ارزانتر آنها هستند، مبادله نماید. در پایان یک دوره زمانی، ملتها درخواهند یافت که امکانات مصرف آنها، در اثر تجارت و تخصصیشدن، نسبت به زمانی که همه کالاهای موردنیاز خود را در داخل کشورهایشان تولید میکردهاند، افزایش یافته است. به همین خاطر، اقتصاددانان، تجارت آزاد جهانی را مطلوب میدانند چون باعث افزایش تولید ناخالص ملی کشورها و بالتبع افزایش رفاه ملتها خواهد شد. او به کمک مفهوم «هزینه فرصت» نشان داد که نباید کشورها (بنابر اعتقاد اقتصاددانان گذشته) صرفاً بر تولید کالاهایی که در آنها دارای مزیت مطلق (در مقابل دیگر کشورها) هستند، متمرکز شوند بلکه در داخل کشور نیز باید با درنظرگرفتن هزینه جایگزینی یک کالا با کالای دیگر، برمبنای مزیت نسبی (مقایسهای) عمل کرد.
منابع:
- http://gajamoo2.wordpress.com
- http://daneshnameh.roshd.ir
نظر شما