شیخ عبدالسلام یاسین
شیخ عبدالسلام یاسین: یکى از مشایخ طرق صوفیه مغرب و رهبر و مرشد جماعت «عدل و احسان» در مغرب.
زندگی
شیخ عبدالسلام یاسین، رهبر و مرشد جماعت «عدل و احسان»، در سال 1928م. در شهر «مراکش» در مغرب به دنیا آمد. وى در سال 1965م. به طریقت «بودشیشیه»، از قدیمىترین و ریشهدارترین سلسلههاى صوفیان در شمال آفریقا، پیوست و مدتى ملازم و مصاحب شیخ این طریقه، حاج عباس قادرى گردید.
پس از درگذشت شیخ طریقه در سال 1972م. وى به دلیل انحراف و سستى طریقه و اتباع آن و نیز راهیابى دوستى دنیا و نفرت از مرگ در میان آنان و در نتیجه، قعود آنان از جهاد و مبارزه، از این طریقت جدا شد. مصداق جهاد و مبارزهاى که از دیدگاه عبدالسلام فریضه محسوب مىشود، پس از گسستن وى از طریقه، در دو کتاب اسلام بین دعوت و دولت و اسلام فردا ظاهر مىگردد. نقطه اوج مبارزهجویى وى، نامهاى، با عنوان «اسلام یا طوفان»، خطاب به پادشاه در سال 1974م. است که ضمن نصیحت به پادشاه، وى را از راهى که در پیش گرفته و فرجامش تباهى ملک و ملت است، برحذر مىدارد. به دنبال این نامه، عبدالسلام به اتهام اهانت به پادشاه و مقدسات، دستگیر و به سه سال و نیم حبس محکوم گردید. پس از آزادى از زندان در سال 1978م. با این که از هرگونه فعالیت تبلیغى منع گردیده بود فعالیتهاى روشنگرانه خود را ادامه داد و یکسال بعد در فوریه 1979 مجلّه الجماعه را منتشر کرد. وى در سپتامبر 1981 جنبش «اسرةالجماعة» را تأسیس کرد، اما دولت با فعالیت علنى آن مخالفت نمود. در سال 1983 نشریه صبح را با شعار «الى موعدهم الصبح الیس الصبح بقریب» منتشر کرد که پس از دو شماره توقیف شد و عبدالسلام به همراه بسیارى از اعضاى جنبش به زندان افتادند. عبدالسلام پس از آزادى در سال 1985 به فعالیتهاى سیاسى - مذهبى ادامه داد تا این که در 1989 وى در منزل خود تحت بازداشت قرار گرفت که تا درگذشت حسن دوم پادشاه مغرب در سال 2000 ادامه داشت.
آثار
تألیفات شیخ عبدالسلام یاسین عبارت است از:
- الاسلام اوالطوفان، (1974م. ـ نصیحت به پادشاه و بیان عواقب شوم ستم و استبداد)،
- نظریات فى الفقه والتاریخ، (1989م ـ ارتباط فقه و تاریخ ـ قوانین فقه جامع)،
- مقدمات فى المنهاج، (1989م ـ مفاهیم بنیادین حرکت انقلابى نبوى صلىاللهعلیهوآلهوسلم )،
- شذرات، (1992م. ـ دیوان شعر)،
- رسالة التذکیر، (1995م ـ تبیین ویژگىهاى ایمان و جهاد)،
- رسالة الى الطالب والطالبة، (1995م ـ مجموعه نصایح و مواعظ به دانشجویان و یادآورى مسئولیتهاى خطیر آنان)،
- منظومة الوعظیه، (1996م ـ مواعظ عمومى در زمینه دعوت اسلامى، به همراه قصیدهاى بلند)،
- الاسلام بین الدعوة والدولة، (1972م ـ تبیین ویژگىها و مناسبات دین و سیاست در اسلام)،
- الاسلام غداً، (1973م. ـ تبیین طرح و برنامه اسلامگرایان به عنوان بدیل نظامهاى سکولار غربگرا)،
- اسلام و تحدى المارکسیة اللنینیة، (1978م. ـ نقد مارکسیسم لنینیسم و تشریح مبانى عدالت اجتماعى در اسلام)،
- اسلام والقومیه العلمانیه، (1989م ـ ملىگرایى و ارتباط وثیق آن با سکولاریزم و بیان دیدگاه اسلامگرایان در این خصوص)،
- محنة العقل المسلم بین سیادة الوحى و سیطرة الهوى، (1994م. ـ توصیف ویژگىهاى خرد و خردورزى در اسلام)،
- حوار مع الفضلاء الدیمقراطیین، (1994م. ـ طرح و ارائه بدیل اسلامى به روشنفکران)،
- فى الاقتصاد، (1995م. ـ اقتصاد اسلامى)،
- البواعث الایمانیه والضوابط الشرعیه، الشورى والدیمقراطیه، (1996م. ـ بیان نقاط افتراق و اشتراک شورى و دمکراسى)،
- حوار الماضى والمستقبل، (1997م. ـ تجارب تاریخى جنبش اسلامى و چشمانداز آینده آن)،
- حوار مع صدیق آمازیغى، (1997م. ـ تشریح مطالبات قوم بربر و بیان دیدگاه اسلامگرایان)،
- الاسلام والحداثه (به زبان فرانسه)- (1998م. ـ اسلام و مدرنیسم)،
- المنهاج النبوى، تربیتاً و تنظیماً و زحفاً، (1981م. ـ طرح و برنامه اسلامى بدیل و چگونگى تحقق آن)،
- الاحسان، (1998م. ـ تربیت ایمانى و سلوک معنوى)،
- تنویر المؤمنات، (1996م. ـ زن در اسلام)،
- الاسلام والثوره (به زبان فرانسه) - (1980م. ـ راهبرد انقلاب و دگرگونى از منظر اسلامى).
جنبش عدل و احسان
جنبش بیدارى اسلامى در جهان عرب، از بدو شکلگیرى، پس از فروپاشى امپراتورى عثمانى، تا انقلاب اسلامى ایران، صرفاً عکسالعملى در قبال خطمشى حاکمیتها بود؛ حاکمیتهایى که هر یک نوع خاصى از سکولاریزم را اعمال مىکردند، مانند کمالیسم در ترکیه و ناصریسم در مصر. پیروزى اسلامگرایان در ایران، گامى به پیش در جنبش اسلامى محسوب مىشد، چرا که اسلامگرایان، گامى فراتر نهاده و از عکسالعمل در قبال حاکمیتهاى سکولاریستى، به اقدام و ارائه بدیل مبادرت کردند.اسلامگرایان و جنبش بیدارى اسلامى در خاورمیانه و شمال آفریقا، تحتتأثیر جنبش اسلامگرایان در ایران، سعى در ارزیابى و بازسازى مبانى فکرى، تشکیلاتى خود کرده و وارد مرحله جدیدى از مبارزه گشتند. با عنایت به این تحول کیفى است که مىتوان جنبش اسلامى در مغرب، بهویژه جنبش عدل و احسان را ارزیابى نمود.
گرچه اندیشه تأسیس «عدل و احسان» به اوایل دهه هفتاد میلادى باز مىگردد، ولى انسجام تدریجى ساختار تشکیلاتى آن، به اوایل دهه هشتاد مربوط مىشود.جنبش «عدل و احسان»، با بهرهبردارى از الگوى کلى تحوّل کیفى در رفتار اسلامگرایان ایرانى، یعنى عزیمت از مطالبه از حاکمیتها به ارائه بدیل، بر آن شد تا گامى فراتر از گفتمان رایج میان اسلامگرایان برداشته و با عبور از مرحله ادبیات خطابى، وارد عرصه چالش مستقیم با حاکمیت و تمهید مقدمات ارائه بدیل گردد. در ابتدا لازم بود ابعاد مختلف وضع موجود مورد نقد قرار گرفته و ضمن بیان کاستىها و نادرستىها مشروعیت حاکمیت موردمناقشه قرار مىگرفت تا به تدریج زمینه طرح بدیل فراهم گردد. به نظر شیخ عبدالسلام، ارائه بدیل بایستى به تدریج و ضمن مراحل مختلف انجام گیرد و هر مرحله مقدمهاى براى فراهم کردن بستر اجتماعى، فرهنگى جهت طرح مراحل بالاتر باشد. مظاهر این مرحله نو را مىتوان چنین برشمرد:
عبدالسلام در ماه مى 1980 طى سخنرانى خود به زبان فرانسه - زبان فرهیختگان و روشنفکران کشورش - تحت عنوان «گفت وگویى با نخبگان مغرب»، ضمن تشریح بحران اندیشه و عمل ملىگرایى در جهان عرب و به ویژه مغرب، از نخبگان فرهنگى، سیاسى مغرب خواست در دیدگاه خود در قبال جنبش اسلامى تجدیدنظر کرده و به جنبش اسلامى بپیوندند.
یک سال بعد با انتشار نامه مفصلى تحت عنوان «پیام پادشاه از دیدگاه اسلامى»، پیام پادشاه به مناسبت آغاز قرن پانزدهم هجرى را مورد نقد و بررسى قرار داد و ضمن تشریح وضع موجود امت اسلامى و تأکید بر ضرورت نصیحت حکام، به تبیین اوضاع جارى مغرب پرداخت. وى در این نامه تصویرى گویا از جامعه مغرب بهدست مىدهد؛ جامعهاى که در آن استبداد، فقر و فساد گسترده، وابستگى سیاسى، فرهنگى و اقتصادى، بوروکراسى فاسد، نظام آموزشى ناکارآمد و فرهنگ منحط و فاسد نهادینه شده است. وى سپس به حقوق افراد جامعه، مانند حق ایجاد تشکل و احزاب، حق آزادى بیان، حق انتخاب لباس و ظاهر (حجاب و ریش)، حق مسافرت و حق فعالیتهاى دینى اشاره مىکند و خواستار الغاى کنترل پلیسى بخشهاى مختلف جامعه و همچنین آزادى زندانیان سیاسى شد.سه سال بعد در سال 1994م. عبدالسلام با انتشار کتاب «گفت وگو با فرهیختگان دمکرات»، گامى دیگر در فراهم کردن مقدمات ارائه بدیل اسلامى عرضه نمود. شایان ذکر است که این کتاب، هنگامى عرضه شد که حاکمیت با ایجاد فضاى باز سیاسى، درصدد مشارکت دادن احزاب مخالف سکولار (جبهه دمکراتیک) در دولت برآمد.این احزاب ضمن مصالحه با حاکمیت، مشارکت در قدرت را پذیرفتند که نتیجه این خطمشى خارج کردن اسلام گرایان از منازعه قدرت بود.
عبدالسلام، در این کتاب ضمن تشریح اهداف واقعى اصلاحات رسمى و کنترل شده، دیدگاههاى «عدل و احسان» را در خصوص اصلاحات، در فرهنگ، سیاست، تعلیم و تربیت، توسعه و حقوق بشر تبیین مىکند. در این اثر نظام بدیل اسلامى از منظر «عدل و احسان» به طور ضمنى تشریح مىگردد. این تحول کیفى در جنبش اسلامى، یعنى گذار از مرحله مطالبه حاکمیت به احترام قوانین شرع و پاس داشت هویت اسلامى امت به مرحله ارائه بدیل، که ناشى از تجربه اسلامگرایان در ایران بود وضعیت عمومى جنبش اسلامى در جهان عرب را متحول کرد. اسلامگرایان مناطق مختلف عربى، هر یک با توجه به شرایط و موقعیت ویژه خود، از این تحول در وضعیت عمومى جنبش اسلامى بهگونهاى خاص متأثر شدند. این جنبشها با عنایت به شرایط سیاسى، اجتماعى و فرهنگى جامعه خود، سعى کردند با استفاده از شرایط و فرصتهاى موجود داخلى، خطىمشى جدید خود یعنى «ارائه بدیل»، را تقویت و تعمیق کنند.
اسلامگرایان مغرب نیز، در قالب جنبش «عدل و احسان» در شرایط خاص این کشور به تقویت و تعمیق تجربه جدید خود همت گماردند. از جمله این شرایط ویژه، مىتوان به موضعگیرى صریح برخى خطباى جمعه و عالمان دین مستقل مانند، عبدالعزیز بن صدیق و عبداللطیف جسوس در مقابل حاکمیت اشاره نمود.اشاره به این دو نمونه از عالمان دین که مشى متفاوتى از مجموعه سازمان و تشکیلات علما و فقها در پیش گرفتند، تصویرگر فضایى است که دوگونه درک و دریافت از اسلام، یعنى اسلام رسمى توجیهگر و نظریهپرداز نظام سلطنتى و اسلام مردمى و انقلابى و مبارزهجو، در چالشى سخت در مقابل هم قد برافراشتهاند. جنبش «عدل و احسان» با استفاده از این فضا و بستر فراهم آمده که نوعى وحدتنظر بین اندیشههاى «عدل و احسان» و موضعگیرى برخى علماى دین را تداعى مىکند، اقدام به تبیین مواضع عقیدتى، سیاسى کرد. در همین راستا جنبش «عدل و احسان» از عالمان دین و فقیهان مىخواهد رابطه خود را با قدرت و حاکمیت قطع نمایند و در بیان امر به معروف و نهى از منکر، هیچ مصلحتى را جز رضاى خداوند در نظر نگیرند و زندگى اشرافى که لازمه آن خوف از اظهار حق است را رها نمایند. از سوى دیگر، این جنبش با اعلام حمایت و همبستگى با علمایى که در اثر اظهار حق و موضعگیرى در قبال سیاستهاى وزارت اوقاف، تحت فشارهاى امنیتى قرار گرفته بودند، از شرایط ایجاد شده جهت تثبیت موقعیت خود و تشریح دیدگاههاى جنبش بهره مىگیرد.
علل توفیق تجربه جنبش عدل و احسان
تا این جا شرایط و عوامل بیرونى که حرکت «عدل و احسان» جهت تثبیت و تعمیق تجربه اسلامى خود از آن بهرهمند گشت، به اختصار بیان کردیم. اکنون به تشریح شرایط و عوامل داخلى جنبش «عدل و احسان» مىپردازیم و به راهبرد، سازوکار و علل موفقیت آن در جذب و سازماندهى و قوّت روزافزون این حرکت اشاره مىکنیم. شاید بتوان گفت گوهر اندیشه شیخ عبدالسلام یاسین، آشتى دادن تصوف و جهاد1 است. همان طور که یادآور شدیم خواستگاه و آبشخور حرکت سیاسى وى، تعالیم صوفیانه، البته با قرائتى ویژه بوده است. منش و رفتار صوفیانه و قرائت ویژه عقیدتى، سیاسى از این تعالیم، تأثیر عمیقى بر ساختار، آموزهها و خطمشى جنبش «عدل و احسان» نهاده است. عبدالسلام، رکن رکین هر جنبش و حرکت موفقى را «تربیت و تزکیه ایمانى» از یکسو و «تشکل جهادى» از سوى دیگر مىداند.
1. تربیت و تزکیه ایمانى
عبدالسلام بر این باور است که هرگونه تشکیلات فاقد تربیت و تزکیه ایمانى، جسمى بىروح است و در این خصوص، به تجربه نبوى صلىاللهعلیهوآلهوسلم در مکه و مدینه و اولویت جهاد اکبر بر جهاد اصغر استشهاد مىکند، تربیت و تزکیه ایمانى از دیدگاه وى، شامل دو عرصه فردى و جمعى (گروهى) مىشود. آنچه عبدالسلام2 به اعضاى جنبش در عرصه فردى توصیه مىکند، دستورالعملى است تحت عنوان «یوم المؤمن و لیلته». این توصیهنامه3 به صورت دو صفحه اعلامیه به طور گسترده در میان اعضا و هواداران توزیع مىگردد و غالب اعضا، مضامین آن را حفظ مىکنند. حرکت «عدل و احسان» بر آن است تا با این توصیهنامه، رفتار فردى اعضاى این جنبش را در یک چارچوب سلوک صوفیانه قرار دهد. در این توصیهنامه آمده است:
برخى از اعمال و مناسک است که فرد مؤمن بایستى یکبار در عمر خود به جا آورد مانند حج، و پارهاى در سال یکبار، مانند روزه ماه مبارک رمضان و برخى دیگر روزانهاند که در اوقات مخصوص باید گزارده شوند مانند نماز. برخى اعمال، جنبه استحبابى دارند مانند عیادت بیمار و تشییع جنازه، برخى نیز صفت نفسانى ثابتى هستند، مانند حیا و برخى نیز شایسته است که ملکه راسخ در نفس انسانى شوند، مانند ذکر شریف لا اله الا اللّه. بر هر مؤمنى واجب است که برنامه زندگى روزانهاش، مبتنى بر اصول ثابتى باشد بهگونهاى که در تمام حالات، از عبادت و جهاد و کار و فعالیتهاى اجتماعى و خانوادگى و غیره، همواره آن اصول ثابت، راهنماى سلوک و نشاط و حرکت وى باشند. هر مؤمنى اوقات معینى را صرف کار، خانواده، مدرسه و سایر فعالیتها مىنماید، بایسته است که اشتغال به امور دنیوى، او را از اقامه نماز در اول وقت به هیچ عنوان باز ندارد، نمازى که حتىالمقدر به جماعت و در مسجد اقامه گردد، بر هر مؤمن مجاهدى فرض است که در وقت نماز، در هر مکانى که هست نمازگزاران را گرد آورد و نماز جماعت را با آداب لازم و دقایقى وعظ و دعوت، اقامه نمایند.
1. بایسته است هر مؤمنى دقایقى قبل از فجر بپا خیزد و پس از اقامه نماز شب، طلب استغفار نموده تا در زمره «المستغفرین بالاسحار» محسوب گردد.
2. زمان پس از نماز صبح، وقت بس مبارکى است که بایسته است هر مؤمن مجاهدى به قرائت و تدبر در قرآن در این وقت شریف مشغول باشد.
3. اوقاتى در روز «حداقل یک ربع ساعت» جهت ذکر شریف «لا اله الاّ اللّه» اختصاص یابد.
4. کثرت ذکر صلوات بر پیامبر گرامى اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم ، و تخصیص شب و روز جمعه جهت ذکر صلوات.
5. محاسبه نفس در آخر هر روز، قبل از خواب و تجدید توبه و زود خوابیدن جهت بیدارى و مناجات شبانه.
6. اولین فریضه واجب پس از نماز و تلاوت و ذکر، تحصیل حداقلى از علوم دین است و اگر مؤمن مجاهد، دانشآموز یا دانشجو باشد، باید پس از اداى این واجبات به درس و تحصیل علمى بپردازد، که جهاد وى در این مرحله کوشش و جدّیت در تحصیل علمى و نائل آمدن به عالىترین درجات و مدارک است تا از این رهگذر بتواند نقش مؤثرترى را در مجاهدت و دعوت ایفا نماید.
7. بایسته است اوقاتى به امور خانواده، زیارت دوستان و مؤمنان اختصاص یابد.
8. بر هر مؤمن مجاهدى لازم است، حداقلى از احکام دین را به خوبى فرا گیرد و با اختصاص اوقاتى جهت تفقه در دین، آگاهى خود را از احکام شریعت تعمیق بخشد. چرا که خداوند سبحان اعمال خالصانه صحیح و استوار را قبول مىنماید و عمل صحیح و استوار، عملى است که مطابق سنت رسول صلىاللهعلیهوآلهوسلم باشد.
9. شایسته است هر مؤمن مجاهدى، اوقات گرانبهاى عمر خویش را به مثابه سرمایهاى بداند، که در قبال صرف آن سرمایه، باید رضا و ملاقات خداوند را کسب نماید، لذا در استفاده از این سرمایه نهایت دقت و مراقبت و صرفهجویى را بنماید و از تضییع آن با ملاقاتهاى طولانى، گفت وگوهاى کمفایده و مانند آن، اجتناب نماید.
امّا در عرصه فعالیتهاى جمعى یا گروهى نیز «عدل و احسان»، با ارائه برنامهاى تحت عنوان «برنامه تربیتى مرحلهاى»4 ، سعى کرده است با بسط و تعمیق «تربیت و تزکیه ایمانى» در عرصه جمعى، اعضا و هواداران را در دو زمینه «خانواده» و «شعبهها» سازماندهى کند.خلاصه تعلیمات حرکت «عدل و احسان» در زمینه «خانواده» چنین است:
محیط گرم و پرمهر خانواده، مکان مناسبى است که مؤمن مجاهد آفاق ایمان و ارتباط با خداى سبحان را گسترش دهد. شایسته است هر خانوادهاى، نام نیکى که نشان دهنده یکى از شخصیتهاى اسلامى یا رویدادهاى مهم تاریخ اسلام است را بر خود نهد، تا از این رهگذر ضمن نشر و تعمیق فرهنگ اسلامى، ارتباط وثیقى بین افراد و خانوادهها، با رویدادها و شخصیتهاى مؤثر در تاریخ امت اسلامى ایجاد شود. نامهایى مانند: خانواده اُحد، خانواده خندق، و سعى شود افراد خانواده، آگاهى لازم از معنا و مفهوم نامى که انتخاب مىکنند را کسب نمایند.
حرکت «عدل و احسان» از دو عامل جهت تعمیق آموزهها و تعلیمات خود در سطح خانواده بهره مىبرد: برنامه ملاقاتهاى خانوادگى و برنامههاى تفریحى گروهى. برنامه ملاقاتهاى خانوادگى این گونه بیان شده است، «لازم است هر خانوادهاى حداقل دو ملاقات در هفته ترتیب دهد، در این ملاقاتها تمام اعضاى خانواده شرکت مىنمایند. انتخاب روز و ساعت ملاقات بستگى به تمایل خانواده دارد. جهت ملاقات اول، حداقل دو ساعت اختصاص یابد و با برنامهریزى قبلى سعى مىشود از وقت به نحو مطلوبى استفاده شود». نمونه برنامه پیشنهادى این ملاقات چنین است: افتتاح جلسه با تلاوت آیاتى از قرآن کریم، سپس یکى از افراد خانواده «دعاى استفتاح بالصلاة على النبى صلىاللهعلیهوآلهوسلم »5 را قرائت نموده و سپس برنامه درسى، آموزشى شامل «فقه و قصص انبیاء، سیره نبوى، تفسیر و تجوید، حدیث و زبان عربى»، متناسب با سطح آگاهى اعضاى خانواده ارائه مىگردد.به منظور تقویت حس مشارکت و مسؤولیتپذیرى، شایسته است تقسیم وظایف براساس توانایىهاى هر یک از افراد خانواده صورت پذیرد. لازم است قبل از ختم جلسه پارهاى از وقت، جهت مناصحه و مراقبه اختصاص یابد و ضمن طرح مسائل و مشکلات فردى و جمعى خانواده، چارهجویىهاى لازم ارائه گردد.
امّا در مورد دومین ملاقات که مهم تر و مفصلتر است، توصیهنامه با ارائه نمونهاى چنین ادامه مىدهد:
افراد خانواده در روز معینى روزه مىگیرند از هنگام افطار برنامه ملاقات و مصاحبت شروع مىشود، در حقیقت فرح و نشاط جمع با نماز عشا که به جماعت خوانده مىشود، و سپس افطار آغاز مىشود. پس از افطار؛یکى از افراد که از قبل معین شده است کلماتى در نصیحت و وعظ القا مىنماید و چنانچه لازم بود در باره آن بحث و مذاکره جمعى انجام مىگردد. پس از نماز عشا که به جماعت گزارده مىشود، افراد مشغول به مستحبات ادعیه و اذکار و نوافل مىگردند. سپس هر فردى به تلاوت قرآن مشغول مىشود و بهتر است کمترین و بیشترین وقت تلاوت، با نظر جمع معین شود. پس از سپرى شدن وقت تلاوت، افراد مخیّرند به ذکر و تلاوت ادامه دهند و یا این که به خواب و استراحت بپردازند. بایسته است همگى ساعتى قبل از فجر بپاخیزند و به منظور اطاعت امر خداوند «ان ناشئة اللیل هى اشد وطئاً واقوم قیلا» نماز شب را بپا دارند و به مصداق سخن خداى سبحان «وبالاسحارهم یستغفرون»، پارهاى از وقت را طلب استغفار نمایند. پس از نماز جماعت صبح، مؤمنان به نیایش مشغول مىشوند و براى خود و خانواده و دوستان و مؤمنان طلب رحمت و مغفرت مىکنند. شایسته است، ادعیه مأثور قرائت شود و در پایان دعا تا هنگام طلوع آفتاب، به صورت جمعى قرآن تلاوت شود و با نصیحت و موعظه جلسه پایان یابد.
دومین عاملى که حرکت «عدل و احسان» جهت تعمیق آموزههاى خود در بین اعضا و هواداران بهکار مىگیرد، برنامههاى تفریحى گروهى است. دستورالعمل پیشین در این خصوص چنین ارائه طریق مىکند:
بایسته است هر خانوادهاى برنامه تفریح و گردش ماهیانهاى را تدارک ببیند. این برنامهها لزوماً باید در خارج از شهر در مناطق خوش آب و هوا اجرا شود تا موجب تجدید قواى روحى و جسمى گردد. خانواده میزبان، دو گروه را به این برنامه تفریحى دعوت مىکند: یکى خانواده یا خانوادههایى که مایلند با تعلیمات و برنامههاى حرکت «عدل و احسان» آشنا شوند و دوم خانواده یا خانوادههایى که در شعبه واحدى فعالیت مىنمایند. کلیه ترتیبات و پذیرایى به عهده خانواده میزبان است و شایسته است جمیع مدعوین به طور جدّى در تمام برنامهها مشارکت نمایند. نمونه عملى چنین برنامهاى مىتواند چنین باشد: حرکت به طرف مکان از قبل تعیین شده، بعد از نماز صبح بوده و پس از استقرار در محل، برنامه با تلاوت قرآن آغاز مىشود و میزبان ضمن برشمردن اهداف برنامه، بر حسب توانایى اشخاص، تقسیم وظایف صورت مىگیرد. عدّهاى به آماده کردن صبحانه، عدهاى به تهیه آب و آتش و عدهاى به سامان دادن محل نماز و استراحت مشغول مىشوند. هنگام تناول صبحانه وقت مناسبى است که افراد تازه وارد به جمع معرفى شوند. پس از صرف صبحانه، آیاتى از قرآن بهصورت گروهى تلاوت مىشود و سپس همه آماده مىشوند تا از سخنرانى یکى از افراد که از قبل مطالبى را آماده کرده، بهره برند که بیش از نیم ساعت به طول نمىانجامد. در پایان نیز، بحث و گفت وگوى جمعى در خصوص مطالب ارائه شده انجام مىگیرد. سپس هنگام ورزش فرا مىرسد که باید وسایل آن از قبل فراهم شود. اندکى قبل از نماز ظهر، همگى با تجدید وضو و ذکر و استغفار به استقبال نماز مىروند. پس از نماز یکى از حاضران دقایق کوتاهى به وعظ و نصیحت مىپردازد و این به منظور آن است که به وقت ضرورت، همگى توانایى ایراد سخن در جمع را بهدست آورند. پس از نمازهاى مستحبى، وقت تناول نهار فرا مىرسد. پس از صرف غذا، اندکى استراحت مىکنند، سپس کودکان و نوجوانان برنامه سرود و تواشیحخوانى را اجرا مىنمایند.
شایسته است این برنامه به بهترین نحو انجام شود. سپس همگى آماده نماز عصر شده و پس از اقامه نماز، پیشنهادات و انتقادات، پایانبخش برنامه است. بایسته است نکات مثبت و منفى به طور جدى مورد توجه قرار گیرد تا برنامههاى آینده غنىتر و شایستهتر اجرا گردد.
امّا جذب و سازماندهى اعضا و هواداران در سطح شعب و دفاتر جنبش، از سه طریق جلسات گروهى پانزده روز یکبار، برنامههاى ورزشى و کتابخانه انجام مىگیرد.
جلسات گروهى: نقبا، یعنى اعضاى مهم هر شعبه، دو بار در ماه گرد هم مىآیند و به بحث و بررسى کتاب المنهاج النبوى اثر شیخ عبدالسلام یاسین مىپردازند. این مباحثه گروهى بدین منظور است که دیدگاههاى آنان در باره مسائل مختلف به یکدیگر نزدیک شود و همدیگر را بهتر بشناسند. لذا توصیه مىشود که شرکتکنندگان در جلسه با مطالعه قبلى، به بحث و تحلیل مضامین مطرح شده در کتاب همت گمارند.
برنامههاى ورزشى: لازم است کلیه اعضاى شعب و دفاتر، به تقویت و نشاط جسمى خود اهتمام ورزند و با تشکیل تیمهاى مختلف ورزشى و ترتیب مسابقات بین شعب، مراتب صحبت و جماعت را تقویت نموده و همچنین با انجام مسابقات با سایر گروههاى ورزشى، اخلاق و مروّت اسلامى را تجسّم بخشند تا از این طریق، با عمل خود، دیگران را با جنبش «عدل و احسان» آشنا نمایند.
کتابخانه: از جمله وسایل و ابزار لازم جهت نشر دعوت، ایجاد کتابخانه، نوارخانه و استفاده از وسایل سمعى و بصرى است. لذا بایسته است هر یک از شعب در تهیه و تدارک چنین لوازمى اهتمام بلیغ ورزد و با توزیع و استفاده صحیح، سطح آگاهى و شناخت اعضا را ارتقا بخشد.
همانگونه که یادآور شدیم، عبدالسلام یاسین شالوده هر جنبش و حرکت موفقى را «تربیت و تزکیه ایمانى» از یکسو و «تشکل جهادى» از سوى دیگر مىداند. اکنون به رکن دوم نظریه وى یعنى تشکل جهادى مىپردازیم .
2. تشکل و سازمان جهادى
به باور عبدالسلام6 مشى پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم مشتمل بر تربیتى ایمانى و تشکل جهادى بود. با الهام از سیره نبوى(ص)، در مرحله سازماندهى جنبش، باید پیشگامان شجاع و مؤمنى با مجاهدت خویش براى آینده برنامهریزى کرده و راه را براى حرکت امت اسلامى هموار کنند.
3. ویژگىهاى سازمانى و تشکیلاتى جنبش
ویژگىهاى سازمانى جنبش «عدل و احسان» را در سطوح مختلف مىتوان مورد بررسى قرار داد:
ساختار تصمیمگیرى: چنانکه گذشت، یکى از ویژگىهاى آشکارا جنبش «عدل و احسان»، گرایشهاى صوفیانه بدنه جنبش است. این رویکرد در اثر آموزههاى صوفیانه مرشد یا رهبر جنبش، شیخ عبدالسلام، از خلال تعالیم، مواضع و آثار وى در سطوح مختلف اعضا و هواداران، رسوخ کرده است. البته این ویژگى، همواره مورد انتقاد سایر گروههاى اسلامگرا، قرار گرفته است.7 این آموزهها، شخصیتى شبه کاریزما، براى شیخ ایجاد کرده و ارتباط تشکیلاتى منظم بین اعضا، یک جنبش با اهداف سیاسى را، به ارتباط مرید و مرادى فروکاسته است. البته این بدین معنا نیست که تصمیمگیرى در سطح رهبرى این جنبش، یکطرفه و پشت درهاى بسته اعمال مىشود، بلکه شورا و مشورت نقش مهمى در اتخاذ تصمیمات و مواضع ایفا مىکند.
آنچه از خلال تعلیمات، مکتوبات و مصاحبه با اعضاى بلندپایه جنبش، در خصوص چگونگى هدایت و مدیریت جنبش به دست مىآید، عبارت است از این که مرشد یا رهبر جنبش، قدرت تصمیمگیرى را در انحصار خود ندارد و این مجمع یا کنگره عمومى جنبش است که تصمیمگیرنده نهایى محسوب مىشود. در واقع کنگره عمومى در سلسله مراتب قدرت در رأس هرم قرار دارد. نحوه اعمال قدرت کنگره به طرق ذیل است.
انتخاب شوراى ارشاد جنبش که یکى از اعضاى آن مرشد یا رهبر جنبش است. این شورا به مثابه دفتر سیاسى احزاب عمل مىکند و وظیفه آن کمک و مساعدت به رهبر جنبش در رهبرى و هدایت جنبش است. یکى از وظایف مهم این شورا، اشراف و نظارت بر امور معنوى و تربیتى جنبش مىباشد. مجمع عمومى مىتواند با دوسوم آرا، مرشد را عزل کند و در صورت استعفاى وى، جانشین او را تعیین نماید. رهبر تنها از طریق مجمع عمومى است که مىتواند شوراى ارشاد را منحل نماید. مرشد مىتواند در مواقع ضرورى و حساس، شخصاً و بدون مشورت با شوراى ارشاد تصمیماتى اتخاذ نماید و در این خصوص به سیره خلیفه دوم استناد مىشود.اعضاى مجمع عمومى عبارتند از نمایندگان شعب و دفاتر در سطح کشور، شوراى ارشاد و اعضاى کمیته اجرایى. این مجمع هر سه سال یکبار به ریاست رهبر جنبش تشکیل مىشود و ضمن تحلیل و بررسى خطمشى دعوت و جهاد، راهبرد آینده را نیز مشخص مىکند. البته ممکن است به منظور تصمیمگیرى در مسائل مبرم و حیاتى مانند عزل یا استعفاى رهبر، عزل یا استعفاى اعضاى شوراى ارشاد و مانند آن مجمع عمومى به طور اضطرارى تشکیل جلسه بدهد.
نظارت مستمر: از دیگر ویژگىهاى این جنبش، کوشش مستمر در بهبود ساختار، آموزهها و راهبردهاى جنبش است. لذا صحبت و مناصحه از اصول ثابت و مؤکد محسوب مىشود و ارتباط مستقیم، رو در رو و صریح اعضا و مسؤولان از یکسو، و موج انتقادات، تخطئهها و بعضاً رقابتهاى سیاسى، مذهبى از طرف سایر گروهها و جمعیتها از سوى دیگر و همچنین فشارهاى مضاعف نیروهاى امنیتى در سرکوبى و مهار این جنبش که در سالهاى اخیر به بزرگترین جنبش اسلامگراى مغرب تبدیل شده، همگى موجب گردیده است تا رهبران این حرکت، در نظارتى دایم و مستمر در بهبود کیفى و کمى اوضاع جنبش بکوشند.
از دیدگاه جنبش، امراض و انحرافاتى که عموم جنبشهاى اسلامى را تهدید مىکند عبارتند از بیمارىهاى اصلى و فرعى. به باور آنان، سرچشمه بیمارىها و انحرافات اصلى، نقص در تربیت است که خود موجب دو بیمارى اختلاف و نافرمانى اولىالامر مىگردد و ریشههاى روانى این دو بیمارى در امور ذیل قابل توضیح است: ادعاى دروغین مجاهدت که علاج آن صدق است، برترىطلبى که علاج آن تواضع است. اعمال رأى شخصى در مقابل رأى مرکزیت جنبش که علاج آن وفاى به عهد و عقد است، تکیه بر علل و اسباب ظاهرى که علاج آن توکل بر خداوند است، ضعف روحیه و معنویت که علاج آن ذکر و حضور قلب است، اختلاف و تنازع در رأى و تصمیمگیرى که علاج آن شورا و مشورت است، سرپیچى از اوامر صادره که علاج آن اطاعت به معروف است، دوستى دنیا که علاج آن، دوستى رسولاللّه صلىاللهعلیهوآلهوسلم و مؤمنان است.
امّا امراض و بیمارىهاى فرعى که از امراض اصلى سرچشمه مىگیرد، عبارت است از فرصتطلبى، تصمیمات بدون مطالعه، عوامزدگى، شور و حماسه ناگهانى، استبداد رهبرى و راه علاج بیمارىهاى فرعى عبارت است از اهتمام به تربیت، مراعات دقیق معیارها و ضوابط در عضوگیرى، وضع معیارهاى صریح و روشن جهت عزل رهبر مستبد و منحرف، رعایت نظام کیفرى، که با اعاده تربیت، نصیحت و اخراج از جنبش اعمال مىگردد.
خطمشى داخلى: به باور «عدل و احسان»، هیچ گروهى نمىتواند به یک سازمان منسجم مؤثر تبدیل گردد، مگر این که سه ویژگى در آن حکمفرما باشد و چگونگى تعامل افراد در داخل سازمان را تبیین کند. این ویژگىها عبارتند از: محبت، شورا و اطاعت. هر گروهى که براساس محبت خداوند تأسیس نشده باشد، نخواهد توانست در جامعه فتنهزدهاى که مبتنى بر کینه طبقاتى، درگیرىهاى حزبى و گرایشهاى قومى است، تأثیر بگذارد. محبت خداوند در دو بُعد تجلى مىیابد: بُعد اول رحمت و مودّت بین اعضاى گروه که مقدمهاى است بر تألیف و تقویت نیروى پیکار و جهاد، بهگونهاى که قادر به عقب نشاندن دشمن باشند؛ بُعد دوم، اعمال قهر و شدّت علیه کفار.
محبت و مودّت بین اعضا، نبایستى منجر به این شود که عضوى از مسؤولیت شانه خالى کرده و وظیفه خود را به دیگرى واگذارد، یا این که عضوى در اندیشه و عمل متکى به دیگرى باشد. در این جا اهمیت شورا و مشورت، آشکار مىگردد که تصمیمگیرىها و تقسیم وظایف و مسئولیتها باید مبتنى بر شورا باشد و عاملى که مىتواند ضامن تحقق تصمیمات شورا باشد، اطاعت است؛ اطاعت بدنه سازمان از رهبرى. البته منظور اطاعت کورکورانه نیست، بلکه اطاعت از تصمیماتى است که از طریق شورا در سطح رهبرى اتخاذ شده و از این طریق است که تعارض بین وجوب اطاعت و وجوب نصیحت و شورا برطرف مىگردد.
عقد امارت: لازمه هر سازمانى وجود میثاق یا عهدى است که بین اعضا و بدنه سازمان و رهبرى، ایجاد تعهد مىکند؛ این میثاق دو جنبه مىتواند داشته باشد. قبل از تشکیل دولت خلافت موعود، «عقد امارت» نامیده مىشود که بین جماعت مسلمانان یعنى اعضاى سازمان، و امیر جماعت، یعنى رهبر و مرشد سازمان، منعقد مىگردد. این عهد و میثاق، پس از تشکیل دولت خلافت موعود، «بیعت» نامیده مىشود.
خودکفایى ایدئولوژیک: هر حرکت سیاسى اجتماعى که به دنبال تغییر و تحول در نظام و ارزشهاى حاکم است، باید موضع خود را در قبال ایدئولوژى حاکم آشکار اعلام کند. چنین حرکتى اگر به دنبال براندازى است، ایدئولوژى حاکم را قاطعانه نفى و طرد مىنماید و ایدئولوژى دیگرى را جانشین آن کرده و به پیروان خود ارائه مىکند، و بدینوسیله از ایدئولوژى حاکم سلب مشروعیت مىنماید و با ایجاد نوعى خودکفایى ایدئولوژیک، اعضا و هواداران خود را به سلاح فکرى در مقابل رقیب مسلح مىکند. حرکت «عدل و احسان» توانسته است نوعى خودکفایى ایدئولوژیک بین اعضا و هوادارانش ایجاد نماید. مرجعیت فکرى و ایدئولوژیک آنان کتاب المنهاج النبوى است که شیخ عبدالسلام یاسین در سال 1981م. تألیف کرده و به چاپ رسانده است. همچنین وى در کتاب حوار الماضى والمستقبل (1997م.) در چالشى با احزاب و ایدئولوژىهاى حاکم از آنان سلب مشروعیت نموده است.
منابع مالى: در خصوص چگونگى تأمین منابع مالى جنبش «عدل و احسان»، هر عضو جدید پس از آن که با فضاى فکرى و جهادى جنبش آشنا شد و دریافت که مسئولیت سترگ جهاد پیگیر را فقط مؤمنان صادق مىتوانند به انجام برسانند و صدق مؤمنان و مجاهدان معلوم نمىشود جز آن که برهان آشکارى در اثبات آن داشته باشند که همانا انفاق مالى است، به تدریج و به میزان توانایى و قدرت خود به یارى جنبش خواهد شتافت. از دیدگاه جنبش، مؤمنانى که از استطاعت بیشترى برخوردارند، بایسته است از مخارج زندگى مرفه خویش بکاهند و سهم بیشترى در کمک به حرکت جهادى به عهده گیرند. هر عضو حرکت بایستى صندوقى جهت حمایت از دعوت و جهاد در نظر گیرد و کمکهاى مردم، هواداران و سایر موارد را در آن به ثبت برساند. بخش مالى جنبش، با محاسبه و نظارت دقیق و لحاظ کلیه احتیاجات افراد و مخارج مختلف دعوت و جهاد در سطوح مختلف جنبش، درآمدها و هزینهها را معین مىنماید. در خصوص استقلال مالى حرکت عدل و احسان، عبدالسلام یاسین مىگوید: «ما دست کمک به سوى کسى که از ما نیست دراز نمىکنیم تا آزادى و استقلالمان خدشهدار نشود».8
توصیف جامعه: از دیگر نکات قابل توجه در تشریح ویژگىهاى جنبش «عدل و احسان»، نگرش و تحلیل آنان از وضع موجود جامعه مغرب است. اندیشه، آموزهها و ادبیات رایج اخوان المسلمین در دهه 1960 که متأثر از ابوالاعلى مودودى و سیدقطب بود، نه تنها جوامع غربى را مجتمعات جاهلى مىنامیدند، بلکه این ویژگى را به جوامع اسلامى نیز تسرّى داده و بالطبع احکامى بر آن مترتب مىکردند؛ اما9 شیخ عبدالسلام این نگرش را بهکلى نفى مىکند و ضمن ابطال ادله آن، جوامع اسلامى را مجتمعاتى مفتون یا فتنهزده توصیف مىکند.
عبدالسلام در کتاب الاسلام غداً که در سال 1973 منتشر شد، به تفصیل نظریه اخوان را نقد، و طرح بدیل خود را ارائه مىکند. وى بر این باور است که:
جوامع ما فتنهزدهاند نه جاهلى، گرچه در میان ما مسلمانان و حتى برخى رهبران ما، اهل رده هم، یافت مىشوند، ولى امت اسلامىِ به استضعاف کشیده شده، همچنان امت محمد صلىاللهعلیهوآلهوسلم است. اگر ما بر این اعتقاد باشیم که جوامع اسلامى جوامعى جاهلى است و از دین خداوند خارج شده است، حکم به کفر خویشتن نمودهایم.10
وى سپس به تشریح و توصیف جوامع اسلامى فتنهزده یا مفتون ـ که اصطلاحى قرآنى است ـ چنین مىپردازد. پشتوانههاى فتنه در جوامع اسلامى عبارتند از پشتوانه اجتماعى و سیاسى. پشتوانه اجتماعى فتنه، اسراف و تبذیر و ایمان مطلق به عقل ابزارى و پشتوانه سیاسى فتنه، نظامهاى استبدادى حاکم بر جوامع اسلامى است و تجلیات و مظاهر نظامها و جوامع مفتون ناسیونالیسم، سکولاریسم و دمکراسى است.
یکى از نتایج مهم چنین توصیف و تبیینى، نفى هرگونه خشونت در تغییر وضعیت موجود جوامع و نظامهاى حاکم است و تنها راهحل بدیل، تربیت ایمانى مجاهدانى است که طلیعهدار نهضت و حرکتى تربیتى معنوى باشند و زمینه را جهت تحولى عمیق در ابعاد مختلف جامعه فراهم آورند و پس از طى این مرحله است که تحقق وعده الهى فرا مىرسد.
قرائت صوفیانه: نکته قابل توجه دیگرى که در طرز نگرش جنبش به واقعیت موجود جامعه مغرب مشاهده مىشود، بهکارگیرى شیوه غالب و رایج دیندارى یعنى تصوّف، در مغرب است. شکل و شیوه غالب آموزههاى دینى در مغرب به شدت تحتتأثیر قرائت صوفیانه از اسلام قرار دارد. مظاهر و تجلّیات این پدیده، در کثرت شگفتانگیز زاویهها، خانقاهها، مزار اولیا و صلحا و اهتمام گسترده به مجالس ذکر و مدایح و تواشیح است. وجود فرقهها و طرق مختلف نحلههاى تصوف با گرایشها و روشهاى مختلف و ساماندهى به مراسم، مجالس، بزرگداشتها و تعظیم و تکریم صلحا و اولیاى بزرگ طرق، شکل و شیوه غالب دین دارى را کاملاً متفاوت از آنچه در شرق اسلامى و عربى رایج است، ترسیم مىکند.
عدم توفیق وهابیت در مغرب نیز ناشى از تعارض آموزههاى حنبلى با مبادى مذهب مالکى است که تأویل و تسامح را درحد رضایت عموم جایز مىشمارد. حتى مىتوان یکى از علل ناکامى «جنبش جوانان اسلامى» را که طلایهدار اسلام سیاسى در مغرب بود، در عدم توجه آنان به شکل و شیوه رایج دیندارى در این سرزمین دانست. این جنبش در بعد سیاسى ایدئولوژیک، اندیشه انقلابى ملهم از مودودى و سیدقطب را ترویج مىکرد، و در بعد عقیدتى و شعائرى به اسلام وهابى عقیدهمند بود. در این جا شایسته است به اختصار به تصوف در مغرب بپردازیم.
نخستین نشانههاى ورود آموزههاى تصوف در مغرب، به قرن چهارم و پنجم هجرى بازمىگردد که ابتدا توسط حجاج مغربى وارد این سرزمین گردید. در آغاز شکل و شیوه غالب تعالیم، شعایر و نگرشها، تقلیدى بود از آنچه در شرق اسلامى جریان داشت و بزرگان و اولیاى طرق، به شاگردى اقطاب بزرگ تصوف شرق اسلامى افتخار مىکردند. پیروى از مکتب شرقى تصوف در حدود دو قرن طول کشید، تا این که در قرن هفتم هجرى ابوالحسن شاذلى «مؤسس طریقت شاذلیه»، سمت و سویى مغربى به آموزههاى تصوف بخشید و مکتب متمایزى از تصوف شرقى، بنیان نهاد. از آن پس تاکنون، تصوف در مغرب، در چارچوبى متفاوت از تصوف شرقى ادامه حیات داده و مدارس و مکاتب و نحلههاى مختلفى را در دامان خود پرورانده است. صوفیان در آغاز، به نشر و تبلیغ اسلام در خارج از شهرها یعنى قبایل و صحارى و مناطق دورافتاده همت مىگماردند، ولى بهتدریج در قرن هشتم با عبور از مرحله تبلیغى به سیاست نیز پرداختند و مؤسس برخى سلسلههاى حاکم شدند. اولین طریقه مستقل صوفیه در مغرب، در قرن هشتم هجرى بهدست ابوعبدالله محمد بن سلیمان جزولى شکل گرفت. به طور خلاصه مىتوان عملکرد تصوف در مغرب از قرن هشتم تا دوران معاصر را چنین برشمرد:
فرقهها و طریقههایى که اقدام به تشکیل حکومت کردند همچون طریقه «جزولیه».
فرقهها و طریقههایى که هدف آنها، معطوف به حمایت و تقویت شریعت بود، مانند «ناصریه» و «درقاویه»؛
و فرقهها و طریقههایى که از اقتدار اجتماعى گستردهاى برخوردار بودند، مانند «کتّانیه».
با مرورى بر تاریخ تحولات مغرب آشکار مىشود که تاریخ مغرب، به نوعى تاریخ اقتدار و حاکمیت طرق مختلف صوفیه است. تصوف در مغرب نه تنها بسترى جهت تعلیم و تربیت روحى و معنوى بود، بلکه گسترهاى براى جهاد و مبارزه بود. اقتدار فرهنگى، اجتماعى و بعضاً سیاسى صوفیان موجب شد که تعالیم و آموزههاى آنان با مذهب مالکى ممزوج گردد و شکل و شیوه دیندارى در این کشور در قالب تصوف ظهور و بروز نماید. در خصوص عنایت و اهتمام جنبش «عدل و احسان» به پدیده تصوف مىتوان گفت همان گونه که در یک جنبش و حرکت اجتماعى سیاسى، لحاظ قوانین، مناسبات و خصوصیات عام جوامع، نقش مهمى در روند جنبش و حرکت ایفا مىکند، توجه و اهتمام به ویژگىهاى اختصاصى هر جامعهاى نیز نقش اساسى در پیروزى یا شکست هر جنبش سیاسى اجتماعى ایفا مىنماید. هر چند که مرشد و رهبر جنبش «عدل و احسان»، خود پیشینهاى صوفیانه داشته است، ولى وى با خروج از طریقه، به علت آن که دست از جهاد و مبارزه شستهاند، خطمشى بدیلى ارائه نمود و ضمن قرائتى ویژه از تعالیم تصوف، جهاد و مبارزه را در کانون آن نشاند. لذا جنبش «عدل و احسان» خود را به عنوان یک طریقت جدید مطرح نمىنماید، چرا که با سابقه سوء برخى طرق و نحلههاى تصوف در ایام تحتالحمایگى از یکسو و محکومیت هرگونه فعالیت سیاسى توسط این فرقهها که بعضاً از سوى دربار نیز حمایت مىشوند از سویى دیگر، در مجموع نظر مثبتى از سوى مردم در مورد فرق و طرق فعلى سنتى تصوف ابراز نمىشود.
جنبش «عدل و احسان»، هرگونه ارتباطى را با فرق و طرق موجود نفى نموده و راه وروش آنان به منظور نشر و گسترش دعوت اسلامى را جدى و باثمر نمىپندارد و هرگونه تعاون و همکارى با آنان را در خصوص تبلیغ و دعوت اسلامى رد مىنماید ولى با این همه، آنان را خارج از دین ندانسته و قضاوت درباره عقاید وآراى آنان را به خداوند واگذار مىکند و آنان را از جمله دشمنان محسوب نمىدارد و اگر مورد تعرض و کارشکنى و حتى تهاجم آنان قرار گیرد، هیچگاه معامله به مثل نکرده و همواره سعى مىکند با شیوههاى مناسب پاسخگوى آنان باشد. هدف «عدل و احسان» از احترام به شکل و شیوه رایج تدیّن، یعنى تصوف را مىتوان به اختصار، چنین توضیح داد:
اولاً تعمیق تربیت و تزکیه ایمانى در میان اعضاى جنبش، که برخى آموزههاى تصوف نقش محورى در آن ایفا مىنماید، ثانیاً، تبدیل اسلام به خطمشى گسترده مردمى که آن را از اسلام رسمى دربارى کاملاً متمایز مىکند، ثالثاً، تسهیل نشر و گسترش آموزههاى جنبش در روستاها و بین قبایل که نفوذ و آموزههاى تصوف در آن مناطق، از قوّت بیشترى برخوردار است.
چشم انداز
از منظر «عدل و احسان»، راهبرد کلان جنبش دعوت و جهاد، عبارت است از تغییر سیاسى نظام حاکم. به باور فعالان این حرکت، مادامى که نظام سیاسى تحت سلطه سکولارهاى غربگرا قرار دارد، تغییر تمدنى و فرهنگى که برخى اسلامگرایان (حرکت توحید و اصلاح) به دنبال تحقق آن هستند، ممکن نیست و اساساً تغییر تمدنى، در صدد حل جزئى و موضعى مشکلات امت اسلامى است، در حالى که جنبش «عدل و احسان»، خواستار حل و فصل ریشهاى و عمیق مشکلات امت اسلامى مىباشد. از دیدگاه آنان، لازمه هرگونه تغییر سیاسى، اعمال خشونت و انقلاب نیست. در مواردى که شرایط اقتضا کند، بهکارگیرى خشونت و انقلاب نیز تجویز مىگردد، که البته چنین مواردى نادر است و بسیارى از جنبشها و نهضتهاى قرن بیستم، با بهکارگیرى راههاى مسالمتآمیز توانستهاند نظامهاى سیاسى را دگرگون کرده و نظام مطلوب خویش را تحقق بخشند. بنابراین وظیفه مبرم مسلمانان در مرحله کنونى، ایجاد نظام سیاسى اسلامى است، تا از آن طریق، به احیاى مجدد اسلام همت گمارند.
با توجه به دیدگاه «عدل و احسان» در خصوص تغییر و تحول سیاسى به عنوان مقدمهاى جهت تحقق اهداف مطلوب آنان، تلقى آنان از پدیده انتخابات با نگرش سایر اسلامگرایان مغرب متفاوت است. گرچه آنان به علت سرکوب همهجانبه، محدودیتهاى فراوان و در محاصره بودن رهبر خود، تاکنون تمامى انتخابات در کشور را تحریم کردهاند و مشارکت در روند سیاسى را موکول به رفع حصر و آزادى فعالیتهاى خود نمودهاند، ولى نظر به این که آنان مشروعیت سیاسى و دینى نظام حاکم را نمىپذیرند و بالطبع قوانین جارى حاکمیت از جمله سازوکارهاى ورود در عرصه سیاسى مانند انتخابات را نیز مشروع نمىدانند و خود را به عنوان بدیل نظام حاکم مطرح مىکنند، در مورد مسئله انتخابات، مانند اسلامگرایان الجزایرى مىاندیشند. از دیدگاه آنان هدف حاکمیت از اجراى انتخابات تثبیت و تقویت مشروعیت سکولاریستى نظام حاکم است و مشارکت در چنین انتخاباتى اگر به انگیزه ورود به عرصه سیاسى در چارچوبى که حاکمیت ترسیم مىکند، انجام پذیرد، منجر به تثبیت مشروعیت و استمرار نظام سکولاریستى است. ولى اگر ورود و مشارکت در عرصه سیاسى بمنظور تغییر حاکمیت باشد، مجاز و مطلوب است و این همان نگرشى است که اسلامگرایان در الجزایر را به صحنه انتخابات کشانید ولى فرجام آن به گونهاى دیگر رقم خورد.
تحریم همهجانبه حاکمیت، فرجام چنین دیدگاهى در مورد انتخابات و مشارکت سیاسى است. در واقع «عدل و احسان»، مترصد نیل به هدف دیگرى است که فراهم کردن زمینههاى تحقق آن هدف، راهبرد ثابت آنان را ترسیم مىکند و هرگونه فعالیت دیگر، آنان را از هدف اصلى بازداشته و در نهایت آنان را به بیراهه مىکشاند. راهبرد ثابت «عدل و احسان» را مىتوان «نهضت و قیام مردمى گسترده» نامید.
از آن جا که تعبیر «انقلاب» حامل بار منفى، خشونتآمیز و تغییر انقلابى است، آنان از این تعبیر احتراز مىکنند. از منظر «عدل و احسان»، شرایط تحقق نهضت و قیام مردمى علیه نظامها و جوامع فتنهزده، هنگامى مهیا مىگردد که نهضت بیدارى اسلامى به درجهاى از بلوغ و سازماندهى منسجم دست یابد و از سوى دیگر، نارضایتى گسترده مردمى نیز به اوج خود برسد. در چنین صورتى زمینههاى تحقق نهضت مردمى فرا مىرسد. این شرایط عبارتند از: آمادگى گروهى از مسلمانان و آماده کردن گروهى از مؤمنان پیشتاز، شرعاً واجب است. این طلیعهداران عبارتند از مجاهدانى که معرفت لازم به اسلام را کسب نموده و خدمات شایانى به دعوت اسلامى کردهاند. مجاهدان صادقى که نشانه دعوى صدق آنان، کارنامه درخشان ایشان در جهاد و دعوت است. عواملى که مىتواند آماده شدن چنین گروهى را به تأخیر اندازد برخى بینشها و رفتارهاى اجتماعى است، مانند عکسالعمل انفعالى در قبال مسائل، پارهاى رذایل اخلاقى، شهادت یا قربانى شدن مجاهدان توسط نظامهاى سکولار غربگرا، اختلافات داخلى گروههاى اسلامگرا. عبور از این موانع و تکوین طلیعهداران مجاهد، تنها در سایه «تربیت ایمانى» تحقق خواهد یافت. تربیت مردانى که با حق گام بردارند و هوا و هوس را دور افکنند. مجاهدانى با تربیت ایمانى که در سازمانى جهادى متشکل مىشوند، توانایى گام نهادن در راه دشوار دعوت و هدایت را خواهند داشت. اگر سازمانى مقتدر با اعضاى بیشمار از تربیت ایمانى بىبهره باشد، نخواهد توانست حتى به وظایف ابتدایى جهاد و دعوت اسلامى قیام کند.
«عدل و احسان» در مورد قیام فراگیر مردمى، بر این باورند که نباید اجازه داد، احزاب و گروههاى فرصت طلب سیاسى از نارضایتى مردم سوء استفاده کرده و مردم را وجهالمصالحه رقابتهاى خود قرار دهند. باید با عزمى راسخ به سازماندهى مردم پرداخت و مطالبات آنان را به مجارى صحیح هدایت کرد، تا به تدریج مردم به این باور برسند که تمامى مشکلات و مصائب آنان، ناشى از حاکمیت نظامهاى سکولار غربگرا است و تنها راه برون رفت از بحرانها، تمسک به اسلام، به عنوان شریعت جامعى که سعادت دین و دنیا و آخرت آنان را تأمین مىنماید.
لازمه تحقق این مهم، نفى و طرد خشونت در همه سطوح و اشکال آن است؛ زیرا که اساساً بکارگیرى خشونت و عنف، با دعوت مردم به اسلام مغایرت دارد. طبیعت دعوت همراه با مدارا و نرمش است و استعمال خشونت مردم را از اسلام متنفر مىگرداند و آنچه بر خشونت مبتنى باشد، هیچ خیرى در آن نیست و کاربرد خشونت از سوى کسانى است که قادر به اقناع مردم نیستند. علاوه بر این، نگاهى به چگونگى انتشار اسلام خود گواه آشکارى است که اساس اسلام بر تدریج استوار بوده است، اصل شریعت به تدریج نازل شده، خروج مسلمانان از جاهلیت و ورود آنان به اسلام، طى مراحلى صورت پذیرفته است. پس از هجرت، ظهور و تشکیل دولت اسلامى به تدریج بوده است و مانند آن؛ لذا دعوت، هدایت و تربیت مردم، به ویژه در مرحله کنونى که تمامى ساختارهاى سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و غیره، فتنه زده است، نیز باید با لحاظ کردن تدریج، صرف وقت بسیار به همراه رفق و مدارا انجام پذیرد. البته اتکا بر رفق و نرمش به معناى تسلیم شدن و عقبنشینى از بیان موضع حق نیست و دعوت همراه با حکمت و موعظه نیکو به معناى مداهنه در بیان حق و سازش و تسلیم نمىباشد.
لازمه نفى و طرد خشونت، ایمان راسخ به ضرورت قدرتمند شدن جبهه مجاهدان مؤمن است، چون دعوت به ایمان و جهاد بدون توجه به تمهید مقدمات آن، در حقیقت تخریب نمودن چهره ایمان و دعوت اسلامى و اعراض از قوانین و سنن الهى در آفرینش است.
زمانى که طلیعهداران مجاهد حرکت اسلامى مهیا مىشوند و نارضایتى و خشم مردم از نظامهاى ستمگر به اوج خود مىرسد و این دریاى خشم، توسط مجاهدان مؤمن در مجراى اسلامى هدایت مىگردد، هنگامه عصیان گسترده مدنى آغاز مىشود. اعتصابات فراگیر، تظاهرات و اعتراضات در اشکال گوناگون، نظامهاى فاسد ستمگر را ساقط مىکند.
راهبرد فوق که «عدل و احسان»، دنبال مىکند، به تفصیل در مانیفست «عدل و احسان» (المنهاج النبوى) تشریح شده است. در این خصوص سایر گروههاى اسلامگراى مغرب دیدگاههاى گوناگونى ابراز کردهاند. آنان «عدل و احسان» را متهم مىکنند که نوعى ایدهآلیسم صوفیانه بر ذهن و ضمیر آنان سایه افکنده و در فضایى خیالى و آرمانى سیر مىکنند. تحقق شرایطى که «عدل و احسان» به دنبال آن است در محیط سیاسى، اجتماعى و اقتصادى امروز مغرب دست نیافتنى است و اگر بخواهیم تا هنگام نهضت و قیام مردمى، فقط به تربیت مجاهدان مؤمن همت گماریم و از اهتمام به جامعه صرفنظر کنیم، سیل بنیانکن فرهنگ غربى، تمام فضاى جامعه را تسخیر کرده و تمامى فرصتها را از ما خواهد گرفت. ما با نسلى مواجه خواهیم شد که هویت و اصالت خود را تحت تأثیر فرهنگ مهاجم غربى از کف داده است.
نظر به فقدان شرایط و مقدمات لازم جهت کنش سیاسى فعال و چالش مستقیم با حاکمیت، مشى کنونى جنبش عدل و احسان یا به تعبیرى اولویت مرحله کنونى به ویژه پس از یازده سپتامبر که این جنبش نیز از فشارهاى وارده بر اسلام گرایان بىنصیب نماند، تمرکز فعالیت در ابعاد تربیتى آموزشى و خدمات اجتماعى است تا ضمن تقویت و انسجام داخلى جنبش و گستردن آرام و تدریجى فعالیتها و نفوذ مردمى، از این مرحله دشوار که مطالبه تحقق مبانى و ضوابط اسلامى خارج از چارچوب اسلام رسمى سلطنتى پیامدهاى سهمگینى در بردارد که کمترین آن اتهام هوادارى از بن لادن است، به سلامت عبور نماید. این که جنبشى اسلامگرا با بیش از ربع قرن تجربهاى که به بهاى سنگینى فراچنگ آمده توانسته است انسجام و وحدت خود را حفظ و تقویت کند و فراز و نشیب سیاست، از سرکوب شدید تا فعالیت غیر رسمى کنترل شده را تحمل کرده و انعطاف لازم جهت حفظ کیان و بقاى جنبش را به دست آورد، برخلاف جنبش اخوان که ضربه ناصر اگرچه نتوانست آنان را از صحنه به کلى حذف نماید ولى آنان را به شدت تضعیف کرد و دچار تفرقه و انشعاب نمود. این جنبش با مقاومت و انعطاف لازم نه تنها بقاى خویش را تضمین کرده، بلکه روزبه روز منسجم و نیرومندتر گردیده است و مىتوان گفت هم اکنون به مرحله بلوغ و پختگى نزدیک مىشود و نشانه این بلوغ در مرحله دشوار کنونى تأیید غیرمستقیم اصلاحات سیاسى، اجتماعى و مطالبه حاکمیت به رعایت حقوق بشر و موازین دمکراسى است.
پىنوشتها
1. در دهه 1960م. در دوران زمامدارى عبدالناصر که جنبش اخوان المسلمین در مصر به شدت سرکوب و رهبران آن اعدام شدند، حاکمیت در مغرب، که در مقابل شعارهاى ناسیونالیستى ناصر احساس خطر مىکرد، اجازه داد کتابهاى اخوانالمسلمین در مغرب در تیراژ وسیع تجدید چاپ شود. این آثار بهویژه کتابهاى حسن البناء، تأثیر ژرفى بر سلوک رفتارى و تربیتى گروههاى اسلامگرا بر جاى گذارد. این تأثیر در اندیشههاى اخلاقى، تربیتى عبدالسلام یاسین نیز به وضوح آشکار است.
2. شبیه این توصیهنامه یا دستورالعمل، نامهاى بود مشتمل بر پانزده سفارش به جوانان، که قبل از انقلاب در ایران، به طور گستردهاى در محافل مذهبى توزیع مىشد.
3. این توصیهنامه نیز همچون دستورالعمل «یوم المؤمن و لیلته» به صورت اعلامیهاى در چند صفحه بین اعضا و هواداران بهصورت گسترده توزیع مىگردد.
4. دعایى است معروف که با جمله «ان الحمد للّه نحمده و نستغفره...» آغاز مىشود و معمولاً مؤمنین بعد از نمازهاى واجب مىخوانند.
5. عبدالسلام یاسین، در کتاب المنهاج النبوى (شایان ذکر است که بیشتر کتابهاى شیخ عبدالسلام را انتشارات افق منتشر مىکند و اکثر این آثار بدون تاریخ و مکان نشر است)، مجموعهاى از متون و منابع را معرفى مىکند که مىتواند در تعمیق تربیت ایمانى، مؤثر باشد، این مجموعه عبارتند از:
1ـ در حفظ و تجوید و تفسیر قرآن کریم: مطالعه کتابهاى التبیان اثر نووى، تفسیر ابن کثیر، احکام القرآن اثر «ابىبکر بن العربى» و تفسیر فى ظلال القرآن اثر سید قطب.
2ـ در حدیث: صحیح بخارى، صحیح مسلم و کتابهاى سنن.
3ـ در عقائد: کتاب کبرى الیقینیات الکونیه اثر سعید رمضان البوطى.
4ـ در عبادات: کتاب فقه السنة اثر السید سابق و کتاب نیل الاوطار اثر شوکانى.
5 ـ در سیره نبوى: سیره ابن هشام و کتاب فقه السیره اثر سعید رمضان البوطى.
6ـ در فقه نبوى: کتاب الاذکار اثر نووى و کتاب زادالمعاد اثر ابن قیم الجوزیه.
7 ـ در سیر و سلوک: کتاب قوت القلوب اثر ابى طالب مکى و کتاب الرسالة القشیریه، اثر امام قشیرى و کتاب احیاءالعلوم اثر غزالى.
8 ـ در فقه دعوت: آثار حسن البناء، مودودى، سعید حوى، یوسف قرضاوى و ابى الحسن الندوى.
9ـ در تاریخ اسلام: کتاب رجال الفکر والدعوة و ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین اثر ابوالحسن الندوى.
10ـ در سرگذشتنامهها: کتاب صفوة الصفا اثر ابن الجوزى و کتاب الاسلام بین العلماء والحکام اثر عبدالعزیز الندو.
11ـ در زبان و ادبیات عرب: کتاب مفردات الفاظ القرآن اثر راغب اصفهانى و کتاب النحو الوافى اثر عباس حسن و کتاب الصرف اثر الحوانى.
6. از جمله انتقادات نظرى دیگر تشکلهاى اسلام گرا به «عدل و احسان»، همین مسأله فرو کاستن روابط، مبانى تصمیمگیرى و خط مشى یک تشکیلات سیاسى، حزبى است که به جاى این که کاملاً واقع گرایانه و مبتنى بر تحلیل دقیق نیروها و قواى بازیگر در صحنه قدرت باشد، بر یک رابطه مرید و مرادى و سریان خضوع در سیر و سلوک معنوى در مقابل شیخ، ب ساحت سیاست و مسائل عینى و عملى صحنه چالش قدرت و قواست.
7. المنهاج النبوى، ص 323.
8. توصیف جوامع اسلامى به صفت جاهلیت، پىآمدهاى سیاسى اجتماعى و عملى خطیرى به دنبال داشت که کمترین آن، ایجاد اختلاف و انشقاق در میان گروههاى اسلامگرا بود. اکثر این گروهها، تحت فشار شدید نظامهاى سیاسى حاکم در کشورهاى اسلامى قرار داشتند. اختلافهاى داخلى و فشارهاى پلیسى، موجب تضعیف کیفى و کمى اسلامگرایان گشت و در مواردى منجر به فروپاشى و انحلال آنان گردید. پس از آشکار شدن آثار سوء این نگرش، جمع کثیرى از اسلامگرایان، آثارى در رد و تخطئه این نگرش و قضاوت به رشته تحریر درآوردند که از جمله مهم ترین این آثار، کتاب دعاة لاقضاة، اثر حسن اسماعیل الهضیبى، دومین مرشد اخوان در مصر بود که به تفصیل، مبانى و اصولى را که مورد استناد این طرز تفکر بود مورد بحث و انتقاد قرار داد. کثرت و قوت استدلال اینگونه آثار انتقادى موجب شد تا اندیشه افراطى مذکور در دهه هفتاد میلادى از رواج و رونق بیفتد و گروههاى اسلامى حامل این نگرش در اقلیت قرار گیرند. ولى در اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد، مجدداً این نگرش و تفکر احیاء و سراسر منطقه خاورمیانه را، موجى از اقدامات گروههاى انقلابى اسلامى که خواستار سرنگونى رژیمهاى حاکمند، فرا گرفت.
9. عبدالسلام یاسین، الاسلام غداً، (بى جا: مطبوعات افق، 1973، ) ص470.
10. تصوف از منظر وى عبارت است از تربیت و تزکیه نفس، و منظور از جهاد، اهتمام به ابعاد حکومتى و سیاسى اسلام است.
منابع:
1. فصلنامه علوم سیاسی، شماره 27، نوشته سیدمصطفى مطبعهچى اصفهانى
موضوعات
تصوف
جنبش عدل و احسان
مناطق
مراکش
مطالب
تعداد: 2
تاریخ انتشار
عنوان
بازدید
نظر
۴ دی ۱۳۸۷تصویر شیخ عبدالسلام یاسین6970۱۹ آذر ۱۳۸۷مقاله تصوف و سیاست در اندیشه عبدالسلام یاسین سیدمصطفى مطبعهچى اصفهانى5060تصاویر
نظر شما