کارن هورنای
کارن هورنای(Karen Horney)؛ روانکاو آلمانی و از مشاهیر مکتب روانشناسان اجتماعی (نئوفرویدین ها).
زندگی
کارن هورنای در 16 سپتامبر 1885 در هامبورگ آلمان به دنیا آمد. پدرش ناخدای کشتی و مردی کجخلق بود. او از مادرش که زنی روشنفکر و سرزنده بود چندین سال مسنتر بود. مادرش این موضوع را نزد کارن فاش ساخته بود که آرزوی مرگ شوهرش را دارد، زیرا از ترس اینکه مبادا بیشوهر بماند با وی ازدواج کرده بود. کودکی هورنای اصلاً تعریفی نداشت. مادرش او را طرد میکرد و برادر بزرگترش را (که کارن به پسر بودن او حسادت میکرد) بیشتر دوست میداشت و پدرش قیافه و هوش او را پیوسته تحقیر میکرد و در او احساس حقارت، بیارزشی و خصومت به وجود میآورد. این فقدان محبت پدر ـ مادری چیزی را که بعدها «اضطراب اساسی» نامید در او پرورش داد.
با آغاز 14 سالگی، هورنای چند بار عاشق شدن را، به عنوان بخشی از تلاش سیریناپذیر و فزایندهاش برای جستوجوی عشق و پذیرشی که نتوانسته بود در خانواده پیدا کند، تجربه کرد. او نشر روزنامهای را آغاز کرد که آن را «سازمان بکر برای آبر باکرهها» مینامید و بارها در خیابانها همراه با روسپیان راهپیمایی میکرد. او در یادداشتهای شخصیاش نوشت «هیچ نوع هرزگی وجود ندارد که من آن را تا انتها تجربه نکرده باشم»!
با وجود مخالفت پدر، هورنای در سال 1906 وارد دانشکده پزشکی دانشگاه برلین شد و درجه دکترای پزشکی خود را در 1913 دریافت کرد.
از 1914 تا 1918 در انستیتوی روانکاوی برلین به تحصیل در روانکاوی سنتی پرداخت. طبابت خصوصی را در 1919 آغاز کرد و به عضویت هیأت علمی انستیتو درآمد.
او ازدواج کرد، دارای سه دختر شد و یک دوره طولانی آشفتگی هیجانی را پشت سر گذاشت. او به شدت ناخشنود و افسرده بود، از درد معده رنج میبرد، در روابط خود با همسرش دچار مشکل بود و درگیر چند ماجرای عشقی بود. در 1927 از همسرش جدا شد و تا پایان عمر به جستوجوی بیقرار خود برای پذیرفته شدن ادامه داد. طولانیترین و گرمترین رابطه عشقیاش با اریک فروم روانکاو (1980ـ1900) بود، وقتی که این رابطه به پایان رسید او درهم شکست. برای درمان افسردگی و مشکلات روحی اش تحت روانکاوی قرار گرفت.
در 1932 به عنوان مدیر وابسته انستیتوی روانکاوی شیکاگو به ایالات متحد آمریکا رفت. او ضمن اشتغال به طبابت خصوصی، در انستیتوی روانکاوی نیویورک به تدریس پرداخت، اما نارضایی فزاینده درباره نظریه سنتی فرویدی او را بر آن داشت تا از این گروه جدا شود. در طی این سال ها مقالههای زیادی درباره مسایل شخصیتی زنان نوشت که در آنها با برخی از مفاهیم فرویدی مخالفت کرد. هورنای سپس با همکاری عدهای از همکاران و شاگردان خود مؤسسهای به نام «مؤسسه روانکاوی هورنای» در نیویورک دایر نمود و تا هنگام مرگ در ریاست آن باقی ماند. این مؤسسه هم اکنون به وسیله شاگردان او اداره میشود.
کارن هورنای سرانجام در در 4 دسامبر 1952 در نیویورک درگذشت.
آثار
برخی از آثار وی عبارتند از:
- خودکاوی
- عصبانیت های عصرما
- تضادهای درونی ما
اندیشه
کارن هورنای ارائه کننده ی نظریهای در زمینه روانرنجوری است که هنوز معتبر است. هورنای بر خلاف نظریه پردازان پیشین، این روان رنجوریها را به عنوان نوعی سازوکار انطباق میداند که بخش بزرگی از زندگی عادی است. او 10 روان رنجوری را تعیین نموده که از آن میان میتوان به نیاز به قدرت، نیاز به عاطفه، نیاز به حیثیت اجتماعی و نیاز به استقلال اشاره کرد.
با وجودی که کارن هورنای از بیشتر نظریههای فروید پیروی کرده است امّا با نظرات او درباره روانشناسی زنان مخالف بود و آن را نادقیق و توهینآمیز میدانست. او در مقابل، مفهوم غبطه زایندگی را مطرح نمود و ادعا کرد که مردان به دلیل آن که نمیتوانند موجود دیگری را به دنیا آورند احساس نقص و کمبود میکنند. او قدرت فوقالعاده مردان در کارهای خلاقانه در رشتهها و زمینههای مختلف را به دلیل این احساس کمبود در آنان میداند.
کارن هورنای سهم مهمی در انسانگرایی، خود-روانشناسی، خودکاوی و روانشناسی زنان داشته است. مخالفت او با نظریههای فروید در مورد زنان، علاقه بیشتری را نسبت به روانشناسی زنان به وجود آورد. کارن هورنای عقیده داشت که مردم میتوانند به صورت روان درمانگر خود عمل کنند. او بر نقش شخصی هر فرد در سلامت ذهنی خود تأکید داشت و مشوق خودکاوی و خودیاری بود.
- محیط اجتماعی و هیجانی
کارن هورنای بر پویائی عوامل اجتماعی و محیطی موثر در تشکیل شخصیت تاکید کرده است. وی نظریه لیبیدوی فروید و اصرار وی بر نقش برجسته میل جنسی کودکانه را نمی پذیرد و در مقابل اصل اضطراب بنیادی Principe of Basic Anxiety را پیش می گشد. به عقیده وی سرچشمه بیم و احساس ناامنی کودک را در روابط او با والدین باید جست و جو کرد که به صورت غفلت بیش از اندازه، سلطه جویی، بی ثباتی و بی تفاوتی نسبت به کودک ظاهر می نماید. تخاصم و تعارض کودک از این اظطراب بنیادی مشق می شود.
- شخصیت
وی برای سازش کودک با محیط سه جهت متفاوت را متصور می داند:
1. رفتن به سوی مردم (پذیرش درماندگی فردی و تلاش در جلب محبت دیگران)
2. حرکت بر ضد مردم (جنگ با محیط خودکه از آن متنفر است)
3. دور شدن از مردم (زندگی در انزوا و گزینش حالتی که نه تعلق خاطر به مردم است نه جنگ با آنها)
- خود Self
هورنای در نظریه خویش مفهوم خود یا خویشتن را مرکز قرار داده است که از سه جنبه می توان آن را مطالعه نمود:
1. خود عملی Acutual Self (جمع تمامی تجارب فردی)
2. خود حقیقی Real Self (آن نیروی تام بی همتا و حس انسجام شخصیتی موجود در هر فرد)
3. خود آرمانی Idealization Self (تصویر ذهنی شکوهمند از خود که ارتباط تنگاتنگی با مغهوم جاری و امروزی خود شیفتگی دارد و نشانه ای از نوروز neurosis است)
- درمان
در زمینه درمان توجه هورنای بر خود و محیط معطوف است و موضوعات زیر منظور و مطلوب تحقیق های او در فرایند درمان است.
- تحقق خود Self Realization
- خود شکوفائیSelf Actualization
- این جا و حالا hear – and – now پرداختن به مسائل زمان و مکان کنونی
گرچه امروزه تاکید و تصریح او بر ارزشمندی تاثیر فرهنگی و «این جا و حالا» قبول عام یافته است، در زمان حیات او برای جوامع و محافل آنالیز روانی امری ناپذیرفتنی و دور از ذهن به نظر می رسید.
منابع:
1. www.mosbateman.blogfa.com
2. www.ravan2.blogfa.com
نظر شما