نیک خُلْقی در سیرت پیامبر اعظم (ص)
خداوند در قرآن درباره پیامبر (ص) فرمود: لَقَدْ کان لَکُمْ فی رسول الله اسوهٌ حَسَنهٌ به تحقیق برای شما، در زندگانی رسول خدا الگویی نیکو است. بنابراین، زندگی رسول خدا، بهترین نمونه برای یافتن ارزشهای اخلاقی است. بدین جهت به مطالعه اجمالی در سیرت آن حضرت میپردازیم: «رسول خدا (ص)، شکیباترین، شجاعترین، عادلترین، پاکدامنترین فرد جامعة خویش بود. هرگز دست او به دست زنان نامحرم نرسید. و نیز بخشیدهترین افراد بود. به شب هنگام، هیچگاه با دینار و درهم وارد خانه خود نمیشد، و اگر دینار و درهمی زیاد میآمد حتماً نیازمندی را مییافت وبه او عطا میکرد. کارهای شخصی مانند: وصله کردن کفش، و تعمیر لباس را خود، شخصاً انجام میداد.درکارهای خانه به خانوادهاش یاری میرساند، حتّی با آنها گوشت خُرد میکرد. کسی در حیا به پای او نمیرسید، چنانکه چشمانش در صورت هیچکس، خیره و ثابت نمیماند.
دعوت همگان را میپذیرفت. هدیه را اگر چه جرعهای شیر بود، میپذیرفت و به آن بسنده مینمود، امّا هیچگاه، صدقه قبول نمیکرد. برای خودش خشمناک نمیشد، خشمش همواره بخاطر خدا بود. از بیماران عیادت میکرد، در تشییع جنازهها شرکت میجست، و در بین دشمنانش، تنها و بدون نگهبان حرکت میکرد. فروتنترین مردم بود، نخوت و تکبر نداشت. در کوتاهترین جمله بلیغترین جملات را بیان میکرد. خوش روترین مردم بود، و او را هیچ چیز را از امور دنیا نمیترسانید. از نان گندم سه روز متوالی نمیخورد تا اینکه خدای متعال را در حال از خودگذشتگی و ایثار، و نه در حال تنگدستی و فقر و نه در حال بخل و خست ملاقات کرد. گاه از شدت گرسنگی، بر شکمش سنگ میبست. آنچه از غذای حلال مییافت میخورد، و هیچ گاه غذای حاضر را، بخاطر دیگر رد نمیکرد. و هیچ گاه از غذای حلال دوری ننمود. بوی خوش را دوست میداشت، و از بوی بد کراهت داشت. بیماران را حتّی در دورترین نقطة شهر، عیادت میکرد. با نیازمندان، نشست و برخاست مینمود.
فقرا را سرپرستی میکرد. اهل فضل را بخاطر اخلاقشان، گرامی میداشت. و با اهل شرف بوسیله نیکی کردن به آنها، دوستی مینمود. با خویشان خود آنگونه رسیدگی میکرد که در خور شأن آنها بود نه بدانگونه که آنها را از همه برتر بداند. بر هیچکس جفا نمیکرد. عذرخواهی همگان را میپذیرفت. شوخی میکرد، امّا در شوخی از حدّ صدق خارج نمیشد و بدون قهقهه میخندید. بر فریاد و بیادبی دیگران صبر میکرد. هیچگاه هیچ زن و خدمتکاری را ناسزا نگفت، بدی را با بدی پاسخ نمیداد، و از بدی دیگران درمیگذشت. در سلام گفتن به هنگام برخورد با افراد، آغازگر بود، و در مصافحه دست را رها نمیکرد، تا دستدهنده دستش رها کند.
نشستن و برخاستنش با ذکر خدا بود. در نشستن ساق پاها را جمع مینمود و دستان خویش را بر دور پاها قلاّب میکرد. محل جلوس آن حضرت از محل نشستن اصحابش جدا نبود، بخاطر اینکه هرجا پایین مجلس بود مینشت، و اکثراً روبه قبله مینشست، وارد شوندگانِ بر خویش را گرامی میداشت، تا آنجا که برای کسانی که با او آشنایی نداشتند عبای خویش را پهن میکرد. بالِش و حتّی زیراندازش را برای میهمانانش قرار میداد و اگر مهمان نمیپذیرفت، با اصرار به او میقبولاند. از همه دیرتر خشمناک میشد، و بسیار زود از بدی افراد راضی میگشت. رئوفترین، سودمندترین و خیرخواهترین افراد برای مردم بود. در سخن گفتن، فصیحترین و شیرین زبانترین؛ و کم سخنترین مردم بود. اگر چه کلامش گویای مطلبش نیز بود، بسیار جامع و فشرده سخن میگفت، و غالب اوقات ساکت بود و جز به موقع نیاز، سخن نمیراند. سخن زشت نمیگفت، و در هنگام خشم و خشنودی جز به حقّ سخن نمیگفت.
اگر غذایی را خیلی دوست میداشت، در خوردن آن زیادهروی نمیکرد. غذای داغ نمیخورد، و از نزدیک خود غذا برمیداشت. سه انگشت و گاهی چهار انگشت غذا میخورد، نان جوین یا سبوس تناول میکرد، و سیر و پیاز و تره میل نمیکرد (تا دهان بو نگیرد). هیچگاه از غذا بد نمیگفت، ولی اگر آن را دوست میداشت، میل مینمود و اگر از غذا خوشش نمیآمد آن را نمیخورد. و ته ظرف را پاک میکرد، و میفرمود: «آخر غذا بیشترین برکت را دارد.» و نیز انگشتانش را بعد از غذا میلیسید. چنانکه قرمز میشد. و لباسش همیشه در بالای قوزک پا قرار داشت. بردبارترین مردم بود و از همة آنها به عفو از خطای افراد – در حالیکه قدرت بر قصاص داشت – راغبتر بود. رقّت قلب، و لطافت ظاهر و باطن داشت. از صورت مبارکش، غضب و رضا مشخص میشد. دستِ بسیار بخشندهای داشت و از سعةصدر خاصی برخوردار بود. راستگوترینِ مردم در سخن، باوفاترین آنها در پیمان و نرمترین آنها در اخلاق بود. از نظر خانواده، شریفترین خاندانها را داشت. کسی که او را بدون شناخت قبلی میدید، هیبتش وی را میگرفت. و اگر او را قبلاً نمیشناخت، وی را بسیار دوست میداشت.
هر تقاضای مشروعی از ایشان میکردند بر مبنای موازین اسلامی عطا مینمود. حضرت علی (ع) فرمود: «اگر در جنگ بدر ما را میدیدی، در پناه پیامبر بودیم زیرا که او نزدیکترین ما به دشمن بود، و سختی بیشتری در آن روز بر او وارد شد.» و نیز فرمود: «چون در هنگام جنگ، سختیها بالا میگرفت، و برخورد شدیدی با دشمن میشد، به رسول خدا (ص) پناه میبردیم، و فردی نزدیکتر به دشمن از رسول خدا (ص) نبود». حضرت رسول (ص) ، با وجود دارا بودن منصب، متواضعترین فرد بود چنانکه مردم را در پشت خود بر اسب سوار میکرد. از مریضان عیادت میکرد و در تشییع جنازه شرکت مینمود. دعوت بردگان را میپذیرفت. کفشش را خود تعمیر میکرد و لباسش را خود وصله مینمود. یارانش وقتی او را میدیدند بپا نمیخواستند، زیرا او از این کار کراهت داشت.
چون بر کودکان میگذشت، به آنان سلام میکرد. مردی پیش رسول خدا (ص) آمد و از هیبت آن حضرت ترسید، پیامبر فرمودند: «آرام باش، من پادشاه نیستم، من فرزند زنی از قریشم که گوشت خشکیده میخورد.» در نشستن بین اصحاب خود، چنان مینشست که گویا یکی از اینان است، بطوریکه اگر غریبی میآمد تا حاجت خود را بیان کند، متوجه نمیشد کدامیک از ایشان پیامبر (ص) است تا مطلب خود را بگوید. اصحاب بخاطر این مسئله از او خواستند تا در جایگاهی بنشیند که مشخص باشد، پس برای او سکویی از خاک ساختند که روی آن مینشست. هر کس او را میخواند، قبول میکرد. و چون میان مردم مینشست، که سخن آخرت میگفتند، سخن آنان را دنبال میکرد، و اگر سخن در غذا یا نوشیدنی میراندند، باز با آنان سخن میگفت، و حتّی اگر در مسائل دنیا گفتگو میکردند، از سر تواضع و همراهی، با آنان هم سخن میشد. درودخدا بر او و خاندان پاکش باد.»
منبع: / سایت / پژوهه دین ۱۳۸۵/۱۱/۲۶
نظر شما