موضوع : پژوهش | مقاله

زمینه‌ها و عناصر اساسی تولید علم


مطالعه تاریخ علم تحول در علوم بشر و همچنین نظریه‌های جدید با اثبات کارآمدی خود جای نظریه‌های قدیم را گرفته‌اند. گرچه نام افرادی بر این تحولات ثبت شده اما جامعه و تاریخ و روش علمی رایج باعث ثبت گردیدن نام آن عالمان گردیده است.

نهضت تولید علم نهضتی فرخنده است و ایران که روزگاری پیشتاز این نهضت بوده چند صده است که در خاموشی به سر می‌برد ولی دنیای غرب بر عکس این جریان را طی کرده است. لازم است که ما ایرانیان جایگاه خود را بازشناسیم، هم به ضرورت ملیت فرهنگی و هم به اقتضای عقاید و تعصبات دینی. در این نوشتار به بررسی زمینه‌ها و عناصر اساسی در تولید علم می‌پردازیم. آیا تولید علم محصول پردازش عناصر محتوایی یعنی همان نخبگان روزگار است و روشهای علمی به تبع عناصر می‌آیند یا اینکه عنصر اساسی روشمندی علم است و تغییر محتوا معلول سازماندهی روش علمی است. ما در این مقاله می‌کوشیم نظریه دوم را ثابت کنیم.

روش علمی

تحولات علمی در جهان علم ناشی از تحولاتی در تاریخ بود. بررسی این پدیده تحقیقی گسترده را می‌طلبد زیرا هر علمی مبداء تحول خاصی دارد. نقطه مشترک همه این تحول‌ها، تغییر در روش‌های رایج علمی است.

از مهمترین تحولات علمی جهان که انقلاب علمی جهان است گذر از قرون وسطی در اروپا و رسیدن به قرون جدید است. تا قبل از ورود به دوره‌ی جدید در قرون وسطی محوریت انسانی است. خدا در رأس مخروط و جامعیت در انتهای آن و انسان در میان آن دو. تبیین حوادث نیز تبیین نمایی بود که روش رایج آن زمان بود. مهمترین تحول در علم تجربی، تغییر روش در پاسخگویی به چرائی بود. به جای تبیین نمایی به توصیف پدیده و چگونگی حوادث پرداخته شد. در این روش انسان از مقام خود تنزل یافته و سیر طبیعی خود را طی می‌کرد. محوریت و غایی بودن انسان هم در حوزه‌ای دیگر امکان طرح داشت و از تبیین تجربی خارج شد. این تحول انقلاب علمی بود و نهضتی جدید دانشمندان نامدار این دوره مانند گالیلهف نیوتن و کپلر بقای علمی خود را مرهون تحولات روشی در علوم هستند.

البته مطلق انگاری این روش‌ها در عین داشتن آثار مثبت به روند رو به رشد علم در اروپا ضربه زد.

گالیله یکی از سردمداران انقلاب جدید عللمی روش خود را بر پایه‌ی ریاضیات و مشاهدات تجربی بنا نهاد اما در مقابل روش علمی گالیله برخی نیز مانند بیکن با ردّ ریاضیات علم را مجموعه‌ای انباشته از مشاهدات می‌دانستند. در عالم اسلام نیز تحولات علمی و تاریخی مقدم بر اروپا چنین است. هر جا تحول علمی است باید در کنار چهره‌ی ماندگار آن به دنبال روشی نو برآمد. بوعلی اگر در فلسفه و طب ظهوری داشته به سبب روشمندی او در این دو علم بوده است. تفاوت فلسفه مشاء اشراق و حکمت متعالیه به واسطه پیرایش روشهای متفاوت فلسفی و آمیختگی با عرفان است.

در هر روش دو عنصر داریم:

اول‌ـ انباشته‌های علمی ذهن عالمان

دوم‌ـ تحلیل این داده‌های انباشته شده مجموعه گزاره‌های مشترک در یک موضوع به نام علم خاصی نام نهاده می‌شود. پس علوم به صورت رایج در جوامع علمی اعتباری و در نتیجه تغییرپذیر است.

علوم عقلی مانند فلسف و ریاضی بر ساخته‌ی تجربه‌ی بشری نیستند بر خلاف علوم تجربی. این هنر عالمان تولید علم است که جایگاه تجربه و عقل را حفظ و آنها را با هم خلط نکرده‌اند.

زمانی که پرسش از چرائی در علوم طبیعی باشد در واقع خلط بین تجزیه و عقل است نباید در علوم طبیعی سراغ از چرائی گرفت بلکه پرسش از علت فاعلی است که زمینه تولید علم تجربی است. به همین دلیل در نهضت جدید علمی پرسش از چرائی به پرسش از چگونگی بدل گردید.

حال سوال این است که آیا نوابغ روزگار عامل این حرکت روشمند بوده‌اند یا خیر این نهضت معلول حرکت گروهی بوده است. پاسخ این است که حرکت جمعی نهضت علمی را پدید آورده است.

هویت جمعی علم

بحث سر این است که آیا ماهیت علم هویت جمعی و گروهی دارد یا متکی بر عالم است.

آثربرت بر این نظر است که در تولید علم، هم زمان آماده برای ظهور نابغه است و هم آن نابغه عظیم آماده‌ی برداشت آثار و تلاشهای گذشتگان می‌باشد پس تولید علم هویت جمعی دارد. و این جزء ذات علم است.

تولید علم یک پدیده جمعی است یعنی حاصل یک حرکت جمعی است. دانشمندان هر عصر با تمام توانائیهای خود جزئی از این مجموعه و نظرات آنها نیز معلول همین برنامه‌ریزی گروهی است.

باربور علم را مقوله‌ی پیچیده‌ی اجتماعی می‌داند که عوامل متعدد و چند قرن به طول انجامیده است.

بنابراین در حرکت علمی، مهم برنامه‌ریزی جمعی است نه به تنهایی، یعنی پرورش نوابغ باید داخل سیستم باشد تا فرد بعد از رشد علمی از سیستم خارج نشود.

ارتور کوستمر قائل است که نوابغ تاریخ بشر مانند گالیله، کپرنیک و... چون خواب‌آلوده‌ای هستند که ناخواسته در این راه حرکت می‌کنند.

نوابغ افراد برتر جامعه علمی نیستند بلکه جایگاه بهتری دارند. لازمه هویت جمع داشتن علم، اصالت دادن به اصول زندگی جمعی است. پس روش مقدم بر محتوا است. این همان زمینه اساسی تولید علم است. علم هویتی جمعی است که از رقابت تک تک افراد بارور می‌شود.

ارتباط علوم با یکدیگر

از نتایج مهم هویت جمعی علم ارتباط علوم مختلف با یکدیگر است. این دو تفسیر دارد:

1ـ ارتباط طولی علوم با یکدیگر

هر علم مقدمه علوم دیگر است. تولید هر علم متوقف بر مبادی تصوری و تصدیقی آن علم است که این مبادی از علوم دیگر به دست آمده است.

پس تولید علم در علوم مصرفی (که از نتایج علوم دیگر استفاده کرده‌اند) تابع تولید در علوم پایه است و غیرقابل تفکیک‌اند.

2ـ ارتباط عرضی و سیستماتیک علوم با یکدیگر

گرچه تخصصی شدن علوم و گسترش حوزه‌های مختلف علم می‌تواند این نتیجه را داشته باشد، که این گستردگی اجازه نمی‌دهد که توان افراد صرف حوزه‌های دیگر شود. اما نادرست است تصور شود که گسترش مرزها و تولید آن محدود به گستره‌ی ظاهری همان علم است. علوم باید با هم تعامل داشته باشند تا حرکت علم پیش رونده باشد. شاهد این مدعا هم رشد هماهنگ علوم مختلف در جوامع بشری است. نه اینکه یک علم رشد زیادی داشته باشد و دیگری رشد ضعیف. مانند آثار دانشمندانی چون بوعلی که در طب کتاب قانون و در فلسفه نیز شفا را دارد.

هویت جمعی علم و ارتباط علوم با یکدیگر ما را به این نتیجه می‌رساند که هیچ محدودیتی در مقام گردآوری علم نیست.

کناره هم نهادن گزاره‌های مختلف زمینه‌ی تولید علم را فراهم می‌کند. مهم روشمندی عالم در مقام ارزشیابی است. گزاره‌های گوناگون را باید از جاهای مختلف گرفت بدون محدودیت در این باره می‌توان پاره‌ای از احادیث دینی را به این معنا تفسیر کرد.

«الحکمه ضاله المومن فخز الحکمه و لو من اهل النفاق»

«اطلبوا العلم و لو بالصین»

جهان‌بینی و تولید علم

در حرکت علمی هر چیزی می‌تواند برای انسان مجهول‌سازی نموده و در نتیجه به مقام جمع‌آوری برساند.

ما شاید خیلی چیزها را ندانیم ولی در پی کشف آن نیستیم زیرا باور نداریم که باید آن را بدانیم. این ناشی از جهان‌بینی است. علوم بشری جدای از جهان‌بینی نیست و انواع گوناگون جهان‌بینی رفتارهای گوناگون را ایجاد می‌نماید. رشد جهان‌بینی مادی و منکر ماورای طبیعت جهولاتی را برای بشر به وجود آورده است که تأثیر آن در حوزه‌ی علم آشکار است. به عنوان مثال در کشورهای کمونیستی که یک جهانی‌بینی مادی پذیرفته شده است علم روان‌شناسی رشد اندک و روانشناسی رفتاری و نظریاتی در رفتار شرطی ظهور داشته‌اند.

این رویداد یعنی تأثیر جهان‌بینی در علم در تحول قرون وسطی به قرون جدید مشهور است.

تفسیرهای مبتنی بر علت اولی در فلسفه‌ی ارسطویی قرون وسطی خدا را به رأس مخروط هستی و خیر اعلی می‌انگارد. اما در علم جدید در غرب خدا از علت فاعلی به خالق تنزل یافته است پس خدا عالم را چون ماشینی خودکار خلق کرده رها کرده است. این جهانی‌بینی‌ها تحولات جدید را در روشهای علمی به وجود آورده است. چنانچه در صد ساله‌ی اخیر بواسطه‌ی جهانی‌بینی مادی‌گرایانه، علم روانشناختی جایگزین مذهب و ماورای طبیعت شده است. جهان‌بینی اسلامی نیز با ارائه وحدت و نظم جهان و ارتباط آن با خداوند می‌تواند یکتا مولد علمی جدید باشد. دانشمندان اسلامی چون خواجه نصیر و ابوریحان میان کاوشهای علمی خود و جهان‌بینی قرآنی رابطه عمیق می‌دیدند.

در درون اسلام نیز جهان‌بینی‌های متفاوت آثار متفاوت دارد. چنانچه اشعریها علوم عقل را زیر سوال می‌بردند و ابن خلدون و غزالی علوم طبیعی را چون برای دین و معاش بی‌اهمیت است. پس جهان‌بینی مولد علم است تولید علم قالبی می‌خواهد که این قالب وامدار امور گوناگونی است از جمله جهان‌بینی‌ها.

نقش جهان‌بینی ارائه روش در تولید علم است نه گزاره‌سازی. نگاه ما به جهان چون ظرفی است که تولید علم در آن صورت می‌گیرد. پس در تولید علم موثر است.

مذهب و تولید علم

رابطه علم و دین را جدی‌ترین مباحث تاریخ علم است.

این مباحث بعد از برخورد خشونت‌آمیز کلیسا با دانشمندان چون گالیله و با ایجاد تضاد در تفسیر کتاب مقدس بین کلیسا و با وجود آمدن نظریه‌های جدید علمی در اروپا و در قرون جدید منجر شد.

در ایران نیز با حمله مغول رکود علمی شروع گردید و با مخالفت عالمان دینی یا مظاهر علم جدید در دوره‌ی قاجار مطرح شد.

بعد دانشمندان در صدد حل این مشکل، سعی کردند تا به علم جدید مثبت نگریسته و دوره‌ی اخیر دانشمندانی مثل سیدجمال‌الدین اسدآبادی و باز کوشیدند بین گزاره‌های دینی و علمی هماهنگی و وحدت ایجاد کنند. اما این خود به یقین چالشهایی را ایجاد خواهد نمود.

چنانچه قبلاً گفته شد گزاره‌‌های علمی مقید به محدوده‌ی خاص نیستند. گر چه در دین گزاره‌ای موجود است که می‌توان از آن در علم بهره جست اما نباید داوری درباره‌ی گزاره‌های علمی مذکور را مستند به مذهب دانست. اما به هر حال نمی‌توان نقش دین در ایجاد مجهول برای انسان را منکر شد که خود به دو گونه است.

1ـ اشاره‌های علمی در دین

مطالب دینی گفته خداست و آنچه در قرآن آمده بخشی از این گفته است علم تنها گوشه‌ای از حقیقت پنهان در آیات را می‌نمایاند البته دین تنها در پس بیان گزاره‌های علمی نبوده بلکه انسان را به سوی تفکر علمی می‌کشاند. مثال و تری الجبال تحسبها جامده و هی تمّر مرّ الحساب بیانگر حرکت زمین به عنوان یک گزاره‌ی علمی نیست بلکه بیانگر این است که به آنچه حواس ظاهری به نظر می‌رسد نباید اعتماد کرد. چنانچه در نگاه عمیق ممکن است چیزی غیر از این باشد. پس کمک دین به علم روشی است، نه محتوایی.

با باور اینکه در قرآن اشارات و حقایق با ظاهر هر عبارت فرق دارد انسان را به تفکر برای رفع این مجهول و در نتیجه تولید علم وا‌می‌دارد.

2ـ تشویق به علم‌آموزی

نگاه قدسی دین به علم حرکت علم را فزونی و راه تولید آن را می‌گشاید.

حضرت علی (ع) می‌فرمایند: زکاه العلم نشره.

حضرت رسول (ص) می‌فرمایند: طلب العلم فریضهٌ علی کلّ مسلِم.

انتشار علم که به تولید علم می‌انجامد با نام زکات یا فریضه نام برده شده و این نگاه انسان به علم را مقدس و باعث تشویق او به علم‌آموزی می‌گردد.

فرهنگ و تولید علم

این عنصر از مهمترین عناصر در تولید علم است. فرهنگ در معنای خاص به مجموعه‌ای از آداب و رسوم و سنن حاکم بر یک جامعه گفته می‌شود.

بسیاری از علوم تجربی و انسانی محصول وضعیت فرهنگی آن جامعه است. مثلاً اگر مردم برای پزشکی احترام خاصی قائل باشند و القاب علمی، سطح علمی پزشکی را متبادر سازد علوم پزشکی در آن جامعه با دیگر جوامع متفاوت خواهد بود.

اگر جامعه‌ای از لحاظ فرهنگی خود را کامل و بی‌نقص و دیگران را جیره خود در کمال و اندیشه‌ی خود دانست دیگر علم جامعه‌شناسی غرب در ایران جایی ندارد و این آسیب زیادی به ما وارد کرده است.

آزادی اندیشه و تولید علم

این رابطه از دو منظر قابل بررسی است: اول ماهیت علم و دوم موانع خارجی برای تولید علم.

ماهیت علم محدودیت‌ناپذیر است و آزاد و رها می‌باشد. آزاداندیشی در علم یعنی رشد ذاتی علم بدون ایجاد مانع از جانب ما و عدم قضاوت پیشینی در مورد حسن و قبح علم و عالم و محیط علمی. این در متون دینی ما مورد توجه قرار گرفته و گفته شده علم را از هر کس و هر جا بیاموزید. بستن درهای علم بر روی خود محدودیت ظرف پذیرش اندیشه‌های علمی و در نتیجه محدود کردن تولید علم است.

نتیجه‌گیری

1ـ حرکت علم جمعی مبتنی بر رعایت اصول جمع است و مبتنی بر تفکر روش‌نگر در علم، پس علم تابع حرکت روشمند است.

2ـ هیچ علمی از علم دیگر جدا نیست پس تولید علم یعنی حرکت مجموعه علوم با یکدیگر.

3ـ با توجه به هویت جمعی علم چهار عنصر در تولید آن نقش اساسی دارد. جهان‌بینی، مذهب، فرهنگ، آزاداندیشی.

این عناصر قالب و ظرف تولید علم را فراهم می‌کنند تا علم تولید شود. پس اگر می‌خواهیم تولید علم را شروع کنیم باید این عناصر را مورد بررسی قرار دهیم.

 

منبع: / سایت / پژوهه دین ۱۳۸۵/۱۱/۲۸
نویسنده : مهدی ابراهیمی
نام

رایانامه

نظر شما