موضوع : دانشنامه | خ

حسین ابن حمدان خصیبى


حسین بن حمدان جنبلائى خصیبى از راویان مهم و از بنیانگذاران مذهب نُصیرى/ علوى است.

1. زندگی

دوران کودکى
ابوعبدالله حسین بن حمدان خصیبى جنبلانى در قرن سوم/ نهم، و بنابر یک منبع در سال 260/873 به دنیا آمد.(1) خانواده او ساکن جنبلاء، شهرى میان کوفه و واسط، بودند.(2) او به نام پدربزرگش (خصیب) به خصیبى ملقب شد.(3) حمدان پدر خصیبى یکى از راویان احادیث شیعى بود که عمدتا به سیره پیامبر مربوط مى شدند. عموى او ابراهیم بن خصیب از مرابطان(4) امام عسکرى(علیه السلام) بود. این دو نفر در کتاب خصیبى نام برده شده اند.(5) عموى دیگرش احمد بن خصیب در نوشته هاى شیعى به عنوان یکى از مؤمنانى که براى تهنیت گفتن به امام عسکرى(علیه السلام) به خاطر تولّد پسرش مهدى(علیه السلام) (امام دوازدهم و موعود شیعه) به سامرا رفت، معرفى مى شود. وى نیز همانند برادرش حمدان ظاهرا در نوشته هاى مربوط به سیره پیامبر تبحر داشت.(6)
خصیبى در خانواده اى شیعى بزرگ شد که به امام نزدیک بود و لذا از همان سنین اولیه در معرض تجربه هاى دینى قرار داشت. او در کتابش مى گوید که در سال 273/886 (شاید در 13 سالگى) در مسجدى در غرب شهر مدینه به جماعت نماز خوانده، مسجدى که پیامبر و پسر عمویش على(علیه السلام) در آن با هم نماز خوانده بودند.(7) در جاى دیگرى از کتابش مى گوید که در سال 282/895 حج گزارده و پیش از آن به بالاى کوه ابوقبیس رفته بود و در آن جا جاى پاى پیامبر را دیده بود.(8)
خصیبى جهان معنوى فراخى داشت. آثار او نشان دهنده انسانى است با احاطه اى بسیار بر زبان عربى که علوم دینى (به ویژه قرآن، تفسیر و حدیث) را آموخته و شاعرى است خوش ذوق که از اشعار دوره پیش از اسلام و دوره اسلامى به یک اندازه مطلع است.(9)

نخستین ارشاد باطنى او
در حالى که هنوز جوان بود با ملاقات با عبدالله جنّان، همشهرى اش، و احتمالا با تحریک عمویش احمد، آموزش او چرخشى اساسى یافت.(10) جنّان ملقب به «فارسى» و «زاهد» بود و نوشته هایش نشان دهنده تأثر از ادیان ایرانى است.(11) بنابر نوشته هاى نصیرى، جنّان اصولى را به خصیبى انتقال داد که در قرن سوم/ نهم از ابوشعیب محمد بن نصیر نمیرى، که مدعى بود باب سرّ امام حسن عسکرى(علیه السلام) است، دریافت کرده بود. جنان در سال 287/900 از دنیا رفت.(12) تأثیر او بر خصیبى سرنوشت ساز بود. خصیبى تصمیم گرفت که از استادش پیروى کند با علم به این که این راه، راه اکثریت شیعه، و از جمله خانواده خودش، نیست. با فقدان راهنما، خصیبى در جستجوى راهنماى دیگرى بود تا بتواند فراگیرى تعالیم باطنى محمدبن نصیر را نزد او ادامه دهد. به نظر مى رسد که این جستجو بیست و هفت سال طول کشیده است.

دومین ارشاد باطنى او
بنابر نوشته هاى نصیرى، در سال 314/926 خصیبى با عارفى قدیمى به نام على بن احمد، از شاگردان ابن نصیر، در شهر طرباء نزدیک کربلا ملاقات کرد. طى این ملاقات که در دهم محرم رخ داد، على معناى نهفته آن روز یعنى روز عاشورا، را براى خصیبى آشکار کرد. گفته شده که در این جلسه که به قصد تشرف خصیبى بر پا شده بود، 150 تن از شاگردان این عارف نیز شرکت داشتند. على به اطلاع خصیبى رساند که امام حسن عسکرى(علیه السلام) از میان همه مریدانش ابن نصیر (و نه اسحاق بن محمد نخعى احمر که مورد علاقه فرقه اسحاقیه معاصر با آنها بود) را برگزیده و متبرک ساخته بود. امام حتى اعلام کرده بود که ابن نصیر باب الله و والى المؤمنین است.(13)
دوران پس از غیبت امام دوازدهم در میان شیعه دوران حیرت بزرگ بود. مسأله استمرار رهبرى معنوى امام همه فرقه هاى شیعى و به ویژه نمیریه را درگیر ساخته بود. هر چند امام غائب بود ولى شیعه نیازمند هدایت معنوى بود. چندین فرقه که در میان آنها ظاهراً نمیریه هم بودند، از پذیرفتن مرجعیت سفرا سر باز زدند.(14) در این شرایط، شایسته توجه است که بنابر سنت نصیریه، مرشد خصیبى على بن احمد طربائى مدعى شد که از سوى امام هادى(علیه السلام) و پسرش امام حسن عسکرى(علیه السلام) به عنوان سفیر منصوب شده است.(15)
طربائى مراسمى برگزار کرد که از طریق آن خصیبى را به عنوان جانشین خود و رهبر جامعه مؤمنان در طرباء منصوب کرد. طربائى و جنان با انتقال اسرار ابن نصیر به خصیبى، وى را عهده دار استمرار طریقه ابن نصیر کردند. خصیبى معارف سرّى امام را به میراث برد. بنابراین احتمال دارد که خصیبى على طربائى را تنها سفیر بر حقّ مى دانسته است.

خصیبى رهبرى معنوى مى شود
خصیبى خود را رهبر یک گروه انشعابى شیعى نمى دانست، بلکه راهنماى جامعه اى مى دانست که تا آن زمان از طریقه درست شیعه مطابق با اراده امام و باب او ابن نصیر، پیروى مى کردند. خصیبى که به حقانیت خود باور داشت در اشعارش پیروان خود را شیعة الحق(16) و شیعة الهدى(17) خطاب مى کرد.
از روایات نصیریه آگاه مى شویم که خصیبى در نتیجه مطالعات باطنى اش خود را واسطه میان جهان انسانىِ مریدان و جهان معنوى مى دانسته است. اشعار او پر از شور و اشتیاق دینى است. در قطعه اى از قصیده غدیریه تجربه اى باطنى از خودش را شرح مى دهد و به صیغه سوم شخص به خود اشاره مى کند:
جنبلانیکم سلیل خصیب *** عبد عبد لثانى عشر بدور
قد غذاه أبوه من باطن الباطن *** من شرح صاحب التفسیر {= على بن ابى طالب}(18)
فتسامى الى الحجاب حجاب الله *** حتّى رسى ببحر الصدور
فاستقا من رحیقه سلسلیا *** فسقاه المحقّ سقى الممیرى
و تألّى لیسقینّ ذوى التقصیر{= شیعیان}(19) *** سمّ الذباح سقى النحیر
و یرى کلمّا یراه یقینا *** حاضرا شاهدا بغیر حضور {اشاره به شبح انگارى}(20)
و یقوم المحمود نجل خصیب *** فى ذرى القدس فى المحل الأثیر
قائلا للذین تاهوا و ضلّوا {اشاره دوباره به شیعیان} *** عن أبى شُبّر {=حسین یا على(علیهما السلام)}(21) و نور شبیر(22)
ابیات این قصیده نشان مى دهد که خصیبى تجربه اى عرفانى را از سر گذرانده است که متقاعدش کرده که او بر حق است و باعث ایجاد این احساس در او شده که موجودى برتر (شاید حجابْ سلمان) او را به رهبرى جامعه اش منصوب کرده است.
در این مرحله اولیه از شکل گیرى این فرقه، ارکان الهیات نصیرى(23) در نقل قول هایى از خصیبى ظاهر شده است: تثلیث مقدس و ظهور آن در تاریخ بشر(24)، شبح انگارى درباره حسین(علیه السلام)(25)، معناى باطنى تعطیلات ایرانى و اسلامى(26)، و تناسخ(27).

آغاز تبلیغ
به نظر مى رسد که خصیبى پیام خود را از راه تبلیغ علنى منتشر مى کرد و لذا خود و مریدانش را در معرض خطر جدى قرار مى داد. عراق، مرکز امپراطورى اسلامى، فوق العاده بى ثبات بود و این بى ثباتى در نیمه نخست قرن چهارم/ دهم به اوج خود رسیده بود. با این حال اعدام حلاج، بازداشت هاى گوناگون گسترده اى که از سوى مقامات در بغداد آغاز شده بود و قتل کسانى که مظنون به کمک رسانى به شورشیان قرمطى بودند، خصیبى را منصرف نکرد.(28) به نظر مى رسد که این روایت نصیرى را، که بنابر آن حاکم بغداد خصیبى را به خاطر تبلیغ علنى پیامش زندانى کرد، بتوان به دوره بین سال هاى314ـ333/926ـ945 مربوط دانست. پایان این روایت ماهیت نصیرى تعالیم او را نشان مى دهد: «و لمّا لاح له فرصتاً حرب و اشعر بین اتباعه بأنّ السید المسیح {عیسى} خلصه لیلا و انه {عیسى تجسد} محمد و ابناء بنت محمد الاحد عشر...»(29)
بنابراین به نظر مى رسد که علت زندانى شدن خصیبى تبلیغ علنى عقایدش بود که آشکارا با اصول اسلام در تقابل بود.

انتقال به سوریه و تأسیس فرقه
حبس و آزار خصیبى از یک سو، و جذب او به عیسى(علیه السلام) از سوى دیگر، احتمالا دلایل تصمیم او به حرکت به سوى منطقه شام (سوریه بزرگ) بودند و در آن جا او با درسى که در بغداد آموخته بود، با احتیاط بسیارى عمل مى کرد. در شعرى که در دو منبع نصیرى آمده است، خصیبى سرزمین شام را که زادگاه عیسى و جایگاه صعود محمد(صلى الله علیه وآله) به آسمان بوده، ستایش مى کند، ولى به ساکنانش دشنام مى دهد.(30) این نشان مى دهد که این عراقىِ بیگانه و صاحب دین عجیب و غریب در منطقه شام نیز مشکلات زیادى داشت. بنابر یک منبع تنها جایى از این منطقه که در آن خصیبى توانست جامعه اى بر پا کند، حرّان بود.(31)
اعضاى این جامعه موحدون نامیده شدند.(32) بنابر این منبع تعداد اعضاى جامعه 51 نفر بود: 17 عراقى، 17 سورى، و 17 نفر «اعضاى پایگاه سرّى در دروازه هاى حرّان».(33) رهبران آتى جامعه پس از خصیبى: محمد بن على جلّى و على بن عیسى جسرى عراقى قطانى،(34) نیز در میان این موحدون بودند. ابوالفضل محمدبن حسین منتجب العانى در یکى از اشعارش حرّان را یاد کرده و در شعر دیگرى مى گوید که «ابناءنمیر» دین خود را مخفى نگه مى دارند.(35)

بازگشت به عراق
در سال 336/947 زمانى که خاندان ایرانى ـ شیعى آل بویه قدرت را به دست گرفتند، اوضاع بغداد تغییر کرد.(36) حکومت جدید فرصتى بود که خصیبى به عراق بازگردد. منبعى نصیرى مى گوید که خصیبى در سال 336/947 به طرباء بازگشت و متوجه شد که تعداد جامعه موحدون 140 نفر شده است.(37) بنابه گفته ابن اثیر، در سال 340/951 در بغداد گروهى از کفار، که آرائشان شبیه آراء موحدون بود، پس از مرگ رهبرشان ابوجعفر محمد بن على بن ابى قراقر دستگیر شدند. آنان حاکم بویهى معزالدوله را با کلمات ساده «نحن شیعة على بن ابى طالب(علیه السلام)» خطاب کردند و آزاد شدند. این حادثه نشان مى دهد که گروه هاى غالى شیعى مى توانستند در عراقِ بویهى باقى بمانند.(38)

تقیه خصیبى ـ تظاهر به راوى بودن
به رغم فعالیت خصیبى در میان موحدون، با کمال تعجب او در نوشته هاى شیعى به عنوان یکى از راویان مهم احادیث ظاهر مى شود. احادیث شیعى به سند او در کتاب معتبر محمد باقر مجلسى (م 1267/1700) وارد شده است. احادیثى که خصیبى در سندشان واقع شده، از جمله به انتقال نور الاهى از یک امام به امام دیگر،(39) ولادت معجزهوار امام دوازدهم(40)، و اهمیت سکوت در نماز(41) مى پردازند. احادیثى که در آنها وى آخرین حلقه وصل به امام حسن عسکرى(علیه السلام) است، داستان سفر 70 نفر به سامرا براى تبریک ولادت مهدى(علیه السلام)(42) به امام عسکرى(علیه السلام) و تاریخ وفات امام عسکرى(علیه السلام) را دربردارند.(43) کتاب الهدایة خصیبى در فهرستى از کتاب هایى ذکر شده که «علیها تدور رحى الشیعة» و «ما من بیت للشیعة الا و نسخة منها فیه».(44) کتاب حسین بن حمدان به عنوان کتابى که مشتمل بر اخبار زیادى در فضائل امامان است، توصیف شده، لکن در این جا مجلسى مى افزاید که برخى از رجالى ها بر او طعنه زده اند «غمز علیه بعض اصحاب الرجال» (که یا کتاب مراد است یا خود خصیبى).(45)
خصیبى خود در کتابش نقل مى کند که در این دوران تبلور شیعه، او از دیدگاه دوازده امامیان درباره جانشینى امام حمایت مى کرد. در خانه اى در عسکر المهدى در شرق بغداد، او کوشید تا با منطق و مقایسه براى مریدان جعفر اثبات کند که امام پس از امام عسکرى(علیه السلام) باید پسرش محمد(علیه السلام) باشد، نه برادرش جعفر.(46) بنا به نقل این کتاب و منبع نصیرى دیگرى، خصیبى حدیثى را از یحیى بن محمد خرقى (یا برقى) در خطابین (یا حطابین) در قطعه مالک در شرق بغداد شنیده است.(47) ابوالطیب احمد بن ابوالحسن حدیثى را از خصیبى در خانه اش در باب الکوفه بغداد شنیده است(48) (معلوم نیست که این خانه، خانه ابوالطیب بود، یا خانه خصیبى). در سال 344/956 خصیبى به کوفه رسید و در آن جا به هارون بن موسى تلعکبرى، یکى از موثق ترین و مهم ترین راویان شیعه اجازه اى داد.(49) یکى دیگر از شیعیان محترم کوفه، ابوالعباس بن عقده الحافظ احادیثى را از خصیبى نقل کرده و او را ستایش کرد.(50) ولى در نوشته هاى بعدى شیعى، خصیبى کمتر مورد وثوق دانسته مى شود. فهرست احمد بن على نجاشى نشان مى دهد که خصیبى راوى غیر موثق و فاسد المذهب شمرده مى شده است.(51) ابن حجر عسقلانى در لسان المیزان از یک شیعه به نام ابن النجاشى نقل مى کند که درباره خصیبى مى گفت:«انه خلط و صنف فى مذهب النصیریه و احتج لهم، قال: و کان یقول بالتناسخ و الحلول.»(52)
خواه خصیبى موثق شمرده شده باشد یا نه، ما مى توانیم نتیجه بگیریم که وى در ایجاد تصویرى جدید از خودش در بغداد یعنى تصویر یک شیعه دوازده امامى فاضل، موفق شد. ولى نباید فوراً به این نتیجه برسیم که او اصول سرى خود را ترک کرد. بلکه تصویر او را باید پوشش مفیدى براى فعالیتش (که قطعا در خفا بوده) دانست، فعالیتى که به قصد تأسیس فرقه موحدون بوده است. به عبارت دیگر او اصل شیعى تقیه را انتخاب کرده بود که بنابر آن مؤمن باید دین خود را پنهان کند در حالى که در ظاهر به گونه اى رفتار مى کند که گویا یکى از مخالفان خود است.

ایجاد مرکزى در عراق
به موازات فعالیت هاى شیعى فوق الذکر، خصیبى به تربیت جامعه اش ادامه مى داد. فضاى جدید خصیبى را قادر ساخت که بار دیگر در بغداد فعّال شود و او شاگردش على بن عیسى را به ریاست جامعه موحدون در آن جا منصوب کرد.(53) تعالیم خصیبى به جسرى را مى توان از رسالة التوحید که به قلم یکى از شاگردان جسرى است، فراگرفت. این رساله به صورت پرسش جسرى و پاسخ خصیبى است و عمدتا بر موضوع تثلیث مقدس نصیرى متمرکز است.(54) در این رساله خصیبى براى جسرى توضیح مى دهد که در تازه ترین تجلى تثلیث بر بشر، ابن نصیر باب یعنى رکن سوم تثلیث، بوده است.(55)

ارتباط با آل بویه
خصیبى رساله دیگرى تألیف کرد به نام راست باش که حاکى از هدف آموزشى آن است. چیزى از این رساله باقى نمانده جز دو نقل قول در مجموع الاعیاد طبرانى، جانشین خصیبى. این دو نقل قول به معناى رمزى ماه رمضان اشاره دارند.(56) نام فارسى این رساله ممکن است حاکى از آن باشد که این رساله خطاب به موحدون عرب نوشته نشده است. نمى توان تعیین کرد که محتواى این رساله به فارسى نگاشته شده یا به عربى.(57) در تاریخ العلویین آمده که این رساله به عضدالدوله، حاکم بویهى عراق که به راست باش دیلمى ملقب بود، اهدا شده بود، و این مطلب منحصر به این منبع است.(58)
طویل در تاریخ العلویین ترجیح داده که نگوید این رساله در واقع به حاکم مشهور عضدالدوله اهدا نشده، بلکه به برادر و رقیبش ابومنصور عزّالدوله بختیار اهدا شده بود.(59) ابن کثیر مورخ (م 774/1372) بختیار را که در شاعرى و حمایت از شعرا موفق ولى در حکمرانى ناموفق بود، چنین توصیف کرده است «کان عزالدوله ضعیف العقل قلیل الدین»(60) و در سنت شیعى وى به «مترفاً صاحب لهو و شرب»(61) توصیف شده است.
لقب بختیار در زبان عربى تحریف شد و او راست باش نامیده شد، چنان که بیت 596 از مدایح منتجب العانى شاعر که به بختیار اختصاص دارد، شاهد این مطلب است.(62) به نظر مى رسد که منتجب العانى حلقه ارتباط خصیبى و بختیار بوده است زیرا در ستایش از هردوى آنان اشعارى گفته است. البته این شاهد براى اثبات این که او واسطه میان آن دو بوده، کافى نیست.

خصیبى جانشینى در عراق نصب مى کند
پیش از آن که خصیبى عراق را براى آخرین بار ترک کند، نوعى «وصیت» براى جسرى به جا گذاشت. بخش آخر رسالة التوحید نشان مى دهد که او براى جسرى نحوه نقل احادیث از او را توضیح مى دهد و از وى مى خواهد که راه او را دنبال کند:
اوصیک یا سیدى بصلة اخوانک... و تقول حدثنى فلان عن فلان بن فلان عن ابى عبدالله الحسین بن حمدان عن ابى عبدالله الجنان(63)... لاتمارى به الجهال(64) و لا تکاشر به اهل الضلال و کن لهم حرزاً و لاتکاتم اخوانک ماتعلمه و لاتظن علیهم ما تفهمه و احذر اللصوص... فاتق الله حق تقاته و اعرف بالله حق معرفته و وحده حق توحیده...(65)
از این رساله مى توانیم نتیجه بگیریم که در زمان خصیبى بحث هاى کلامى در میان موحدون وجود داشته است.(66)

مرکزى در حلب و نصب جانشینى در سوریه
خصیبى در سال هاى آخر عمرش به سوریه بازگشت و زندگى در حلب یا اطراف آن را برگزید.(67) خاندان شیعى عربى حمدانیان از سال 333/945 بر حلب حکمرانى داشت. این اوضاع او را قادر مى ساخت که با هویت شیعى آبرومندش در آن جا زندگى کند در حالى که در خفا امور جامعه خود را سامان مى داد. او در کتابش الهدایة الکبرى هویت شیعى اش را درباره امامان دوازده گانه ابراز کرد، کتابى که بنا به گفته طویل آن را به دربار سیف الدوله حمدانى اهدا کرده بود.(68) این نکته را منبع دیگرى نیز تقویت مى کند: به نظر مى رسد که تذکره نویسان شیعى ترجیح داده اند که درباره حکایت حضور خصیبى در دربار حمدانیان چیزى نگویند. ولى ابن حجر عسقلانى این حکایت را حفظ کرده و مى نویسد «قیل انه کان یؤم سیف الدولة».(69) واژه «قیل» اشاره دارد که نویسنده منبع مورد استفاده عسقلانى، که احتمالا شیعه بوده، تلاش کرده تا این حکایت را غیر قابل اعتماد نشان دهد.
آگاهى ما درباره فعالیت هاى پنهانى خصیبى در میان موحدون از طریق منابع نصیرى است. خصیبى یکى از شاگردان حرانى اش، محمد بن على جلّى، را براى رهبرى موحدون حلب برگزید.(70) بنا به گفته طبرانى، خصیبى براى جلّى توضیح مى دهد که در برخى از ابیات قصیده غدیریه اش قصد داشته که فرقه هاى مختلف از جمله حلاجیّه و اسحاقیه را هجو کند.(71) ولى در این مورد خاص، مشکل است تعیین کنیم که آیا این نقل قولى است از خود خصیبى یا مطلبى است که بعدها طبرانى آن را دستکارى کرده است. منبع عمده براى تعلیمات خصیبى به جلى چند روایت نصیرى است که در آنها خصیبى عقایدى از قبیل تفسیرهاى تمثیلى قرآن، تثلیث نصیرى، شبیه انگارى حسین(علیه السلام) و تناسخ را به جلى تعلیم مى دهد.(72)
در سال 346/957 در حالى که هنوز حمدانیان بر حلب حکم مى راندند، خصیبى در سنى بالا از دنیا رفت.(73) بنابر روایتى دیگر او در سال 358/969(74) زمانى که بیزانسى ها بر اثر شیوع طاعون از محاصره این شهر دست کشیدند، از دنیا رفت.(75) قبر او در شمال حلب است. جایى که ـ بنا به گفته طویل ـ شیخ یابراق نامیده مى شود و آخرین قطعه شاهد سکونت او در این شهر بوده است.(76)
خصیبى عمرش را به نشر اصول ابن نصیر اختصاص داد، همان گونه که آنها توسط مریدان ابن نصیر به او رسیده بود. او اصولى را که ابن نصیر براى افراد به ارث گذاشته بود، به مذهب متشخص جامعه اى یکپارچه که در طول فرات گسترش مى یافت، تبدیل کرد.

2. آثار
نوشته هاى خصیبى بر دو نوع اند: نصیرى و شیعى.

آثار نصیرى
در سنت نصیرى اشعار متعددى به خصیبى نسبت داده مى شود، ولى تنها شعرى را که در واقع مى توان نام برد، قصیده غدیریه است که ظاهرا کل آن را طبرانى گردآورى کرده است؛ این قصیده به معناى باطنى غدیرخم مى پردازد.(77)
طبرانى حتى ابیاتى را، که همگى داراى وزن صحیح و قافیه هماهنگ اند، از دیگر اشعار خصیبى نقل مى کند تا دعاوى اش را تقویت کند، اذانى سرودهایى را نقل کرده که در آنها خصیبى خدا را ستایش مى کند.(78) منابع جدید نظیر اذانى در قرن نوزدهم و اسعد على در قرن بیستم، ابیاتى را از دیوان الخصیبى نقل کرده اند که در اشعار دیگر ذکر نشده اند و دربردارنده اصول نصیرى و عناصرى شرح حالى از خصیبى اند.(79) به نظر مى رسد که خصیبى اشعار زیادى از خود به جا گذاشت که بیشترشان اکنون از میان رفته اند. هدف از آنها آن بود که عقاید پیچیده کلامى را به شیوه اى هنرى و آیینى بیان کنند تا موحدون بتوانند یادشان بگیرند.
طبرانى رسائلى را از خصیبى ذکر مى کند ولى ظاهرا به سه رساله اى که در اختیارش بوده اشاره مى کند. یک رساله که احتمالا به جلى اهدا شده، به فقه رسالته موسوم است و به دو فصل تقسیم مى شود. ما مى دانیم که یک فصل به آموزه شبیه انگارى حسین(علیه السلام)مى پردازد، (90) و فصل دیگر به تجلى هاى ایرانى این تثلیث.(91) رساله دوم که با نام ذکر شده الرسالة الراست باشیه است که نام درست آن ظاهرا راست باش است که طویل به آن اشاره کرده است. نقل قول هایى که طبرانى از آن کرده، به عربى است هر چند چنان که پیشتر گفتیم، این رساله به حاکم ایرانى بختیار اهدا شده بود. طبرانى به اختصار آن را رسالته مى نامد و قطعه اى که از آن گرفته شده به معانى باطنى روزهاى سال و روزهاى عید (به ویژه رمضان) مى پردازد.(92)
رساله سوم به نام السیاقة است و طبرانى یکبار در ضمن تجلى هاى معنا و اسم از آدم تا محمد(صلى الله علیه وآله) از آن نام برده است.(93)
رساله دیگر که از نسخه 1450 پاریس به نام رسالة التوحید شناخته مى شود، مجموعه اى است از پرسش ها و پاسخ ها درباره ماهیت واقعى تثلیث الاهى. ولى مضامین این رساله شبیه است با بحثى میان خصیبى و جسرى درباره یک رساله ناشناخته از خصیبى.(94) در همین نسخه رساله دیگرى است با تدوین جسرى که تعالیم خصیبى به عبدالله بن هارون را درباره رابطه میان معنا و اسم شرح مى دهد.(95) این رساله ها مجموعه روایاتى اند به صورت پرسش (شاگرد) و پاسخ (استاد) که به مسائل گوناگون کلامى مى پردازند. در مقایسه با اشعار که براى مراسم مذهبى همه موحدون سروده شده اند، این رساله ها (به جز راست باش) ظاهرا تنها به اعضاى برجسته این فرقه که موضوع مورد نظر با آنان بحث شده، اختصاص داشته است.

آثار شیعى
تاریخ ادبیات شیعه کتاب هاى زیادى را به خصیبى نسبت مى دهد، ولى خیلى از آنها نام هاى گوناگون یک کتاب اند. الهدایة،(96) که الهدایة الکبرى، تاریخ الائمة، و الهدایة فى تاریخ الائمة و معجزاتهم(97) نیز نامیده مى شود، تنها کتاب شیعى خصیبى است که هم اکنون باقى مانده است. این کتاب شامل روایاتى درباره پیامبر، دخترش فاطمه(علیها السلام) و دوازده امام است. دراین کتاب خصیبى مى گوید که مطالب را خلاصه کرده تا کتاب خیلى حجیم نشود و در واقع روایات شیعى اى وجود دارند که خصیبى نقلشان کرده و در الهدایة نیستند، بلکه در منابع نصیرى دیگر وجود دارند.(98) کتاب الهدایة چنان که پیشتر گفتیم، به سیف الدوله حاکم حلب اهدا شده بود.(99)
کتاب هاى دیگر در دسترس مولف مقاله کنونى نبوده و محتواى آنها نامعلوم است. الاخوان و المسائل در نوشته هاى شیعى(90) و نیز در اثر نویسنده سنى، ابن حجر عسقلانى، ذکر شده اند.(91) به علاوه، دو اثر شیعى دیگر نیز به نام هاى اسماءالنبى و الائمة(92) و رسالة التخلیط(93) ذکر شده اند که دومى احتمالا اثرى نصیرى بوده است.
پیشتر دیدیم که مطالب نصیرى به صورت شعر و رساله تألیف شده نه کتاب که پرهزینه بود و نیازمند تأمین هزینه از سوى یک حامى. از آن جا که حامیان نگارش در محیط پیرامون خصیبى آل بویه و حمدانیان بودند، او مى توانست تنها درباره اصول تشیع دوازده امامى کتاب هایى تالیف کند. احتمالا رسالة التخلیط تنها رساله اى بود که به حاکمى شیعى، او نه رهبر موحدون، اهدا شد و شیعیان از آن، مطلع شدند. در این مورد ممکن است این رساله همان راست باش تحت نام دیگر، باشد.
به طور خلاصه: بیشتر آثار خصیبى از دست رفته اند. آثار نصیرى او احتمالا به چند علت از بین رفته اند: آزار و اذیت این فرقه از سوى صاحبان قدرت در طول تاریخ احتمالا موجب انهدام این مطالب شده است. احتمال دارد که رقابت میان فرقه ها و قبایل مختلف نصیرى نیز باعث از دست رفتن برخى مطالب شده باشد. ولى مى توان فرض کرد که هنوز مقدارى از مطالب نصیرى وجود دارد که به علت نوشته هاى مقدسى که از ناگرویدگان مخفى نگه داشته شده، مورد بررسى قرار نگرفته است. این واقعیت که آثار شیعى تنها آن احادیثى را که در کتاب الهدایة بوده، محفوظ نگه داشته اند نشان مى دهد که کتاب هاى دیگر خصیبى طى قرون اندکى پس از مرگش از بین رفته اند. این امر این فرض را تقویت مى کند که کتاب الهدایة مهم ترین اثر شیعى خصیبى و شاید کم غلوترین اثر او نیز بوده است.
آثار خصیبى احتمالا از آن رو از دست رفته اند که شیعیان آنها را قابل اعتماد نمى دانستند. نجاشى مى نویسد که او فاسد المذهب است و به تبع این، بیشتر سیره نگاران او را کاملا فاسد دانسته اند.(94) ولى نگرش هاى بعدى ظاهرا تغییر کرده است، شاید بدین علت که تنها کتاب الهدایة شناخته شده است. دیدیم که مجلسى او را نام برده و بسیار قابل اعتمادش دانسته است. مسئله وثاقت خصیبى را در دوره جدید سیره نگار شیعى محسن امین عاملى مطرح کرد. عاملى با وجود اشاره به سیره نگاران کهن، مى گوید که هر چند خصیبى را مى توان به غلو متهم کرد، ولى وى به عنوان ناقل قابل اعتماد است. او دو دلیل براى این مطلب مى آورد: (الف) تلعکبرى که آدم موثقى است، اجازه اى از او دریافت کرده است؛ (ب) سیف الدوله او را در دربارش پذیرفته است. از این رو عاملى مدعى است که ادعاى عسقلانى که خصیبى نصیرى بوده است، نادرست است.(95) واکنش عاملى نشان دهنده اشکالى است که در میان سیره نگاران شیعى در ارزیابى غلات وجود دارد که ناشى از نقش محورى آنان در شکل دادن به تشیع دوازده امامى است.(96)

یادداشت ها
1. طویل، ص259. بنابه گفته طویل، خصیبى در سال 260/873 به دنیا آمد، شاید قصد وى آن بوده که این حادثه را با مرگ امام عسکرى(علیه السلام) در همین سال ربط دهد.
2. یاقوت حموى، معجم البلدان (بیروت: دارالکتب العلمیة 1990) ج2، ص195.
3. محمد الامین الحسینى العاملى، اعیان الشیعة (دمشق، مکتبة الاتقان، 1947)15،6ـ345. {بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ج5، ص490ـ491}
4. مرابط (جمع: مرابطون) نامى است براى داوطلبانى که خود را وقف دفاع از مرزهاى اسلام مى کردند و زندگى زاهدانه و عابدانه اى داشتند مرابطِ یک امام شیعى خود را وقف دفاع از امام مى کرد و در جوار او همچون یک زاهد متدین زندگى مى کرد. بنگرید:
Georges Marcias, "Ribat," EI VI (1936), pp. 1151-1152؛ Cyril Glasse, The Concise Encyclopedia of Islam (New York: Harper & Row, 1989), p. 335.
5. درباره حمدان بنگرید: خصیبى ص54، 59، 60، 67، 69، 3ـ151، 159؛ درباره ابراهیم بنگرید: همان ص67.
6. درباره سفر 70تن از شیعیان امام عسکرى(علیه السلام) (که در میانشان احمد بن خصیب هم بوده) به سامرا به جهت تبریک گفتن ولادت مهدى(علیه السلام) به او بنگرید همان ص9ـ344؛ محمد باقر مجلسى، بحارالانوار (بیروت موسسة الوفاء 1983) ج78، ص7ـ395. احمد عمدتاً در سند احادیث مربوط به پیامبر ظاهر مى شود، قس مثلا: خصیبى، ص54، 59، 162.
7. خصیبى، ص121.
8. همان، ص8ـ67.
9. براى نمونه هاى نقل قول اشعار پیش اسلامى بنگرید همان ص110، 111، 197؛ براى اشعار دوره اسلامى بنگرید: همان، ص7ـ106، 406.
10. حضور احمد عموى خصیبى و جنّان در میان نمایندگان جنبلا در گروه 70 نفرى شیعیانى که به سامرا سفر کردند، حاکى از ارتباطى میان آن دو است.
11. درباره جنان بنگرید:.Halm, "Das Buch der Schatten, " pp. 257-258
12. اذانى، ص15ـ16. بنابر کتاب المجموع، اصول مذهب نصیرى به این طریق منتقل شدند: محمد بن نصیر

نظر شما