دکتر ذوالفقار رهنمای خرمی
بسم الله الرحمن الرحیم
از رودبار آمده بود، جوانی خوش قریحه و خوش استعداد. در سال 1354 دیپلم ریاضی گرفته بود ولی رشته ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد را انتخاب کرده بود. به تحصیل عشق می ورزید. دوران ستم شاهی او را به وادی مبارزات اسلامی کشاند. مطالعه ی آثار شریعتی او را در مقابل اندیشه های ضد اسلامی، عمق و ژرفا می داد و رهبری امام خمینی(ره) به زندگی اجتماعی و سیاسی اش جهت می بخشید. در دانشگاه ازدواج کرد. به هیچ کاری جز معلمی، فکر نمی کرد. پس ازاخذ لیسانس، دبیر آموزش و پرورش شد. با زحمت فراوان ضمن تدریس، دوره فوق لیسانس را در تهران ،در حال رفت و آمد به پایان رساند. از ابتدای تاسیس دانشگاه تربیت معلم سبزوار، همکاری اش را با آن شروع کرد. علاوه بر تدریس در دانشگاه، به عنوان مشاوری دلسوز برای ریاست دانشگاه بود. از آموزش و پرورش به دانشگاه منتقل شد. پس از چند سال تدریس، دوره ی دکترای ادبیات فارسی را در دانشگاه شیراز شروع کرد. در ضمن تحصیل دوره ی دکترا، مدتی را در پاکستان و هندوستان بود و با کوله باری از تجربه، به کشور بازگشت. پس از اخذ مدرک دکترا، در سمت عضو هیات علمی و استادیار دانشگاه،کارش را ازسر گرفت. درآزمونی که برای اعزام اساتید ادبیات به خارج برگزار شد، برای شبه قاره هند برگزیده شد. با توجه شایستگی ها و روحیه ی تحقیقاتی اش، به ریاست کتابخانه ی دانشگاه انتخاب شد و ناباورانه در آستانه ی عاشورای حسینی، مرغ جانش از قفس تن، پرواز کرد. همسرش (خانم عطار)، دبیر ادبیات فارسی است. دو دختر و یک پسر از او به یادگار باقی مانده اند. مرحوم دکتر ذوالفقار رهنمای خرمی، در علم و تقوا برجسته بود و در فهم و درک ممتاز. در حوزه ی ادبیات فارسی، استادی محقق و پر تلاش بود. در فهم دین و اعتقاد به اسلام محمدی و تشیع علوی، شاخص بود و در مسائل اجتماعی و سیاسی کم نظیر. در امور فرهنگی و تربیتی صاحب نظر و با تجربه. در مقام پدری و همسری، مهربان و دوست داشتنی بود. اندیشمندی پر تلاش بود و دلسوز و متعهد!
پیگیر تاسیس رشته ی ادبیات کودک و نوجوان بود. امیدوارم همکارانم در دانشگاه، مقدمه سازی های او را به ثمر برسانند و این خواسته اش را محقق سازند. هر گاه که به او دسترسی داشتم، برای سخنرانی هایم از ایده هایش الهام می گرفتم. تاریخ معاصر ایران را خوب می شناخت و تحلیل های فرهنگی و سیاسی اش همیشه برخواسته از پشتوانه ی دینی و تاریخی قوی بود.
من، برادری را که از سال1354 به مدت 31 سال، در طول مبارزات پیش از انقلاب تا آخرین روزهای حیات این جهانی اش با او بوده ام، از دست دادم و اذعان می کنم که یگانه ای را از دست داده ایم و چه زود!
ازهمین سخنان اخیرشان، به مناسبت عاشورای حسینی که در فرصتی اندک و بالبداهه ایراد شد، می توان فهمید که او در چه سطح بالایی می اندیشیده است. شعر مولوی را که خواند، به من گفت برای تشییع جنازه ام مناسب است!
به روز مرگ ، چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا، درد این جهان باشد
جنازه ام چو ببینی ، مگو فراق ، فراق
مرا وصال ملاقات ، آن زمان باشد
مرا به گور سپاری ، مگو دریغ ، دریغ
بدام دیو درافتیم ، دریغ ، آن باشد
تو را غروب نماید ، ولی شروق بُوَد
لَحد چوحبس نماید ، خلاص جان باشد
کمتر کسی را چون او دیده ام که به عنوان تعقیبات نمازش "انا لله و انا الیه راجعون" بگوید و اگر می خواستی، می توانست دو ساعت آن را برایت تفسیر کند.
خدایش رحمت کند و برعلو درجاتش بیفزاید. 23/11/1385
به قلم دکتر سید ابوالفضل حسینی
به کوشش برادرزاده ایشان سرکار خانم محبوبه رهنمای خرمی مدرس آشپزی و کارآفرین فعال
نظر شما