غم غربت و از خود بیگانگی
می گویند تکرار کسالت آور است، اما این گزاره در هنر و ادبیات که به لحاظ موضوعی، مجموعه ای از تکرارها را در بر میگیرد، چندان مصداقی پیدا نمیکند. هنرمند، دست به هر سوژه ای که بزند، یحتمل پیشتر از او در شکل و بیانی دیگر، گفته آمده است. همین نکته دشواریِ کارِ او را دو چندان میکند؛ حالا باز آفرینیِ موضوعی تکراری می باید به شیوه ای انجام گیرد که در نگاه نویسنده و مخاطب، جلوه ای بکر و تازه داشته باشد. در واقع معیار و ملاک مطلوب بودن آثار هنری را میزان قوت و زیبایی ی شیوه ای تعیین میکند که هنرمند به وسیله ی آن، اندیشه ای را نقش زده است. آنچه که در رمان «بیوتن» آخرین رمان «رضا امیر خانی» گفته می آید، تراژدی زندگی گروهی از مهاجران ایرانی است که در امریکا، به غم غربت و از خود بیگانگی گرفتار آمده اند؛ همان دغدغه ای که بعد از انقلاب، برای بسیاری از نویسندگان وطنی، به نوعی وجود داشته است. نام های آشنایی مثل تقی مدرسی، گلی ترقی، اسماعیل فصیح و محمود گلابدره ای با همین دستمایه، آثاری نوشته اند که در نوع خود قابل درنگ و تامل هستند. اما آنچه که کار «امیرخانی» را متمایز نشان می دهد، حجم، گستردگی، نوآوری در ساختار و حتی رسم الخط، تعدد شخصیتها و خرده روایت های گیرا و پر کششی است که یکی از ویژگی های معنایی رمان یعنی (مانایی حوادث و شخصیتها) را در ذهن خواننده شکل می دهد. در «بیوتن» رگه های مشخصی از آثار دیگر «امیرخانی»، به ویژه رمان «من او» را می توان پیدا کرد. (سیلور من) ها یا همان مردان نقره ای که گونه ای مدرن از تکدیگری را نمایش می دهند، خواننده را به یاد گداهای رمان «من او» می اندازند که اگر چه جزو شخصیتهای فرعی داستان بودند، ولی با قدرت پردازش نویسنده، چنان در لایه های ذهن مخاطبان رسوب کرده اند که مرور زمان نمی تواند آنها را پاک کند.
«ارمیا» نام اولین رمان نویسنده بود؛ و حالا نام شخصیتِ اصلیِ رمان «بیوتن» است. او که سالهای انقلاب و جنگ را پشت سرگذاشته، گذارش به ینگه دنیا می افتد. فصل افتتاحیه رمان، با تصویری از «سیلور من» نماد فقر مدرن، شروع می شود: «مادر دست در کیف میکند و سخاوتمندانه یک سکه ربع دلاری نقره ای رنگ به کودک می دهد تا برود و بیندازد در کاسه گدایی مرد نقره ای. کاسه نقره ای کنار بساط سیلور من است. کنار چند روزنامه نقره ای، یک ساک دستی نقره ای و یک ضبط صوت دو بانده نقره ای. سیلور من دکمه دیگری را فشار می دهد: گادبلس یو (خدا به ات برکت بده...) ص8».
در محوطه ورودی ترمینال پروازهای دلتا، آرمیتا و خشی، برای استقبال، منتظر ورود ارمیا هستند. آرمیتا با رفتار خود نشان می دهد که بسیار بی قرار ارمیاست. فرودگاه جی. اف. کی. نیویورک با آن فضای تازه داستانی ای که دارد، خود به خود اسباب جذب و همراهی مخاطب را با ماجراهای داستان فرا هم می آورد. چنین حال و هوای جدیدی به طور خود کار، آدمهای جدید و فرهنگ های جدیدی را وارد صحنه خواهد کرد که تقابل و تعامل آنها با یکدیگر، توالی حوادث و خرده روایتهای داستان را عینیت می دهد. یکی دیگر از ویژگیهای مهم «بیوتن» که شاید در آثار داستانی دیگر کمتر به چشم بیاید، مواجهه خواننده و حتی شخصیتهای داستان، با علامت سؤالهاست؛ سؤالهایی هستی شناختی، که هر ذهنی را با خود درگیر میکند.
«ارمیا کیست؟؟!» این سؤال را هم ارمیا و هم مخاطبِ داستان، بارها از خود میپرسند... نویسنده، طرح از پیش آماده ای برای هویت دادن به این شخصیت ندارد که منش او را از طریق اعمال تعیین شده ای، برای مخاطب آشکار کند. او فقط قصه اش را تعریف میکند؛ قصه به معنای عام کلمه که متاسفانه این روزها در ادبیات داستانی ما خیلی کم به چشم میخورد. «بیوتن» رمانی است که همه شخصیت های آن لامحاله با خود و دیگران درگیری دارند؛ و اساس روایت داستان در بستر همین درگیریها قوام پیدا کرده است.
استفاده از گزاره ها، جمله های قصار و آواهایی که به صورت نوعی تکرار و ترجیع در جای جای متن می آید، از تمهیدات ظریفی است که نویسنده با کاربرد مناسب آنها، این درگیری های درونی و بیرونی را پیش می برد، مانند:
«و دیگر آسمان را نخواهی دید».
«باید با آرمیتا حرف بزنم...»
«بنده شناس، دیگری است.»
«قبله حاجات منی لاس و گاس
کعبه آمالِ منی لاس و گاس...»
«یک سیلور کوارتر، کسی را نکشته است اما به یک سیلور من زندگی میبخشد»
«البالا لیل و الا...»
ارمیا، از طرفی با نیمه مدرن و نیمه سنتی خود، درگیری درونی دارد؛ و از طرفی هم درگیری بیرونی او با آدمها و جهانی است که همه ارزشهای انسانی او را نادیده گرفته اند. او نمیخواهد در چرخه این ابتذال غربی، گرفتار بماند و به شخصیتهای بی هویتی مثل خشی، میاندار، جانی و... استحاله پیدا کند. ارمیا با آرمیتا ازدواج میکند؛ اما همچنان خودش است؛ چه در نیویورک باشد، چه در لاس و گاس، و چه در هر جای دیگر دنیا، لباسی ساده میپوشد و گوشت ذبح حلال میخورد و چشم و دستش را پاک نگه می دارد و نماز و روزه اش را قطع نمیکند. ارمیا، عابد و پارسایی تارک دنیا نیست که برای دوری از گناه و جهنم، خود را در گوشه دنج پنهان کند؛ او انسانی است که در محیطی آلوده و خاکستری زندگی میکند، اما هرگز در آن حل نمیشود. ارزش و آرمانهای گرامی اش را از دست نمی دهد؛ گیرم که در این راه تاوان سختی هم بپردازد، که میپردازد... باید «بیوتن» را خواند و از گیرایی ی یک رمان ایرانی، روزها و شبها لذت بُرد...
منبع: / هفته نامه / پگاه حوزه / 1388 / شماره 254، اردیبهشت ۱۳۸۸/۰۲/۰۰
نویسنده : رضا امیرخانی
نویسنده : رحمت حقی پور
نظر شما