موضوع : پژوهش | مقاله

پژوهشى در تجمل و خودآرایى در اسلام

معناى تجمّل
تجمّل به معناى زیور بستن، آذین کردن، خودآراستن، مال و اثاثه گرانبها داشتن، خودآرایى، جاه و جلال، خدم و حشم و... آمده که جمع آن تجمّلات است. [1] همچنین به آنچه که موجب نشان دادن شأن و شکوه و زیبایى باشد، تجمل گویند. [2]
استاد شهید مطهرى نیز در معناى تجمل قائل است که تجمل همان خود را زیبا کردن است و حدیثى داریم که «انّ اللّه جمیلٌ و یحبّ الجمال»؛[3] «خداوند زیباست و زیبایى را دوست دارد.»[4]

تجمل و خودآرایى در اسلام

الف: در قرآن
خداوند متعال به عنوان یک قانون همیشگى که شامل تمام اعصار و قرون مى شود دستور مى دهد که:
(یا بنى آدم خُذوا زینتکم عند کلّ مسجد)[5]
«اى فرزندان آدم! زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود داشته باشید»
این جمله از کلام الهى مى تواند هم اشاره به «زینت هاى جسمانى» باشد که شامل پوشیدن لباسهاى مرتب و پاک و تمیز، و شانه زدن موها، و به کار بردن عطر و مانند آن مى شود، و هم شامل «زینت هاى معنوى»، یعنى صفات انسانى و ملکات اخلاقى و پاکى نیت و اخلاص. [6]
همچنین در آیه بعد، خدا با لحن تندترى به پاسخ آنها که گمان مى برند، تحریم زینتها و پرهیز از غذاها و روزیهاى پاک و حلال، نشانه زهد و پارسایى و مایه قرب به پروردگار است، مى پردازد و مى گوید:
(قُل مَنْ حَرَّمَ زینةَ اللّهِ الّتى اخرج لعبادهِ و الطیّباتِ من الرّزق)[7]
«اى پیامبر! بگو چه کسى زینت هاى الهى را که براى بندگانش آفریده و هم چنین مواهب و روزیهاى پاک و پاکیزه را تحریم کرده است.»
سپس براى تأکید اضافه مى کند:
«قُلْ هى لِلّذین آمنوا فى الحیوة الدّنیا خالصةً یوم القیامة»
«به آنها بگو که این نعمتها و موهبتها در زندگى دنیا براى کسانى است که ایمان آورده اند و روز قیامت نیز خاصّ آن مى باشد.»
در مورد استفاده از انواع زینتها، اسلام مانند تمام موارد، حدّ، اعتدال و میانه روى را انتخاب کرده است و استفاده از زیباییهاى طبیعت، لباسهاى زیبا و متناسب، به کار بردن انواع عطرها و بوهاى خوش و... نه تنها مجاز شمرده شده بلکه به آن توصیه و سفارش نیز شده است.

ب: در روایات
پیامبر گرامى اسلام ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ مى فرماید:
«انّ اللّه تعالى جمیلٌ یحبّ الجمال و یحبّ ان یرى اثر نعمته على عبده.»[8]
«خداوند متعال زیباست و زیبایى را دوست دارد و خواستار آن است که اثر نعمت خود را در بنده اش ببیند.»
در همین زمینه امام جعفر صادق ـ علیه السلام ـ نیز فرموده است:
«اِنّ اللّه یحبّ الجمال و التجمیل، و یکره البؤس و التباؤس؛ فانّ اللّه عزّ و جلّ إذا انعم على عبد نعمةً احبَّ ان یرى علیه أثرها.»
«خداوند زیبایى و خودآرایى را دوست دارد و بینوایى و قیافه فقرآلود را ناخوش مى دارد. هرگاه خداوند به بنده اى نعمتى دهد، دوست دارد اثر آن را در او ببیند.»
در این هنگام یکى از یاران حضرت سؤال نمود: چگونه؟ حضرت در پاسخ وى فرمود:
«ینظف ثوبه، و یطیّبُ ریحه، و یُحصِّصُ داره، و یکنس أفنیتَه حتّى اِنّ السراجَ قَبْلَ مغیب الشّمس ینفى الفقر و یزیدُ فى الرّزق.»[9]
مواردى که امام برشمرد، عبارتند از:
1ـ لباس تمیز پوشیدن؛
2ـ خوشبو نمودن خود و استعمال عطر؛
3ـ نیکو و زیبا ساختن خانه و کاشانه؛
4ـ جارو نمودن جلوى در خانه؛
5ـ چراغ روشن نمودن پیش از غروب (که موجب رفع فقر و زیادى روزى مى شود.)
در حدیث دیگرى نیز امام صادق ـ علیه السلام ـ امر فرمود:
«البس و تجمّل، فانّ اللّه جمیل و یحب الجمال ولیکن من الحلال.»[10]
«لباس زیبا بپوش؛ زیرا خداوند زیباست و زیبایى را دوست دارد، اما باید حلال باشد.»
نکته جالبى که امام در این حدیث بر آن تأکید مى کند آن است که بایستى آدمى ظاهر خود را آراسته نماید و لباس زیبا و مناسب بپوشد، اما این آراستگى لازم است از راه حلال باشد، نه آن که به هر قیمتى ـ هر چند از راه حرام و غیرمشروع ـ انسان ظاهر خود را بیاراید.
آن حضرت در روایتى فرموده است که پیامبر خدا ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ مردى را دید که موهاى سرش ژولیده، لباسش کثیف و چرکین و سر و وضعش پریشان و به هم ریخته بود، به او فرمود که بهره بردن از نعمتهاى الهى و نمایاندن نعمت جزء دین است. [11]
پیامبر گرامى اسلام ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ در فرمایش گهربار خویش تأکید مى کند که:
«اِنَّ اللّه یحبّ مِن عبده اذا اخرج الى اخوانه ان یتهیّأ لهم و یتجمّل.»
«خداى تعالى دوست دارد وقتى بنده اش نزد برادران خود مى رود با هیأت و ظاهرى پرداخته و آراسته برود.»
همچنین حضرت فرموده است:
«أحسنوا لباسکم و أصلحوا رحالکم، حتى تکونوا کانّکم شامةٌ فى الناس.»[12]
«لباس خوب بپوشید و خانه هایتان را آباد کنید تا در میان مردم مانند خال رخساره باشید.»

سیره معصومان در آراستگى خویش
با نگاهى به سیره عملى پیامبر گرامى اسلام و امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ در برخورد با دیگران در مى یابیم که در عین ساده زیستن و پرهیز از اسراف و تجمل گرایى موارد زیر را رعایت مى کردند و دیگران را نیز به آن سفارش مى نمودند:
1ـ عطر زدن و خوشبو نمودن خویش؛
2ـ شانه زدن موى خویش؛
3ـ گاهى رنگین نمودن موى خود؛
4ـ لباس تمیز و پاکیزه پوشیدن؛
5ـ مرتب نمودن سر و وضع ظاهرى در ملاقات با دیگران. [13]

تجمّل و آراستگى معنوى و اخلاقى
در احادیث و آثار بزرگان دین، تجمل صورت و سیرت، آراستن جسم و جان در کنار هم و آمیخته به یکدیگر بیان شده است. به عبارت دیگر جمال و تجمل بر ظاهر و باطن و صورت و معنا هر دو اطلاق مى گردد. از بعضى روایات بر مى آید که ولایت ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ زینت روح و زیبایى اندیشه است. جامه زیبا بر کالبدى که حامل انواع زشتى هاى اخلاقى است، هرگز زیبنده نیست. جمال معنوى و اخلاقى یکى از مهم ترین ارکان زیبایى بشر است.
زیبایى کامل و جامع آن است که سیماى جسم و جان و شکلِ صورت و معنا هر دو جمیل و نیکو باشد. مولاى متقیان على ـ علیه السلام ـ در این باره فرموده است: «امتیاز مرد به عقل اوست و زیبایى اش به مردانگى و فضایل اخلاقى.»[14] امام حسن عسکرى ـ علیه السلام ـ نیز فرموده است: «زیبایى چهره به جمال ظاهرى است و نیکو بودن عقل، جمال و زیبایى باطنى و درونى است.»[15]

اعتدال و میانه روى در تجمل
اسلام در استفاده از انواع زینتها ـ همچون تمامى موارد ـ حد اعتدال و میانه روى را برگزیده و هرگونه افراط و تفریط را مردود شمرده است. برخلاف برخى که استفاده از زینتها را هر چند به صورت معتدل، مغایر زهد و پرهیزکارى مى پندارند یا کسانى که به حد تجمل پرستى و رفاه طلبى و افراط مى رسند و به هرگونه عمل نادرستى براى رسیدن به این هدف تن مى دهند.
بنابراین شایسته است جوان مؤمن و متعهد در هر شرایط مالى که قرار دارد و در عین حفظ ساده زیستى، به ظاهر و سر و وضع خود برسد و تلاش کند تا بین سیرت و صورت زیبا جمع کند و آراستگى معنوى و باطنى را با آراستگى ظاهرى و تمیزى و پاکیزگى درهم آمیزد، به ویژه هنگام عبادت و حضور در محضر بارى تعالى، و بالاخص در مسجد که خانه خدا محسوب مى شود و در اجتماع با ظاهر آراسته ـ معطر نمودن خویش، شانه زدن موهاى سر، مسواک کردن، لباس پاکیزه و... ـ حاضر شود تا ذهنیتى مثبت و خوشایند در بین افراد جامعه نسبت به مؤمنان و اجتماع کنندگان در مساجد و هیئت هاى مذهبى ایجاد شود و خود الگویى براى دیگر افراد در این زمینه باشد.

تجمل پرستى و رفاه زدگى
آنچه در اسلام از آن نهى شده است، «تجمل پرستى» و «اتراف» و «رفاه زدگى» و گرایش افراطى به ظواهر دنیوى و غفلت از آراستگى هاى درونى و معنوى است.

معناى اتراف و مترف
به نعمت و آسایش زندگانى کردن و تنعم، «ترف» گویند. [16] ترفّه به معناى توسّع در نعمت است. [17] به عیاش و خوشگذران و ناز و نعمت پرورده و بى راه گردیده از نعمت و واگذاشته به میل و خواهش خود که هر چه خواهد بکند و مغرور و خودبین و از خود راضى باشد، «مترف» مى گویند. [18] در واقع مترف، یعنى خوگرفتگان به عیش و ناز و نعمت. [19]
طبقه مترفین، غرقه شدگان در تنعم و به اصطلاح تنعم زدگان تاریخ مى باشند.
«اتراف» واژه اى قرآنى است به معناى رفاه زدگى و نازپروردگى و مترفین یعنى مرفهین و نازپروردگان. [20] واژه «اتراف» سه بار و واژه «مترفین» پنج بار در قرآن به کار رفته است. [21]
ابن عرفه در ذیل آیه 16 سوره اسراء گفته است که مترف کسى است که به حال خود واگذاشته شده و آن چه بخواهد مى کند و از وى جلوگیرى نمى کند.
بنابراین مترف به معناى ثروتمند است، یعنى کسى که به او نعمت زیاد داده شده و آن در صورت عدم ایمان، سبب طغیان و سرکشى است: «اِنَّ الانسان لیطغى أن راه استغنى»[22]. از موارد استعمال مترفین در قرآن به دست مى آید که مراد و مقصود از این افراد، ثروتمند و قدرتمند سرکش است. [23]
مترفین در قرآن نمونه اعلاى کسانى هستند که منکر رسالت پیامبران اند:
(وما ارسلنا فى قریة من نذیر اِلاّ قال مُترفوها اِنّا بما اُرسلتم به کافرون)[24]
«و {ما} در هیچ شهرى هشدار دهنده اى نفرستادیم جز آن که خوشگذرانان آنها گفتند: ما به آنچه شما بدان فرستاده شده اید کافریم.»
از این آیه به خوبى روشن مى شود که در وهله اول، طبقه سوم ]مستضعفان[ از انبیا حمایت کردند؛ زیرا انبیا به حمایت آنان و غیره برخاسته اند و نیز ثروتمندان در مرحله اول با پیامبران به مبارزه برخاسته اند؛ زیرا پیامبران از عیاشى و خیره سرى آنان جلوگیرى کرده و به تعدیل و انصاف وادار مى نمودند و آن برخلاف میل خودکامگان بود. [25]
یکى دیگر از ویژگیهاى مترفین ـ علاوه بر تکذیب پیامبر گرامى اسلام ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ انکار معاد و روز قیامت است.
در این زمینه خداوند متعال مى فرماید:
(و قال الملأ من قومه الّذین کفروا و کذّبوا بلقاء الاخرة و اترفناهم فى الحیوة الدنیا ما هذا اِلاّ بشرٌ مثلکم یأکل ممّا تأکلون منه و یشرب ممّا تشربون)[26]
«و اشراف قومش که کافر شده و دیدار آخرت را دروغ پنداشته بودند و در زندگى دنیا آنان را مرفه ساخته بودیم، گفتند: این ]پیامبر اسلام[ جز بشرى چون شما نیست، از آنچه مى خورید، مى خورد؛ و از آنچه مى نوشید، مى نوشد.»
از خصوصیتهاى دیگر مترفین که خداوند در قرآن ذکر مى کند، تقلید کورکورانه و دنباله روى ناآگاهانه از آباء و اجداد خویش است:
(و کذلک ما ارسلنا من قبلک فى قریة من نذیر اِلاّ قال مترفوها اِنّا وجدنا اباءنا على اُمّة و اِنّا على آثارهم مقتدون)[27]
«و بدین گونه در هیچ شهرى پیش از تو هشدار دهنده اى نفرستادیم مگر آنکه خوشگذرانان آن گفتند: ما پدران خود را بر آیین و راهى یافته ایم و از پى ایشان راهسپریم.»
همچنین خداوند به سنت و قانون قطعى تاریخ درباره هلاکت و نابودى برخى سرزمینها و اهل آن و ارتباط آن با رفاه زدگان و تجمل پرستان اشاره مى کند و مى فرماید:
(و اذا اردنا أن نهلک قریة امرنا مترفیها ففسقوا فیها فحقّ علیها القول فدمّرنها تدمیراً)[28]
«وهرگاه بخواهیم مردم سرزمینى را هلاک کنیم، رفاه طلبان آن را وادار به فساد مى کنیم و وقتى در آن به فسق و انحراف پرداختند و سزاوار عذاب گردیدند، آن گاه آن جا را زیر و زبر مى کنیم.»
خداوند متعال در این آیه میان وادار کردن رفاه طلبان، هرزه کارى و انحراف و هلاکت و زیر و زبر شدن آنها رابطه شرط و جزاى شرط بیان نموده، تصریح مى کند که هرگاه شرط پدید آمد به دنبال آن جزاى شرط نیز خواهد آمد و این نخستین شکل از اشکال سنت یا قانون تاریخ است. [29]
در نهایت خداوند جایگاه رفاه طلبان خوشگذران و مترفین نازپرورده و به تعبیر امام خمینى ـ قدس سره ـ: مرفهین بى درد را در روز قیامت در شمار «اصحاب شمال» قرار مى دهد که در میان باد گرم و آب جوشنده و سایه اى از دود تار قرار دارند:
(و اصحاب الشمال ما اصحاب الشمال فى سموم و حمیم و ظلّ من یحموم لا بارد و لا کریم، انّهم کانوا قبل ذلک مترفین)[30]
با عنایت به موارد ذکر شده، متوجه مى شویم که ماده «ترف» در قرآن در تمامى موارد در مقام ذم و نکوهش به کار رفته است و داراى بار ضد ارزشى است.

نکوهش تجمل پرستى و رفاه زدگى در کلام اهل بیت

الف: نفى تجمل پرستى در فلسفه حج
حضرت على ـ علیه السلام ـ در کلام ژرف و زیباى خویش در فلسفه حج چنین مى فرماید:
«و فرض علیکم حجّ بیته الحرام، الّذى جعله قبلةً للأنام، یردونه ورود الأنعام، و یألهون الیه ولوة الحمام، وجعله سبحانه علامة لتواضعهم لعظمته و اذعانهم لعزّته....»[31]
«خداوند حج خانه محترم خویش را که قبله انبوه مؤمنان قرارش داده است بر شما واجب ساخت تا بى هیچ تشریفاتى چونان چارپایان ـ بى تکلّف و فارغ از پیرایه هاى تمدن انسانى ـ به درون روید، یا همچون کبوتران آزاد به سویش پناه آورید. خداوند سبحان، حج را نشانى از کرنش بندگان در برابر شکوه خود رقم زد.»

ب: نفى تجمل و رفاه زدگى در سیره پیامبر ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ
زندگى ساده و بدون هرگونه تشریفات و تجملات پیامبر گرامى اسلام ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ به عنوان الگویى براى همه مسلمانان در طول تاریخ و همه اعصار و زمانها مطرح است. در همین جهت، امام على ـ علیه السلام ـ چنین فرموده است:
«و لقد کان ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ یأکل على الارض، و یجلس جلسة العبد، و یخصف بیده نعلَه، و یرقعُ بیده ثوبَه، و یرکب الحمار العارى، و یردفُ خلفَه، و یکون السّترُ على باب بیته فتکون فیه التصاویر فیقول: "یا فُلانَةُ ـ لاحدى ازواجه ـ غیبیّه عنّى، فانّى اِذا نظرت الیه ذکرت الدّنیا و زخارفها". فاعرض عن الدنیا بقلبه، و أمات ذکرها من نفسه، و أحبَّ أن تغیب زینتها عن عینه لکیلا یتّخذ منها ریاشا، و لا یعتقدها قرارا، و لا یرجوا فیها مقاما. فاخرجها من النفس و اشخصها عن القلب و غیّبها عن البصر. و کذلک من أبغض شیئاً أبغض أن ینظر الیه، و أن یُذکر عنده.»[32]
«این سیره مسلم رسول خدا ـ که درود خدا بر او و خاندانش باد ـ است که نشسته بر خاک غذا مى خورد، نشست و برخاستى بردهوار داشت، خود به دست خویش پینه بر کفشش مى زد و جامه اش را وصله مى کرد. بر مرکب برهنه سوار مى شد و حتى کسى را پشت سر خویش سوار مى نمود. روزى پرده اى رنگین و پرنقش و نگار بر در خانه آویخته دید، به همسرى از همسرانش فرمود: "آن را از برابر چشمانم دور بدار که هرگاه نگاهم بدان مى افتد، یاد دنیا و زرق و برقش مى افتم". بدین ترتیب روى دل از دنیا برتافت و یادش را از صفحه جانش زدود. همواره دوست مى داشت که آرایه هاى دنیا از نگاهش پنهان بماند، مبادا که از آن پیرایه اى برگیرد، یا جاودانه اش انگارد و به جایگاه و مقام خاصى از آن دل ببندد. بدین سان دنیا را از صحنه جان و از خانه قلب بیرون راند و بر هر چه دنیوى بود، چشم فرو پوشید. آرى چنین است که هر کس به راستى چیزى را منفور بدارد، نگاه ویاد آن را نیز منفور و مبغوض خواهد شمرد.»[33]
از سیره عملى پیامبر گرامى اسلام ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ در چگونگى برخورد با تجملات و دورى از زرق و برقهاى دنیوى و تشریفات بى اساس به خوبى در مى یابیم که تجمل گرایى و رفاه زدگى، وابستگى آدمى را به دنیاى فانى زیاد مى کند. وابستگى به دنیا نیز مانند باتلاقى است که اگر انسان به آن نزدیک شود و در آن بیفتد، هر چه بیشتر در آن دست و پا زند، بیشتر فرو خواهد رفت تا سرانجام به هلاکت و نابودى برسد.
در همین زمینه، حضرت على ـ علیه السلام ـ در کلام گهربار خود، سرانجام رفاه زدگان و هوسبازان را که دل به دنیا بسته اند، کشیده شدن به سوى گرفتارى و مصیبت مى داند:
«ایّها النّاس! انظروا الى الدنیا نظر الزاهدین فیها، الصادفین عنها، فانّها و اللّه عمّا قلیل تزیل الثاوى الساکن، و تفجع المترف الامن.»[34]
«اى مردم! به دنیا به چشم بى رغبتى و بى اعتنایى بنگرید. به خدا سوگند دنیا به زودى ساکنان خود را از میان مى برد و هوسبازانى را که با خاطر جمعى در آن زندگى مى کنند به مصیبت مى کشاند.»
پیامبر گرامى اسلام ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ در اخبار غیبى خویش که خبر از آینده و آیندگان مى دهد به گرایش افراطى به سمت تجمل گرایى و رفاه زدگى اشاره و عوارض نامطلوب آن را بیان مى کند. در همین زمینه در حدیثى از حضرت آمده است:
«سیأتى من بعدى اقوام یأکلون طیب الطعام و الوانها، و یرکبون الدّواب... و یتبرّجون تبرّج النساء و زیهنّ مثل زىّ الملوک الجبابرة و هم منافقوا هذه الامّة فى آخر الزّمان... محاریبهم نساؤهم، و شرفهم الدّراهم و الدّنانیر.»[35]
«به زودى بعد از من مردمانى مى آیند که غذاهاى لذیذ و رنگارنگ مى خورند و بر مرکب ها سوار مى شوند... مانند زنان خودآرایى و جلوه گرى مى کنند و هیئتشان هیئت سلاطین متکبر و گردنکش است. آنان منافقان آخر زمان این امت اند... قبله گاهشان زنانشان است و شرافت و شخصیتشان پول و ثروت.»
هم چنین رسول خدا در سخن گهربار دیگرى به ویژگى تجمل پرستان و رفاه زدگان چنین اشاره مى کند:
«سیأتى بعدکم قوم یأکلون أطائب الدّنیا و ألوانها، و ینکحون أجمل النّساء و ألوانها... عاکفین على الدّنیا یغدون و یروحون إلیها، اتخذوها آلهة من دون إلههم....»[36]
«به زودى بعد از شما مردمى مى آیند که غذاهاى خوشمزه و رنگارنگ دنیا را مى خورند و با زنان زیباروى و رنگارنگ ازدواج مى کنند... به دنیا سخت مى چسبند و روز و شب رو به سوى آن دارند و به جاى خدایشان، دنیا را به خدایى مى گیرند.»
بنابراین با تأمل در آیات و روایات در مى یابیم که تجمل پرستى و رفاه زدگى، مانعى است براى کامل شدن انسانى که دنیا را محل گذر و کسب توشه جهت آخرت مى داند و به سبب آز و طمع خویش هر چه به دنیا و تعلقات مادى آن بیشتر وابسته گردد، آلودگى او به دنیا و زخارف آن بیشتر مى گردد و در نتیجه از امور معنوى فاصله خواهد گرفت و از انسانیت خویش تُهى خواهد شد و در سراشیبى هلاکت خواهد افتاد.
نکته دیگرى که با عنایت به آیات قرآن و روایات اهل بیت استفاده مى شود آن است که علت و فلسفه مبارزه قرآن با «اتراف» و «تکاثر» و طرد این دو پدیده ضد عدالت و ضد انسانیت در احادیث براى این است که عدالت راهى براى تحقق بیابد و بشریت به سوى ساختن جامعه هاى قائم بالقسط پیش رود. [37]

آفت تجمل گرایى در انقلاب اسلامى ایران
انقلاب اسلامى ایران با اتحاد و یکپارچگى ملت ایران به رهبرى بنیان گذار جمهورى اسلامى، حضرت امام خمینى ـ قدس سره ـ براساس اصول و مبانى ارزشى مکتب اسلام و نفى ضد ارزشهاى طاغوتى در بهمن ماه 1357 به پیروزى رسید و به حیات ننگین 2500 ساله نظام جور شاهى خاتمه داد.
قبل از پیروزى انقلاب اسلامى، نظامى بر سر کار بود که عناصر اصلى آن را تمایل به برترى جویى، جاه طلبى و کسب منزلت از طریق نمایش ثروت و قدرت، مصرف گرایى، تجمل پرستى و... تشکیل مى داد که علت اصلى آن در نظام نابرابر جامعه و تفاوت طبقاتى زیاد بود. زندگى شاه و درباریان و وجود کاخهاى افسانه اى شاهانه و تجمل پرستى به همراه رفاه طبقه اى خاص در مقابل فقر توده عظیم ملت، فاصله اى در جامعه ایجاد کرده بود که تباهى و فساد نتیجه طبیعى آن بود.
با پیروزى انقلاب اسلامى و دگرگونى ارزشها، نظام ارزشى جدید بر پایه عناصر مهمى همچون عدالت اجتماعى و از بین رفتن بى عدالتى و نابرابریهاى اجتماعى و اقتصادى و مبارزه با استبداد داخلى و استعمار و وابستگى خارجى شکل گرفت.
امام خمینى که خود طعم فقر و رنج را مانند اکثر افراد ملت در دوران ستم شاهى پهلوى چشیده بود براساس خودسازى درونى و مبانى ارزشى دینى، همان زندگى سراسر ساده و به دور از هرگونه تجمل پرستى و رفاه زدگى را ادامه داد و مردم و دیگر مسئولان و دست اندرکاران نظام را نیز به سادگى و دورى از تجمل گرایى فراخواند.
شرایط اجتماعى بعد از پیروزى انقلاب اسلامى براى ساختن یک جامعه سالم و قوى بسیار مناسب بود، به این معنا که میزان انسجام اجتماعى و آمادگى مردم براى هرگونه ایثار و فداکارى بالا بود.
انگیزه هاى مردم براى انقلاب، اهداف و ارزشهاى آنان را شکل مى داد که به تدریج در خواسته هاى آنان و رهبرانشان ظاهر گردید و در نهایت در قانون اساسى منعکس گردید. به این صورت بود که در واقع نظام ارزشى جدیدى بر پایه مذهب، عدالت، ایثار و انسجام شکل گرفت. [38]
دشمنان انقلاب اسلامى در داخل و خارج به جهت عناصر ارزشى و فرهنگ دینى حاکم بر انقلاب و احساس خطرى که مى نمودند به مقابله همه جانبه با انقلاب اسلامى و ارزش هاى آن از طریق آشوب هاى داخلى، مطرح نمودن قومیتها، حصر اقتصادى، جنگ تحمیلى و... پرداختند. اما از آن جا که مردم متعهد، پایبند به دین اسلام و ارزشهاى والاى آن بودند با رهبرى هوشمندانه حضرت امام، تمامى تلاش و توطئه هاى دشمنان را ناکام گذاردند، به گونه اى که نه تنها مقابله دشمنان در زمینه هاى متعدد اثرى بر تضعیف انقلاب نداشت، بلکه در واقع به تقویت هر چه بیشتر نظام ارزشى منجر گردید.
در حقیقت یکى از وجوه اساسى رمز حضور مردم در صحنه و خنثى نمودن توطئه هاى دشمن، ساده زیستى رهبران نظام به ویژه زندگى بدون آلایش رهبر کبیر انقلاب، حضرت امام و دورى ایشان از هرگونه تجمل گرایى و رفاه زدگى بود که این امر، توده مردم را امیدوار مى نمود و همبستگى بین مردم و رهبرى را نمود عینى مى بخشید.
زمانى که مردم به سخنان امام و رهبرشان در باب ضرورت و اهمیت ساده زیستى و دورى از تجمل گرایى و رفاه زدگى گوش فرا مى دادند و در عمل، نحوه زندگى سراسر ساده امام، اعم از وضع منزل و وسایل خانه، کیفیت تغذیه و خوراک، نوع پوشش و... را در زندگى عملى او مشاهده مى کردند و بین کلام و رفتار رهبرشان، یگانگى و همخوانى مى دیدند، دیگر هراسى از دشمنان به دل راه نمى دادند و به جان و دل از انقلاب اسلامى و ارزش هاى حاکم بر آن حمایت مى کردند.
یکى از اصول مهم و اساسى انقلاب اسلامى ایران در دیدگاه اعتقادى امام خمینى، ساده زیستى و مبارزه با مظاهر تجمل و رفاه طلبى است. امام به حق تشخیص داده بود که خوى کاخ نشینى سبب انحطاط و هلاکت جامعه مى شود.
بر این اساس تصریح مى نمود که: «ما باید کوشش کنیم که اخلاق کاخ نشینى را از این ملت بزداییم.»[39] ایشان ضمن بر شمردن ضررهاى خوى کاخ نشینى تأکید مى نمود که: «اکثر این خوى هاى فاسد از طبقه مرفه به مردم دیگر صادر شده است.»[40] و در مورد تقابل خوى و طبع کاخ نشینى و رفاه طلبى با تربیت و تلاش و اختراع بیان مى نمود که: «طبع کاخ نشینى منافات با تربیت صحیح دارد، منافات با اختراع و تصنیف و تألیف و زحمت دارد.»[41]
از این کلام امام راحل به خوبى مى فهمیم که روحیه رفاه طلبى و تجمل پرستى، علاوه بر آن که وابستگى آدمى را به مادیات افزایش مى دهد، موجب تنبلى و بى عارى و پرهیز از هرگونه تلاش و فعالیت در عرصه هاى گوناگون علمى، تحقیقى، صنعتى و... مى گردد و مردم و جامعه را به سوى رکود و جمود رهنمون مى سازد.
امام خمینى ـ قدس سره ـ در سیره عملى خویش با ساده زیستى و گریز از هرگونه تکلف و تجمل توانست در قلوب همه مستضعفان جهان جا باز کند و عشق انسانهاى آزاده را به سوى خود جلب کند.
این امر چنان مشهود بود که «مایک دالاس» گزارشگر تلویزیونى امریکا که از روزنامه نویسان بنام و بسیار مشهور امریکایى است، بعد از ملاقات و مصاحبه با امام خمینى چنین اظهار مى دارد:
«باید بگویم زندگى بسیار ساده که رهبر انقلاب اسلامى براى خود فراهم کرده بود، او را از همه رهبران دیگر دنیا متمایز مى کرد و ما مى دیدیم که او به راستى یک مرد عقیدتى است و دنیا و لذتهاى دنیوى برایش ارزشى ندارد. او مرا و همه رجال دیگر دنیا را که به خدمت مى پذیرفت، روى فرش ساده مى نشانید و ما مجبور بودیم کفش هاى خود را دم در از پا درآوریم و از همان اول کار بفهمیم که با مردى متفاوت سر و کار داریم.»[42]
در همین زمینه رهبر کارگران یونان چنین اظهار مى کند که:
«با این آرزو خاتمه مى دهم که اگر تفکر انسانى وجود داشته باشد که همه رهبران دنیا آن را الگو قرار دهند، روش رهبر داناى ایران است که فقیر زیست و بدون داشتن زندگى لوکس، زندگى را وقف یک مأموریت صحیح و یک حرف صادقانه نمود. هدف او این بود که ملتها آزاد، دوستانه و با عشق زندگى کنند.»[43]
با نگاهى گذرا به زندگى سراسر ساده و به دور از تشریفات و تجملات امام خمینى ـ قدس سره ـ چه در دوران جوانى و تحصیلات در حوزه علمیه و چه در اوج مبارزه و تبعید و چه بعد از پیروزى انقلاب اسلامى با رهبرى نظام و به دست گرفتن سکاندارى جمهورى اسلامى، رمز محبوبیت امام بزرگوار که با اقتداى عملى به پیامبر گرامى اسلام ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ و مولاى متقیان، امام على ـ علیه السلام ـ و ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ توانست بر دلها و جانها حکومت کند و انسانهاى آزاده بى شمارى را شیفته عمل و کردار خود نماید، پى مى بریم.
بعد از پایان جنگ تحمیلى هشت ساله و رحلت جانگداز حضرت امام، دشمن تلاش کرد تا از راه تهاجم فرهنگى و ایجاد وابستگى از طریق مصرف گرایى و تجمل پرستى وارد شود که با روى کارآمدن دولت جدید و تغییر سیاستها و اجراى تعدیل اقتصادى که در واقع روند توسعه اقتصادى در پیش گرفته شد، سرمایه از اهمیت زیادى برخوردار گردید و ملاک ارزیابیها، معیارهاى اقتصادى و مادى گشت و در نتیجه شاهد تغییر ارزشها ـ هم در وسعت و هم در عمق ـ و بازگشت به ارزشهاى منفى در دوران طاغوت بودیم.
در این شرایط ثروتمندان فرصت خودنمایى پیدا کردند و جهت کسب احترام، ثروت خود را براساس مقیاسهاى ظاهرى به نمایش گذاشتند. در کنار این نمایش ثروت، دولت بعد از جنگ نیز خود جریان تشدید کننده دیگرى ـ حرکت اهرمهاى نیازآفرین و تمایل به سوى تجمل گرایى و رفاه زدگى با شعار مانور تجمل ـ وارد نمود که این امر خود به مسیر باارزش شدن ثروت منتهى گردید. [44]
وقتى نمایش ثروت آغاز شد، در پى آن مقایسه ها و احساس محرومیتها به وجود مى آید و به تدریج ظواهر و ابزار مادى، مقیاس ارزیابى مى شوند و افراد در هر گروهى که هستند خود را براساس این مقیاسها با افراد صاحب ثروت و سرمایه مقایسه مى کنند و این امر موجب مى شود که مردمى که در قبل ساده زندگى مى کردند به تجمل روى آورند.
نتایج یک تحقیق نشان مى دهد که 2/75 درصد از پاسخگویان معتقد بودند که مردم در سال 1365 ـ در اوج جنگ تحمیلى ـ ساده زندگى مى کردند و در سال 1371 ـ در دوران تعدیل اقتصادى ـ از نظر تجملات نزدیک به زمان شاه شده بودند. [45]
تجمل گرایى و رفاه زدگى براى عموم افراد جامعه به خصوص رهبران و کارگزاران نظام، آفت بزرگى محسوب مى گردد که سرانجام مردم و نظام را در سراشیب سقوط قرار خواهد داد.
بر این اساس ابن خلدون، متفکر جامعه شناس مسلمان تصریح مى کند که: «تجمل خواهى و نازپروردگى براى مردم تباهى آور است، چه در نهاد آدمى انواع بدیها و فرومایگیها و عادات زشت پدید مى آورد و خصال نیکى را که نشانه و راهنماى کشوردارى است، از میان مى برد و انسان را به خصال مناقض نیکى متصف مى کند، لذا تجمل پرستى نشانه بدبختى و انقراضى است که خداوند آن را در آفریدگان خویش مایه نابودى ساخته است.»[46]
وى ضمن اعلام خطر قائل است که تجمل موجب فقر، قحطى، فلاکت و... شده و سپس تمدنها را نابود مى کند. [47]
ابن خلدون قائل است که: «به هر اندازه ]انسان ها[ بیشتر در ناز و نعمت فرو روند به همان میزان به نابودى نزدیک تر مى شوند.»[48]
هم چنین وى تجمل را موجب اضمحلال و نابودى دولت ذکر نموده و تأکید مى کند که: «هرگاه اولیاى دولت به تن آسایى و راحت طلبى اُنس گیرند، رفته رفته بر حسب خاصیت کلیه عادات، این انس به منزله امرى طبیعى و جبلّى در آنان رسوخ خواهد کرد، چنان که نسل هاى تازه آنان در فراخى معیشت و نعمت و مهد نازپروردگى و تجمل خواهى پرورش خواهند یافت که این امر وضع دولت را به سراشیب پیرى و فرسودگى نزدیک مى کند.»[49]
«شهید صدر» در همین زمینه قائل است:
«وقتى جامعه اى آرمانهایش به رکود و جمود بگراید، از... خانواده هاى بزرگان و سران قوم، طبقه اى رفاه طلب و مترف به وجود مى آیند که سرگرم اغراض خویش مى گردند و آن گاه است که خطرناک ترین مرحله که حکومت مجرمان است، رخ خواهد داد.»[50]
«امام خمینى» با عنایت بر این آفت، خطاب به مردم، رمز و راز پیروزى و مقابله با باطل را عادت به ساده زیستى و پرهیز از وابستگى ذکر مى کند:
«اگر بخواهید بى خوف و هراس در مقابل باطل بایستید و از حق دفاع کنید و ابرقدرتان و سلاحهاى پیشرفته آنان و شیاطین و توطئه هاى آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از میدان به در نکند، خود را به ساده زیستن عادت دهید و از تعلق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهیزید.»[51]
همچنین حضرت امام به سبب الگو بودن مسئولان، خطاب به زمامداران مردم چنین خطاب مى نمود که: «در جمهورى اسلامى، زمامداران مردم نمى توانند با سوء استفاده از مقام، ثروت اندوزى کنند و یا در زندگى روزانه امتیازى براى خود قائل شوند.»[52]
امام بزرگوار به جهت نقش مهم و ارزنده روحانیان در ارشاد و هدایت گرى افراد و جامعه و پیشتازى آنان در رهبرى نهضت و انقلاب و الگو بودنشان، تأکید ویژه اى بر ساده زیستى این قشر و دورى از مظاهر تجمل و رفاه مى نمودند، به گونه اى که در یکى از سخنرانیهاى خویش در جمع طلاب حوزه هاى علمیه سراسر کشور فرمودند:
«یکى از امور مهم هم این است که روحانیون باید ساده زندگى کنند. آن چیزى که روحانیت را پیش برده تا حالا و حفظ کرده است، این است که ساده زندگى کرده اند.»[53]
سپس در این جهت هشدار مى دهند که:
«همیشه نگران آن هستم که مبادا این مردمى که همه چیزشان را فدا کردند و به اسلام خدمت نموده و به ما منت گذاشتند، به واسطه اعمال ما از ما نگران بشوند، زیرا آن چیزى که مردم از ما توقع داشته و دارند و به واسطه آن دنبال ما و شما آمده اند و اسلام را ترویج نموده و جمهورى اسلامى را به پا کردند و طاغوت را از میان بردند، کیفیت زندگى اهل علم است. اگر خداى نخواسته مردم ببینند که آقایان وضع خودشان را تغییر داده اند، عمارت درست کرده اند و رفت و آمدهایشان مناسب شأن روحانیت نیست و آن چیزى را که نسبت به روحانیت در دلشان بوده است از دست بدهند، از دست دادن آن همان و از بین رفتن اسلام و جمهورى اسلامى همان.»[54]
بنابراین ضرورى است با عنایت به آفت تجمل گرایى و رفاه طلبى و تمسک به سیره نظرى و عملى امام خمینى ـ قدس سره ـ و عنایت به فرمایش رهبرى در مقابله با «مفاسد اقتصادى» که ریشه در تجمل پرستى دارد، انقلاب و نظام جمهورى اسلامى را بیمه کنیم.

پى نوشت:
[1]- فرهنگ فارسى، محمد معین، امیرکبیر، 1371، ج 1، ص 1032.
[2]- لغت نامه دهخدا، على اکبر دهخدا، انتشارات مجلس شوراى اسلامى، ج 14.
[3]- فروع کافى، ج 6، ص 438.
[4]- تعلیم و تربیت در اسلام، مرتضى مطهرى، صدرا، 1370، چاپ هجدهم، ص 73.
[5]- سوره اعراف (7) آیه 31.
[6]- برگزیده تفسیر نمونه، ج 2، ص 40.
[7]- سوره اعراف (7) آیه 32.
[8]- میزان الحکمه، محمد محمدى رى شهرى، مکتب الاعلام الاسلامى، 1367، چاپ دوم، ج 2، ص 2463.
[9]- بحارالانوار، ج 76، ص 141.
[10]- وسایل الشیعه، ج 3، ص 340.
[11]- الکافى، ج 6، ص 439.
[12]- میزان الحکمه، ج 2، ص 77 به نقل از کنز العمال.
[13]- دایرة المعارف تشیع، ج 4، ص 129.
[14]- غررالحکم، ص759.
[15]- دایرة المعارف تشیع، ج 4، ص 130.
[16]- لغت نامه دهخدا، ج 14.
[17]- مفردات.
[18]- معارف و معاریف، ج 9، ص 78 و لغت نامه دهخدا، ج 43، ص 285.
[19]- امامت و رهبرى، مرتضى مطهرى، ص 191.
[20]- دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى، ج 2، ص 1958.
[21]- واژه اتراف: 1ـ سوره هود (11) آیه 116. 2ـ سوره انبیا (21) آیه 13. 3ـ سوره مؤمنون (23) آیه 33، واژه مترفین: 1ـ سوره اسراء (17) آیه 16. 2ـ سوره مؤمنون (23) آیه 64. 3ـ سوره سبأ (34) آیه 34. 4ـ سوره زخرف (43) آیه 23. 5ـ سوره واقعه (56) آیه 45.
[22]ـ سوره علق (96) آیه 6.
[23]- قاموس قرآن، سید على اکبر قرشى، دارالکتب الاسلامیه، 1367، چاپ پنجم، ج 1، ص 272.
[24]- سوره سبأ (34) آیه 34.
[25]- قاموس قرآن، ج 1، ص 273.
[26]- سوره مؤمنون (23) آیه 33.
[27]- سوره زخرف (43) آیه 23.
[28]- سوره اسراء (17) آیه 16.
[29]- انسان مسئول و تاریخ ساز، سید محمدباقر صدر، ترجمه محمد مهدى فولادوند، ص 50.
[30]- سوره واقعه (56) آیه 41 ـ 45.
[31]- فرهنگ آفتاب، عبدالمجید معادیخواه، فرهنگ تفصیلى مفاهیم نهج البلاغه، ج 3، ص 1283 (خطبه یکم نهج البلاغه).
[32]- نهج البلاغه، قسمتى از خطبه 1.
[33]- فرهنگ آفتاب، ج 3، ص 1284.
[34]- نهج البلاغه، قسمتى از خطبه 103.
[35]- میزان الحکمه، ج 7، ص 324.
[36]- همان.
[37]- جامعه سازى قرآنى، محمدرضا حکیمى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ اول، 1378، ص 181.
[38]- توسعه و تضاد، فرامرز رفیع پور، دانشگاه شهید بهشتى، ص 125.
[39]- کلمات قصار، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، چاپ یکم، 1372، ص 221.
[40]- همان.
[41]- همان.
[42]- حسن آیینه، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، چاپ اول، 1379، ص 131.
[43]- روزنامه جمهورى اسلامى، مرداد 1368.
[44]- توسعه و تضاد، ص 199.
[45]- همان، ص 227.
[46]- مقدمه ابن خلدون، عبدالرحمن بن خلدون، ج 1، ص 320.
[47]- جامعه شناسى ابن خلدون، تقى آزاد ارمکى، ص 171.
[48]- مقدمه ابن خلدون، ج 1، ص 268.
[49]- مقدمه ابن خلدون، ج 1، ص 322.
[50]- انسان مسؤول و تاریخ ساز در قرآن، ص 80.
[51]- آیین انقلاب اسلامى، ص 174.
[52]- صحیفه نور، ج 20، ص 244.
[53]- حسن آیینه، ص 15.
[54]- صحیفه نور، ج 19، ص 188.


منبع: / سایت / شارح ۱۳۸۷/۰۲/۲۹
نویسنده : محمد علّینى

نظر شما