عدالت اجتماعی؛ مانعها و بازدارندهها (2)
امام علی(ع) در یکی از خطبههای خود، با اشاره به فتنه جمل، میفرماید: «فو الله لو لمیصیبوا من المسلمین الا رجلا واحدا معتمدین لقتله بلاجرم جره، لحل لی قتل ذلک الجیش کله اذ حضروه فلم ینکروا ولمیدفعوا عنه بلسان ولابید. دع ما انهم قد قتلوا من المسلمین مثل العدة التی دخلوا بها علیهم.» (29)
به خدا، اگر از مسلمانان، جز یک تن را از روی عمد و بیآن که او را جرمی باشد، نکشته بودند، کشتن همه آن لشکر بر من روا بود، چه، حاضر بودند و انکار ننمودند و به زبان و دست، به دفاع برنخاستند، تا چه رسد بدان که، آنان از مسلمانان کشتند، همچند لشکریانی که بدان شهر درآمدند. از این فراز بلند و سخنناب به دست میآید که سکوت در برابر ستم، خیانت است و گناه آن بس سنگین، بسان گناه کسی که دستبه ستم یازیده است. (30)
این ناروایی و ناشایستگی سکوت و خیانتبار بودن آن در برابر ستم، در مرحلهای از دونی و پستی و ویرانگری و تباهیآفرینی است که مولا، کشتن سکوت کنندگان در برابر ستم بر مسلمانان و قتل آنان را، روا میداند. به درستی هم که فاجعهای از این هولانگیزتر وجود ندارد که گروهی از مسلمانان، ببینند که مسلمانی به دستستم پیشهای بیگناه کشته میشود، در برابر آن سکوت کنند و به دفاع برنخیزند.
یادآوری این نکته لازم است که سخنان یاد شده درباره کافران و مشرکان نیست، بلکه درباره اصحاب جمل است که مسلمان بودند و شماری از آنان از صحابه پیامبر(ص) چون طلحه و زبیر. این نشان میدهد که هرگاه اسلام سنگر نفاق، انحراف، فساد و جهالتشد، چه فاجعههایی را به بار میآورد و با پدیدآورندگان آن چه باید کرد.
از آیاتی که در قرآن درباره درگیری پیامبران با مترفان وجود دارد، استفاده میشود که خداوند متعال همگامی با مستمندان و ستیز با ستمپیشگان را به عنوان یک وظیفه مسلم پیامبران الهی قرار داده است. از آنجا که سیره پیامبران بویژه خاتم پیامبران دلیل بر حکم الهی است، میتوان نتیجه گرفت: مبارزه با ستم و جلوگیری از دستاندازی به حقوق دیگران، جایگاه وییهای در شریعت اسلامی دارد و از اصول حاکم در نظامهایی است که برابر معیارهای شرع شکل گرفتهاند.
از این روی، هر گامی که به گونهای بیانگر ستم و تجاوز به حقوق دیگران باشد، در خلاف جهت رسالت پیامبران الهی و مخالف حکم خداوندی است و همگان باید از آن پرهیز کنند.
7. امتیاز جویی و امتیاز دهی
جامعه گرفتار امتیازجویی و امتیاز دهی، روی عدالت را نخواهد دید و عدالت در زیر گامهای امتیازخواهان و امتیازدهان، درهم کوبیده خواهد شد.
از بزرگترین بازدارنده و آفتهای عدالت، پدیده امتیاز دهی و امتیاز خواهی است. وقتی طبقه حاکم، برای استوار کردن پایههای حکومتخود و در امان ماندن از مخالفتها و پوشاندن ضعفها و کاستیها به امتیازدهی روی میآورند و شماری هم برای امتیازگیری به آنان نزدیک میشوند و بدهو بستان در حاکمیت نظام رواج مییابد، انتظاری نیست که عدالت در جامعهای با این حاکمیت دامنگسترد.
عدالت در سرزمین حجاز، با طلوع اسلام و رهبریهای پیامبر گرامی اسلام(ص) پرتو افکند و پس از رحلت آن عزیز، دیری نپایید که زمینههای افول آن، یکی پس از دیگری پدیدار شدند.
در زمان خلیفه دوم، به شماری امتیازهایی داده شد (31) و این پدیده زشت، خیلی زود گسترش یافت و در زمان خلیفه سوم، به فاجعه بزرگ بدل شد و خود خلیفه را نیز از پای در آورد. (32)
خویشان خلیفه سوم، سرزمین اسلامی را عرصه تاختوتاز خود قرار دادند و بیتالمال را به غارت بردند و ثروتها انباشته، حقهایی را از بین بردند و خانمانهایی را در آتش هواها و هوسهای خود سوختند.
خلیفه سوم، تمام خمس گرفته شده از آفریقا را یک جا به مروان بخشید و فدک را به اقطاع وی در آورد. (33)
همه غنائم آفریقا، از طرابلس تا طنجه را به عبداللهبن ابیسرح اهدا کرد. (34)
به حارث بن حکم، داماد خود و برادر مروان، سیصدهزار درهم بخشید (35) و....
سعیدبن عاصبن امیه را با صدهزار درهم (36)، ابوسفیان را با دویستهزار درهم و مروان را با صدهزار درهم نواخت.
ابن عقبه، برادر مادری خود را به امارت کوفه گمارد. سرزمینی که سعیدبن عاص، جانشین ولید، آن را بستان قریش و بنیامیه میدانست. (39)
عبداللهبن سعدبن ابیسرح، برادر رضاعی خود را، که رسول خدا او را مهدورالدم اعلام کرده بود، بر مصر گمارد و پس از فتح آفریقا، خمس غنائم جنگ اول را به او بخشید. (40)
عبداللهبن عامة بن کویز، پسر دایی خود را به بصره گمارد. (41)
عبدالله بن خالد داماد خود را، با چهار صدهزار درهم (42) و به نقلی ششصدهزار درهم نواخت. (43)
نقل کردهاند: «زیدبن ارقم، کلیددار بیتالمال، که از جایزه دویستهزار درهمی به ابوسفیان و صدهزار درهمی به مروان به خشم آمده بود کلیدها را پیش عثمان گذارد و گریست. عثمان گفت: چون صله رحم کردهام میگریی؟
گفت: نه. اما گمان دارم که این مالها را به عوض انفاقهایی که در راه خدا، زمان حیات رسول خدا(ص) کردی، بر میداری. اگر صد درهم به مروان میدادی، باز هم زیاد بود. عثمان گفت: پسر ارقم! کلیدها را بگذار و برو. فرد دیگری را مسؤول بیتالمال خواهم کرد.» (44)
از دیگر امتیازگیران، طلحه (45)، زبیر (46) و عبدالرحمنبن عوف (47) بودند که مال و ثروت بسیار اندوختند. گزارشگران و تاریخ نگاران از خانههای مجلل بسیار، کنیزکان، اسبها، شترها، طلا و نقره و گوسفند آنان گزارشهای شگفتانگیزی ارائه دادهاند که بیانگر فاصله طبقاتی عمیقی است که در دوران خلیفه سوم پدید آمده و رویه و روش نادرستی که پا گرفته و نهادینه شده است.
این بخششها و دهشها و ثروت اندوزیهای خلیفه و پیرامونیان و بستگان وی، سبب شد که مردم علیه خلیفه و دستگاه عدالتسوز و خانمان برانداز او، قدبرافرازند و خانه او را به محاصره خود درآورند.
در این هنگامه و بلوای بزرگ، علی(ع) رابط بین قیام کنندگان و خلیفه بود. با دلسوزی تمام، به خلیفه پیشنهاد کرد: برای برآوردن خواستههای بحق مردم، دستبه کار شود و امور را رسیدگی کند.
خلیفه، مهلتخواست.
امام در پاسخ گفت: آنچه به مدینه مربوط است، در آن مهلتی نیست که آنچه بیرون از مدینه است، مهلت آن، رسیدن نامه خلیفه به آنان است.
خلیفه، یا نخواستبه این پیشنهاد جامه عمل بپوشاند، یانتوانست کاری از پیش ببرد و کشته شد. ناشایستهسالاری، برتری جوییو برتری دهی، ثروتاندوزی، دستاندازی به بیتالمال و... فرهنگ شده بود. از این روی، با رفتن خلیفه سوم که از جمله پدید آورندگان این فرهنگ بود، مشکل جامعه اسلامی حل نمیشد و این فاجعههای دیگری را در پی داشت و هر یک از امتیازجویان و امتیاز گیرندگان علم باطلی را افراشتند علیه مرد حق، مرد خدا، علی، آن یگانه روزگار، صفآراستند و وی را از اصلاح بنیادین ویرانگریهای خلیفه سوم و کارگزارانش بازداشتند.
دوران سیزده ساله خلافتخلیفه سوم و امتیازهای او، وضع روحی و مالی بسیاری از مسلمانان را دگرگون ساخته بود، به گونهای که حاضر نبودند علی(ع) با آنان، بسان دیگران رفتار کند و سهم مساوی از بیتالمال به آنان بدهد و در مقام و موقعیتیک شهروند عادی روزگار بگذرانند. به همین جهت، طلحه و زبیر خواستار امارت بصره و کوفه شدند. (49)
عبداللهبن عمرو یکی از فرزندان ابیبکر و سعدبن ابیوقاص نیز، خواستار بهره بیشتری نسبتبه دیگران بودند.
اما علی(ع) به خوبی روی نیروها شناخت داشت و از روحیه طلحه و زبیر آگاه و شاهد دگرگونی زندگی آنان بود و میدانست که اگر آنها به حاکمیتبرسند، بیتالمال را غارت و صالحان را خانهنشین خواهند کرد; از این روی، آنان را شایسته پست و مقام در حکومتشایستهسالار خود، ندید و به آنان پستی وانگذارد. علی(ع) پس از آن که از دگردیسی زندگی بهرهمندان از خوان بیتالمال سخن میگوید، 50 به چند نکته اساسی زیراشاره میکند:
1. در پاسخ آنان که میگفتند: علیبن ابیطالب بر ما ستم روا داشته و حقوق ما را قطع کرده است، میفرماید: ادامه سیره گذشته و برتری شماری خاص، آن هم بدون دلیل، بر دیگران ستم است، نه جلوگیری از آن که عین عدالت است.
2. بر هر مسلمانی حکم خدا و حدود الهی را اجرا خواهم کرد. هیچ مسلمانی بر مسلمان دیگر، برتری ندارد، مگر به تقوا.
3. برتریهای معنوی، همچون: تقوا و مصاحبتبا رسولخدا(ص) هرگز ملاک برتریهای مادی و مالی نیست.
4. شما خواهان انحراف من از راه عدالت هستید، ولی بدانید که من با اصلاح دنیای شما، دین خود را فاسد نخواهم کرد.
از این روی، علی(ع) در برابر پیشنهاد ابنعباس، که بهتر استبرای مدت کوتاهی آنان را حکومت دهی فرمود: «وای بر تو، بصره و کوفه جای مردان جنگجو و اموال فراوان است. زمانی که آنان بر مردم مسلط شوند، مردم سفیه و احمق را با تطمیع به خود جذب میکنند و ضعیفان را گرفتار بلا و مصیبت مینمایند. و بر مردم قوی، با زور سلطه مییابند. اگر میخواستم کسی را به سبب سود و زیانش به کار گیرم، معاویه را بر شام میگماردم. در هر صورت اگر این نبود که حرص و آز آن دو بر من آشکار شده، نسبتبه آنان نظر موافقی پیدا میکردم و ممکن بود از آناندر مناصب حکومتبهره ببرم.» (51)
امتیازجویان، یکی پس از دیگری به معاویه پیوستند و یا به گردآوری نیرو در برابر آن حضرت ایستادند:
به علی(ع) خبر دادند که گروهی از مردم مدینه به معاویه پیوستهاند. امام(ع) در اینباره نامهای به سهلبن حنیف انصاری، کارگزار خود در مدینه بدین شرح نوشت: «به من خبر رسیده که مردانی چند به معاویه پیوستهاند. از دست دادن اینان تو را غمگین نسازد. برای گمراهی آنان و تسلی قلب تو همین بس که آنان از هدایت و حقگریزان شده و به کور دلی و جهل شتاب گرفتهاند. اینها اهل دنیا هستند و به سوی آن شتابان رفتهاند. آنها عدل را شناخته و دیدهاند و شنیدهاند و فهمیدهاند و دریافتهاند که مردم از نگاه ما از جهتحق یکسانند، آنگاه به تبعیض و سوء استفاده روی آوردهاند. نفرین باد بر اینان. به خدا اینان از ستم نگریخته و به عدل پناهنده نشدهاند.» (52)
اشعثبن قیس کندی که کارگزار عثمان در آذربایجان بود، سالانه صدهزار درهم از خراج آذربایجان را دریافت میکرد. وی در زمان علی(ع) نیز، چنین انتظاری داشت که حضرت با آن مخالفت کرد و در نامهای به او نوشت: «واعلم ان عملک لیس لک بطعمه ولکنه فی عنقک امانه.» (53)
بدان که حکومت طعمهای برای رزق و خوراک تو نیست، بلکه امانت و سپردهای در گردن توست.
یا عبدالله زمعه، کارگزار حضرت، درخواستسهم بیشتری از بیتالمال کرد، حضرت نپذیرفت و فرمود: «ان هذا المال لیس لی ولالک وانما هی فیء للمسلمین وجلب اسیافهم.» (54)
این مال، نه از آن من و نه از آن توست، بلکه از آن مسلمانان است و سبب جلب شمشیرهای آنان.
8. تکاثر
تکاثر (مالاندوزی، زیادهطلبی، تفاخر به ثروتمندی) و انباشته شدن ثروت در نزد گروهی خاص و محدود، نه تنها ضد عدالت و مانع اجرای آن است که ضد انسانیت است; چرا که انسان فزون خواه، جز به انباشتن ثروت به چیز دیگری نمیاندیشد. از این روی، در قرآن و روایات به عنوان پدیدهای ضد ارزشی و ویرانگر فضائل اخلاقی، از آن یاد شده است. (55) امام صادق(ع) در حدیث معروف لشگریان عقل و جهل، قوام (اعتدال) را از لشگریان عقل و مکاثره (فزونخواهی) را از سپاهیان جهل میشمارد (56) که جامعه را به سوی ضد ارزشها سوق میدهد و از پیروی عقل و دینباز میدارد. در جامعهای که این پدیده وجود داشته باشد، ثروتهای کلان و زندگی مسرفانه در یک سوی، فقر و ناداری و حرمان در سوی دیگر.
حکومت اسلامی باید به گونهای سیاستگذاری و برنامهریزی کند که نتیجه آن به انباشت ثروت نینجامد. برابر نص صریح قرآن، خداوند پیامبر(ص) را موظف میکند ثروتهای عمومی را به گونهای پخش کند که تنها در میان ثروتمندان رد و بدل نشود!
«ما افاء الله علی رسوله من اهلالقری فلله وللرسول ولذی القربی والیتامی والمساکین وابنالسبیل کیلایکون دولة بین الاغنیاء منکم.» (57)
آنچه را خداوند از اهلاین آبادیها به رسولش بازگردانده است، از آن خدا و رسول و خویشاوندان او، یتیمان، مستمندان و در راه ماندگان است، تا این اموال دستبه دست میان ثروتمندان شما نگردد.
آیه شریفه به یک اصل اساسی که مایه تعدیل ثروت است، اشاره میکند و آن این است که اموال و ثروتها نباید در دست گروهی محدود متمرکز باشد و دستبه دستبگردد و در برابر گروهی فقیر و درمانده وجود داشته باشد. در اصل، وجود فقر و محرومیت در جامعه، نشانه ستم و بیعدالتی از سوی گروهی برگروه دیگر است.
امام حسن عسکری(ع) این حقیقت را چنین بازگو میکند: «اغنیاؤهم یسرقون زاد الفقرا.» (58)
توانگران جامعه، توشه و ثروت فقیران را میربایند.
گروه ثروتاندوز و رفاهگرای بیدرد، فقر را به جامعه بار میکنند. ثروت جامعه، باید همانند خون در پیکر جامعه در گردش باشد، اگر در یک جا جمع گردد و در نزد گروهی اندک درگردش باشد و دستبه دستبگردد، حیات جامعه به خطر میافتد. مامون خلیفه عباسی از امام رضا(ع) درخواست کرد تا حدود و قوانین اسلام را به گونهای فشرده، برای او بنویسد.
امام رضا(ع) در بخشی از آن نامه مینویسد: «... والبرائة ممن نفی الاخیار... وجعل الاموال دولة بین الاغنیاء.»
[از ایمان است] بیزاری جستن از کسانی که نیکان را از جامعه اسلامی تبعید کردند... و اموال مسلمانان را میان ثروتاندوزان به گردش درآوردند.
روایت، این نکته را بیان میکند که انباشته شدن ثروت در دست گروهی خاص، نشانهای از حکومت طاغوتی و غیرالهی است. اینگونه حکومتها، معیارهای درست را به کار نمیگیرند و اموال عمومی و ثروت جامعه را در دستشماری از ثروتاندوزان به جریان میاندازند و در بخش خصوصی میانبارند و بخش عمومی و مردم را از آن محروم میسازند.
شیوه حکومت اسلامی باید عکس این باشد. یعنی جریان ثروت به سود عموم باشد، نه شماری خاص. از این روی، امام علی(ع) ضمن شمارش بدعتها و فتنههایی که باید از بین بروند، میفرماید: «... ولماجعلها دولة بین الاغنیاء.» (60)
من اموال را میان ثروتاندوزان به گردش نینداختم.
بیگمان، هنگامی که دستبه دستشدن ثروت جامعه در بین ثروتاندوزان، در قرآن و احادیث، ناشایستشمرده شد و در کلام امام رضا(ع) از عملکردهای حکومتهای طاغوتی و غیراسلامی به شمار آمد و بیزاری جستن از پدیدآورندگان این جریان غیر اسلامی تکلیف شد، میتوان پیبرد که خود این عمل و جریان از هر راه و با هر شیوه و به هر نامی که باشد و به دست هر کس که انجام گیرد، کاری است ناشایست و خلاف اسلام. هر برنامه و روشی که اموال را از عمومی بودن و بهرهبرداری عمومی به در آورد، و به سوی شماری اندک از خاصگان، اشراف و وابستگان قدرت سرازیر سازد، هیچسازگاری با اسلام ندارد.
از سوی دیگر اسلام، برای ترازسازی ثروت، ابزارهای گوناگونی قرار داده است. به دست آوردن درآمد از راههایی چون ربا، غصب، رشوه، اختلاس، دزدی، بهرهبرداری نادرست از مقاطعهکاریها، دادوستدهای دولتی، فروش زمینهای موات و... را نامشروع میداند و با اینگونه ثروتاندوزیها، به طور شدید و قهرآمیز برخورد میکند.
همچنین در هزینه کردن درآمدها، مسلمان آزاد نیست که هر چه به دست میآورد، در هر راه و به هرگونه که خواست هزینه کند. از هزینه کردن مال درراههای نامشروع و اسراف و تبذیر منع شده است.
افزون بر اینها، اسلام به مسلمانان دستور داده که مقداری از درآمد خود را از بابتخمس و زکات بپردازند و... این، غیر از مالیاتی است که حکومت اسلامی برای عمران و آبادانی شهرها، جنگ و آنچه به مصلحت اسلام و مسلمانان است از مسلمانان میگیرد.
9. آگاه نبودن از ابعاد عدالت اجتماعی
کسانی که عدالت و زوایای آن را به درستی نمیشناسند، و از عدالت اجتماعی تصور کامل و درستی ندارند، نمیتوانند مجری عدالتباشند.
امام موسی کاظم(ع) میفرماید: «لایعدل الا من یحسن العدل.» (61)
عدالت را نمیتواند اجرا کند، مگر کسی که آن را به بهترین وجه بشناسند.
این روایتبه گونهای دیگر نیز معنی شده است: «عدالت را اجرا نتواند کرد، مگر کسی که آن را به بهترین وجه اجرا کرده باشد.» (62)
در این صورت، روایتبیانگر شرایط و وییگیهای مجریان عدالت است; یعنی هر کسی نمیتواند مجری عدالتباشد، بلکه فرد و یا افرادی لازم است که از خود ضعف نشان ندهند تبعیض قائل نشوند و یا از مخالفان عدالت در هراس نیفتند.
ممکن است کسانی به اصل ضرورت اجرای عدل در جامعه، باور داشته باشند و به تلاش برای اجرای آن نیز بپردازند; ولی به درستی از زوایای آن آگاه نباشند و عدالت اجتماعی را در پدیدآوردن یکسری اصلاحات روبنایی خلاصه کنند و گمان برند که دستیابی به عدالت اجتماعی، کاری است آسان، از این روی، برای انجام آن، گام جدی فرا پیش ننهند.
کسی که فقر و سرمایهداری شکاف طبقاتی، افزونخواهی و... را از بازدارندهها و مانعهای بزرگ و یاناسازگار با عدالت نشناسد، چگونه میتواند برای از بین بردن آنها برنامهریزی کند.
در پایان این مقال، یادآوری این نکته بایسته است: اگر در دنیای امروز، که جولانگاه زورمندان و خودخواهان و افزونخواهان زراندوز است، به اجرای عدالت میاندیشیم، باید در راه آن با همه توان بکوشیم و با زورمندان و قدرتهای بزرگ دشمن عدالت درافتیم و مستضعفان جهان را در این حرکتبزرگ به یاری طلبیم.
تلاش برای برپایی عدالت اجتماعی، نیازمند همتی بلند، عزمی استوار وراسخ و ارادهای پولادین است و همپا و همراه این حرکتبزرگ، نیازمند پیوهشهای علمی و تحقیقی و میدانی بسیار. این تلاشها و پژوهشهای همهجانبه، زمینه را برای دستیابی به عدالت اجتماعی، به خواستخدا، فراهم میآورد.
پینوشتها:
1. «نهجالبلاغه»، نامه /45.
2. «صحیفه نور»، مجموعه رهنمودهای امام خمینی، ج21/190، وزارت ارشاد اسلامی.
3. همان، ج20/128; ج21/187; ج17/218.
4. «طرفهها»، اقبال یغمایی/69، انتشارات آفرین; روزنامه «کیهان»، سال 1377، شماره 16359/6.
5. امام صادق(ع) میفرماید: شیطان آدمی را گردهر چیز میگرداند، اگر گول نخورد، با مال در برابر او قرار میگیرد و از این راه او را گول میزند. ر. ک: «اصول کافی»، ج2/315، دارالتعارف، بیروت.
6. «شرح نهجالبلاغه»، ابن ابیالحدید، ج2/1975، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
7. همان.
8. همان/198.
9. «نهجالبلاغه»، صبحی صالح، ترجمه شهیدی، نامه53.
10. همان، خطبه136.
11. «شرح نهجالبلاغه»، ابن الحدید، ج7/36 43.
12. «نهجالبلاغه»، نامه41.
13. همان نامه/43.
14. همان، نامه/31.
15. همان، نامه/59.
16. «شرح نهجالبلاغه»، ابن ابیالحدید، ج8/111. «الطبقات الکبری»، ابنسعد، ج3/345; ج7/127، دارصادر، بیروت; «کافی»، ج5/318.
17. «مستدرک الوسائل»، ج18/7.
18. «تهذیب الاحکام»، شیخ طوسی، ج6/226، «دار التعارف، بیروت; «کافی»، ج7/412; «وسائل الشیعه»، شیخ حر عاملی، ج18/155.
19. «مجموعه آثار»، استاد شهید مرتضی مطهری، ج18/246، صدرا.
20. «الغارات»، ابواسحاق ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال معروف به ابنهلال ثقفی، ترجمه آیتی/47، وزارت ارشاد اسلامی.
21. «الطبقات الکبری»، ج3/295، 304; شرح نهجالبلاغه، ابن ابی الحدید، ج8/111; «تاریخ یعقوبی»، ج2/153 154، دار صادر، بیروت.
22. «نهجالبلاغه»، خطبه3.
23. «شرح نهجالبلاغه»، ابن ابیالحدید، ج1/198 199.
24. «شرح نهجالبلاغه»، ابن الحدید، ج7/36 43.
25. همان /40 43.
26. «نهجالبلاغه»، نامه58.
27. همان، نامه31.
28. همان، ترجمه شهیدی، کلمات قصار 476.
29. همان، خطبه 172.
30. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج97/96، مؤسسة الوفاء، بیروت.
31. «الطبقات الکبری»، ابنسعد، ج3/345; ج7/127; «شرح نهجالبلاغه»، ابنالحدید، ج8/111.
32. «نهجالبلاغه»، خطبه 3; «الغدیر»، علامه امینی /282 288، دار الکتب العربی.
33. «شرح نهجالبلاغه»، ابن ابیالحدید، ج1/198.
34. «شرح نهجالبلاغه»، ابن الحدید، ج1/199.
35. «الغدیر»، علامه امینی، ج8/286.
36. همان.
37. «شرح نهجالبلاغه»، ابن الحدید، ج1/199.
38. همان/270.
39. همان، ج2/129.
40. «سیمای کارگزاران علیبن ابیطالب»، علی اکبر ذاکری، ج2/29، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم.
41. «تاریخ الامم والملوک»، جریر طبری، ج3/319.
42. «شرح نهجالبلاغه»، ابن ابیالحدید، ج1/198.
43. «تاریخ یعقوبی»، ج2/168.
44. «شرح نهجالبلاغه»، ابن ابیالحدید، ج1/199.
45. «الغدیر»، ج8/282 286.
46. «الغدیر»، علامه امینی، ج8/283.
47. همان، ج8/284.
48. «نهجالبلاغه»، خطبه163.
49. «شرح نهجالبلاغه»، ابن ابیالحدید، ج11/17.
50. «اصول کافی»، ج8/360.
51. «سیمای کارگزاران»، ج2/277، به نقل از «الامامه والسیاسه»، ج1/52.
52. «نهجالبلاغه»، نامه 70.
53. همان، نامه 5.
54. همان، خطبه/223.
55. سوره «توبه»، آیه 34، 35; «بحارالانوار»، ج47/119. گروهی از خراسان نزد امام صادق رفتند. امام به آنان فرمود: «من جمع مالا یحرسه عذبه الله علی مقداره».
آنان گفتند: به فارسی بفرمایید که ما عربی نمیدانیم.
آن حضرت فرمود: هر کس درم اندوزد جایش دوزخ باشد.
56. «اصول کافی»، ج1/22.
57. سوره «حشر»، آیه 7.
58. «مستدرک الوسائل»، ج11/380.
59. «عیون اخبار الرضا»، شیخ صدوق، ج2/126، کتابفروشی طوس.
60. «کافی»، ج8/61.
61. «اصول کافی»، ج1/542.
62. «جامعه سازی قرآنی»، محمد رضا حکیمی167، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
منبع: / فصلنامه / حوزه / شماره 99
نویسنده : محمدصادق مزینانى
نظر شما