موضوع : پژوهش | مقاله

عدالت اجتماعی؛ مانع‌ها و بازدارنده‌ها (2)

امام علی(ع) در یکی از خطبه‏های خود، با اشاره به فتنه جمل، می‏فرماید: «فو الله لو لم‏یصیبوا من المسلمین الا رجلا واحدا معتمدین لقتله بلاجرم جره، لحل لی قتل ذلک الجیش کله اذ حضروه فلم ینکروا ولم‏یدفعوا عنه بلسان ولابید. دع ما انهم قد قتلوا من المسلمین مثل العدة التی دخلوا بها علیهم.» (29)
به خدا، اگر از مسلمانان، جز یک تن را از روی عمد و بی‏آن که او را جرمی باشد، نکشته بودند، کشتن همه آن لشکر بر من روا بود، چه، حاضر بودند و انکار ننمودند و به زبان و دست، به دفاع برنخاستند، تا چه رسد بدان که، آنان از مسلمانان کشتند، هم‏چند لشکریانی که بدان شهر درآمدند. از این فراز بلند و سخن‏ناب به دست می‏آید که سکوت در برابر ستم، خیانت است و گناه آن بس سنگین، بسان گناه کسی که دست‏به ستم یازیده است. (30)
این ناروایی و ناشایستگی سکوت و خیانت‏بار بودن آن در برابر ستم، در مرحله‏ای از دونی و پستی و ویرانگری و تباهی‏آفرینی است که مولا، کشتن سکوت کنندگان در برابر ستم بر مسلمانان و قتل آنان را، روا می‏داند. به درستی هم که فاجعه‏ای از این هول‏انگیزتر وجود ندارد که گروهی از مسلمانان، ببینند که مسلمانی به دست‏ستم پیشه‏ای بی‏گناه کشته می‏شود، در برابر آن سکوت کنند و به دفاع برنخیزند.
یادآوری این نکته لازم است که سخنان یاد شده درباره کافران و مشرکان نیست، بلکه درباره اصحاب جمل است که مسلمان بودند و شماری از آنان از صحابه پیامبر(ص) چون طلحه و زبیر. این نشان می‏دهد که هرگاه اسلام سنگر نفاق، انحراف، فساد و جهالت‏شد، چه فاجعه‏هایی را به بار می‏آورد و با پدیدآورندگان آن چه باید کرد.
از آیاتی که در قرآن درباره درگیری پیامبران با مترفان وجود دارد، استفاده می‏شود که خداوند متعال همگامی با مستمندان و ستیز با ستم‏پیشگان را به عنوان یک وظیفه مسلم پیامبران الهی قرار داده است. از آن‏جا که سیره پیامبران بویژه خاتم پیامبران دلیل بر حکم الهی است، می‏توان نتیجه گرفت: مبارزه با ستم و جلوگیری از دست‏اندازی به حقوق دیگران، جایگاه وی‏یه‏ای در شریعت اسلامی دارد و از اصول حاکم در نظام‌هایی است که برابر معیارهای شرع شکل گرفته‏اند.
از این روی، هر گامی که به گونه‏ای بیانگر ستم و تجاوز به حقوق دیگران باشد، در خلاف جهت رسالت پیامبران الهی و مخالف حکم خداوندی است و همگان باید از آن پرهیز کنند.

7. امتیاز جویی و امتیاز دهی
جامعه گرفتار امتیازجویی و امتیاز دهی، روی عدالت را نخواهد دید و عدالت در زیر گامهای امتیازخواهان و امتیازدهان، درهم کوبیده خواهد شد.
از بزرگ‏ترین بازدارنده و آفتهای عدالت، پدیده امتیاز دهی و امتیاز خواهی است. وقتی طبقه حاکم، برای استوار کردن پایه‏های حکومت‏خود و در امان ماندن از مخالفتها و پوشاندن ضعفها و کاستیها به امتیازدهی روی می‏آورند و شماری هم برای امتیازگیری به آنان نزدیک می‏شوند و بده‏و بستان در حاکمیت نظام رواج می‏یابد، انتظاری نیست که عدالت در جامعه‏ای با این حاکمیت دامن‏گسترد.
عدالت در سرزمین حجاز، با طلوع اسلام و رهبریهای پیامبر گرامی اسلام(ص) پرتو افکند و پس از رحلت آن عزیز، دیری نپایید که زمینه‏های افول آن، یکی پس از دیگری پدیدار شدند.
در زمان خلیفه دوم، به شماری امتیازهایی داده شد (31) و این پدیده زشت، خیلی زود گسترش یافت و در زمان خلیفه سوم، به فاجعه بزرگ بدل شد و خود خلیفه را نیز از پای در آورد. (32)
خویشان خلیفه سوم، سرزمین اسلامی را عرصه تاخت‏وتاز خود قرار دادند و بیت‏المال را به غارت بردند و ثروتها انباشته، حقهایی را از بین بردند و خانمانهایی را در آتش هواها و هوسهای خود سوختند.
خلیفه سوم، تمام خمس گرفته شده از آفریقا را یک جا به مروان بخشید و فدک را به اقطاع وی در آورد. (33)
همه غنائم آفریقا، از طرابلس تا طنجه را به عبدالله‏بن ابی‏سرح اهدا کرد. (34)
به حارث بن حکم، داماد خود و برادر مروان، سیصدهزار درهم بخشید (35) و....
سعیدبن عاص‏بن امیه را با صدهزار درهم (36)، ابوسفیان را با دویست‏هزار درهم و مروان را با صدهزار درهم نواخت.
ابن عقبه، برادر مادری خود را به امارت کوفه گمارد. سرزمینی که سعیدبن عاص، جانشین ولید، آن را بستان قریش و بنی‏امیه می‏دانست. (39)
عبدالله‏بن سعدبن ابی‏سرح، برادر رضاعی خود را، که رسول خدا او را مهدورالدم اعلام کرده بود، بر مصر گمارد و پس از فتح آفریقا، خمس غنائم جنگ اول را به او بخشید. (40)
عبدالله‏بن عامة بن کویز، پسر دایی خود را به بصره گمارد. (41)
عبدالله بن خالد داماد خود را، با چهار صدهزار درهم (42) و به نقلی ششصدهزار درهم نواخت. (43)
نقل کرده‏اند: «زیدبن ارقم، کلیددار بیت‏المال، که از جایزه دویست‏هزار درهمی به ابوسفیان و صدهزار درهمی به مروان به خشم آمده بود کلیدها را پیش عثمان گذارد و گریست. عثمان گفت: چون صله رحم کرده‏ام می‏گریی؟
گفت: نه. اما گمان دارم که این مالها را به عوض انفاقهایی که در راه خدا، زمان حیات رسول خدا(ص) کردی، بر می‏داری. اگر صد درهم به مروان می‏دادی، باز هم زیاد بود. عثمان گفت: پسر ارقم! کلیدها را بگذار و برو. فرد دیگری را مسؤول بیت‏المال خواهم کرد.» (44)
از دیگر امتیازگیران، طلحه (45)، زبیر (46) و عبدالرحمن‏بن عوف (47) بودند که مال و ثروت بسیار اندوختند. گزارشگران و تاریخ نگاران از خانه‏های مجلل بسیار، کنیزکان، اسبها، شترها، طلا و نقره و گوسفند آنان گزارشهای شگفت‏انگیزی ارائه داده‏اند که بیانگر فاصله طبقاتی عمیقی است که در دوران خلیفه سوم پدید آمده و رویه و روش نادرستی که پا گرفته و نهادینه شده است.
این بخشش‌ها و دهش‌ها و ثروت اندوزی‌های خلیفه و پیرامونیان و بستگان وی، سبب شد که مردم علیه خلیفه و دستگاه عدالت‏سوز و خانمان برانداز او، قدبرافرازند و خانه او را به محاصره خود درآورند.
در این هنگامه و بلوای بزرگ، علی(ع) رابط بین قیام کنندگان و خلیفه بود. با دلسوزی تمام، به خلیفه پیشنهاد کرد: برای برآوردن خواسته‏های بحق مردم، دست‏به کار شود و امور را رسیدگی کند.
خلیفه، مهلت‏خواست.
امام در پاسخ گفت: آنچه به مدینه مربوط است، در آن مهلتی نیست که آنچه بیرون از مدینه است، مهلت آن، رسیدن نامه خلیفه به آنان است.
خلیفه، یا نخواست‏به این پیشنهاد جامه عمل بپوشاند، یانتوانست کاری از پیش ببرد و کشته شد. ناشایسته‏سالاری، برتری جویی‏و برتری دهی، ثروت‏اندوزی، دست‏اندازی به بیت‏المال و... فرهنگ شده بود. از این روی، با رفتن خلیفه سوم که از جمله پدید آورندگان این فرهنگ بود، مشکل جامعه اسلامی حل نمی‏شد و این فاجعه‏های دیگری را در پی داشت و هر یک از امتیازجویان و امتیاز گیرندگان علم باطلی را افراشتند علیه مرد حق، مرد خدا، علی، آن یگانه روزگار، صف‏آراستند و وی را از اصلاح بنیادین ویرانگریهای خلیفه سوم و کارگزارانش بازداشتند.
دوران سیزده ساله خلافت‏خلیفه سوم و امتیازهای او، وضع روحی و مالی بسیاری از مسلمانان را دگرگون ساخته بود، به گونه‏ای که حاضر نبودند علی(ع) با آنان، بسان دیگران رفتار کند و سهم مساوی از بیت‏المال به آنان بدهد و در مقام و موقعیت‏یک شهروند عادی روزگار بگذرانند. به همین جهت، طلحه و زبیر خواستار امارت بصره و کوفه شدند. (49)
عبدالله‏بن عمرو یکی از فرزندان ابی‏بکر و سعدبن ابی‏وقاص نیز، خواستار بهره بیش‏تری نسبت‏به دیگران بودند.
اما علی(ع) به خوبی روی نیروها شناخت داشت و از روحیه طلحه و زبیر آگاه و شاهد دگرگونی زندگی آنان بود و می‏دانست که اگر آنها به حاکمیت‏برسند، بیت‏المال را غارت و صالحان را خانه‏نشین خواهند کرد; از این روی، آنان را شایسته پست و مقام در حکومت‏شایسته‏سالار خود، ندید و به آنان پستی وانگذارد. علی(ع) پس از آن که از دگردیسی زندگی بهره‏مندان از خوان بیت‏المال سخن می‏گوید، 50 به چند نکته اساسی زیراشاره می‏کند:
1. در پاسخ آنان که می‏گفتند: علی‏بن ابی‏طالب بر ما ستم روا داشته و حقوق ما را قطع کرده است، می‏فرماید: ادامه سیره گذشته و برتری شماری خاص، آن هم بدون دلیل، بر دیگران ستم است، نه جلوگیری از آن که عین عدالت است.
2. بر هر مسلمانی حکم خدا و حدود الهی را اجرا خواهم کرد. هیچ مسلمانی بر مسلمان دیگر، برتری ندارد، مگر به تقوا.
3. برتریهای معنوی، همچون: تقوا و مصاحبت‏با رسول‏خدا(ص) هرگز ملاک برتریهای مادی و مالی نیست.
4. شما خواهان انحراف من از راه عدالت هستید، ولی بدانید که من با اصلاح دنیای شما، دین خود را فاسد نخواهم کرد.
از این روی، علی(ع) در برابر پیشنهاد ابن‏عباس، که بهتر است‏برای مدت کوتاهی آنان را حکومت دهی فرمود: «وای بر تو، بصره و کوفه جای مردان جنگجو و اموال فراوان است. زمانی که آنان بر مردم مسلط شوند، مردم سفیه و احمق را با تطمیع به خود جذب می‏کنند و ضعیفان را گرفتار بلا و مصیبت می‏نمایند. و بر مردم قوی، با زور سلطه می‏یابند. اگر می‏خواستم کسی را به سبب سود و زیانش به کار گیرم، معاویه را بر شام می‏گماردم. در هر صورت اگر این نبود که حرص و آز آن دو بر من آشکار شده، نسبت‏به آنان نظر موافقی پیدا می‏کردم و ممکن بود از آنان‏در مناصب حکومت‏بهره ببرم.» (51)
امتیازجویان، یکی پس از دیگری به معاویه پیوستند و یا به گردآوری نیرو در برابر آن حضرت ایستادند:
به علی(ع) خبر دادند که گروهی از مردم مدینه به معاویه پیوسته‏اند. امام(ع) در این‏باره نامه‏ای به سهل‏بن حنیف انصاری، کارگزار خود در مدینه بدین شرح نوشت: «به من خبر رسیده که مردانی چند به معاویه پیوسته‏اند. از دست دادن اینان تو را غمگین نسازد. برای گمراهی آنان و تسلی قلب تو همین بس که آنان از هدایت و حق‏گریزان شده و به کور دلی و جهل شتاب گرفته‏اند. اینها اهل دنیا هستند و به سوی آن شتابان رفته‏اند. آنها عدل را شناخته و دیده‏اند و شنیده‏اند و فهمیده‏اند و دریافته‏اند که مردم از نگاه ما از جهت‏حق یکسانند، آن‏گاه به تبعیض و سوء استفاده روی آورده‏اند. نفرین باد بر اینان. به خدا اینان از ستم نگریخته و به عدل پناهنده نشده‏اند.» (52)
اشعث‏بن قیس کندی که کارگزار عثمان در آذربایجان بود، سالانه صدهزار درهم از خراج آذربایجان را دریافت می‏کرد. وی در زمان علی(ع) نیز، چنین انتظاری داشت که حضرت با آن مخالفت کرد و در نامه‏ای به او نوشت: «واعلم ان عملک لیس لک بطعمه ولکنه فی عنقک امانه.» (53)
بدان که حکومت طعمه‏ای برای رزق و خوراک تو نیست، بلکه امانت و سپرده‏ای در گردن توست.
یا عبدالله زمعه، کارگزار حضرت، درخواست‏سهم بیش‏تری از بیت‏المال کرد، حضرت نپذیرفت و فرمود: «ان هذا المال لیس لی ولالک وانما هی فی‏ء للمسلمین وجلب اسیافهم.» (54)
این مال، نه از آن من و نه از آن توست، بلکه از آن مسلمانان است و سبب جلب شمشیرهای آنان.

8. تکاثر
تکاثر (مال‏اندوزی، زیاده‏طلبی، تفاخر به ثروتمندی) و انباشته شدن ثروت در نزد گروهی خاص و محدود، نه تنها ضد عدالت و مانع اجرای آن است که ضد انسانیت است; چرا که انسان فزون خواه، جز به انباشتن ثروت به چیز دیگری نمی‏اندیشد. از این روی، در قرآن و روایات به عنوان پدیده‏ای ضد ارزشی و ویرانگر فضائل اخلاقی، از آن یاد شده است. (55) امام صادق(ع) در حدیث معروف لشگریان عقل و جهل، قوام (اعتدال) را از لشگریان عقل و مکاثره (فزون‏خواهی) را از سپاهیان جهل می‏شمارد (56) که جامعه را به سوی ضد ارزشها سوق می‏دهد و از پیروی عقل و دین‏باز می‏دارد. در جامعه‏ای که این پدیده وجود داشته باشد، ثروتهای کلان و زندگی مسرفانه در یک سوی، فقر و ناداری و حرمان در سوی دیگر.
حکومت اسلامی باید به گونه‏ای سیاستگذاری و برنامه‏ریزی کند که نتیجه آن به انباشت ثروت نینجامد. برابر نص صریح قرآن، خداوند پیامبر(ص) را موظف می‏کند ثروتهای عمومی را به گونه‏ای پخش کند که تنها در میان ثروتمندان رد و بدل نشود!
«ما افاء الله علی رسوله من اهل‏القری فلله وللرسول ولذی القربی والیتامی والمساکین وابن‏السبیل کی‏لایکون دولة بین الاغنیاء منکم.» (57)
آنچه را خداوند از اهل‏این آبادیها به رسولش بازگردانده است، از آن خدا و رسول و خویشاوندان او، یتیمان، مستمندان و در راه ماندگان است، تا این اموال دست‏به دست میان ثروتمندان شما نگردد.
آیه شریفه به یک اصل اساسی که مایه تعدیل ثروت است، اشاره می‏کند و آن این است که اموال و ثروتها نباید در دست گروهی محدود متمرکز باشد و دست‏به دست‏بگردد و در برابر گروهی فقیر و درمانده وجود داشته باشد. در اصل، وجود فقر و محرومیت در جامعه، نشانه ستم و بی‏عدالتی از سوی گروهی برگروه دیگر است.
امام حسن عسکری(ع) این حقیقت را چنین بازگو می‏کند: «اغنیاؤهم یسرقون زاد الفقرا.» (58)
توانگران جامعه، توشه و ثروت فقیران را می‏ربایند.
گروه ثروت‏اندوز و رفاه‏گرای بی‏درد، فقر را به جامعه بار می‏کنند. ثروت جامعه، باید همانند خون در پیکر جامعه در گردش باشد، اگر در یک جا جمع گردد و در نزد گروهی اندک درگردش باشد و دست‏به دست‏بگردد، حیات جامعه به خطر می‏افتد. مامون خلیفه عباسی از امام رضا(ع) درخواست کرد تا حدود و قوانین اسلام را به گونه‏ای فشرده، برای او بنویسد.
امام رضا(ع) در بخشی از آن نامه می‏نویسد: «... والبرائة ممن نفی الاخیار... وجعل الاموال دولة بین الاغنیاء.»
[از ایمان است] بیزاری جستن از کسانی که نیکان را از جامعه اسلامی تبعید کردند... و اموال مسلمانان را میان ثروت‏اندوزان به گردش درآوردند.
روایت، این نکته را بیان می‏کند که انباشته شدن ثروت در دست گروهی خاص، نشانه‏ای از حکومت طاغوتی و غیرالهی است. این‏گونه حکومتها، معیارهای درست را به کار نمی‏گیرند و اموال عمومی و ثروت جامعه را در دست‏شماری از ثروت‏اندوزان به جریان می‏اندازند و در بخش خصوصی می‏انبارند و بخش عمومی و مردم را از آن محروم می‏سازند.
شیوه حکومت اسلامی باید عکس این باشد. یعنی جریان ثروت به سود عموم باشد، نه شماری خاص. از این روی، امام علی(ع) ضمن شمارش بدعتها و فتنه‏هایی که باید از بین بروند، می‏فرماید: «... ولم‏اجعلها دولة بین الاغنیاء.» (60)
من اموال را میان ثروت‏اندوزان به گردش نینداختم.
بی‏گمان، هنگامی که دست‏به دست‏شدن ثروت جامعه در بین ثروت‏اندوزان، در قرآن و احادیث، ناشایست‏شمرده شد و در کلام امام رضا(ع) از عملکردهای حکومتهای طاغوتی و غیراسلامی به شمار آمد و بیزاری جستن از پدیدآورندگان این جریان غیر اسلامی تکلیف شد، می‏توان پی‏برد که خود این عمل و جریان از هر راه و با هر شیوه و به هر نامی که باشد و به دست هر کس که انجام گیرد، کاری است ناشایست و خلاف اسلام. هر برنامه و روشی که اموال را از عمومی بودن و بهره‏برداری عمومی به در آورد، و به سوی شماری اندک از خاصگان، اشراف و وابستگان قدرت سرازیر سازد، هیچ‏سازگاری با اسلام ندارد.
از سوی دیگر اسلام، برای ترازسازی ثروت، ابزارهای گوناگونی قرار داده است. به دست آوردن درآمد از راههایی چون ربا، غصب، رشوه، اختلاس، دزدی، بهره‏برداری نادرست از مقاطعه‏کاریها، دادوستدهای دولتی، فروش زمینهای موات و... را نامشروع می‏داند و با این‏گونه ثروت‏اندوزیها، به طور شدید و قهرآمیز برخورد می‏کند.
همچنین در هزینه کردن درآمدها، مسلمان آزاد نیست که هر چه به دست می‏آورد، در هر راه و به هرگونه که خواست هزینه کند. از هزینه کردن مال درراههای نامشروع و اسراف و تبذیر منع شده است.
افزون بر اینها، اسلام به مسلمانان دستور داده که مقداری از درآمد خود را از بابت‏خمس و زکات بپردازند و... این، غیر از مالیاتی است که حکومت اسلامی برای عمران و آبادانی شهرها، جنگ و آنچه به مصلحت اسلام و مسلمانان است از مسلمانان می‏گیرد.

9. آگاه نبودن از ابعاد عدالت اجتماعی
کسانی که عدالت و زوایای آن را به درستی نمی‏شناسند، و از عدالت اجتماعی تصور کامل و درستی ندارند، نمی‏توانند مجری عدالت‏باشند.
امام موسی کاظم(ع) می‏فرماید: «لایعدل الا من یحسن العدل.» (61)
عدالت را نمی‏تواند اجرا کند، مگر کسی که آن را به بهترین وجه بشناسند.
این روایت‏به گونه‏ای دیگر نیز معنی شده است: «عدالت را اجرا نتواند کرد، مگر کسی که آن را به بهترین وجه اجرا کرده باشد.» (62)
در این صورت، روایت‏بیانگر شرایط و وی‏یگیهای مجریان عدالت است; یعنی هر کسی نمی‏تواند مجری عدالت‏باشد، بلکه فرد و یا افرادی لازم است که از خود ضعف نشان ندهند تبعیض قائل نشوند و یا از مخالفان عدالت در هراس نیفتند.
ممکن است کسانی به اصل ضرورت اجرای عدل در جامعه، باور داشته باشند و به تلاش برای اجرای آن نیز بپردازند; ولی به درستی از زوایای آن آگاه نباشند و عدالت اجتماعی را در پدیدآوردن یکسری اصلاحات روبنایی خلاصه کنند و گمان برند که دستیابی به عدالت اجتماعی، کاری است آسان، از این روی، برای انجام آن، گام جدی فرا پیش ننهند.
کسی که فقر و سرمایه‏داری شکاف طبقاتی، افزون‏خواهی و... را از بازدارنده‏ها و مانعهای بزرگ و یاناسازگار با عدالت نشناسد، چگونه می‏تواند برای از بین بردن آنها برنامه‏ریزی کند.
در پایان این مقال، یادآوری این نکته بایسته است: اگر در دنیای امروز، که جولانگاه زورمندان و خودخواهان و افزون‏خواهان زراندوز است، به اجرای عدالت می‏اندیشیم، باید در راه آن با همه توان بکوشیم و با زورمندان و قدرتهای بزرگ دشمن عدالت درافتیم و مستضعفان جهان را در این حرکت‏بزرگ به یاری طلبیم.
تلاش برای برپایی عدالت اجتماعی، نیازمند همتی بلند، عزمی استوار وراسخ و اراده‏ای پولادین است و همپا و همراه این حرکت‏بزرگ، نیازمند پ‏یوهشهای علمی و تحقیقی و میدانی بسیار. این تلاشها و پژوهشهای همه‏جانبه، زمینه را برای دستیابی به عدالت اجتماعی، به خواست‏خدا، فراهم می‏آورد.

پی‏نوشتها:
1. «نهج‏البلاغه‏»، نامه /45.
2. «صحیفه نور»، مجموعه رهنمودهای امام خمینی، ج‏21/190، وزارت ارشاد اسلامی.
3. همان، ج‏20/128; ج‏21/187; ج‏17/218.
4. «طرفه‏ها»، اقبال یغمایی/69، انتشارات آفرین; روزنامه «کیهان‏»، سال 1377، شماره 16359/6.
5. امام صادق(ع) می‏فرماید: شیطان آدمی را گردهر چیز می‏گرداند، اگر گول نخورد، با مال در برابر او قرار می‏گیرد و از این راه او را گول می‏زند. ر. ک: «اصول کافی‏»، ج‏2/315، دارالتعارف، بیروت.
6. «شرح نهج‏البلاغه‏»، ابن ابی‏الحدید، ج‏2/1975، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
7. همان.
8. همان/198.
9. «نهج‏البلاغه‏»، صبحی صالح، ترجمه شهیدی، نامه‏53.
10. همان، خطبه‏136.
11. «شرح نهج‏البلاغه‏»، ابن الحدید، ج‏7/36 43.
12. «نهج‏البلاغه‏»، نامه‏41.
13. همان نامه/43.
14. همان، نامه/31.
15. همان، نامه/59.
16. «شرح نهج‏البلاغه‏»، ابن ابی‏الحدید، ج‏8/111. «الطبقات الکبری‏»، ابن‏سعد، ج‏3/345; ج‏7/127، دارصادر، بیروت; «کافی‏»، ج‏5/318.
17. «مستدرک الوسائل‏»، ج‏18/7.
18. «تهذیب الاحکام‏»، شیخ طوسی، ج‏6/226، «دار التعارف، بیروت; «کافی‏»، ج‏7/412; «وسائل الشیعه‏»، شیخ حر عاملی، ج‏18/155.
19. «مجموعه آثار»، استاد شهید مرتضی مطهری، ج‏18/246، صدرا.
20. «الغارات‏»، ابواسحاق ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال معروف به ابن‏هلال ثقفی، ترجمه آیتی/47، وزارت ارشاد اسلامی.
21. «الطبقات الکبری‏»، ج‏3/295، 304; شرح نهج‏البلاغه، ابن ابی الحدید، ج‏8/111; «تاریخ یعقوبی‏»، ج‏2/153 154، دار صادر، بیروت.
22. «نهج‏البلاغه‏»، خطبه‏3.
23. «شرح نهج‏البلاغه‏»، ابن ابی‏الحدید، ج‏1/198 199.
24. «شرح نهج‏البلاغه‏»، ابن الحدید، ج‏7/36 43.
25. همان /40 43.
26. «نهج‏البلاغه‏»، نامه‏58.
27. همان، نامه‏31.
28. همان، ترجمه شهیدی، کلمات قصار 476.
29. همان، خطبه 172.
30. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج‏97/96، مؤسسة الوفاء، بیروت.
31. «الطبقات الکبری‏»، ابن‏سعد، ج‏3/345; ج‏7/127; «شرح نهج‏البلاغه‏»، ابن‏الحدید، ج‏8/111.
32. «نهج‏البلاغه‏»، خطبه 3; «الغدیر»، علامه امینی /282 288، دار الکتب العربی.
33. «شرح نهج‏البلاغه‏»، ابن ابی‏الحدید، ج‏1/198.
34. «شرح نهج‏البلاغه‏»، ابن الحدید، ج‏1/199.
35. «الغدیر»، علامه امینی، ج‏8/286.
36. همان.
37. «شرح نهج‏البلاغه‏»، ابن الحدید، ج‏1/199.
38. همان/270.
39. همان، ج‏2/129.
40. «سیمای کارگزاران علی‏بن ابیطالب‏»، علی اکبر ذاکری، ج‏2/29، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم.
41. «تاریخ الامم والملوک‏»، جریر طبری، ج‏3/319.
42. «شرح نهج‏البلاغه‏»، ابن ابی‏الحدید، ج‏1/198.
43. «تاریخ یعقوبی‏»، ج‏2/168.
44. «شرح نهج‏البلاغه‏»، ابن ابی‏الحدید، ج‏1/199.
45. «الغدیر»، ج‏8/282 286.
46. «الغدیر»، علامه امینی، ج‏8/283.
47. همان، ج‏8/284.
48. «نهج‏البلاغه‏»، خطبه‏163.
49. «شرح نهج‏البلاغه‏»، ابن ابی‏الحدید، ج‏11/17.
50. «اصول کافی‏»، ج‏8/360.
51. «سیمای کارگزاران‏»، ج‏2/277، به نقل از «الامامه والسیاسه‏»، ج‏1/52.
52. «نهج‏البلاغه‏»، نامه 70.
53. همان، نامه 5.
54. همان، خطبه/223.
55. سوره «توبه‏»، آیه 34، 35; «بحارالانوار»، ج‏47/119. گروهی از خراسان نزد امام صادق رفتند. امام به آنان فرمود: «من جمع مالا یحرسه عذبه الله علی مقداره‏».
آنان گفتند: به فارسی بفرمایید که ما عربی نمی‏دانیم.
آن حضرت فرمود: هر کس درم اندوزد جایش دوزخ باشد.
56. «اصول کافی‏»، ج‏1/22.
57. سوره «حشر»، آیه 7.
58. «مستدرک الوسائل‏»، ج‏11/380.
59. «عیون اخبار الرضا»، شیخ صدوق، ج‏2/126، کتابفروشی طوس.
60. «کافی‏»، ج‏8/61.
61. «اصول کافی‏»، ج‏1/542.
62. «جامعه سازی قرآنی‏»، محمد رضا حکیمی‏167، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

منبع: / فصلنامه / حوزه / شماره 99
نویسنده : محمدصادق مزینانى

نظر شما