درباره اخلاق نقد
انتقاد از پایههای پیشرفت علوم و جوامع است. نمیتوان باب انتقاد را به بهانه حفظ احترام بست و انتظار پیشرفت داشت، نمیتوان در مقابل سنت انتقاد صفآرایی کرد و انتظار تولید علم داشت. در ضرورت نقد همین بس که بسیاری از پیشرفتها، حاصل نقد بوده است. اما چه باید کرد که هم این رکن رکین را در جامعه نهادینه و هم احترام و بزرگی صاحبان عقاید را حفظ کرد؟ به نظر میآید رسیدن به چنین هدفی حاصل نمیشود مگر با نهادینهسازی اخلاق انتقاد در فردفرد جامعه.
مرز میان نقد و تخریب
برای درک علت مخالفت با نهادینهسازی نقد ابتدا باید مفهوم نقد را بدانیم. نقد یعنی «داوری خردهگیرانه درباره اثری.» با درک این تعریف شرایط نقد نیز روشن خواهد شد و وقتی شرایط آن مشخص شود منتقد خواهد فهمید چگونه از افتادن در ورطه تخریب رهایی یابد.
اگر با دقت به واژگان تعریف نگاه کنیم یک کلمه کلیدی در آن میبینیم که اگر این کلمه را حذف کنیم به یقین وارد حیطه تخریب خواهیم شد. کلمه داوری به این معناست که اگر شرایط داوری را نداشته باشیم یا رعایت نکنیم نمیتوانیم به آن نقد بگوییم. یکی از بدیهیترین شرایط داوری عدالت و انصاف است. منتقد باید عدالت را در نقد خود لحاظ کرده و پیرامون انتقاد خود تحقیق و تفحص کند تا مبادا با انتقاد بیجا موجب زایل شدن آثار مطلب گوینده و نویسنده شود. از شتابزدگی پرهیز کند. از نقد شخصیت اثر پرهیز کند. خود را ملزم کند به حفظ ادب و احترام و از استخدام کلمات خارج از شان صاحب اثر اجتناب کند. اینها همه مطالبی است که از واژه داوری و عدالت و انصافی که تحت آن نهفته است میتوان فهمید.
واژه دیگر که در تعریف نقد از آن استفاده شده واژه «خردهگیرانه» است. شاید در نگاه ابتدایی به تعریف چنین برداشت شود که خردهگیرانه بودن خارج از اخلاق و موجب بیاحترامی است. در حالی که اینچنین نیست و به قرینه واژه داوری میتوان چنین دریافت که منظور از خردهگیرانه به هیچوجه بهکارگیری عصبانیت و پرخاش نیست. بلکه مقصود از بهکارگیری این واژه پرهیز از تعریف و تمجید به جای نقد است. باید توجه داشت که برای پرهیز از بیاخلاقی نباید خود را به حیطه تمجید و تعریف بیندازیم که قطعا تعریف و تمجید اگرچه از شیرینی خاصی برخوردار است، اما به هیچوجه به صاحب اثر کمک نخواهد کرد و چه بسا باعث تثبیت انحرافات و اشتباهات او شود.
مخالفان نقد چه میگویند؟
بهطور کلی دو گروه با نقد مخالفند. اولین گروه کسانیاند که به اخلاقیات پایبندند و از همین جهت با نقد و انتقاد مخالفند، چراکه از مرز نقد و تخریب آگاهند و برای اینکه به دام تخریب نیفتند عطای نقد را به لقایش بخشیدهاند. گروه دوم کسانی هستند که از مسوولیتپذیری بیزارند و برای پاسخگویی ارزشی قائل نیستند و برای فرار از آن توجیههای مختلفی میتراشند. اول آنکه میگویند «اگر راهحلی نداری انتقاد مکن» و دوم آنکه «اگر متخصص این فن یا علم نیستی انتقاد مکن» که هر دو باطل است. اولی باطل است زیرا تشخیص نقص و ارائه درمان دو مهارت متفاوت است. بهطور مثال یک راننده به علت کثرت استفاده از اتومبیل میتواند به راحتی عیب و نقص وسیله نقلیه را تشخیص دهد، اما به دلیل تفاوت مهارت یافتن نقص و ارائه راهحل هیچ تعمیرکاری به راننده نخواهد گفت تو که راهحل تعمیر آن را نداری حق نداری ماشین خود را نزد ما بیاوری یا چون نمیدانی چگونه تعمیر میشود پس ساکت باش. به عبارت بهتر ندادن راهحل هیچ نقصی بر منتقد نیست، بلکه ارائه راهحل وظیفه صاحب اثر و متخصصان است.
دومین قول باطل است، زیرا این بدان معنا نیست که اگر غیرمتخصص به مطلبی انتقاد کرد میتوان نادیده گرفت بلکه این سخن ناظر به این نکته ظریف است که هنگام داوری باید علم کافی داشت تا با رای سبک و غیرعلمی باعث کسر شان خود منتقد نشود. به عبارت بهتر این مطلب ناظر به وظیفه و شرایط خود منتقد است و هیچ حقی را بر دیگران ثابت نمیکند. کافی است ما به همه متذکر شویم که: «یا ایها الذین امنوا اتقوا الله و قولوا قولا سدیدا؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا بترسید و سخن درست بگویید.»
بدین صورت همه خود را ملزم خواهند کرد پیرامون انتقاد خود خوب تحقیق کنند و اگر از صحت آن اطمینان لازم را کسب کردند انتقاد خود را بیان کنند.
منبع: / روزنامه / فرهیختگان ۱۳۸۸/۱۰/۱۸
نظر شما