موضوع : پژوهش | مقاله

مهارت نقد شدن


نوشتار حاضر، متن گفت و گوی باشگاه اندیشه با دکتر «سیدحسن اسلامی»، استاد دانشگاه و عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، درباره اخلاق نقد است.


* جامعه ایران طی سالیان گذشته در بُعد سیاسی و اجتماعی و بَعد خیلی ریشه‌ای تر در بُعد فرهنگی با معضلی مواجه شده است به نام نقد. در حوزه سیاسی در یک سال گذشته اتفاقاتی رخ داده است و هیچ‌کس اطلاعات درستی ارایه نمی دهد و هر چه هست هجمه هست و کوبیدن. در حوزه نظر و اندیشه هم کمابیش با این اندیشه‌ها دست به گریبان هستیم. روشنگران و متفکران ما و اساتید دانشگاه دیده ما هنوز به رویکرد مثبت نقد نگاه نمی‌کنند و نقد را زیر سؤال بردن و منفی می‌دانند. نقد کردن هنوز نقد افراد تبلور می‌شود نه نقد تفکر. از این رو اولین سؤال من این است که شاکله یک نقد منصفانه چیست؟ البته با این رویکرد که یک نگاه کاربردی هم بتوانید به ما ارائه دهید که قابل استفاده نیز باشد؟
- اسلامی: در مورد نقد ما باید چند واقعیت را بپذیریم. یکی این‌که نقد تلخ است و تقریباً تا به حال هیچ نوش‌دارویی برای درمان این تلخی ساخته نشده و در دهه‌های آینده نیز به نظر می‌آید نتوان آن را ساخت. این یک واقعیت است که ما معمولاً به لحاظ روانشناختی، هنگامی‌که نقدی متوجه ما می‌شود، احساس ناامنی می‌کنیم و احساس می‌کنیم موقعیت و شخصیت و حیثیتمان به خطر افتاده است و این احساس خطر معمولاً انسان را به فعالیتی بر می‌انگیزد که به اصطلاح روانشناسان می‌گویند پدیده بجنگ و بگریز. یک همچنین حالتی ما را از آرامشی که لازمه تحمل ورزیدن، فکر کردن و پاسخ درست دادن است باز می‌دارد.
دومین واقعیت در مورد نقد آن است که از نقد گریزی نیست. یعنی ما هیچ راهی نداریم که جلوی نقد دیگران را بگیریم. خواه ناخواه همواره کسانی هستند که با فکر و نظر و مقاله من و یا با موضع من مخالفند و نقد خواهند کرد.
و اما سومین واقعیت که باید آن را بپذیریم آن است که نقد در واقع حق هر کسی است. به این معنا که هنگامی‌که من نظری دادم و رفتاری کردم، این رفتار و نظر من، بازتابی بیرونی پیدا کرد، بازتاب عمومی پیدا کرد، هر کس که از رفتار و نظر من متأثر می‌شود و یا مستقیم و غیرمستقیم مخاطب رفتار و یا نظر من قرار می‌گیرد حق دارد درباره نظر داوری کند.
نکته‌ای که وجود دارد که هر چند که الآن نمی‌توان به طور دقیق و کامل، به خصوص با این‌که مرزهای خصوصی و عمومی به هم ریخته شده است، بین فضای عمومی و فضای خصوصی، تفکیک کرد. اما در مجموع می‌توانیم بین حوزه خصوصی و حوزه عمومی تفاوت بگذاریم. من در حوزه خصوصی خودم، هر رفتاری که بکنم به خودم و خدای خودم مربوط است. این در حوزه خصوصی و اگر کسی بخواهد سر از کار من دربیاورد به لحاظ اخلاقی نامش تجسس، عیب‌جویی و فضولی در کار دیگران و ... تلقی می‌شود. یعنی اگر من در خانه خودم نشستم و در خانه را بستم و در خانه رفتار خاصی از من سر زد کسی حق ندارد در مورد این رفتار من، نقد و داوری و اظهارنظر کند. این یک امر خصوصی است. اما آن رفتاری که من بیرون از خانه و در فضای عمومی انجام می‌دهم در مقام سخنرانی و یا کتابی و مقاله‌ای می‌نویسم و در آن نظری را بیان می‌کنم در واقع با این مقاله و سخنرانی و رفتار، من هر انسانی را که بالقوه می‌تواند مخاطب گفتارم باشد، مورد خطاب قرار می‌دهم. در نتیجه این شخص حق دارد که درباره سخن و رفتار و موضع من داوری کند و این داوری گاهی وقت ها به سود من است و گاهی وقتها به زیان من. اگر به سود من باشد یعنی من بپسندم، می‌شود تعریف و تمجید؛ اگر نپسندم، می‌شود نقد. هیچ راهی برای گریز از نقد وجود ندارد. بدین معنا ما با توجه با این سه واقعیت همواره با نقد مواجهیم و هیچ راه گریزی از نقد نداریم. اما متأسفانه به دلایل متعددی از جمله نداشتن سواد انتقادی، تربیت اخلاقی، شناخت عقلانی، قدرت تحلیل مسائل و حب و بغض ها و ضعف‌های شخصیتی، حقارت‌ها و ... معمولاً این نقد که حق من است عملاً آلوده می‌شود به حربه‌ای و دشنه‌ای برای زخم زدن به دیگران و یا دفاع کردن از موقعیت خود و چیزهایی از این قبیل. این جاست که معمولاً نقدها، نقدهای آلوده‌ای هستند و نقد جامع و کامل و پاک و منصفانه‌ای نیست و ما به جای این‌که بکوشیم درباره نقد و تقسیم‌بندی‌های نقد، خیلی وقت صرف کنیم، باید بکوشیم به نقد درست برسیم.
نقد منصفانه، نقدی است که جامعه علمی و فرهنگی ما آن را می‌‌پسندد و از آن استقبال می‌کند.

* ما برای این‌که به سواد نقد و یا فاکتورهایی که برشمردید برسیم باید چه کنیم؟ این موارد اکتسابی است یا ذاتی؟
- اسلامی: قطعاً منطق اخلاق و منطق دینداری اقتضا می‌کند که این مسائل را اکتسابی بدانیم نه ذاتی. آدم هایی هستند که مهارت هایی بلدند و ظرافت هایی دارند که این نقدها را خیلی خوب منتقل کنند. اما به نظر من تمام این ها اکتسابی هستند. یعنی ما نیازمند سوادآموزی هستیم، همان گونه که می‌توانیم بیاموزیم، بخوانیم و بنویسیم، باید بیاموزیم انتقاد کنیم و این سوادآموزی در عرصه انتقاد، نیازمند مهارت ها و توانمندی هایی است که این توانایی ها را باید از کودکی در خودمان و فرزندانمان و جامعه خودمان نهادینه کنیم تا به سطح کلان برسیم. یعنی در واقع، وقتی ما با این‌ مواردی که اشاره کردید در طی سال گذشته تا این جا مواجهیم، در واقع بازتاب خیلی از مسایل فرهنگی جامعه ما است نه این‌که یک امر خلق الساعه، ساده و سطحی باشد، بلکه ریشه‌دار است و جامعه ما در مجموع نسبت به نقد خیلی تحمل ندارد. اما چه کار کنیم تا به این نقد برسیم. در واقع ما باید 2، 3 تا کار انجام دهیم. یکی ظرفیت‌پذیری نقد را در مقامی که مورد نقد واقع می‌شویم در خودمان افزایش دهیم. یعنی هنگامی‌که مرا نقد می‌کنند من باید بیاموزم ظرفیت‌پذیری را در نقد افزایش دهم. از آن طرف هنگامی‌که من می‌خواهم دیگری را نقد کنم باید این مهارت را بیاموزم که هنرمندانه نقد کنم. یعنی این دو مهارت باید پایاپای و متناسب با هم رشد کنند. همچنین ما نیازمند اخلاقیات نقد هستیم. من به اجماع در مورد این 3 نکته صحبت خواهم کرد.
اولین مسأله در مورد ظرفیت نقد است که من باید بیاموزم ظرفیت‌پذیری نقد را در خودم افزایش دهم. به این گونه که تمرین کنم، تلقین کنم و این نکته را باور کنم که نقد من لزوماً نفی من نیست. خیلی وقت ها ممکن است کسی موضع مرا نقد کند، سخن من را نقد کند، رفتار مرا نقد کند اما این نقدهایی که متوجه بخشی از رفتار و گفتار و کردار من می‌شود، نقد کل وجود من نیست؛ پس نقد را نفی ندانیم. نقد صرفاً جمله‌ای است که متوجه یک رفتار، یک موضع و یک کردار شده باشد. بنابراین، یک مقدار لازم است سعه صدر داشته باشیم که برخی افراد آن را دارند و به راحتی اگر دشنام هم به آن ها داده می‌شود می‌پذیرند. در وصف مؤمنین در سوره فرقان داریم: «و اذا مروا به لغو مروا کراماً»: مؤمنان هنگامی‌که سخن لغوی می‌شنوند کریمانه رد می‌شوند. یا داریم: «و اذا خاتمهم الجاهلون قالوا سلاما»: هنگامی‌که جاهلان آن ها را مورد خطاب قرار می‌دهند با سلام و ایمنی پاسخ می‌دهند. خیلی راحت با مسأله برخورد می‌کنند.
دومین نکته در مورد ظرفیت‌پذیری نقد آن است که هنگامی‌که نقدی متوجه من می‌شود از دو صورت خارج نیست. یا این‌که این نقد واقعاً به افکار من وارد است یا زاده یک سوءتفاهم است. در هر دو صورت من باید پذیرای نقد باشم. اگر این نقد نسبت به رفتار من واقعاً وارد باشد، راه درست این است که من رفتارم، موضعم و سخنم را اصلاح کنم و مقاله‌ام را اصلاح کنم. اگر ادعایی کنم در خارج چنین اتفاقی افتاده است و کسی گفت به شهادت این منابع چنین اتفاقی رخ نداده، من باید نظرم را اصلاح کنم و مقاومت، معنایی ندارد. اگر هم نقد وارد نیست، زاده سوءتفاهم است. مثلاً من گفتم خواننده من، شنونده من متوجه نشده است یا عامدانه و عالمانه و مغرضانه دارد سخن مرا خراب می‌کند. در این جا نیز اگر سوءتفاهم است در واقع نقد من نشان می‌دهد که یک اتفاقی رخ داده و یک هشداری به من می‌دهد که سخن من بد فهمیده شده است. مناسب ترین رفتار این است که من بکوشم این سوءتفاهم را برطرف کنم و اگر هم زاده غرض باشد اولاً نکته این است که من از کجا می‌دانم زاده غرض است؟ ما معمولاً نمی‌توانیم انگیزه انسان ها را به سادگی کشف کنیم. انسان ها به دلایل متعددی دست به کار می‌زنند. یعنی گاهی وقت ها انگیزه‌ها چنان در هم تنیده می‌شوند که خود شخص فاعل هم متوجه نمی‌شود که انگیزه‌اش چیست؟ نفس انسان، خیلی پیچیده است و به سادگی نمی‌توان نقبی زد و انگیزه‌های شخصی را شناسایی کرد و انگشت بر روی آن گذاشت.
نکته دیگر آن که به فرض هم اگر فردی با غرض و مرض برود و نشان دهد در نوشته‌ها و مقاله‌های من 25 خطای مسلم نگارشی وجود دارد این آدم با غرض این کار را کرده و دشمن من است. یعنی در واقع می‌خواهد حیثیت مرا لکه‌دار کند. همه این ها به جای خود، با این حال دلیل نمی‌شود که این 25 خطا رخ نداده است، حالا این آدم به هر انگیزه‌ای این کار را انجام داده، بالاخره نشان داده است که خطا وجود دارد. مانند همسایه‌ای که از روی دشمنی همسایه خود را که مواد مخدر خرید و فروش می‌کند، لو دهد. قاضی نمی‌تواند بگوید که این همسایه در شهادتش غرض داشته پس این موادمخدر فروشی او اشکالی ندارد، نه این‌طور نیست. خطایی رخ داده است و این خطا باید اصلاح شود.
اما در مورد انتقاد کردن، ما باید مهارت انتقادی را در خودمان پرورش دهیم. یعنی بدانیم که لزوماً درست گفتن یک سخن و سخن درست گفتن، مستلزم درشت گفتن نیست. همان داستان بشین و بتمرگ و بفرماست! من می‌توانم هر مطلبی را که به نظرم می‌رسد بیان کنم، ولی نحوه بیانش خیلی مهم است. من حق دارم نظر خودم را درباره رفتار شما بیان کنم، اما حق ندارم از هر شیوه‌ای استفاده کنم. قرآن کریم در واقع آیین ‌اخلاق ما است. در جایی خداوند هنگامی‌که موسی و هارون را مبعوث می‌کند و به آن ها می‌گوید بروید سراغ فرعون و با او سخن بگویید. میفرماید: «با او به نرمی سخن بگویید، شاید پند بگیرد و یا بترسد.»
جالب است در کتاب های تاریخی آمده است که فردی پیش مأمون می‌رود و با درشتی به او اشکال می گیرد و بر او پرخاش می کند و مأمون می گوید: ببین نه تو از حضرت موسی بالاتری و نه من از فرعون بدترم. خداوند به موسی گفت با فرعون این‌گونه سخن بگو. تو چرا با من این‌گونه سخن می‌گویی؟
این نکته متأسفانه هنوز در ادبیات انتقادی ما جا نیفتاده است. در کشور ما در سطوح مختلف، هنگامی‌که نقدی صورت می‌گیرد با فرض این‌که نقد حق باشد، معمولاً از زبان پیراسته و پاکیزه و زبانی استفاده نمی‌شود که در جهت اعتلای فرهنگ انتقادی و اصلاح آن باشد. معمولاً زبان ها، زبان های هتاکانه و پرخاش گرانه و تند و خشنی است که نتیجه مطلوبی هم به بار نمی‌آورد.

* فرهنگ نقدپذیری در افراد جامعه ما چه عوام و چه فیلم سازان و دانشگاهیان و روشنفکران ما و... وجود ندارد. همان طور که می‌دانیم نقد در میان فرهنگیان، روشنفکران و افرادی که سرشان در کتاب است بیشتر است که این ها اثرشان را در عرصه سیاست و جامعه به این صورت نشان می‌دهند. حالا به نظر شما جامعه‌شناسی نقد در ایران چگونه است؟ باید رجوع کرد به فرهنگ عمومی و فرهنگ پایه یا نه؟ باید از کجا شروع کرد تا نقاط ضعف را ترمیم کنیم؟
- اسلامی: این کار جامعه‌شناسان است که مشخص کنند از کجا باید شروع کرد ولی هر کسی باید از یک عرصه‌ای شروع کند. به نظر من باید از مدارس ابتدایی شروع کرد. یعنی نکته‌ای که در قرآن در سوره شعرا هم به آن تأکید شده است؛ هنگامی‌که خداوند به پیامبرش دستور می‌دهد که به مؤمنان احترام بگذار و فروتنی کن و اگر مؤمنان نافرمانی کردند بگو از رفتارتان من بیزار هستم.
بعد مفسران می‌گویند، ببینید در این جا به پیامبر نمی‌گوید اگر مؤمنان نافرمانی کردند بگو از شما متنفرم بلکه بگو از رفتارتان متنفرم. یعنی تعلیم می‌دهد در هنگام نقد، فرد را از رفتارش جدا کنیم. این یک گام کوچکی است که حتی در مدارس هم معلم باید به دانش‌آموز بگوید: تو دانش‌آموز خوبی هستی ولی مشقت را بد نوشتی. نگوید تو بدی و تنبلی و مشقت هم بد است! آموزش این تکنیک را باید از ابتدا در خانواده آغاز کنیم و همین طور در جامعه گسترش یابد. تا جایی که این امر در جامعه جا بیفتد که نقد کردن رفتاری فرد، نفی فرد نیست.

* بین تفکر و نقد رابطه‌ای وجود دارد که به نظر می‌رسد رابطه مستحکمی هم باشد. گشودن باب نقد، زمینه اندیشیدن است یا بالعکس؟ در این زمینه توضیحاتی ارائه دهید.
- اسلامی: نقد گاهی اوقات زاده یک عکس‌العمل عاطفی و هیجانی است که این منطقاً نقد نیست. در واقع نقد هم نتیجه تفکر است و هم عامل تفکر است. یعنی هنگامی‌که ما مقاله‌ای را می‌خوانیم یا فیلمی را می‌بینیم فقط به آن خیره می‌شویم و ذهن خشک شده و فرد تحت تأثیر حوادث فیلم است و زمانی که از این حالت عاطفی بیرون می‌آید، ممکن است هیجان‌زده هم شود. مثلاً کف بزند و تشویق کند. اما وقتی که از این حالت فاصله گرفت و به حوادث و بازی ها و فیلمنامه تفکر می‌کند، می‌تواند آن را نقد کند. یعنی تا زمانی‌که فرد تفکر نکند نمی‌تواند نقد کند. همیشه نقد مستلزم یک نوع فاصله گرفتن است. لذا افراد عصبانی نمی‌توانند ناقدان خوبی باشند؛ زیرا با بحث درگیر هستند. و یا کسانی که به یک فرد علاقه دارند نمی‌توانند ناقدان خوبی باشند؛ زیرا به لحاظ عاطفی درگیر هستند. همانطوری‌که یک پزشک، زمانی می‌تواند درمان‌گر خوبی باشد که از بیمار خود فاصله بگیرد و به جای اشک ریختن، تفکر کند که بیمار به چه چیزی نیاز دارد.

* «نقد ملتزم» یعنی چه؟
- اسلامی: تعبیر نقد ملتزم به ادبیات ملتزم برمی‌گردد که از طریق سارتر وارد فرهنگ اندیشه ورزی شده است. هنرمندان معتقدند ادبیات باید فارغ از هر نوع تعهدی باشد. سارتر می‌گوید باید ادبیات با تعهد باشد و نقد منطقاً ملتزم است و یک التزامی دارد که ممکن است فرد نسبت به خود التزام داشته باشد یا به جامعه و یا دین التزام داشته باشد. التزام در نقد نهفته است. ممکن است نقد عادت شود و این اصلاً خوب نیست. ناقد نباید از روی عادت نقد کند، بلکه باید جهت‌دار و معنی‌دار که داری التزام است نقد کند. به عنوان مثال، من معتقدم در حوزه مطالعاتی خود، آثاری که منتشر می‌شود را مطالعه کنم و اگر در آن ها اشکالی ببینم حتماً مورد نقد قرار دهم. یعنی التزام دارم که آثار نادرست در حوزه کاری خود را نقد کنم و یا آثار خوب را معرفی کنم. به این معنا نقد باید ملتزم باشد.

* آیا نقد اصالت دارد؟
- اسلامی: بله، در واقع، نقد لازمه تفکر انسان است و ریشه در تفکر دارد. انسان ماهیتاً موجود متفکری است و می‌اندیشد و این اندیشیدن مستلزم داوری است. این داوری گاهی به سود چیزی، گاهی به زیان چیزی، گاهی در دفاع از چیزی و گاهی در نقد و رد کردن چیزی است. به طور مثال در قرآن کریم آمده است که حضرت موسی نزدیک یکی از بندگان خدا می‌رود که در ادبیات دینی ما می‌گویند آن فرد خضر بوده است و از او می‌پرسد: آیا اجازه می‌دهید من از شما پیروی کنم و به من بیاموزی علوم الهی را؟ آن شخص می‌گوید: تو نمی‌توانی و طاقت صبر با من بودن را نداری. حضرت موسی می‌فرماید: من قول می‌دهم که صبر کنم و نافرمانی هم نکنم. آن ها وارد کشتی می شوند و آن فرد کشتی را سوراخ می‌کند. موسی اعتراض می‌کند که کار نادرستی انجام دادی در واقع نقد می‌کند. آن فرد می‌گوید مگر قول ندادی صبر کنی و موسی معذرت‌خواهی می‌کند. این مسأله سه بار تکرار می‌شود و هر بار حضرت موسی اعتراض می‌کند با این‌که قول داده بود و با این‌که پیشاپیش می‌دانست که این شخص عبد صالح خدا است و خداوند فرموده به نزد او برود، ولی انسان این‌گونه است. مفسران گفته‌اند: اگر موسی تا روز قیامت با این عبد صالح می‌رفت همین‌طور به اعتراض ادامه می‌داد. انسان تا رفتاری را متوجه نشود و تا زمانی‌که منطق کاری را نفهمد، اعتراض می‌کند و اگر این اعتراض در کانال درستی باشد نقد درستی خواهد بود.

 

منبع: / سایت / باشگاه اندیشه ۱۳۸۹/۰۷/۱۲
گفت و گو شونده : سید حسن اسلامی
گفت و گو کننده : سعید بابایی

نظر شما