نظریه های فلاسفه و متکلمان در کیفیت جاودانگی آدمیان
مطالب پیش رو خلاصه ای از مقاله جناب آقای امیر دیوانی در شماره 6-5 فصلنامه پژوهش های فلسفی ـ کلامی از انتشارات دانشگاه قم پیرامون هویت شخصی و نظریه های جاودانگی است که به دلیل بحث مفید علمی پیرامون مسئله معاد جسمانی ارائه میگردد.
موضوع این نوشتار بررسی نظریه های ارائه شده از طرف دانشمندان مسلمان درباره کیفیت جاودانگی آدمیان، با در نظر داشتن مسأله هویت شخصی است. سئوال مهمی که مطرح است این است که: به چه ملاکی شخص«الف» همان فرد بیست سال پیش است؟ از طرفی چه رابطه و نسبتی میان هویت شخصی و جاودانگی آدمیان وجود دارد؟
بنابر قول به جاودانگی آدمیان، باید همان چیزی که واقعیت فرد انسانی است و او خود را به آن واقعیت میشناسد بعد از مرگ حفظ شود. اختلاف دیدگاه ها درباره«حقیقت آدمی» را از آن جهت که در بحث جاودانگی تأثیر مستقیم دارد میتوان چنین تلخیص کرد:
1ـ دیدگاه هایی که انسان موجود در دنیا را موجودی تک ساحتی دانسته حقیقت آدمی را بدن وی میدانند. دیدگاه یاد شده معتقد است که اوصاف نفسانی آدمی متکی بر اوصاف جسمانی و تابع آنهاست و ویژگی های نفسانی را ویژگی های فیزیکی و جسمانی معین میکنند.
2ـ دیدگاه هایی که انسان موجود در دنیا را موجودی دو ساحتی میدانند. بر اساس این دیدگاه آدمی ساحتی جسمانی و ساحتی بری از جسم مادی و مجرد از آن دارد. این گروه در عین پذیرش ثنویت اوصافی، ثنویت جوهری را نیز ضروری میدانند. منظور از ثنویت جوهری این است که هر یک از این دو ساحت، هر چند با یکدیگر آمیخته و در ارتباطند اما میتوانند بدون دیگری باقی باشند. پیروان این نظریه در عین اشتراک در امر یاد شده به دو گروه تقسیم میشوند: گروهی که حقیقت آدمی را ساحت غیر جسمانی وی قلمداد میکنند و کسانی که حقیقت آدمی را مجموعه نفس و بدن میدانند.
نظریه رستاخیز ابدان
طرفداران این نظریه معتقدند: پس از مرگ، بدن آدمی که تمام حقیقت اوست تجزیه و متلاشی شده، از میان میرود، اما در قیامت، خداوند این بدن را از زمین بر میانگیزد. متکلمانی که به این نظریه دل بسته اند، میگویند: مشار الیه کلمة من همین بدن است و دیگر هیچ. ایشان اجزاء بدن را به اصلی و فرعی تقسیم میکنند. اجزایی که همیشه در طول زندگی دنیوی بدون تغییرند و حیات آدمی بدان ها مستند است اجزای اصلی و اجزایی که نه تنها حیات شخص بر آن ها متوقف نیست، بلکه خود آن اجزا هم قابل دوام نیست، اجزای فرعی نامیده میشوند. در نزد عده ای از این متکلمان منظور از بدن، همان اجزای اصلی است که شأن آن این است که به حس میایند، هر چند محسوس بالفعل نباشند، البته متکلمان یاد شده در تعیین اجزای اصلی بدن با هم اختلاف نظر دارند. به نظر میرسد که عموم انسان ها معنائی که از جاودانگی میفهمند همین نظریه رستاخیز ابدان است. مردم زمان نزول وحی هم همین دریافت را با عملکرد خود اعلام میکردند و پیامبران آن ها را در این فهم تخطئه نمیکردند. خداوند متعال در قرآن کریم ایه 78 ـ 79 سوره یس میفرماید:
و ضَرَبَ لَنا مَثلاً و نَسی خلقهُ، قال من یحی العظام و هی رمیم. قل یحییها الذی انشأها اوّل مرّه و هو بکل خلق علیمٌ.
در این ایه، پاسخ خداوند نشان میدهد که اشکال فرد مذکور، در تعیین فاعل چنین امر عظیمی است و خداوند وی را به فاعلی تذکر میدهد که اصل حیات اولیه مستند به اوست. متکلمانی که نظریه رستاخیز ابدان را قبول دارند. در این مسئله اساسی اختلاف نظر دارند که ایا اعادة معدوم ممکن است یا نه؟ در این رابطه پاسخ دهندگان دو دسته اند: دسته ای برآنند که اساساً چیزی از مشخصات بدن که هویت شخص بر دوش آنست، از میان نمیرود؛ لذا برای تصحیح نظریه رستاخیز ابدان نیاز به پذیرش قول محال اعاده معدوم نیستند. دستة دیگر بر این باورند که: چون مشخصات هر بدنی پس از مرگ آن از میان میرود تصحیح جاودانگی و معاد جسمانی بر عهدة صحت و امکان اعاده معدوم است.
نظریه عود روح به عالم مجردات
پس از مرگ، بدن شخص فرو میپاشد، اما جوهر غیر جسمانی او به نام روح برای همیشه در جهان غیر مادی به زندگی خود ادامه میدهد. بنابراین جاودانگی، روحانی خواهد بود نه جسمانی. این گروه روح را از سنخ جسمانیت نمیدانند و قائل به تجرد روحند. شاید بتوان پایه گذار این نظریه را افلاطون(در رساله فایدون و غیره...) نامید. او میگوید: در هنگام مرگ، روح به عالمی باز میگردد که پیش از تعلق بدن، در آن به سر میبرده است. ذکر این نکته خالی از لطف نیست که: هیچ یک از فلاسفة شاخص فلسفه اسلامی مثل فارابی، بوعلی، سهروردی، میرداماد و ملاصدرا به وجود روح جزئی پیش از بدن قائل نیستند؛ یعنی بر خلاف افلاطون، وجودی را برای روح قبل از دنیا نمیپذیرند، هر چند فیلسوفانی نظیر قطب الدین شیرازی ادعای افلاطون را مطابق ادله دینی میداند. حال طبق این قول، باید دید که اگر ملاک این همانی یک فرد انسانی در دو مقطع دنیا و پس از دنیا و بلکه مقطع پیش از دنیا، روح باشد باید دید که روح پیش از دنیا چه ویژگی هایی دارد که فقط مختص به اوست و هیچ ربط و سنخیتی با بدن ندارد.
نظریة عود ارواح به ابدان
پس از مرگ، بدن شخص تجزیه شده از میان میرود، ولی روح او، که هیچ گونه تعلقی به بدن بازمانده ندارد، در جهانی غیر جسمانی به صورت نا متجسد به حیات خود ادامه میدهد و سپس در برهة قیامت، خداوند با بازسازی ابدان خاکی، ارواح را بدان ها باز میگرداند. فیلسوف شاخصی که در میان فلاسفه طرفدار این نظریه است، ابن سینا است. این نظریه به طور عمده در کتاب نفس شفاء و انماطی از کتاب اشارات و تنبیهات آمده است. سمت و سوی تلاش های فلسفی ابن سینا، وی را به جاودانگی نفس انسانی میکشاند، اما سئوالی که مطرح است این است که ایا در قضیه جاودانگی، بدن آدمی را همراهی میکند یا نه؟ ابن سینا از نظر ادله فلسفی قادر به اثبات جاودانگی بدن جسمانی نیست هر چند آن را به عنوان قول صادق مصدق پیامبراکرم (ص) میپذیرد. اما این که به چه دلیل ابن سینا خود را از اثبات معاد جسمانی عاجز میداند؟ باید در مشکلاتی که در سیستم فلسفی ابن سینا در باب جاودانگی جسمانی مینماید جستجو کرد که عبارتند از: امکان و تحقق تناسخ و اجتماعی دو نفس در بدن واحد، که هیچ کدام با اصول فلسفی مشائی سازگاری ندارند.
نظریة روح و بدن مثالی
پیروان این نظریه معتقدند که پس از مرگ بدن جسمانی خاکی، روح با بدن مثالی یا بدن به کمال رسیده خود به عالم دیگری پای میگذارد و برای ابد با چنین بدنی به سر میبرد، هر چند زندگی پس از دنیا، به دو مقطع برزخ و قیامت تقسیم میشود. بر اساس این نظریه، حقیقت انسان موجودی جسمانی ـ روحانی است، به طوری که هیچ گاه جسمانیت از وی منتفی نمیشود. البته جسم آدمی در مراحل استکمال جوهری به مرتبه تجرد بار مییابد، به طوری که این جسم، جوهری است دارای ابعاد سه گانه اما ماده ندارد، بنابراین نظریه، معاد به عود روح با بدنی غیر از بدن دنیایی به سوی خداوند معنا میشود. مجموعه نظریه هایی که در این بخش جای میگیرند. وجه امتیازش از قول اول و دوم در این است که جاودانگی و معاد را هم جسمانی معرفی میکند و هم روحانی. اما وجه امتیازش از قول سوم و پنجم(که در ادامه خواهد آمد) در این است که در بخش معاد جسمانی، درباره بدنی سخن میگوید که عاری از ماده است، بر خلاف بدن عنصری که واجد ماده است. فیلسوفان مطرح این نگرش، شیخ اشراق و ملاصدرا هستند. ابن سینا و شیخ اشراق هر دو بر این باورند که: بدن آدمی، شرط حدوث روح است، هر چند بدن شرط بقای روح پس از حدوث آن نیست؛ زیرا روح به بقای علت خود یعنی موجود مفارق، باقی میباشد. دلیل این بقاء به تجرد روح باز میگردد. ملاصدرا با این نظریه موافق نیست در نظر او وضعیت وجودی نفس در حدوث و بقا یکسان نیست، از طرفی، دلایل تجرد نفس، معتبر است و از سوی دیگر، نفس در ابتدای پیدایش خود فاقد این ادراک هاست، لذا نفس در آغاز، موجودی مادی است و با حرکت جوهری خود به مرتبه تجرد میرسد. به این ترتیب، موجودات جوهری در سه گروه جای میگیرند:
1ـ موجوداتی که به نحو مجرد به وجود میایند و در ذات و فعل خود نیازمند به ماده نیستند، مانند عقول.
2ـ موجوداتی که به نحو مادی یافت میشوند و از حین پیدایش تا پایان چنینند، مانند صورت های مادی.
3ـ موجوداتی که نخست مادی اند، اما با حرکت جوهری خود به مقام تجرد میرسند مانند نفوس انسانی.
ملاصدرا بدن عنصری را یکسره در معاد جسمانی بی اعتبار اعلام میکند، زیرا اگر معاد بازگشت روح به بدن عنصری باشد، عالم آخرت هم چیزی جز عالم دنیا نخواهد بود. در مقابل معتقد است هر جوهر نفسانی مفارقی را یک بدن مثالی همراهی میکند که نشأت گرفته از ملکات و هیأت نفسانی آن جوهر است، بی آن که حرکات مواد و تحول در آن راه یابد. سخن اختلافی ملاصدرا با شیخ اشراق در این است که: وجود بدن برزخی در عالم مثال مقدم بر نفس نیست، بلکه این دو، همچون سایه و صاحب سایه به همراه یکدیگرند.
نظریه لحوق ابدان به ارواح
این نظریه را آقا علی زنوری با حفظ اصول ملاصدرا و به عنوان تکمیل نظریه صدرایی ارائه کرده است. الهام بخش ایشان حدیثی از اهل بیت(ع) است. نظر مدرس زنوری این است که در معاد، بدن خاکی عنصری حضور خواهد داشت بی آن که بدن مثالی در کار باشد و بی آن که اشکالات تناسخ و یکی بودن دنیا و آخرت به میان اید.
بنابراین نظریه، اساساً پس از مرگ بدن، روح تنها علقه تدبیری و تصرفی خود را در بدن از دست میدهد، اما اصل علقه هرگز قطع نمیشود، زیرا اضافه نفس به بدن مادی اضافه ای ذاتی است و همین بقای علقه است که بدن را به سوی مقر روح حرکت میدهد. افزون بر این، همین عدم قطع علاقه، مانع از به وجود آمدن اشکال تناسخ است، چون بدن مذکور، فقط نفس خود را دارد و همیشه در سلطه او قرار دارد. میتوان با توجه به ظاهر متون دینی، نظریه آقا علی مدرس را نوعی پیشرفت در تبیین فلسفی و جاودانگی و معاد جسمانی و روحانی تلقی کرد.
منبع: / ماهنامه / معارف / 1381 / شماره 5، فروردین ۱۳۸۱/۰۱/۰۰
نویسنده : اسماعیل بیان
نظر شما