موضوع : دانشنامه | ت

ولادیسلاف تاتارکیویچ


ولادیسلاف تاتارکیویچ Wladyslaw Tatarkiewicz یکى از بزرگترین فیلسوفان لهستان در قرن بیستم به شمار مى آید. مشهورترین اثر او کتاب بزرگ تاریخ زیبایى شناسى است که در سه مجلد به چاپ رسیده و مراکز معتبر زیبایى شناسى و فلسفه هنر در جهان از جمله انجمن زیبایى شناسى آمریکا آن را بحق، بزرگترین و معتبرترین تاریخ زیبایى شناسى شمرده اند.

زندگی
ولادیسلاف تاتارکیویچ در سوم آوریل سال ۱۸۸۶ در ورشو به دنیا آمد. او دوره علمى اش را به عنوان مدرس فلسفه در یک مدرسه دخترانه شروع کرد. وقتى دانشگاه ورشو لهستان تحت حمایت نیروهاى اشغالگر آلمانى - که مى کوشیدند بدین ترتیب از پشتیبانى لهستان براى فعالیت هاى جنگى شان استفاده کنند - باز شد تاتارکیویچ ریاست گروه فلسفه آن را مابین سال هاى ۱۹۱۵ و ۱۹۱۹ برعهده داشت. او در سال ۱۹۳۰ به عضویت آکادمى علوم لهستان در آمد.
تاتارکیویچ به طور کلى در حوزه هایى چون تاریخ فلسفه، تاریخ هنر و زیبایى شناسى و نیز اخلاق، صاحب تخصص و تألیف بوده است.
آثار مهم ولادیسلاف تاتارکیویچ عبارتند از:
تاریخ فلسفه در ۳ جلد، تحلیل سعادت، تاریخ شش مفهوم زیبایى شناختى، درباره کمال و تاریخ زیبایى شناسى که متن انگلیسى آن طى سالهاى ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۴ در سه مجلد چاپ و منتشر شد. آخرین اثر تاتارکیویچ خاطرات نام دارد که کمى قبل از مرگش به چاپ رسید.
تاتارکیویچ در چهارم آوریل سال ۱۹۸۰ در ورشو درگذشت.

اندیشه

تجربه هنرى و زیبایى شناختى بشر:
هنر یکى از دستاوردهاى مهم بشر به شمار مى رود و تجربه و درک زیبایى شناسانه نیز از تجربه هاى مهم و دیرپاى تاریخ بشر محسوب مى شود. یکى از حوزه هاى مهمى که تاتارکیویچ به شکلى گسترده و روشمند در آن تحقیق کرده، اندیشیده و صاحب تألیف است زیبایى شناسى و تاریخ آن است. گفتار حاضر روزنه اى است به اندیشه هاى تاتارکیویچ در این حوزه که بر پایه مجموعه سه جلدى کتاب تاریخ زیبایى شناسى وى (ترجمه انگلیسى به قلم آدام و آن چرنیفسکى) که در سال ۱۹۹۹ توسط انتشارات THOEMMES تجدید چاپ شد نوشته شده است: تاتارکیویچ درباره مقوله هاى مهم مربوط به بحث زیبایى شناسى سخن مى گوید و دسته بندى روشمندى از آنها به دست مى دهد. یکى از این موارد مقوله منشأ تاریخ زیبایى شناختى است: تاتارکیویچ در مقابل این پرسش که تاریخ زیبایى شناسى از چه وقت آغاز شد چنین مى نویسد: «اگر بخواهیم این اصطلاح را در عامترین معناى آن بفهمیم که در آن صورت شامل زیبایى در معناى ضمنى و غیرصریح (implicit) زیبایى شناسى نیز مى شود آنگاه باید گفت منشأهاى آن در غبارهاى کهن زمان گم شده است و فقط به صورت عامدانه و خود خواسته مى توان درباره این منشأها تصمیم گرفت.» تاتارکیویچ اضافه مى کند که هم در سنت غربى و هم در سنت شرقى رگه هاى تاریخ زیبایى شناسى را مى توان پى گرفت. اما او خود دامنه تحقیق اش را به تاریخ زیبایى شناسى در اروپا که از یونان آغاز مى شود معطوف کرد.

تاریخ زیبایى شناسى صریح و غیرصریح:
به نظر تاتارکیویچ اگر مورخ زیبایى شناسى بخواهد اطلاعاتش را صرفاً از زیبایى شناسى هاى مشخص و خبره اخذ کند قادر نخواهد بود شرح کاملى از آنچه در گذشته راجع به زیبایى و هنر فکر مى شده به دست دهد. او همچنین باید بکوشد که در میان هنرمندان نیز اطلاعاتى کسب کند و نیز باید اندیشه هایى را که نه در کتاب هاى فاضلانه بلکه در نظرات رایج و در نزد عامه مردم مطرح بوده است مطمح نظر قرار دهد. تاتارکیویچ تصریح مى کند که «بسیارى از مفاهیم و تصورات زیبایى شناختى بلافاصله جلوه و بیان لفظى پیدا نکردند بلکه ابتدا در آثار هنرى تجسم یافتند. آنها ابتدا نه در کلمات بلکه در شکل ها و رنگ ها و صداها جلوه گر شدند. پاره اى آثار هنرى این امکان را برایمان فراهم مى کنند که نظرات زیبایى شناسانه اى از آنها استنتاج کنیم نظراتى که صریحاً بیان نشده اند اما به واسطه آثار هنرى و به عنوان اصل و مبناى آن آثار جلوه بیرونى یافته اند.» تاتارکیویچ مى افزاید که مورخ زیبایى شناسى باید به هر دو مقوله توجه کند. او نباید تنها به مطالعه و تحقیق در مفاهیم زیبایى شناختى بسنده کند که در گذشته در نسخه هاى خطى و کتاب ها بیان شده است بلکه باید به مفاهیم زیبایى شناختى اى که به شکل غیرصریح در میان عامه مردم متداول است یا در خود آثار هنرى به نوعى حضور دارد توجه کند.

مطالعه زیبایى و مطالعه هنر:
تاتارکیویچ در تحلیلش از رویکردهاى مختلف در مطالعه زیبایى و هنرپژوهى چنین مى نویسد: «زیبایى شناسى سنتاً به صورت مطالعه و پژوهش در زیبایى تعریف شده است. اما برخى از زیبایى شناسان عقیده داشتند که زیبایى، مفهومى نسبتاً مبهم و نامتعین است و لذا آن را مناسب تحقیق نمى دیدند و به تحقیق و کند و کاو در هنر روى مى آوردند. آنان بر این اساس زیبایى شناسى را چنین تعریف مى کردند: مطالعه و پژوهش در هنر.» نظر خود تاتارکیویچ آن است که یک زیبایى شناس چه بسا به یکى از دو مقوله زیبایى و هنر علاقه و توجه بیشتر داشته باشد اما زیبایى شناسى یک پژوهش و تحقیق دو بعدى است یعنى هم پژوهش در زیبایى را در بر مى گیرد و هم پژوهش در هنر را.

زیبایى شناسى عینى و ذهنى (انفسى):
«زیبایى شناسى عبارت است از پژوهش درباره اشیا و امور (یا اعیان و متعلقات: objects) زیبایى شناسانه. اما شامل مطالعه راجع به تجربیات زیبایى شناختى انفسى و درونى (subjective) نیز مى گردد.» تاتارکیویچ در ادامه مى گوید: «تحلیل و بررسى زیبایى عینى و آثار هنرى تدریجاً به مسائل ذهنى و انفسى منتهى شد. احتمالاً هیچ شىء واحدى نبوده که کسى در جایى آن را زیبا نشمرده باشد یا چیزى نبوده که زیبایى اش در جایى انکار نشده باشد. هر چیزى ممکن است زیبا باشد یا نباشد بستگى به این دارد که فرد ناظر چه نگرش و طرز تلقى اى دارد. از این رو بسیارى از زیبایى شناسان به این نتیجه رسیدند که مبناى پژوهش شان نه زیبایى و نه هنر بلکه تجربه هاى زیبایى شناختى است. بعضى حتى تا آنجا پیش رفتند که گفتند زیبایى شناسى منحصراً به پژوهش در تجربه هاى زیبایى شناسانه مى پردازد و تنها در صورتى یک علم خواهد بود که رهیافتى روانشناسانه (psychological) داشته باشد. به عقیده تاتارکیویچ این نوع طرز تلقى یکسویه و تندروانه است. به دید او زیبایى شناسى هر دو خط تحقیق را در برمى گیرد یعنى هم به تحقیق در زیبایى و هنر به شکل عینى مى پردازد و هم شامل تجربه هاى زیبایى شناختى انفسى و ذهنى مى شود.
تاتارکیویچ در تحلیل هاى خود مى کوشد به همه جوانب نظر افکند و برداشت هاى یکسویه و سهل گیرانه و ذوقى به دست ندهد. او به طور کلى بر آن است که زیبایى شناسى اساساً خصلتى دوگانه یا دووجهى دارد که تا اینجا دو مورد از آن ها مطرح شد. تاتارکیویچ در این باب چنین مى نویسد: «این کیفیت دووجهى زیبایى شناسى را به واسطه تقابل میان زیبایى جارى در طبیعت و زیبایى پدید آمده توسط انسان هم مى توان بیان کرد. انسان به راه ها و انحاى مختلف با زیبایى شناسى ارتباط و پیوند برقرار مى کند: او زیبایى و هنر مى آفریند، آنها را ارزیابى مى کند، به عنوان یک هنرمند در آن شرکت مى جوید و همین طور به عنوان یک مشاهده کننده یا در مقام یک منتقد درگیر آن مى شود.»

زیبایى شناسى روانشناختى و جامعه شناختى:
سومین دوگانگى مورد بحث تاتارکیویچ در این عنوان پیدا است. او تصریح مى کندکه پیوند و ارتباط انسان با هنر، هم ارتباط یک فرد با هنر است و هم ارتباط یک جمع یا گروه اجتماعى با آن. بنابراین زیبایى شناسى تا حدودى مطالعه اى روانشناختى راجع به زیبایى و هنر است و تا حدودى نیز به جامعه شناسى زیبایى و هنر مى پردازد.

زیبایى شناسى توصیفى و توصیه اى (یا تجویزى):
تاتارکیویچ در این باره مى گوید بسیارى از کتاب هاى مربوط به حوزه زیبایى شناسى فراتر از شرح و توصیف امور واقع (facts) نمى روند. آنها خصوصیات اشیا و امورى را که ما زیبا مى دانیمشان توصیف مى کنند و به بررسى تجربه هایى که آن اشیاى زیبا در ما برمى انگیزند مى پردازند. اما کتاب هایى هم هستند که فراتر از شرح و توصیف مى روند آنها شامل توصیه هایى در این باره اند که فى المثل چگونه مى توان آثار هنرى خوب و زیبایى واقعى پدید آورد. زیبایى شناسى نوع اخیر در نظر تاتارکیویچ منحصراً یک علم تجربى، توصیفى، روانشناسانه، اجتماعى یا تاریخى نیست بلکه از بعضى جهات خصلت دستورى و ناظر به عمل (normative) دارد. مثال او در اینجا این است که زیبایى شناسى فرانسوى در سده هفدهم عمدتاً دستورى بود و زیبایى شناسى انگلیسى سده هجدهم عمدتاً توصیفى.

نظریه زیبایى شناختى خاص و سیاست در زیبایى شناسى:
پنجمین دوگانگى یا دووجهى بودن زیبایى شناسى، میان نظریه و سیاست است. فى المثل موقعى که دموکریتوس نشان داد که پرسپکتیو شکل ها و رنگ هاى اشیا را تغییر مى دهد و از همین رو ما شکل ها و رنگ ها را کاملاً آن گونه که هست نمى بینیم، سخنى در نظریه هنر گفته است اما مثلاً وقتى افلاطون هنرمندان را محکوم مى کرد با این دلیل که آن ها واقعیت را همان گونه که هست نشان نمى دهند حکمى کرده که مربوط به سیاست هنر است.

واقعیت زیبایى شناختى و تبیین (explanation) زیبایى شناختى:
زیبایى شناسى مثل هر رشته علمى دیگر مى کوشد قبل از هر چیز خصوصیات اشیا و امور مورد مطالعه اش را معلوم سازد. مى کوشد ویژگى هاى زیبایى و هنر را مشخص کند. اما زیبایى شناسى علاوه بر این کار تلاش مى کند که دریابد چرا زیبایى چنین تأثیر و سازوکارى دارد و چرا هنر صور مشخصى را اخذ کرده و نه صور دیگر را. در اینجا مى توان تبیین هاى مختلف کرد: زیبایى شناسى تأثیر و اثرگذارى زیبایى را گاه از لحاظ روانشناختى و گاه از لحاظ زیستى و جسمانى مورد تبیین و تشریح قرار مى دهد. افزون بر این صور و آثار هنرى را از حیث تاریخى و گاه از دید جامعه شناختى تبیین مى کند.

زیبایى شناسى فلسفى و عملى (یا کاربردى):
تاتارکیویچ درباره این نوع دوگانگى یا خصلت دو وجهى زیبایى شناسى چنین نظر مى دهد: «اکثر نظریه هاى معروف زیبایى شناسى، ابداعات فیلسوفان بوده است. از جمله نظریه هاى افلاطون، ارسطو، هیوم، برک، کانت، هگل، کروچه و دیویى. اما نظریه هاى دیگر حاصل کار هنرمندان است مثل لئوناردو (داوینچى) یا کار دانشمندان مثل کارهاى ویتوویوس یا ویتلو. رنسانس ایتالیا صاحب دو زیبایى شناس بزرگ بود: فیچیو فیلسوف و آلبرتى که یک هنرمند و محقق بود.» تاتارکیویچ در ادامه مى گوید: «همه انواع زیبایى شناسى چه بسا تجربى (empirical) یا پیشین و ماقبل تجربى (aprioristic) باشند. هر چند در فلسفه گرایش به تحلیل ماقبل تجربى است.» او تصریح مى کند که مورخ زیبایى شناسى باید هر دو گرایش را در نظر داشته باشد.

زیبایى شناسى هنرها و زیبایى شناسى ادبیات:
این هشتمین دوگانگى و خصلت دو وجهى زیبایى شناسى است که تاتارکیویچ درباره اش چنین مى نویسد: «زیبایى شناسى مواد و مصالح خود را از هنرهاى گوناگون مى گیرد: از شعر، از نقاشى، از موسیقى و جز اینها. این هنرها با یکدیگر فرق دارند و نظریه هاى زیبایى شناختى ناظر به آنها نیز در مسیرهاى مختلف سیر مى کنند. تقابل بالفعل، هنرهاى زیبا (fine art) را که مستقیماً به حواس متوسل مى شوند از شعر که مبتنى بر نشانه هاى زبانى است جدا مى کند و طبیعى است که تصورات و نظریه هاى زیبایى شناختى با یکدیگر تفاوت داشته باشند چون بعضى از آنها ناظر به ادبیات اند و بعضى هم به هنرهاى زیبا. بعضى بر تصاویر و انگاره هاى (images) محسوس و حسى تأکید مى کنند و بعضى دیگر بر نهادهاى عقلى و فکرى.» به عقیده تاتارکیویچ یک نظریه زیبایى شناختى کامل باید این هر دو را در بر گیرد: «هم زیبایى حسى و هم زیبایى عقلى و فکرى را، هم هنر مستقیم و صریح و هم هنر رمزى و نمادین را. باید به زیبایى شناسى هنرهاى زیبا و زیبایى شناسى ادبیات - هر دو - بپردازد.»
تاتارکیویچ درباره روش شناسى کار مورخ زیبایى شناسى نیز به تفصیل سخن مى گوید که در ابتداى این نوشته به گوشه اى از آن اشاره شد. او در بخشى دیگر مى نویسد: مورخ هنر و زیبایى شناسى درمى یابد که علایق و اندیشه هاى زیبایى شناسانه در طول قرون و اعصار دستخوش تغییرات و دگرگونى هاى مختلفى شده است. تغییراتى که مثلاً مربوط مى شده به ارتباط و همپوشانى تدریجى مفاهیم زیبایى و هنر، دگرگونى تدریجى پژوهش راجع به زیبایى عینى به پژوهش درباره تجربه انفسى یا ذهنى و درونى از آن، یا رها ساختن توصیه و تجویز و روى آوردن به توصیف. اینها از پدیده هاى مهم و شایان توجه تاریخ زیبایى شناسى اند که در کار مورخ زیبایى شناسى باید در نظر داشته باشد. بنا بر روش شناسى موشکافانه و معتدل تاتارکیویچ مورخ باید به همه منابع مستقیم و غیرمستقیم در باب هنر و مفهوم زیبایى تا حد امکان نظر داشته باشد و تنها به آنچه به صورت صریح و مشخص راجع به آنها گفته و نوشته شده است اکتفا نکند چون در این صورت باید کارش را صرفاً از قرن هجدهم که الکساندر بومگارتن اصطلاح زیبایى شناسى را در معناى جدیدش به کار برد شروع کند در حالى که تحلیل هاى زیبایى شناسى از همان آغاز فى المثل در نزد افلاطون و ارسطو و نیز در میان هنرمندان و محققان وجود داشته است. پس مورخ باید دیدى ژرف داشته باشد و حتى به عنوان هاى صریح زیبایى نیز اکتفا نکند زیرا در گذشته واژه هایى چون هماهنگى و توازن و به اصطلاح نرمش موزون (harmony، symmetria،eurhythmy ) به جاى زیبایى (beauty) یا بیشتر از آن مورد استفاده قرار مى گرفت. تاتارکیویچ بر پایه همین روش که در این گفتار به گوشه کوچکى از آن اشاره شد تاریخ عظیم خود را راجع به تجربه هنرى و زیبایى شناختى نوع بشر به رشته تحریر درآورده است.

منابع:
1. http://www.iran-newspaper.com/1384/840510/html/think.htm

نظر شما