ساخت تمدن غربی در بستر آموزههای مذهبی / آئینی
آیا آموزههای مذهبی در بسترسازی تمدنها نقشی جدی دارند؟ تمدن مغرب زمین چه بهرهای از آموزههای مذهبی دارد؟ آیا بنیانگذاران تمدن غرب از آموزههای مسیحیت بهرهای داشتهاند؟
تمدن غربی معاصر سه جلوهی مهم «فرهنگی ـ سیاسی»، «فرهنگی ـ اجتماعی» و «فرهنگی ـ اقتصادی» دارد. دموکراسی، لیبرالیسم و کاپیتالیسم مبین این سه جلوه هستند که هر یک از فرهنگ برای پویایی خود سود یافتهاند. مبانی فرهنگی دموکراسی، لیبرالیسم و کاپیتالیسم گرچه همپوشانی دارند اما هر یک در تقویت دیگری نقشی مؤثر داشتهاند. بیگمان اگر نظام سیاسی مقتدری بر کشورهای غربی حاکم نبود و یا آزادیهای اجتماعی در این کشور نمیبود سرمایهداری مدرن در غرب شکوفا نمیشد.
ماکس وبر از نخستین پژوهشگران جامعهشناسی ادیان است که تحقیقات گستردهای را برای پاسخگویی به پرسشهای آغازین ما آغاز کرد. وی شکلگیری نظام سرمایهداری در غرب را بر مبنای آموزههای فرهنگی ـ عقیدتی پروتستانتیسم میداند و کوشش گستردهای را آغاز کرد تا علل دستیابی اروپای غربی ـ آمریکای شمالی به موفقیتهای تمدنی امروز را تبیین کند و ضعف این علل در کاتولیسم و ادیان دیگر را موجب عدم دستیابی دیگر جوامع به پیشرفت کنونی غرب معرفی کند.
تحقیق حاضر که بر مبنای اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری انجام گرفته است به بازخوانی و نقد اجمالی آراء وبر میپردازد.
ماکس وبر
ماکس وبر اندیشمند آلمانی است که در سال 1864 میلادی متولد شد و هنوز در آغاز پژوهشهای جدی خویش بود که در سال 1920 میلادی (56 سالگی) درگذشت. ولی تحقیقات گستردهای را دربارهی نقش فرهنگهای دینی در شکلگیری تمدنها آغاز کرد اما این تحقیقات با مرگ نابههنگام وی نیمه تمام ماند. وبر ابتدا مقالهی اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری را در سال 1904 منتشر کرد. سپس کار خود را با پژوهش دربارهی تعامل آیین کنفوسیوس، تائوئیسم، هندوئیسم، بودایی، یهودیت و اسلام با تمدنهای شکل گرفته در بستر این آیینها ادامه داد تا مجموعه تألیفاتی را در باب جامعهشناسی ادیان ارائه دهد، اما تنها همین مقاله و سپس پژوهشهایی دربارهی کنفوسیوس و تائوئیسم کامل و منتشر شد.
وبر به عنوان یکی از بنیانگذاران جامعهشناسی در کنار فروید و مارکس به عنوان برجستهترین جامعهشناسان مدرنیسم در آلمان معرفی میشود.
اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری از تکاپوی وی برای تبیین عقلگرایی در مدرنسازی حکایت دارد. وی کوشیده است در این مقاله نقش گزارههای مذهب پروتستان و به ویژه کالوینیسم را در شکلگیری سرمایهداری جدید تبیین کند و علت عدم تحقق این نوع سرمایهداری در ادیان و مذاهب دیگر را ضعف گزارههای این چنینی در دیگر مذاهب معرفی میکند.
اهمیت مقالهی وبر
اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری و سپس تحقیقات تکمیلی و ناتمام وبر واکنشهای متفاوت و گاه متناقضی دربارهی وی برانگیخت. «کارل یاسپرس» از متفکران آلمانی، وبر را عقل مجسم نامید. لئو اشتراوس وبر را مستحق نام بزرگترین دانشمند علوم اجتماعی قرن توصیف کرد. شوپیتر با تعبیری طنزآمیز وبر را مارکس بورژوا مینامد. برخی او را تحت تأثیر مارکس و عدهای وی را نظریهپردازی متفاوت با کارل مارکس میدانند.
توجه جدی نظریهپردازان و جامعهشناسان به ماکس وبر از اهمیت پژوهشهای وی حکایت دارد. از این رو مطالعه آثار وی و به ویژه اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری خالی از لطف نخواهد بود.
طرح مسأله
وبر ابتدا با طرح این ادعا که در علم در غرب به این مرحله از پیشرفت رسیده است، طرح مسأله خود را آغاز میکند و سپس میگوید: «شناخت تجربی، تفکر عمیق دربارهی مسائل کیهانی، بشری، فلسفی و الهی در اسلام، بخشهایی از هندوستان، چین، بابل، مصر و یونان قدیم رخ داده است اما واقع امر این است که ما ـ مغرب زمین ـ در این علوم از کاروان بشریت جلوتریم».
به نظر وبر معماری، صنعت چاپ، دانشگاهها، سازمان سیاسی و ... پیش از این نیز وجود داشته است اما تنها غربیان امروز مسألهی گنبد زدن و استفاده منطقی از فضا را به درستی حل کردهاند. انتشار مطبوعات و چاپ گسترده کتاب در غرب معاصر رونق گرفت، پژوهشهای مستدل در دانشگاههای غرب معاصر رونق گرفته است و احزاب سیاسی، پارلمان و انتخاب دورهای در غرب امروز عینیت یافته است.
وبر در ادامه دغدغهی اصلی خود را این گونه مطرح میکند: «تنها در غرب معاصر نظام سرمایهداری یعنی تعیینکنندهترین عامل جامعهی معاصر بدین شکل رخ نموده است».
وی سپس سرمایهداری را تعریف کرده و میگوید: «سرمایهداری یعنی روحیه سودجویی و سرمایهگذاری مستمر سودها با توسل به راه و روش عقلانی. در نظام سرمایهداری جدید، سرمایهدار الزاماً باید از تمام امکانات موجود برای کسب حداکثر سود استفاده کند تا به زوال و ورشکستگی محکوم نگردد. سوداندوزی با زور با سرمایهداری عقلانی متمایز است و سرمایهداری بر محاسبهی دقیق مبتنی است و اساساً فعالیتی حسابگرانه و عقلانی است. فعالیت سرمایهداری بر مبنای استفاده منظم از کالا یا خدمات برای کسب حداکثر سود استوار است. در پایان سال مالی باید مبلغ داراییهای مالی از سرمایه اولیه بیشتر باشد و سرمایه بر حسب پول محاسبه میگردد».
وی سپس میپرسد: «چرا تنها در نظامهای غربی بود که سرمایهداری از لحاظ کمی و کیفی به نحو بیسابقهای تکامل یافته است؟!» از این پس مقالهی وبر به تبیین چگونگی شکلگیری سرمایهداری جدید و پاسخگویی به این پرسش کلیدی میپردازد.
بنیانگذاران سرمایهداری جدید
وبر شکلگیری سرمایهداری جدید را ناشی از بسترسازیهای مکتب انتقادی پروتستانتیسم میداند. به نظر او سرمایهداری جدید و به تبع آن تمدن غرب مدرن در دامن تفکر فرقهی کالوینیسم شکل گرفت.
به نظر وی پیورتنها یا فرقه پاکدین و پیرایشگر مسیحیت در انگلستان و عقاید اجتماعی، اخلاقی، دینی و سیاسی آنها در انگلستان و آمریکا سرمایه داری جدید و تمدن غرب مدرن را شکل داده است.
وبر معتقد است در حالی که سرمایهداری در طول تاریخ وجود داشته است اما روح ویژه سرمایهداری تنها در اروپای پس از قرن 16 و سپس آمریکای شمالی شکل گرفت.
وی سپس به مؤلفههایی اشاره میکند که جالب توجه است: در مجارستان میزان تحصیلات فرزندان کاتولیک از پروتستانها کمتر است و درصد افراد تحصیلکرده کاتولیک بسیار ناچیز است. در میان کارگران ماهر صنایع جدید تنها تعدادی کمی از آنها کاتولیک هستند ولی تعداد کارگران پروتستان ماهر بسیار بیشتر است. پیشهوران کاتولیک به حفظ کار خود علاقهمند هستند اما پیشهوران پروتستان به شدت جذب کارخانهها میشوند. معمولاً اقلیتهایی که از فعالیت سیاسی محرومند به فعالیت اقتصادی کشیده میشوند. هوگنوها در فرانسه. کواکرها در انگلیس و یهودیان تحت فشار سیاسی علاقه خاصی به فعالیت اقتصادی دارند اما پروتستانها در هر موقعیتی به فعالیتهای اقتصادی ـ عقلانی روی میآورند. پروتستانهای انگلیس، هلند و آمریکا نه تنها در پی خوشی نیستند بلکه به استقبال سختی میروند. کاتولیکها به مسائل دنیوی بیعلاقه هستند و پروتستانها را دارای روحیه مادیگری میدانند و آنها را سرزنش میکنند.
وبر فعالیت اقتصادی پروتستانها را به دلیل جدایی از آموزههای مذهبی ندانسته و سرزنش کاتولیکها علیه آنها را به شدت رد میکند. ماکس وبر میگوید: پیروان کالوین در فرانسه حداقل به اندازهی کاتولیکهای شمال آلمان مذهبی و غیردنیوی هستند. تعداد زیادی از پیروان متعصب پیتیسم بسیار ثروتمندند. حتی سنت فرانسیس آسیسی بنیانگذار فرقهی فرانسیسها که شعارش ترک الذات دنیوی بود سرمایه فراوانی داشت.
کواکرها در انگلستان و آمریکا، منونایتها در آلمان و هلند که همگی فرقههای پروتستانی هستند به ثروتمندی مشهورند.
وبر میگوید: «ثروتمند شدن پیروان این فرقههای مذهبی اتفاقاً به دلیل آموزههای آئینی آنهاست و این فرقهها موجب احیای روح سرمایهداری جدید شدند».
روح سرمایهداری چیست؟
چرا وبر برای سرمایهداری روح قائل شده است؛ منظور از روح سرمایهداری چیست؟ وی با برشمردن برخی از ویژگیهای سرمایه داری جدید این نوع از سرمایهداری را با ثروتاندوزی و سرمایهداری قدیم تمیز میدهد، بنجامین فرانکلین (1790 ـ 1706م) از بنیانگذاران ایالات متحدهی آمریکا موعظههایی را از خود به یادگار گذاشته است که مبین بخشی از ویژگیهای سرمایهداری جدید است. ما در اینجا چند مورد از همین موعظهها را که مورد توجه وبر است تکرار میکنیم: «به خاطر بسپار که وقت طلاست، اعتبار حکم پول را دارد. پول بارور است و ماهیت خودافزون دارد. پول، پول میآورد. آدم خوش معامله شریک مال مردم است. صدای چکش زدن تو در ساعت پنج صبح یا هشت شب موجب میشود بتوانی سررسید بدهی خود را در شش ماه دیگر تجدید کنی، اگر طلبکار تو را سر میز بیلیارد ببیند روز بعد سراغت خواهد آمد، پرکاری و وقتشناسی نشان میدهد که به فکر بدهی خود هستی و این خود، تو را هوشیار و امین مینمایاند و به اعتبار تو میافزاید».
وبر موعظههای فرانکلین را نشانگر اخلاق ویژهای میداند که با درستکاری، وقتشناسی، سعی و کوشش و صرفهجویی رنگ سوداگری میگیرد. پرهیز از لذتهای زودگذر و خوشگذرانی، امتیاز اساسی این اخلاق است. فرانکلین در پاسخ به این پرسش که چرا انسان باید ثروتاندوزی کند، میگوید: «مردی که در تجارت پرکار است در برابر پادشاهان میایستد». اساس اخلاق فرانکلین تقوا و مهارت در عمل به تکلیف است.
وبر تفسیر مارکسیستی بر موعظههای فرانلکین را رد میکند و عقاید وی را بر این اساس بازتاب یا روبنای وضعیت اقتصادی حاکم نمیداند و معتقد است روح سرمایهداری مدتها پیش از سرمایهداری و موعظههای فرانکلین وجود داشته است.
وبر یادآوری میکند که پیش از حاکم شدن روح سرمایهداری، کارگر آنقدر کار میکرد که بتواند هزینه نیازمندیهای خود را تأمین کند، اما در حاکمیت سرمایهداری کارگر برای کسب درآمد بیشتر کار میکند و به درآمدی به اندازه نیازمندیهایش قناعت نمیکند.
در نظام سرمایهداری تجارت، عقلانی میشود، فعالیت اقتصادی برای کسب سود بیشتر متمرکز و مستمر میشود، افزایش ثروت در پایان سال مالی و با محاسبهی دقیق بر مبنای پول مشخص میگردد. تقسیم کار دقیق است و هر فرد تکلیف معینی دارد. مدیران نظام سرمایهداری باید خصلتهای فوقالعادهای داشته باشند تا ورشکست نشوند. باید مبتکر، روشنبین، دارای اعتماد به نفس، محاسبهگر، جسور، خویشتندار، متعهد به کار و مقید به افکار و اصول بورژوازی باشند.
وبر اشارهای به افکار و اصول بورژوازی ندارد اما برای کسی که با رشد مدنیت در جامعهی غربی آشنا نیست. آشنایی با مفهوم بورژوا و افکار بورژوایی ضروری است. پس از اینکه در کنار زندگی فئودالی، مشاغلی چون دریانوردی در اروپا بنادر را رونق داد، شهرهای بندری؛ بورگها محیطی برای تأسیس یک جامعهی جدید را ایجاد کرد که بورژوا نامیده شدند. این جامعهی جدید را ایجاد کرد که بورژوا نامیده شدند. این جامعهی جدید با داد و ستد کالاهای مورد نیاز دریانوردان پس از زندگی فئودالی و ارباب و رعیتی مدل جدیدی از زندگی را با رفتار و منش جدید ارائه داد. روابط حاکم بر طبقه جدید اجتماعی، سوداگرایانه، سودجویانه و تکاپویی برای آیندهی معیشتی بهتر بود. بنابراین طبقه جدید، طبقه متوسطی بود که از زندگی دهقانی متمایز میشد و با سوداگری و تکاپو میکوشید به ثروت و مکانت و منزلت اجتماعی اشرافی دست یابد.
طبقه متوسط جدید که با تعبیر بورژوا معرفی میشود ـ و ما با کمی اغماض میتوانیم نام شهرنشینان سوداگر و نوکیسه را هم برای آن انتخاب کنیم ـ در دورهی رنسانس و فضای باز اجتماعی ـ اعتقادی سدههای هفدهم و هیجدهم میلادی در حاشیه بنادر شمالی و غربی اروپا ایجاد شدند. ایالتهای پروس (آلمان)، هلند، بلژیک، فرانسه، انگلند و اسکاتلند محیط جغرافیایی رشد شهرنشیانان سوداگر بود.
رشد سرمایهداری در پروتستانیسم
نظام اقتصادی سرمایهداری (کاپیتالیسم) نظامی است که به مالکیت خصوصی افراد احترام میگذارد و افراد در فعالیت اقتصادی خود از حداکثر آزادی بهرهمند هستند. در این نظام اقتصادی زمین، کارخانه، ابزار تولید عملاً در اختیار معدودی از مالکان و سرمایهداران قرار میگیرد و در برابر سرمایهداران طبقه زحمتکش و کارگر از نیروی کار خود برای گذران زندگی بهره میگیرد. زور بازوی کارگر همچون ابزاری در کنار دیگر ابزار تولید در خدمت سرمایهدار قرار میگیرد. با کمی اغماض واژهی اعتباری را هم برای نظام کاپیتالیستی و سرمایهداری میتوان انتخاب کرد.
کاتولیسم؛ یعنی مهمترین فرقه مسیحیت حاکم بر اروپای ماقبل رنسانس، پارسایی را در پرهیز از دنیا، رهبانیت، عزلتنشینی و دوری گزیدن از مظاهر مادی میداند. اما با افول اعتبار اجتماعی، سیاسی و سپس فرهنگی و عقیدتی کاتولیسم، پرهیز از دنیا نیز در فرهنگ جامعه پروتستانی از بین رفت.
هنگامی که مارتین لوتر انجیل عهد عتیق را میخواند با واژهی مواجه شد و در ترجمهای که از انجیل ارائه میداد آن را وظیفه یا تکلیف معنا کرد. وی به عنوان یکی از اصلاحگران مسیحیت مفهوم وظیفه را وسعت بخشید و تأکید کرد که پارسایی راهبانه نه تنها شیوهی زندگی مورد قبول خداوند نیست بلکه انسان باید وظیفهای که بر عهدهاش گذاشته شده را به خوبی انجام دهد.
کاتولیکها بر مبنای آموزههای سن توماس اکیوناس فعالیت دنیوی را فاقد ارزش اخلاقی و تنها برای گذران زندگی مجاز میدانستند اما لوتر معتقد بود پارسایی راهبانه و نفی وظایف دنیوی نتیجهی خودخواهی است و کنارهگیری از تعهدات دنیوی، کوتاهی است.
به نظر لوتر، تمام حرفها نزد خداوند دارای ارزش است. البته وبر تصریح میکند که روح سرمایهداری را نمیتوان به لوتر نسبت داد و اگر او در زمان فرانکلین زنده بود به شدت منکر ارتباط بین دیدگاهش با نظرات فرانکلین میشد.
لوتر تنها به تکالیف اجتماعی ارزش میداد و انجام وظایف دنیوی را همچون انجام وظایف دینی جزو مشیت الهی و دارای ارزش میدانست. به نظر لوتر، حرفه مانند فرمان الهی است و باید با شوق مورد پذیرش و توجه باشد.
آموزههای کالوین مکمل آموزههای لوتر شد. وبر معتقد است مروجان کالوینیسم روح سرمایهداری را ایجاد کردند. البته گردآوری ثروت نمیتوانست به تنهایی برای آنها هدف و دارای ارزش اخلاقی مثبت باشد.
فرقههای پارسایان پروتستان و توسعهی سرمایهداری
وبر چهار فرقه مهم از پارسایان پروتستان را به طور اجمالی معرفی کرده و اندیشههای آنها را در باب فعالیت اجتماعی و ثروتاندوزی اعتقادی تشریح میکند. وی یادآوری میکند که این چهار فرقه مینی کالوینیسم، پیتیسم، متدیسم و باپتیست به طور مطلق از یکدیگر جدا نبودند و بخشی از اندیشههای آنها با یکدیگر همپوشانی دارد.
از منظر کالوینیست دنیا آفریده شده تا در خدمت تجلیل از پروردگار باشد، یک فرد مسیحی برگزیده خداوند است و باید با تمام توان دستورات پروردگار را انجام دهد تا از عظمت خداوند تجلیل کرده باشد. کالوینیسم به بنده خداوند میآموزد که باید برای موفقیت اجتماعی تلاش کند و مشیت خداوند است که بندهاش مطابق وظایف و تکالیف اجتماعی برای تجلیل از خالق خود زحمت بکشد. در واقع آنچه لوتر در باب وظیفه به عنوان یک تفسیر و پیشنهاد مطرح کرده بود برای کالوینیسم یکی از مشخصههای اخلاقی است.
یک کاتولیک قرون وسطایی اخلاق ناپایداری داشت و تنها از روی وجدان به وظایف سنتی خود عمل میکرد و لازمهی یک کاتولیک خوب بودن خودداری منظم از لغزشها و پرهیز از گناهان بود. اما یک کالوینیسم باید زندگی سرشار از کارهای خوب را بر اساس یک نظام واحد طی کند و خدمتگذار ملک پروردگار باشد. پارسایی و ریاضت در رهبانیت خلاصه نمیشود بلکه یک کالوینیست پارسا باید به دنبال حرفهها و مشاغل دنیوی باشد فرآیند مقدس کردن زندگی، حیات یک پارسا را به زندگی صاحب بنگاه تجاری تبدیل میکند.
پیتیسم اطمینان به رستگاری را در فعالیت روزمرهی زندگی جستوجو میکرد. تأثیر عملی مبانی پیتیستی حتی موجب نظارت دینی شدیدتری بر فعالیت شغلی شد و شالودهی مذهبی محکمی برای انجام تکالیف و وظایف اجتماعی ایجاد کرد.
متدیسم، حرف و مشاغل اجتماعی را شرط کسب فیض الهی میدانست و معتقد بود که اگر شخصی حرفهای نیک و شریف نداشته باشد یک مؤمن واقعی نیست.
باپتیستها میگویند باید دنیا را عقلانی کرد و کلیسا باید از گناه اعضا منزه باشد. عدم قبول شغلی دولتی یک فریضه محسوب میشد و زمینه را برای کارهای اقتصادی ایجاد میکرد و منفعت را در حرفههای اقتصادی به اندازهی بسیاری افزایش میداد.
پیوریتنیسم و روح سرمایهداری
پیوریتنیسم یک جنبش اجتماعی است که در سدههای شانزدهم و هفدهم در انگلستان شکل گرفت و با نفی قدرت مطلقه کیشیان دینداری را در خانواده میجست. پیوریتنیستها که از آموزههای اعتقادی کالوین بهره میجستند منسجمترین شالودهی مذهبی را بر محور تکلیف و وظیفه اجتماعی ارائه دادند. آنها زندگی دینی را در سادگی، پاکدامنی و در عین حال سختکوشی بسیار جستوجو میکردند.
پیوریتنیسم که آن را میتوان پاکدین و پیرایشگر مسیحیت ترجمه کرد کوشید کلیسا را از سوءاستفاده پاپ پاک کند و با شورش علیه کلیسا در انگلستان شکل گرفت. پیوریتنها سپس به آمریکا رفتند و شهرهای بزرگ ایالات متحده را تأسیس کردند و با پافشاری بر پاک کردن کلیسا از مظاهر خرافات روم از رسوم ظاهری دین دوری گزیدند تا حکومت الهی و اطاعات از قوانین ناب خداوند را بنیان نهند.
جنبش دینی ـ اخلاقی پیوریتنیسم سپس ابعاد اجتماعی و سیاسی و اقتصادی هم به خود گرفت و به جنبش سلطه فرقه کالوینیستی مذهب پروتستان تبدیل شد.
تنها اشارهای به برخی از گزارههای تکلیفساز پیوریتنیسم میتواند عمق تأثیر این جنبش را در سرمایهداری آشکار سازد.
ـ اتلاف وقت مهلکترین گناه است. برای دستیابی به رستگاری عمر انسان بسیار کوتاه و گرانبهاست. وقت بیاندازه ارزشمند است و اتلاف هر ساعت آن، هدر دادن زمان برای تجلیل از عظمت پروردگار است.
ـ خواب حتی بیش از شش ساعت و یا حداکثر هشت ساعت برای سلامتی مضر و از لحاظ اخلاقی محکوم است، تفکر انفعالی بیارزش و سزاوار سرزنش است.
ـ کار در کلیسای پیوریتنیتسی یک عمل پارسایانه و پذیرفتنی است و رفت و آمد زیادی، زیادهگویی، تجملپرستی محکوم است.
ـ کسانی که در حرفهی خود کوشا نیستند برای تقرب به خداوند وقت نخواهند داشت.
ـ انسان باید بارور باشد و تکثیر کند بنابراین آمیزش جنسی و حتی ازدواج به منزلهی تجلیل از خداوند است و برای مقابله با وسوسههای جنسی لازم است.
ـ کسی که کار نمیکند نباید غذا بخورد. بیعلاقگی به کار یا وظیفه شغلی نشانهی محرومیت از فیض خداوند است. سختکوشی، استفاده از رژیم غذایی سالم، مناسب ارزشمند است.
ـ حتی ثروتمند نباید و نمیتواند بیکار باشد. گرچه او برای رفع نیازهایش محتاج کار نیست اما برای اطاعت از فرمان خدا باید مانند فقرا به وظیفه شغلی خود بپردازد. چرا که در پیشگاه خدای متعال برای هر کس تکلییفی معین شده که انجام آن تجلیل از جلال و شکوه خداوند است.
ـ تخصصی شدن مشاغل و وظایف اجتماعی موجب پیشرفت مهارت و بهبود کیفیت تولید و به مصلحت جامعه است.
ـ فردی که حرفهای بلد نیست و وظیفهای را بر عهده نمیگیرد دارای خصلت اسلوبی و انضباطی نیست.
ـ انسان باید حرفهای را بر عهده بگیرد که برای عامهی مردم مفید باشد و به کسی ضرر نرساند.
ـ اگر خداوند راه سودمندتر قانونی را پیش پای انسان بگذارد و انسان راه کمسودتر را برگزیند از اطاعت فرمان خدا سرپیچی کرده و به وظیفه خود عمل نکرده است. اما ار راه سودمندتر را برگزیند رضایت خداوند را برگزیده است.
ـ ثروتجویی تنها هنگامی گناه محسوب میشود که برای لذتجویی گناهآمیز به کار رود.
- کسب ثروت از طریق انجام وظایف و در مسیر قانونی نهتنها جایز، بلکه لازم است.
ـ فقرجویی و آرزوی مستمند شدن مانند آرزوی مریض شدن است و فقیر بودن یعنی در برابر عظمت خداوند حقیر بودن.
ـ کسی که بینات و الهامهای الهی را جستوجو کند خداوند به کسب و کارش برکت میدهد.
ـ ورزش اگر در خدمت یک هدف عقلانی مثل تندرستی قرار گیرد مطلوب است اما اگر برای خودنمایی، احساس غرور و غرایض غیرعقلانی مانند قمار و عیاشی باشد مذموم است.
ـ ورزشهای اعیانی و لذتجویانه مثل رقص با پارسایی عقلانی دشمن است.
جنبش پیوریتنیسم و فرهنگ
پیوریتنها با مظاهر کلیسای خرافاتی به شدت مبارزه کردند اما بر دانش به عنوان راهی که میتواند سودمندی برای جامعه را افزایش دهد بسیار تأکید میکردند. این جنبش موجب شد پیوریتنها بیشترین فضای آموزشی آمریکا را به خود اختصاص دهند.
پرهیز از لذتجویی، مصرف کالاهای لوکس را کاهش داد و هنر و ادبیات را در محدودهی خاص پارسایانه شکوفا و هدایت کرد. چرا که جنبشهای تجملاتی و لذتجوییهای جنسی که هنرهای ویژهای را میطلبد، محدود میشد. مبارزه با استفادهی غیرعقلانی از ثروت شیوهی زندگی را ظریف ساده و هوشیارانه کرد. کسب و صیانت از ثروت نه تنها سرزنش نمیشود بلکه خود نه به عنوان هدف بلکه به عنوان یک تکلیف الهی نیرومندترین ایستاری را ایجاد کرد که وبر آن را «روح سرمایه داری» مینامد.
وبر معتقد است لذت طبیعی از زندگی، خویشتنداری، سلوک اخلاقی، ثروتاندوزی به خصلت ملی مردم انگلستان تبدیل شد و جنبش پیوریتنیسم موجب توسعه زندگی اقتصادی ـ عقلانی بورژوایی شد. او میگوید: «همان طور که رهبانیت دنیاگریز، ثروت و مکانت جامعهی کاتولیکی را محدود کرد، پارسایی دنیوی پروتستانیسم رستاخیر بزرگی ایجاد کرد».
فرجام روح سرمایهداری
آیا ثروتاندوزی تکلیفمدارانه همچنان ادامه خواهد یافت. آیا روح سرمایهداری با مبانی اعتقادی پیوریتنیسم به پرواز خود ادامه خواهد داد یا پریشان روحی فرجام سرمایهداری خواهد بود؟
گرچه وبر مقالهی خود را صد سال پیش نوشت اما آنچه امروز ما به وضوح میبینیم او تبیین کرد. وبراز این تعبیر استفاده نمیکند اما آنچه او به ما نشان میدهد این است که سرمایهداری سر خود را میبلعد.
وبر از قول وسلی مینویسد: «من از این نگرانم که هر گاه تعداد ثروتمندان زیاد شود. جوهر دین تقلیل یابد. احیای یک دین حقیقی چگونه برای مدت طولانی استمرار خواهد یافت. دین موجب پیشرفت صنعت و صرفهجویی میشود، این امر به افزایش ثروت میانجامد، اما هنگامی که ثروتمندان زیاد شوند. غرور خودخواهی، عشق به مادیات افزایش مییابد. شکل ظاهری دین به جا میماند اما روح آن به تدریج ناپدید میشود. آیا راهی برای جلوگیری از این انحطاط تدریجی دین وجود ندارد؟!»
وبر راه جلوگیری از انحطاط دین را ترسیم میکند. او مینویسد: «ثروتمندان باید تا جایی که میتوانند بخشش کنند تا فضل الهی نصیبشان شود و جایی در بهشت به دست بیاورند».
وبر هشدار میدهد که با فروکش کردن احساسات مذهبی حاکمیت الهی به تدریج پایان پذیرد و در خصلت اقتصادی استحاله شود و با خشک شدن ریشههای مذهبی سوداگرایی دنیوی جای آن را بگیرد.
هنگامی که اخلاق اقتصادی بورژوایی از خداوند برکت مییابد و کارگران ماهر بر اساس مشیت خداوند به خدمت فرد میآیند ممکن است او احساس کند تفاوتهای طبقاتی و نابرابی اقتصادی هم موهبت الهی است و بر اساس همین نگاه ریشههای مذهبی خود را رنگ سوداگری ببخشد؛ کارگر تهیدست را در مسیر اطاعت بیشتر خداوند ببیند و با کاهش مرزها سوداگری خود را با توجیه اعتقادی اعمال کند.
نتیجهگیری وبر
وبر معتقد است غرب با خارج شدن پارسایی از رهبانیت کلیسایی وارد زندگی اجتماعی شد و ساختمان عظیم نظم اقتصادی جدید را بنیان نهاد اما دلبستگی به امور مادی به جای اینکه ردای سبکی بر دوش قدیس باشد به قفسی پولادین تبدیل شد. اشیای مادی بر زندگی انسان سلطهی فزاینده و بیسابقهای یافت.
سرمایه داری فاتح شد اما دیگر خود را به حمایت دین محتاج ندید و مفهوم مذهبی و اخلاقی خود را به ویژه در ایالات متحده آمریکا از دست داد. ثروتجویی با رها کردن بار ارزشی همانند ورزش به یک فعالیت اجباری تبدیل شد. جاهلیت ماشینی در لوای خودبزرگبینی ظاهر شد. متخصصان بیروح و احساسهای بیقلب تمدن را به جایی رساندند که سابقه ندارد. وظیفه بار اعتقادی خود را از دست داد و دیگر تهی از عقلگرایی پارسایانه به تکالیف سازمانی تبدیل شد. پارسایی دنیوی در سوداگری مادی استحاله شد.
آرا وبر در بوتهی نقد
گرچه در سیاق کلام در بالا گهگاه انتقادهای وارد بر آراء وبر در مقالهی اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری اشاره شد اما این انتقادها را به طور مشخصتر به شکل زیر میتوان تحلیل و ارزیابی کرد.
وبر در ابتدای بحث خود و هنگام طرح مسأله مورد نظرش، با شوق بسیار از گزارههای تکلیفساز و نقش آنها در بسترسازی سرمایهداری مدرن سخن میگوید. اما به همان نسبت که مسیر مباحثش را با اشتیاق و شعف آغاز میکند در پایان مقاله لحنی اندوهگین به خود میگیرد و از اینکه ردای سبک مادیات بر دوش قدیس به قفسی پولادین تبدیل شده و جامعهی غرب به ویژه در اروپای غربی و ایالات متحده دچار جاهلیت ماشینی شده است ابراز تأسف میکند.
وبر مخاطب خود را ضرورتاً یک مسیحی آشنا با فرقهها و نحلههای فکری غرب میپندارد و از معرفی اجمالی بورژوازی، پیوریتنیسم و تفاوتهای لوتریسم با کالوینیسم و یا کالوینیسم با دیگر فرق پروتستانتیسم امساک میکند. این غفلت موجب میشود خوانندهی اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری برای درک مباحث مورد نظر وبر به دیگر منابعی که مبین جامعهشناسی و مذهبشناسی غرب باشد محتاج گردد.
وبر رشد سرمایهداری جدید در غرب را ناشی از گزارههای مذهبی تکلیفساز در پروتستانیسم میداند، به بیان دیگر عدم دسیتابی دیگر تمدنها به این حد از پیشرفت و توسعه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را در نبود چنین گزارههایی در مذاهب اسلامی، هندویی و ... معرفی میکند. گرچه وبر کوشید مطالعاتش را در جامعهشناسی دیگر ادیان و مذاهب ادامه دهد اما مرگ زودهنگام به او فرصت نداد در فرضیهی خود تجدیدنظر جدی کند. آشنایی اجمالی نگارنده با دین مبین اسلام نگارنده را با گزارههای تکلیفساز مشابهی که وبر در کالوینیسم دید مواجه میسازد. گزارههایی چون من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم در آیین اسلام فراوان است. اعتقاد مسلمانان به احادیث و روایتهای پیامبر اسلام (ص) و اولیا بزرگ دین اسلام کمتر از اعتقاد پیوریتنها به پروتستانیسم نیست. گزارههایی مثل هر کس فریاد مسلمانی را بشنود که یاری میطلبد اما به یاری او نشتابد مسلمان نیست، تلاش برای تأمین معاش خانواده از جهاد در راه خدا برتر است و ز گهواره تا گور دانش بجوی یا اطلب العلم و لو فی فم الکلب محرک بسیار قوی برای تحریک مسلمانان به تلاش برای حل مسائل جامعه، تکاپوی معیشتی، فراگیری فنون و فرهنگ است.
فرقهی شینوئیسم از دین کنفوسیوس نیز گزارههایی دارد که مردم ژاپن را به کار و کوشش بسیار وامیدارد. بنابراین فرضیه و بر مبنی اینکه گزارههای تکلیفساز یگانه محرک ایجاد تمدن کاپیتالیستی غرب است و یا اینکه این گزارهها چون تنها در پروتستانیسم وجود دارد تمدن کاپیتالیستی را ایجاد کرده و نمیتواند فرضیه جامع و مانعی باشد.
وبر خود در مقدمهی اثرش اعتراف میکند که عدم استفاده از پژوهشهای قومنگاری اعتراض قومنگاران را برخواهد انگیخت. وی از خوانندگان تازه کتابش میخواهد در اهمیت دادن به اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری مبالغه نکنند چرا که اثرش از منظر چینشناسان، هندشناسان، سامیشناسان و ... مطلب بدیعی ندارد.
وبر میافزاید: «امیدوارم در تحقیقاتم دچار لغزش اساسی نشده باشم اما چون در فرهنگهای شرقی تخصصی ندارم حق مطلب را ادا نکردهام و دربارهی ارزش کارم ادعای زیادی ندارم».
بنابراین هر چند میتوان گفت اثر وبر را گامی نو در بررسی نقش آیین در تمدنسازی دانست اما تحقیقات و فرضیه او در آغاز راه است و محققان و پژوهشگران بعدی با افقی گستردهتر باید راه او را ادامه دهند.
منابع و مأخذ
ـ اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری، ماکس وبر، ترجمهی دکتر عبدالمعبود انصاری، تهران، سمت، چاپ دوم، زمستان 1374.
ـ از مدرنیسم تا پست مدرنیسم، لارنس کهون، ترجمهی عبدالکریم، رشیدیان، تهران، نشر نی، چاپ دوم، 1381.
ـ فرهنگ علوم سیاسی، تهران، مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران، ویرایش سوم، بهار 1376.
ـ فرهنگ فارسی، دکتر محمد معین، تهران، امیرکبیر، چاپ دوازدهم، 1377.
ـ مقدمهای بر اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری، آر.اچ.تانی، ترجمه دکتر عبدالمعبود انصاری، تهران، سمت، همان.
منبع: / ماهنامه / سوره / دوره جدید، شماره 11 ۱۳۸۳/۰۸/۲۶
نویسنده : محمد مهدی شیرمحمدی
نظر شما