موضوع : پژوهش | مقاله

ابومِخنَف که بود؟

در این مقاله برآنیم که ابومخنف را، که یکى از مورّخان و محدّثان بزرگ قرن دوم هجرى است، معرفى نماییم. روایات او در برگیرنده بسیارى از رویدادهاى تاریخى از اواخر دوران پیامبر (صلى الله علیه وآله) تا اواخر دوران امویان بوده که بسیارى از منابع تاریخى روایات او را مورد توجه قرار داده اند. شناخت چنین شخصیتى، بخصوص با توجه به روایات فراوان او درباره حادثه کربلا ـ که خود از شاهدان واقعه بوده و یا با یک واسطه نقل مى کند ـ از اهمیت خاصى برخوردار است.


وى«لوط بن یحیى بن سعید بن مِخنَف1 بن سُلَیْم الاَزدى»2 است و موطن اصلى او کوفه بوده است. ابومخنف از محدثّان و مورّخان بزرگ سده دوم هجرى است. از او در بسیارى از حوادث مهم تاریخى پس از رحلت پیامبر گرامى اسلام تا اواخر دوران امورى، درباره موضوع هاى مختلف تاریخى، کتاب هاى جداگانه اى به ثبت رسیده است که به تفصیل در کتاب هاى رجالى به آن ها اشاره شده است. 3 اما بیش تر این کتاب ها، امروزه در دسترس نیست و تنها روایات وى را در کتاب هاى تاریخى پس از او مى توان یافت; از جمله این کتاب ها، تاریخ طبرى است که در بردارنده روایات بسیارى از ابومخنف مى باشد.
روایت هاى ابومخنف از حوادث صدر اسلام آن چنان دقیق، مفصل و با ذکر جزئیات واقعه مى باشد که خواننده را به زوایاى مختلف حادثه راهنمایى مى کند. همچنین این روایات، به دور از هرگونه تعصب مى باشد، تا آن جا که شیعه و سنّى از اکثر کتاب هاى تاریخى پس از او، استفاده شایانى نمودند. حتى برخى تنها به ذکر روایت او بسنده کرده، بر آن اعتماد نمودند.

دوران زندگى ابومِخنَف
تاریخ ولادت او معلوم نیست، اما عموماً تاریخ درگذشت او را سال 157 هـ. ق ذکر کرده اند. شاید معلوم نبودن تاریخ ولادت وى موجب اشتباه بعضى از علماى رجال درباره او شده است; چنان که بعضى او را از اصحاب امام على و امام حسن و امام حسینعلیهما السلام برشمرده و برخى دیگر او را از اصحاب امام صادق (علیه السلام) مى دانند. شیخ طوسى4 ازکشّىنقل مى کند که ابومخنف از اصحاب امام على و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) بوده است و خود ابومخنف (لوط)، حضرت على (علیه السلام) را ملاقات نکرده است.
اما نجاشى او را از راویان امام صادق (علیه السلام) برمى شمارد و سپس مى گوید: «گفته شده است که او از ابوجعفر (امام باقر (علیه السلام)) هم روایت نقل کرده است... ولى این مطلب صحیح نیست.»5 پس بنابر نقل نجاشى، او فقط از امام صادق (علیه السلام) روایت مى کرده است و از اصحاب آن حضرت به شمار مى رود. حتى از امام باقر (علیه السلام) هم روایت نکرده است، تا چه رسد به نقل روایت از حضرت على (علیه السلام).
به نظر مى رسد، شواهد و قراین بیانگر صحت قول نجاشى است; زیرا:
1. در تاریخ طبرى روایتى که ابومخنف از امام صادق (علیه السلام) نقل مى کند بدون واسطه است، ولى روایتى که از امام باقر (علیه السلام) نقل مى کند، با یک واسطه است. 6
2. روایات ابومخنف در باب خُطب حضرت على (علیه السلام) به دو واسطه است. همچنین «خطبة الزهراء» را، که از حضرت على (علیه السلام) نقل مى کند، به دو واسطه است. 7
3. با توجه به تاریخ وفات او، که در سال 157 هجرى مى باشد، چنانچه زمان حضرت على (علیه السلام) را هم درک مى کرد (یعنى در آن زمان حداقل در سن تمییز بود)، سن او در حین وفات مى بایست حدود 130 سال باشد8 در حالى که، هیچ کس چنین مطلبى را گزارش نکرده است.
این شواهد، بیانگر صحت قول نجاشى است که او از معاصران امام صادق (علیه السلام) بوده و از آن حضرت روایت مى کرده است. اما در کتابالکافى9روایتى از ابومخنف نقل شده است که وى به طور مستقیم و بدون واسطه از دوران خلافت حضرت على (علیه السلام) حکایت مى کند: «گروهى از شیعه نزد امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمدند...» ولى این حدیث نمى تواند ثابت کند که او زمان حضرت على (علیه السلام) را درک کرده است; زیرا این روایت مى تواند مرسله باشد. آنچه مسلّم است، این که پدر جدّ ابومخنف، یعنى «مخنف بن سلیم»، صحابى رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) و از اصحاب امام على (علیه السلام) بوده است10 و از سوى آن حضرت، والى شهر اصفهان گشت. 11 وى در جنگ جمل پرچمدار قبیله «ازد» در سپاه حضرت على (علیه السلام) بود و در این جنگ به شهادت رسید. بسیارى از شرح حال نویسان، قایل به شهادت او در جنگ جمل هستند; از جمله: شیخ عباس قمى درالکنى و الالقاب، و آقابزرگ تهرانى درالذریعه، زرکلى درالاعلامو...، همچنین درتاریخ الطبرى12 نیز روایتى از ابومخنف بر همین امر دلالت دارد. ولى درتاریخ الطبرى، 13 روایتى از واقعه صفین به نقل از مخنف بن سلیم وارد شده که با شهادت او در جمل سازگار نیست.
لازم به یاداورى است که شیخ طوسى در کتاب رجال و فهرست خود، 14 عنوان کرده است که «پدر ابومخنف» از اصحاب امام على (علیه السلام) بوده است، در حالى که، قدر مسلّم آن است که «مخنف بن سلیم» (پدر جدّ ابومخنف) از اصحاب آن حضرت بوده است، نه «یحیى» (پدر ابومخنف). بنابراین، باید به این نکته توجه داشت که مخنف بن سلیم پدر جدّ ابومخنف است، نه پدرش و نه جدش، چنان که، بعضى به اشتباه او را جدّ ابومخنف دانسته اند. 15

دیدگاه علماى شیعه و سنى درباره ابومخنف
آنچه از مجموع کتاب هاى رجالى شیعه به دست مى آید، همانا اعتبار، توثیق و اعتماد بر اوست. نجاشى درباره او مى گوید: «ابومخنف شیخ اصحاب الاخبار بالکوفه و وجههم و کان یسکن الى ما یرویه.»16
شیخ طوسى در کتاب رجال، او را از اصحاب امام صادق (علیه السلام) برمى شمارد. 17
شیخ عباس قمى، پس از ذکر عبارتى نظیر عبارت نجاشى، او را از اعاظم مورّخان شیعه به حساب مى آورد و مى گوید: «على رغم مشهور بودن تشیع او، عالمان اهل سنت در نقل به او اعتماد کردند، مانند طبرى و ابن اثیر و غیرهما.»18
آقابزرگ تهرانى نیز پس از نقل عبارات نجاشى، مى گوید: «على رغم مشهور بودن تشیع او، علماى اهل سنت، مانند طبرى و ابن اثیر بر او اعتماد کردند، بلکه تاریخ ابن جریر مشحون است از کتب ابومخنف.»19 مرحوم آیة الله خویى نیز او را ثقه دانسته طریق شیخ به او را صحیح مى داند. 20
اما از علماى اهل سنت، بعضى او را شیعه مى دانند، از این رو، وى را متروک دانسته اند. بعضى دیگر، سخنى از تشیع او به میان نیاورده و تنها روایاتش را ضعیف شمرده اند; چنان که یحیى بن معین درباره او مى گوید: «و ابومخنف لیس بشىء.»21 و ابن ابى حاتم از قول یحیى بن معین مى گوید: «او ثقه نیست، و سپس از دیگران نیز نقل مى کند که ابومخنف متروک الحدیث است.»22
ابن عدّى پس از نقل قول یحیى بن معین، مى گوید: «آنچه که ابن معین گفته است، پیشوایان حدیث موافق آن هستند (یوافقه علیه الائمه). وى سپس مى گوید: او شیعى محترق (افراطى) است و احادیث مستنده ندارد. از او اخبار مکروهى نقل شده است که دوست ندارم ذکر کنم.»23
ذهبى مى گوید: «متروک است»24 و در جایى دیگر مى گوید: او از طایفه اى مجهول روایت مى کند.»25 دارقطبى مى گوید: «ابومخنف اخبارى ضعیف است.»26ابن حجر عسقلانى مى گوید: «به او اطمینان نیست» و سپس از جمعى علما نقل مى کند که به روایت ابومخنف اعتماد و وثوق نیست. 27
اما ابن ندیم درباره او چنین مى گوید: «خواندم به خط احمد بن حارث خراز که علما گفتند: ابومخنف درباره عراق و اخبار و فتوحش، پیش و برتر از دیگران است، و مدائنى در امر خراسان و هند و فارس و واقدى در حجاز و سیره هر سه در فتوح شام مشترکند.»28 این عبارت را یاقوت حموى هم درمعجم الادباءآورده است. 29
در مجموع، بیش تر علماى اهل سنت، با استناد به قول یحیى بن معین، ابومخنف را غیرموثق معرفى کرده اند.
البته، حقیقتى را که ابن ندیم و حموى درباره ابومخنف مطرح کرده اند، موجب آن شده است که على رغم قول به متروک بودن او، روایات او همچنان مورد استناد مورخان برجسته اهل سنت قرار گیرد، و شاید در واقع، دسترسى به اخبار عراق، که منشأ تحولات عظیم در تاریخ اسلام بوده است، بدون روایات ابومخنف ممتنع باشد. از این رو، درباره نظرات علماى اهل سنّت، این موضوع را نمى توان نادیده گرفت که شاید علت متروک بودن ابومخنف نزد آنان، در حقیقت همان باشد که در انتهاى کلام ابن عدىّ آمده بود، و آن این که اخبار و حقایقى که در روایات ابومخنف است براى بعضى ها جالب نیست و به آن کراهت دارند; چون مطابق پیش فرض هاى آنان نیست.
درباره مذهب ابومخنف که آیا شیعى است یا نه، دیدگاه هاى مختلفى وجود دارد:
ظاهر عبارت شیخ طوسى در فهرست و نجاشى، به دلیل سکوتشان درباره مذهب او بیانگر شیعه بودن اوست. همان طور که گذشت، شیخ عباس قمى و آقابزرگ تهرانى نیز به تشییع او تصریح نموده و حتى اشتهار تشیع او را مطرح کرده اند. ولى آیة الله خویى درمعجم رجال الحدیثاشاره اى به تشیع یا عدم تشیع اونمى کندوتنهااوراتوثیق مى کند.
بیش تر علماى اهل سنت نیز به تشیع او اشاره نکرده اند، حتىابن قتیبه و ابن ندیمعلى رغم این که بابى جداگانه درباره شیعه باز کردند، ولى ابومخنف را جزو آنان قرار ندادند و ظاهر سکوتشان در این باره، نشانگر غیرشیعه بودن ابومخنف است. 30 در این میان، ابن ابى الحدیدمعتقد است که ابومخنف از محدّثان است و از کسانى است که بالاختیار، قایل به صحت امامت شده است و از رجال شیعه محسوب نمى شود. 31 قاموس الرجالنیز پس از نقد و بررسى اقوال، در این باره مى گوید: روایتش قابل اعتماد است چون متعصب نیست. اما امامى بودن او ظاهراً غیرمعلوم است. 32
در مجموع به نظر مى رسد با دقت در متون روایات ابومخنف و مباحثى که بیش تر مورد توجه وى قرار گرفته اند، همانند: بحث سقیفه، شورا، جنگ جمل، جنگ صفین، مقتل امام حسین (علیه السلام) و...، هرگز نمى توان گرایش شیعى او را انکار کرد. البته ممکن است به ندرت، مطالبى در روایات او یافت شود که تطابق کامل با افکار امامیه نداشته باشد، ولى شرایط و اوضاع اجتماعى عصرى را که وى در آن مى زیسته است، نباید نادیده گرفت، به گونه اى که حتى امامان معصوم (علیهم السلام) نیز گاهى، از باب تقیّه، مطالبى را که مطابق دیدگاه عمومى اهل سنت بود، مطرح مى کردند و از این نکته نیز نباید غافل بود که وى فردى معتدل بوده است و به همین دلیل، روایاتش را مى توان در بیش تر کتاب هاى اهل سنت هم مشاهده کرد. به هر حال، عظمت ابومخنف در تاریخ غیرقابل انکار است و عموم مورّخان شیعه و سنّى از او بهره هاى وافر برده اند و چون علماى رجال شیعه به اتفاق، او را توثیق نموده و روایات او را قابل اعتماد دانسته اند، دقت در محتواى روایات او مى تواند روشنگر بسیارى از مطالب و وقایع صدر اسلام باشد.

پى نوشت ها
1ـ مِخنف بر وزن مِنبر.
2ـ ابن ندیم، الفهرست، تهران، چاپ تجدد، 1393 هـ. ق، ص 105.
3ـ ر. ک: ابن ندیم، الفهرست، ص 105و106 / ابى العباس احمدبن على النجاشى، رجال النجاشى، تحقیق سید موسى الشبیرى الزنجانى، مؤسسة النشر الاسلامى، جامعه مدرسین قم، چ پنجم، 1416، ص 320.
4ـ محمدبن الحسن الطوسى، رجال الطوسى، تحقیق جواد القیومى الاصفهانى، مؤسسة النشر الاسلامى، جامعه مدرسین قم، چ اول، 1415، ص 81 / شیخ طوسى، الفهرست الطوسى، تحقیق محمدصادق آل بحرالعلوم، منشورات الشریف الرضى، قم، بى تا، ص129.
5رجال النجاشى، پیشین، ص 320.
6ـ ابوجعفر محمدبن جریر الطبرى، تاریخ الطبرى، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت، چ دوم، 1378 هـ. ق، ج 5، ص 448و453.
7ـ شیخ طوسى، الفهرست، ص 130. (عن ابى مخنف، عن عبدالرحمان بن جندب، عن ابیه، عنه (علیه السلام)).
8ـ با توجه به این که تاریخ شهادت حضرت على (علیه السلام) سال چهلم هجرى است.
9 محمدبن یعقوب الکلینى، الکافى، تحقیق على اکبر غفارى، درالاضواء، بیروت، 1415، ج 4، ص 31.
10ـ ابن سعد، الطبقات الکبرى، داربیروت، 1405، ج 6، ص 35 / ابن ندیم، الفهرست، ج 105 و 106.
11ـ حافظ ابونعیم اصفهانى، ذکر اخبار اصفهان، ترجمه نورالله کسایى، تهران، 1377، ص 189.
12و13ـ ابوجعفر محمدبن جریر الطبرى، تاریخ الطبرى، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت، چ دوم، 1378 هـ. ق، ج 4، ص 521 / ص 570.
14ـ محمدبن الحسن الطوسى، رجال الطوسى، پیشین، ص81/الفهرست، ص129.
15ـ شیخ عباس قمى، الکنى و الالقاب، تحقیق محمدعبدالرحمن المرعسلى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، چ اول، 1416، ج 1، ص 155 / آقابزرگ تهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه،، اسماعیلیان، قم، بى تا، ج 1، ص 312.
16رجال النجاشى، پیشین، ص 320.
17رجال الطوسى، پیشین، ص 275.
18ـ شیخ عباس قمى، الکنى و الالقاب، نجف، الحیدریه، 1389هـ. ق، ص 155.
19ـآقابزرگ تهرانى، الذریعه، ج1، ص312.
20ـ ابوالقاسم خویى، معجم رجال الحدیث، نشر الثقافة الاسلامیه، چ پنجم، ج 15، ص 140.
21تاریخ یحیى بن معین، تحقیق عبدالله احمدحسن، بیروت، دارالقلم، بى تا، ج 1، ص 210.
22ـ ابن ابى الحدید، الجرح و التعدیل، بیروت، احیاءالتراث العربى، بى تا، ص 182.
23ـ ابن عدّى، الکامل فى ضعفاء الرجال، تحقیق عادل احمد الموجود و محمد معوّض، بیروت، دارالکتب، 1414 ق، ص 241، (و انّما له من الاخبار المکروه الذى لا استحب ذکره.)
24ـ ذهبى، دیوان الضعفاء و المتروکین، بیروت، دارالقلم، 1408، ج 2، ص 265.
25ـ ذهبى، سیر اعلام النبلاء، تحقیق شعیب الارنؤوط و حسین الاسد، بیروت، مؤسسه الرسالة، 1994م، ج 7، ص 301.
26ـ الدار قطنى، الضعفاء و المتروکین، تحقیق موفق عبدالله بن عبدالقادر، ریاض، مکتبة المعارف، 1404، ص 333.
27ـ ابن حجر عسقلانى، لسان المیزان، تحقیق محمد عبدالرحمن المرعسلى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، چ اول، 1416، ج 5، ص 567 (اخبارى تألیف لا یوثق به ترکه ابوحاتم و غیره.)
28ـ ابن ندیم، الفهرست، ص 105و 106.
29ـ یاقوت حموى، معجم الادباء، تحقیق احسان عباس، بیروت، درالغرب الاسلامى، چ اول، 1993، ج 5، ص 2252.
30ـ به نقل ازقاموس الرجال تسترى، ج 8، ص 620.
31ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج1، ص 147.
32ـقاموس الرجال، التسترى، ج 8، ص 620.

منبع:  ماهنامه معرفت شماره 65، ویژه نامه تاریخ اسلام

نظر شما