متفکر اُنسی
مرحوم دکتر محمد مددپور از جمله اندیشمندان معاصر بود که در حوزه فلسفه و فلسفة هنر صاحب تألیفاتی ارزشمند و تأثیرگذار است.
وی بهویژه در مقوله هنر و هنر اسلامی و مباحث مختلف پیرامون آن همچون حکمت هنر اسلامی، فلسفه و زیباییشناسی هنر اسلامی صاحب تألیفات و مقالات متعددی است که هنوز هم بهعنوان مراجع دانشگاهی و قابل استناد در محافل هنری مورد استفاده است. دکتر مددپور همچنین در موارد دیگری همچون مدرنیته و اندیشههای معاصر، فلسفه غرب و شرق، تکنولوژی و ماهیت آن و نسبت مدرنیته با هنر، تألیفات و نظرات قابل تأملی دارد که در گفتوگو با مرتضی گودرزی (دیباج)، محقق و منتقد هنری پیرامون آنها به بحث نشستیم.
مرتضی گودرزی (دیباج) از جمله محققان و هنرمندان معاصر است که دوستی دیرینه و همراهی وی با دکتر مددپور و آگاهی از نظرات آن مرحوم میتواند مطالب قابلتوجهی را در واکاوی و روشنگری پیرامون اندیشههای دکتر مددپور پیشروی خوانندگان بگذارد. مرتضی گودرزی (دیباج) صاحب تألیفاتی از جمله مجموعه کتابهای روش تجزیه و تحلیل آثار، هنر مدرن، جستوجوی هویت در نقاشی معاصر ایران، تاریخ نقاشی ایران از آغاز تا عصر حاضر، تاریخ تطبیقی هنر، نقاشی انقلاب، گرافیک انقلاب و معرفت هنر معاصر است.
* ظاهرا مرحوم دکتر مددپور نسبت به مدرنیته نگاهی منفی داشتند. آیا واقعا همینطور است؟
نه، او نسبت به مدرنیته نگاهی نقادانه و موشکافانه داشت و بر این باور بود که یکی از مصایب روزگار مدرن، نه حضور جهان متمدن بلکه حجاب روح خود بنیاد مدرنیته است که حقیقت اشیا را مستور میکند و انسان تصور میکند که همه تاریخ و عالم مظهریت، عالم موجود غرب است که سیر ترقی و تقدم را رقم میزند. در غرب در طول بیش از 3 قرن تا انقلاب فرانسه و ظهور دولت مدرن که جامعه را به اتوماتیسم تکنولوژیک رساند، نظامهای استبدادی در حرکتی بیرحمانه به نفی سنت دینی مسیحی پرداختند و سیاستهای دیکتاتوری نوین، بنیان بورژوازی و روشهای گوناگون انباشت وحشتناک سرمایه را مهیا کردند.
از اینجا مدرنیته با بسط نظام تکنولوژیک تناسب داشت و تخریبهای ناشی از فروپاشی ذهنیت سنتی و ویرانگری امنیت روحی را از بیرون مهار میکرد. دکتر مددپور ظهور مدرنیته در کشورهای جهان سوم را از این منظر محل تأمل میدانست که فردیت انسانِ نیمه مدرن و نیمه سنتی جهان سومی همواره با نوعی احساس حقارت و خودکمبینی همراه است.
این همه به عدمدرک و یقین این انسان به ذات معنوی دین بازمیگردد. مفهوم کلاسیک و مدرنِ نقدهایی که به جهان شرق نیز میرود در ذات ویرانگر آن نسبت به جهانهای سنتی اساطیری - دینی نهفته است. او دمکراسیهای لیبرال را پایان تاریخ انسان نیستانگار مدرن و آخرین نظام سیاسی -فرهنگی انسان عصر مدرن قلمداد میکرد و بحرانهای دائمالتزاید انسانی و محیطی را جز به مدد انقلاب معنوی و تحقق عالمی دیگر میسر نمیدانست.
* دکتر مددپور درباره جایگاه امام خمینی(ره) در تاریخ معاصر نظر خاصی داشت. در باره این نظر توضیحاتی میدهید؟
بله. دکتر مددپور جایگاه امام(ره) را از منظر عشق و علاقه و شعور و آگاهی توأما تفسیر میکرد و خود به جایگاه آن حضرت اعتقاد داشت. امام(ره) را مردی استثنایی با خودآگاهی تاریخی نسبت به وضع جوامع اسلامی میدانست. او همواره بر وجود فرهنگ ترجمهای غرب بهعنوان یک مشکل جامعه اسلامی تأکید داشت و هواداران این تفکر غیراصیل و دست دوم را «نواسکولاستیکهای اسلامی» مینامید. او معتقد بود زمانی که بسیاری میخواهند از عالم و وضع موجود عبور کنند و زمانی که معماری، هنر و علوم اخلاق رو به غربی شدن دارد، انتظار خلاف آمد عادت، غریب مینماید. امام خمینی(ره) بهرغم استادی در حکمتهای چهارگانه قدیم آنچه نزد حضرتش اصیل بود؛ حکمت قرآنی بود.
حکمت قرآنی که کسی جز معصوم طاقت آن را ندارد. مرحوم مددپور باور داشت که وجود امام و رجوع ملت به عالم دیگر، افقی نو را پیش چشم آنان باز کرد تا از آن شرایط غربزدگی پیش از نهضت و حتی 150سالی که غربزدگی به جامعه رسوخ کرده بود بیرون آیند. امام(ره) که حد مقدور تقریب به ساحت قدسی معصوم را در عصر غیبت نشان میداد با اجمال خود، آن نسبتهای طلایی را که نسبت موزون عالم عرشی با عالم ناسوتی در امت ولایی است مجددا ظاهر کرد. به همین دلیل تا حدودی توجه به هنرهای سنتی دینی گذشته رواج یافت و حتی برخی از هنرمندان به جستوجوی نقوش ازلی و مقامات معنوی پرداختند.
او اعتقاد داشت که امام(ره) به مردم خود آموخت که با رجوع به باطن دین، همه عالم موجود عقب خواهد نشست و پرسش دینی که از ساحت قدسی حقیقت کتاب و سنت معصومین(ع) برآید، در جهان، انقلابی عمیق ایجاد خواهد کرد. او امامخمینی(ره) را مظهر حقیقت معصومانه انقلاب و بقیهالسلف هزار و چندصدساله معرفت دینی شیعی میدانست. امام(ره) بهگونهای سخن میگفت و میاندیشید که گویی اصولا اندیشه حصولی و روشنفکری غرب وجود ندارد. امام(ره) حتی از نظام واژگانی غیر از واژگان روشنفکری و ایدئولوژهای جهان معاصر استفاده میکرد.
* بعضی معتقدند که دکتر مددپور نسبت به اندیشههای هیدگر تعصب داشت. شما چه نظری در این باره دارید؟
نه، آقای مددپور معتقد بود که نسبت به این فیلسوف در ایران افراط و تفریط وجود دارد اما خود او هیدگر را متذکر حقیقت تاریخ نیهیلیستی غرب و افشاکننده حقیقت و ماهیت تاریخی آن میدانست. هیدگر عالم خود را داشت و متعلق به عالم غرب بود هرچند میکوشید تا با عبور از الهیات رسمی و علم کلام مقدمات تفکر معنوی متافیزیک نیهیلیستی را با رجوع به تفکر سنتی قرون وسطی و الهیات رسمی فراهم کند. هیدگر از فلسفه عبور کرد و به تفکر معنوی روی آورد.
هرچند صحبت از تفکر معنوی هیدگر به معنای توجیه عرفانی و تفسیر دینی او نیست اما اعتقاد داشت که به هر حال هیدگر تنها فیلسوف غربی است که افق فکری و ساحت تفکر او تا حدودی به حکمت معنوی اسلام و مسیحیت نزدیکتر از دیگران است. دکتر مددپور در عین حال معتقد بود که نهایت تأویل تفکر معنوی هیدگر به تعالی وجود ختم میشود و فراتر از این نمیرود. وی هیدگر را نسبت به جهان عالم شرق بیگانه میدانست که هر چند به کاوش در باطن متافیزیک میپردازد اما به باطن آن و حتی ظاهر دین نمیتواند دست یابد.
او از نظر حکمی به ساحت قدسی نمیرسد و در مرز حقایق عرشی میماند. بنابراین هیدگر متعلق به عالم یونان کهن و همان عالم هراکلیتوس است و به خدای ادیان و کتاب سنت الهی نپیوست. به همین دلیل از رسیدن به ساحت قدسی محروم میماند و هرگز افق او همان افق حکمای اسلامی نبوده است. بنابراین او نتوانست با شرق به معنی عام کلمه و اسلام و تشیع به معنی اخص کلمه تماسی جدی برقرار کند.
در نتیجه زمانی هم که هیدگر در باب حقیقت و وجود سخن میگوید بیشتر در مقام پرده گرفتن و آشکار کردن مفاهیمِ نیستانگارانه و خودبنیاد متافیزیک و هنر، تکنولوژی و سیاست غرب قرار میگیرد تا روشن کردن حقایق دینی و عرشی.
* آن تفکر انسی که دکتر مددپور را منسوب به آن میدانند چگونه تفکری است و دکتر مددپور چه نظری پیرامون این نوع تفکر یا سلوک داشت؟
دکتر مددپور معتقد بود تفکر انسی و خودآگاهی تاریخی مانند طریقت عرفانی هر وقت که در جستوجوی روح ایمانی به حق نزدیک شود عالم متفکر به ساحت قدسی متعلق میشود و فقط بهصرف مفاهیم تفصیلی و شهود دلآگاهانه محدود نمیشود. در چنین شرایطی هماهنگی میان عالم ربانی و طریقت دینی این انسان با تفکر خودآگاهانه ایمانی حاصل میشود. بنابراین حکیم و متفکر انسی کسی است که تزکیه و تهذیب میکند و درون او به الهام تقوی پُر میشود و حجاب اشیا از وی برداشته میشود. چنین فردی از جهان برزخی میگذرد و نسبت به عالم و وضع آن بهخودآگاهی میرسد. دکتر مددپور معتقد بود که متفکر و حکیم انسی از طریق اکتساب و صنعت فکری بهخودآگاهی نایل نمیشود بلکه کلمات او به فیض حضور الهی حاصل میشود. او معتقد بود که تنها خودآگاهی تاریخی، مرگآگاهی و دلآگاهی متفکر انسی میتواند در برابر سیطره عالم جدید مقاومت کند.
* در مورد شهید آوینی و سلوک آن بزرگوار نیز آقای دکتر مددپور چگونه نظری داشت؟
آقای مددپور علاقه وافری به شخصیت و دل آگاهی شهید آوینی داشت. ضمن آنکه معتقد بود اگرچه استقبال شفاهی نسبت به آثار سینمایی و شخصیت وی زیاد بود اما آن جانِ آثار شهید آوینی مغفول و محجوب مانده و تفکر خودآگاهانه و حکمی آن شهید عزیز همواره ناخوانده مانده و انسی به آن حاصل نشده است. دکتر مددپور معتقد بود که حضور متعهدانه شهیدآوینی در جبهههای نبرد، خود مظهر تفکر نظری او و جلوه حضور معنوی بوده است.
همین حالت بود که امکان گذر از مدرنیته و ادراک اشراقی سینما و تصرف در جوهر تکنیک را برای شهیدآوینی- فراتر از معاصرانش- فراهم میکرد. آقای مددپور تأسف خود را پیرامون نوع معرفی شهید آوینی نیز کتمان نمیکرد. او اعتقاد داشت که آثار فکری شهید آوینی تحتتأثیر توجه به او از باب حضور در دفاع مقدس مغفول ماند؛ آثاری که میتوانست و میتواند به مثابه حکمت معنوی انقلاب- فروتر از ساحت قدسی امام و فراتر از ساحت معنوی جامعه اطراف او - متجلی شود.
منبع: روزنامه همشهری ۱۳۸۹/۳/۸
گفت و گو شونده : مرتضی گودرزى
نظر شما