حاج میرزا ابوالفضل زاهدی
خاندان فقه و ارشاد
چرخ زمان همچنان در گردش بود، تا این که روز نیمه شعبان سال 1309ه. ق سالروز ولادت حضرت قائم آل محمد فرا رسید. در آن روز مبارک و پرنشاط، پسری در سرزمین مقدس قم از خاندان علم و فقاهت چشم به جهان گشود، که او را ابوالفضل، همنام علمدار کربلا حضرت عباس(ع) نامیدند و بعدها پس از پیمودن مدارج علمی و عملی به «آیت الله آقای حاج میراز ابوالفضل زاهدی(ره) »، معروف شد. او به راستی پدر ارزشها و زاهد دوران بود، رفتار و گفتار و چهرهاش نشان از زهد و پارسایی داشت که توانست در مرتبهای ممتاز از علم و عمل قرار بگیرد. او از خاندان فقه، ارشاد و سیادت بود، چرا که پدرش مرحوم آیت الله حاج ملا محمود، از علما و وعّاظ والامقام قم و مادرش از سادات رضوی، نوه مرحوم سید عبدالباقی رضوی از خادمان حرم کریمه اهل بیت(ع) بود و در عصر خود احترام و موقعیّت خاصی در میان مردم داشت.
فضائل پدر
مرحوم آیت الله حاج ملا محمود، از وعاظ و شخصیتهای برجسته و توانمند قم بود و همه مردم، خاص و عام، از گفتار متین و پرمحتوایش استفاده میکردند. او به ویژه از ذوقی سلیم و طبعی سرشار از استعداد و خلّاقیت برخوردار بود. و قصاید و اشعار پرمحتوا و روانی در مدح و سوگ خاندان رسالت میسرود. از وی چهار جلد کتاب در مواعظ و مطالب سودمند بر جای ماند که با شیوهای زیبا، متنی روان، سلیقهای خوب و نتیجهگیریهای ارزشمند، تدوین شده است. همچنین در اواخر عمر، کتابی در فضیلت صلوات تألیف کرد.
حسن سلوک و مقبولیّت عمومی موجب شد قمیها او را به عنوان نماینده شان در مجلس شورای ملی در دوره دوم مشروطیّت، برگزیدند و جالب اینکه وی از این امر خبر نداشت و مردم به طور خودجوش، متوجّه او شدند و چنین تصمیم گرفتند که آیت الله حاج ملّا محمود را که - بیان شیوا و رسا در دفاع از حق و عدالت داشت و درد آشنا و دلسوز مردم بود. - به مجلس بفرستند. در این باره خود میگوید: «در کتابخانهام، بی خبر نشسته بودم که خبر آوردند، مردم شما را برای نمایندگی و وکالت مجلس شورا برگزیدهاند.» او با اجازه مراجع تقلید آن عصر، روانه مجلس شد و در دفاع از حق، عدالت و حریم تشیّع علوی به خوبی از عهده این مسؤولیّت مهم برآمده؛ ولی به خاطر دفاع از حق، استعفا داد و مجلس را ترک کرد.
مرحوم آیت الله حاج ملّا محمود، مردی غیور، ملّا و صاحب نفوذ بود. سخن درباره حافظه، استعداد، اطلاعات وسیع در علوم مختلف، توانمندی و کفایت در امور اجتماعی و سیاسی ایشان بسیار است و برای آشنایی بیشتر با این عالم تلاشگر، خوانندگان محترم را به مطالعه مطالب زیر دعوت میکنیم:
1- آیت الله حاج میرزا محمود، مجتهد بود، مجتهدی که منبر میرفت با وعظ و خطابه پرمحتوا و شیوا، عام و خاص را بهرهمند میکرد. علمی صحبت میکرد. از ویژگیهای او در منبر، «شجاعت خوانی» بود. او با این شیوه، شجاعت خاندان رسالت، از جمله امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) و امام سجّاد(ع) را بازگو میکرد و مردم سییل آسا به پای منبر او میآمدند تا شجاعت خاندان رسالت را از زبان او بشنوند.
2- وی در یک قسمت از مسجد امام، اقامه نماز جماعت میکرد و مرحوم آیت الله العظمی شیخ ابوالقاسم قمی(ره) در قسمت دیگر نماز میخواند. یک روز پس از نماز ظهر، دید مردم در نماز جماعت او بیشتر از مأمومین آیت الله شیخ ابوالقاسم قمی(ره) شرکت کردهاند، برخاست و به مردم گفت: «به من اقتدا نکنید، به آیت الله العظمی حاج شیخ ابوالقاسم قمی اقتدا کنید.» آنگاه صحنه را برای توجه بیشتر به مقام مرجعیت و تقوای آیت الله حاج شیخ ابوالقاسم قمی، ترک کرد. به این ترتیب با نفس خود مبارزه کرد و تجلیل از عالم ربّانی زمان آیت الله العظمی شیخ ابوالقاسم قمی را آشکار ساخت.
3- علت منبری شدن ایشان، این بود که در آن عصر در مجلسی که علما و مراجع قم حاضر بودند، یک روز منبری نیامده بود؛ از ایشان میخواهند که به منبر برود. وقتی تسلّط ایشان را بر مباحث و مطالب دینی با استدلال و تمسّک به آیات و روایات مشاهده کردند، برای جلوگیری از رونق کار افراد ضعیف و کم اطلاع، ایشان را تشویق کردند تا در مکانهای حساس و پر جمعیت به منبر برود، به این ترتیب او واعظ معروف شهر شد.
4- آیت الله آقای حاج ملّا محمود(ره) ادیب زبردست بود و در سرودن شعرهای متین و پرمحتوا تسلّط فراوان داشت. وقتی به مکه رفت، وضع ایرانیان را در جدّه، نامناسب دید، ضعف و ناتوانی سفیر ایران در جده را مشاهده کرد. لذا به انتقاد از او پرداخت. زمانی که به ایران بازگشت، قصیدهای غرّا پیرامون سفرش به حج، نامناسب بودن وضع ایرانیان در جده و انتقاد از سفیر ایران، سرود. این قصیده بین مردم گسترش یافت و سرانجام به گوش ناصرالدین شاه رسید. شاه از انتقاد به سفیر خود ناراحت شد و از ایشان خواست تا اشعارش را منتشر نکند.
5- در زمان ناصرالدین شاه بین ظلّ السلطان، حاکم اصفهان و آیت الله آقا نجفی، مرجع تقلید آن عصر که در اصفهان میزیست، رابطه خوبی برقرار نبود. آیت الله حاج ملّا محمود، (پدر آیت الله العظمی حاج میرزا ابوالفضل زاهدی) به اصفهان رفت و با سخنرانیها و ظرافتهای خاصی، کار را به جایی رساند که در خانه ظلّ السلطان برای آیت الله آقا نجفی(ره) دعا کرد و همین امر برای واعظان دیگر نیز سنّت شد و موجبات افزایش قدرت و شوکت آیت الله آقای نجفی و تضعیف دستگاه ظلّ السلطان را فراهم ساخت.
او سرانجام در 87سالگی، در سال 1351ه. ق هنگامی که فرزندش آیت الله میرزا ابوالفضل زاهدی حدود 41سال داشت، رخت از جهان بربست. مردم به صورتی کم نظیر، جنازهاش را به حرم مطهّر حضرت معصومه(س) آوردند و پس از طواف، در صحن عتیق، مقابل بقعه محمد شاه به خاک سپردند.
آیت الله حاج ملّا محمود(ره) پنج پسر داشت. سه نفر از آنها که اهل علم و روحانی بودند، عبارتند از:
1- آقا حسین زاهدی؛ که دانشمندی خوش حافظه و قریب الاجتهاد بود و در جوانی دار دنیا را وداع گفت. مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری که از استادانش بود، در تشییع جنازه او گریه میکرد. سرانجام جنازه وی را در قبرستان شیخان، نزدیک مرقد مطهّر زکریا بن آدم و در ناحیه شرقی آن، به خاک سپردند.
2- آقا مصطفی زاهدی(ره) ؛ به زبان فرانسه تسلط کامل داشت.
3- حضرت آیت الله حاج میرزا ابوالفضل زاهدی که شرح زندگی اش را در این مقاله میخوانیم. او وصیت کرد که پیکرش را در قبر برادرش آقا حسین دفن کنند و به این وصیت عمل شد.(1)
نشو و نمای پربرکت و استادان او
آیت الله العظمی حاج میرزا ابوالفضل زاهدی از دامن مادری علویّه، از سلاله سادات رضوی، در کنار پدری فرزانه، از واعظان و عالمان برجسته قم رشد کرد و برگ شد. او برای تحصیل علم، نخست طبق معمول آن زمان، به مکتب خانه رفت؛ سپس آماده شد تا به تحصیل دروس حوزوی بپردازد. مقدّمات و سطوح را در محضر درس مرحوم علامه میرزا سید محمد برقعی فرا گرفت.
مرحوم میرزا سید محمد برقعی از مدرّسان محقّق حوزه علمیه قم بود. بیانی شیوا و روان داشت. کتابهای لمعه، مکاسب و کفایه را تدریس میکرد و سرانجام در سال 1350ه.ق رحلت کرد. قبرش در رواق بالاسر حرم حضرت معصومه(س) کنار مرقد مطهر آیت الله العظمی شیخ عبدالکریم حائری(ره) قرار دارد.
دو نفر دیگر از اساتید درس سطح و خارج او عبارتند از: مرحوم آیت الله حاج میرزا محمد ارباب (متوفی 1341ه.ق، پدر حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج میرزا محمد تقی اشراقی، واعظ معروف) و مرحوم آیت الله حاج سید صادق قمی (وفات یافته سال 1338ه.ق).
آیت الله زاهدی درس فلسفه و حکمت (منظومه سبزواری و...) را در محضر حکیم و استاد گرانمایه، آیت الله میرزا علی اکبر مدرّس یزدی(2) خواند. پس از پیمودن سطوح عالیه، حدود ده سال در درس خارج عالم فرزانه، مرجع بزرگ حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ ابوالقاسم کبیر قمی(3) شرکت کرد و استفاده کافی برد.
آیت الله حاج میرزا ابوالفضل زاهدی(ره) در سال 1336و 1339ه.ق، دو بار به اراک مسافرت کرد. در حوزه علمیّه اراک که تحت نظر آیت الله العظمی شیخ عبدالکریم حائری (وفات یافته سال 1335ه. ق) اداره میشد، دو سال به تدریس و ادامه تحصیل پرداخت. وی در این حوزه، از اصحاب آیت الله حائری به شمار میآمد و زمانی که حاج شیخ عبدالکریم(ره) (در سال 1340ه.ق) به قم هجرت و حوزه علمیه را تأسیس کرد، حضرت آیت الله زاهدی در کنار آیات عظام: گلپایگانی، مرعشی نجفی، سید احمد خوانساری، امام خمینی، حسن فریدو...(قدّس الله اسرارهم) در محضر درس ایشان شرکت کرد و از شاگردان برجسته ایشان شد و بی گمان آیت الله حائری با بودن چنین افراد برجستهای در قم، علاقمند شد که جلسه درس خود را به قم انتقال دهد. در حقیقت این علما باعث شدند آیت الله حائری به قم بیاید و با همّت عالی و همکاری یاران باصفایش، حوزه علمیه قم را نوسازی و تأسیس کند و سنگ زیرین بنای یک دانشگاه عظیم جعفری را در قم بنیان گذارد.
حضرت آیت الله زاهدی به قدری مورد وثوق حضرت آیت الله العظمی حائری(ره) بود که هر گاه ایشان برای نماز جماعت در صحن عتیق مرقد مطهّر حضرت معصومه(س) حاضر نمیشد، آیت الله زاهدی را به جای خود تعیین میکرد. همچنین در برخی از دشواریهای سیاسی و اجتماعی که در عصر مرجعیت آیت الله العظمی حائری(ره) رخ میداد، آقای زاهدی به عنوان نماینده و سخنگوی آیت الله حائری، نقش به سزایی در آرام کردن اوضاع و امور و رسیدگی به مشکلات مردم داشت.
موقعیّت آیت الله زاهدی در محضر آیت الله العظمی بروجردی
حوزه علمیّه قم با زعامت آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری(ره) و با حمایت یارانی مجتهد و راستین، به همین ترتیب با رونق بیش از پیش به جلو میرفت، تا آن هنگام که مرجع کل، آیت الله العظمی حاج آقا حسین بروجردی(ره) در 14محرم سال 1364مطابق با 9دی ماه 1323ش وارد قم شد. آیت الله زاهدی در این هنگام، از اصحاب آقای بروجردی(ره) بود و در درس ایشان شرکت میکرد. آقای بروجردی(ره) و آقای زاهدی به هم علاقه فراوانی داشتند، آقای بروجردی ایشان را برای انجام کارهای مهم از جمله تبلیغ و بحثهای علمی با صاحبان ادیان، مأمور میکرد. کوتاه سخن آن که: آقای زاهدی در محضر آیت الله العظمی بروجردی(ره) از موقعیت ممتازی برخوردار بود.
آیت الله زاهدی(ره) در بسیاری از حوادث تلخ و شیرین اجتماعی و سیاسی علاوه بر این که مشاور نزدیک آیت الله العظمی بروجردی(ره) بود، به عنوان سخنگوی آقای بروجردی، در آرام کردن تنشها نقش مؤثری داشت؛ از جمله در ماجرای تودهایهای قم به رهبری سید علی اکبر برقعی، - که موجب درگیری هایی در قم و کشتار و مجروح شدن عدهای شد. -(4) آیت الله زاهدی از طرف آیت الله العظمی بروجردی(ره) برای خاموش ساختن فتنه تلاش فراوان کرد.
از فعالیت ای آیت الله زاهدی در این عصر، تلاش وی در مسأله ملی کردن نفت و قطع دست غارتگران بین المللی است. او در کنار مرحوم آیت الله العظمی سید محمد تقی خوانساری(ره) (وفات یافته سال 1371ه.ق) ضمن سعی فراوان، بیانات آقای خوانساری را به مردم ابلاغ میکرد.(5)
از حوادث تلخی که در عصر مرجعیت آیت الله العظمی بروجردی(ره) رخ داد، جنب و جوش فرقه ضالّه بهائیت بود که آقای بروجردی برای مبارزه علیه آنها، با تمام امکانات به میدان آمد و آیت الله زاهدی به نمایندگی از طرف ایشان به استان فارس سفر کرد و در خنثی سازی تبلیغات مسموم بهائیان و تحریم مصرف پپسی کولا - که منبع درآمدی برای محفل بهائیان بود. - نقش به سزایی برعهده گرفت و در این راستا، گامهای راسخی برداشت، که خود داستان مفصّلی دارد.
از آثار این رادمرد علم و عمل، پرورش شاگردان بسیاری از قشر حوزه، بازار و سایر مردم بود، که در جای خود نقش به سزایی در پیشرفت اسلام و حفظ جامعه از گناه و انحراف داشت و بسیاری از طلاب را با شیوه منبر و سخنرانی آشنا کرد.
ایشان در مدت زمانی که نماز جماعت را در مسجد امام قم اقامه میکرد، به نوسازی و تعمیرات اساسی مسجد، به ویژه در قسمت غربی مسجد پرداخت. سرداب و طبقه بالای آن را با اسلوب بسیار زیبا و با کاشی کاریهای جالب، بازسازی کرد و بر توسعه آن افزود.(6)
گر چه بعضی از بهانه جویان و حسودان، باعث مزاحمتها شده و موجب وقفه در کار توسعه و بازسازی میشدند؛ ولی ایشان با توکّل به خدا، به راه خود ادامه داد و به کارشکنی آنان اعتنا نکرد و او این کار ارزنده را در طول چند سال، تکمیل کرد و به پایان رساند و این نیز درس بزرگی از مردان الهی است که در راه پیشرفت اسلام، از ملامت نهراسند و به احیای اسلام و اماکن اسلامی ادامه دهند.
هم اکنون از این اماکن به عنوان محل نماز و وعظ و ارشاد و تدریس دروس حوزه علمیّه کمال استفاده میشود؛ مردم نیز به روح بلند آقای زاهدی درود میفرستند و از او به نیکی یاد میکنند. مردی که با همّت پرصلابت خود، چنین ساختمانهای وسیع و زیبایی را به یادگار نهاد، تا آیندگان در مضیقه نباشند و از آنها استفاده کنند.
ایشان علاوه بر نوسازی مسجد امام حسن عسکری(ره) ، با همّت و نفوذ خود در میان مردم، موفّق شد مسجد چهارمردان، در خیابان چهارمردان و مسجد ملّا جعفر، در بازار را توسعه دهد. وی در تهران، مساجد گوناگونی ساخت. گرمخانه مسجد جامع تهران و مسجد راهجرد واقع در جاده قم و اراک را نیز نوسازی و فعّال کرد. به علاوه در کمک رسانی به مستضعفان و حل مشکلات مردم، خدمات شایانی انجام داد. در کنار خدمات علمی و فرهنگی، به خدمات اجتماعی نیز اشتغال و تلاش فراوان داشت.
احاطه بر علوم مختلف
مرحوم آیت الله زاهدی در همه فنون و علوم اسلامی، استاد بود. از اساتید مختلف که استوانههای عظیم علم، در عصر خود بودند، بهره قابل توجّهی برد. او علاوه بر فقه و اصول، بر زبان انگلیسی تسلّط داشت و زبان عبری را نیز از یک نفر یهودی که به وسیله ایشان مسلمان شده بود، آموخت. وی گذشته از بحث و ردّ و ایراد استدلالی در ادیان، به تاریخ و جغرافیای ادیان گوناگون آشنا بود. از این رو بعضی از بزرگان، حتی بعضی از مراجع در این زمینه از ایشان استفاده میکردند. به همین دلیل از افراد نادری بود که در حوزه علمیّه قم برای بحث علمی با صاحبان ادیان انتخاب میشد؛ زیرا به خوبی میتوانست به پرسشهای آنها پاسخ دهد.
علمای بزرگ و مراجع تقلید برای نظریات ایشان از جمله نظریات فقهی اش احترام خاصی قایل بودند. حضرت امام خمینی(ره) ایشان را «شیخ الطایفه» میخواند و در بعضی از مباحث نظر ایشان را محترم میشمرد. (البته این مسئله بحث مفصلی دارد و اینجا جای بحث آن نیست.)
از ویژگیهای آیت الله زاهدی به گفته خودشان، این بود که همه کتابهایی را که در خانه داشت، به طور کامل مطالعه و نکات جالب را فیش برداری میکرد. او واقعاً اهل تحقیق و مطالعه بود، مثلاً کتاب چند جلدی «اُسدالغابه» و «تاریخ خطیب بغدادی» (مؤلف هر دو از علمای معروف اهل تسنن هستند.) و «بحارالانوار» را از اول تا آخر مطالعه و نکات آنها را در یادداشتهای خود ثبت کرد؛ تا آنجا که میفرمود: «کتاب چند جلدی تاریخ بغداد را چهار بار مطالعه کردم و از آن یادداشت برداشتم.»
از این رو بر علوم مختلف احاطه داشت و بر مطالب مختلف اسلامی و تاریخی مسلّط بود. ایشان در مدتی که در تهران در مسجد جامع و... مشغول درس و بحث و تدریس تفسیر و تاریخ ادیان بود، از هر نظر موقعیت عالی به دست آورد، لذا آیت الله العظمی بروجردی(ره) ایشان را به قم دعوت داد. وی در مدرسه فیضیه و مسجد امام، جلسات متعدّد درس خارج فقه، اصول و تفسیر داشت و حوزویان را از انوار علوم مختلف، بهرهمند میساخت.(7) در این دوران شاگردان برجستهای تربیت کرد؛ افراد فرزانهای مانند: حاج آقا سید شاه آبادی و برادران معروف به اخوان مرعشی (آیت الله سید مهدی و آیت الله سید کاظم مرعشی) از شاگردان او بودند. این دو بزرگوار میفرمودند: «کتاب لاضرر ایشان را در خانه بیرونی حضرت آیت الله العظمی سید عبد الهادی شیرازی در نجف اشرف، عنوان و در محور آن بحث و گفتگو میکردیم.»(8)
آیت الله زاهدی به قدری به تعلیم و تعلّم اهمیّت میداد، که همواره میکوشید مطالب معنوی و علمی را به دیگران بیاموزد؛ به طوری که این مطلب بین مردم مشهور شد که: «هر کس از کنار ایشان عبور کند، چیزی یاد میگیرد.»
تألیفات و آثار
مرحوم آیت الله آقا میرزا ابوالفضل زاهدی(ره) تألیفات و آثار خوبی از خود به یادگار گذاشت، از جمله تألیفات او عبارتند از:
1. رسالة الشرط و آثاره (در علم فقه).
2. رسالة الضّرر (در قواعد فقه).
3. اَفْعَلَ وَ ما اَفْعَل (برترینها در مسایل علمی و اخلاقی).
4. منطق الحسین(ع) (مجموعهای از سخنان ابا عبدالله الحسین(ع) )
5. مقصد الحسین(ع) (بیان اهداف و انگیزههای نهضت عاشورا).
6. تسهیل الامر فی بحث الامر (در علم اصول فقه).
7. اثبات المعلوم فی نفی المفهوم (در علم اصول فقه).
8. ارغام الکفرة فی سورة البقرة (تبیین نظریه قرآن در سوره بقره برای منکوب کردن کافران عنود).
9. اقسام الدَّین (در علم فقه).
10. بخشی از حواشی به جواهر الکلام، کتاب مهم فقهی استدلالی تألیف صاحب جواهر (وفات یافته سال 1266ه.ق) (9)
یکی از کتابهای ایشان «رسالة الضرر» در مورد «قاعده لاضرر» یکی از قواعد فقهی است. ایشان با تحقیقات و تتبع در روایات لاضرر، تعداد آنها را، که معمولاً مراجع تقلید نوزده روایت در دسترس داشتند، به 38روایت و سپس به 45روایت رساند. جالب این که حضرت امام خمینی(ره) مجموعه این روایات را برای مطالعه و تحقیق از آقازاده ایشان گرفت. این رساله بیانگر وسعت تسلّط و احاطه ایشان بر احادیث و متون فقهی بود که با بحث در مورد رجال روایات، هر جا که صاحب جواهر الکلام(ره) بر قاعده لاضرر تمسّک کرده، آن را نیز ذکر کرده است. کوتاه سخن آن که تحقیقات ایشان نشان میداد محقّقی نحریر و فقیهی بااستعداد سرشار و حافظه کم نظیر است.
از جمله کارهای علمی او این بود که کتاب وسائل الشیعه را، از آغاز تا پایان، مورد بررسی قرار داد و مطالب و متن حذف شده احادیث آن را با ذکر مدارک مشخّص کرد. بر اهل اطلاع روشن است که چنین کار فنّی نیاز به احاطه بسیار دارد و از هر کسی ساخته نیست. خلاصه ایشان جامع معقول و منقول بود، چنان که این جامعیت از گفتار او در بحث، درس، موعظه، تفسیر، نصیحت و محاورات خصوصی اش به طور کامل مشاهده میشد.
درخشندگی در محراب و منبر
آیت الله میرزا ابوالفضل زاهدی(ره) پس از اتمام دروس حوزوی، به تدریس در حوزه علمیّه قم، ارشاد مردم و تفسیر قرآن برای حوزویان و عموم مردم پرداخت. او همانند پدر ارجمندش میخواست آنچه را که آموخته بود، بر اساس سخن پیامبر(ص) : زَکاةُ الْعِلْمِ اَنْ یُعَلِّمَهُ اَهْلَهُ؛ زکات علم، آموختن آن به اهلش است.»(10) به دیگران تعلیم دهد، از این رو به نشر علوم اسلامی (فقه، اصول، تفسیر، حدیث، وعظ و ارشاد) بر اساس قرآن، نهج البلاغه و احادیث خاندان رسالت(ع) پرداخت.
وی پس از رحلت آیت الله شیخ عبدالکریم حائری(ره) ( 1335ه. ق) به تهران هجرت کرد و بیش از ده سال در مسجد جامع، واقع در بازار تهران، به اقامه جماعت، تدریس و تفسیر قرآن و موعظه و ارشاد مردم پرداخت، تا این که در سال 1368ه. ق به قم بازگشت و به تدریس فقه و اصول و تفسیر برای حوزویان مشغول شد.
در سرداب مسجد امام قم - که در قسمت غربی مسجد قرار دارد. - شبها پس از اقامه جماعت، منبر میرفت و برای عمودم مردم، با بیانی شیوا و روان، تفسیر قرآن میگفت. آری خدمات علمی و فرهنگی شایان و مستمری به مردم ارائه کرد و نگارنده خود بارها در مجلس تفسیر او شرکت کردم و استفاده بردم. بزرگان حوزه نیز مستفیض میشدند.
آیت الله زاهدی(ره) علاوه بر این جلسات، گاه در مجالس مهم از جمله مجلسی که آیت الله العظمی بروجردی(ره) در منزل خود تشکیل میداد، منبر میرفت. علمای بزرگ و شخص آقای بروجردی(ره) در آن مجلس شرکت میکردند و توجّه آیت الله بروجردی بر این که حتماً پای صحبت آیت الله زاهدی(ره) بنشینند. دلیل آن است که آقای بروجردی عنایت خاصی به او داشتند و او را در بیان مطالب و تحقیقات علمی دارای اعتبار و شأن و مکانت ممتازی میدانست،
لذا در آن مجلس حضور مییافته و در حقیقت منبر او همانند تدریس برای عموم و طلاب و اهل علم بود.
او در جامعهشناسی و روانشناسی نیز اطلاعاتی وسیع داشت. هنگام سخنرانی به گونهای سخن میگفت که حاضران خسته نمیشدند و سراپا گوش، به گفتارش توجه میکردند و گاه با گفتن لطیفههای آموزنده به شنوندگانش نشاط میبخشید. وی با استفاده از همین شیوه، مردم را از هر سو به پای منبر خود جذب میکرد و به این ترتیب، مطالب تفسیری و اخلاقی و معارف دینی را به گوش شنوندگان میرساند. آیت الله زاهدی(ره) بسیار آرام، متین و روان صحبت میکرد تا برای همه قابل فهم باشد. برای تجسّم مطالب نیز از اشعار و مثالهای زیبا استفاده میکرد.
این ویژگیها نیز حکایت از آن داشت که تبحّر ویژهای در بیان مطالب و استفاده از واژههای ادبی و فصاحت و بلاغت دارد. وی مطالب را از عمق جان بیان میکرد، از این رو تأثیر نفس مخصوصی داشت، چرا که اگر سخن از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند.
خوش گفتاری، لطیفه گویی و برخورد مهرانگیز او در منبر و جلسات دیگر باعث شده بود که بسیاری از رانندهها و میدانیها به پای منبرش کشیده شوند و بسیاری از آنها از خلافهای خود توبه کنند و در پرتو نصایح او، هدایت شوند. این امور حاکی است که وعّاظ باید شیوههای نفوذ در دیگران و جلب افراد را بدانند و با به کار بردن آنها به توفیقات سرشاری در راستای تبلیغات نایل آیند.
در اینجا به تناسب به ذکر چند نمونه از لطیفههای ایشان میپردازیم:
1- سه نفر از دختری خواستگاری کردند. یکی از آنها به نام حسن، بسیار زیبا بود، ولی دین و مال نداشت؛ دومی به نام علی، مال داشت، ولی دین و زیبایی نداشت، و سومی به نام جعفر دین داشت، ولی مال و جمال نداشت. از دختر پرسیدند، به کدام یک از این خواستگاران جواب مثبت میدهی؟ در پاسخ گفت «حسنعلی جعفر را»، یعنی هر سه تا، جمال و مال و دین را میخواهم.
بعضی از مردم این گونهاند و میخواهند سه همسر داشته باشند. حاضر نیستند به دین تنها اکتفا کنند؛ هم میخواهند دیندار باشند و هم رزق و برق دنیا را نگه دارند، چنین کاری قابل جمع نیست. دین با بعضی از زرق و برقها سازگار نیست و آنان چنین میخواهند و در حقیقت مانند آن دختر سه شوهر میخواهند.
2- انوشیروان از دو واژه «انو» به معنی شکوه (شاه شکوهمند) و «شیروان» از شیربان گرفته شده؛ یعنی نگهبان شیر. بعضی از پادشاهان ایران در سابق، امیران و فرماندهی داشتند که شیران بیشه شجاعت بودند و به وسیله آنها ناموس، مال و امنیت مردم حفظ میشد، اگر پادشاه عصر سرهنگ هایی مثل شیر دارد که نگهبان مال و ناموس و امنیت مردم هستند، شاه شیران است و گرنه شاه گربه بان است، مثل رضاخان که فرار کرد؛ او شاه گربه بان بود!
3- بعد از هر دشواری، فرج و گشایش است؛ گویند: تاجری ورشکسته شد، با هزار زحمت مقداری رشتههای ابریشم فراهم آورد و آن را بر پشت الاغش بار کرد تا برای فروش به محل دیگر ببرد. در مسر راه، الاغ به نهری رسید و هنگام حرکت از میان آب، آن قدر در آب فرو رفت که ابریشمها خیس شدند و سنگینی آنها باعث شد الاغ در میان نهر بیفتد و همه ابریشمها را آب ببرد. تاجر که سخت ناراحت شده بود، رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا! اگر تو به جای من بودی، چه میکردی؟!» خداوند به او که سخت در فشار و تنگنا قرار گرفته بود، لطف کرد. عدهای را به آنجا فرستاد و آنها با تلاش، ابریشمها را جمع آوری کردند و آوردند. او آنها را فروخت و در این معامله سود کلانی برد و سپس داد و ستدهای دیگر کرد و وضع مالی اش بسیار خوب شد. او پس از دشواری و شدت، به فرج و گشایش دست یافت، پس آنان که در فشار سخت هستند، از لطف خدا ناامید نشوند.
سخنان اثربخش
هنوز نویسندگی را شروع نکرده بودم، ولی احساس میکردم ذوق نوشتن دارم. شبی در نماز جماعت مرحوم آیت الله آقای حاج میرزا ابوالفضل زاهدی(ره) حاضر شدم. ایشان طبق معمول پس از نماز به تفسر قرآن میپرداخت و افراد برجستهای از اهالی قم همچون: مداح اهل بیت(ع) ، مرحوم ملّا حسین مولوی و تعدادی از طلاب در این جلسه حاضر شدند. اتفاقاً ایشان در آن شب آیه اول سوره قلم (شصت و هشتمین سوره قرآن) را مطرح کرد: (ن وَالْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ) ؛ «سوگند به قلم و آنچه مینویسند.»
او در تفسیر این آیه، به طور مشروح سخن گفت، آنگاه راجع به ارزش نویسندگی از نظر قرآن و روایات و آثار و فواید آن بحث و بررسی فراوان کرد. از جمله فرمود: «واژه «ما» در جمله «و ما یسطرون» از نظر ادبی، موصوله است، یا مصدریّه؟ اگر موصوله باشد، یعنی سوگند به نوشته و اگر مصدریّه باشد، یعنی سوگند به نویسندگی.» آنگاه فرمود: «اگر خداوند به چیزی سوگند یاد میکند، دلیل بر اهمیّت آن است. مسئله نویسندگی و بیان حقایق با قلم، به اندازهای ارزشمند و مهم است که خداوند به آن سوگند یاد میکند.» به راستی اگر نعمت قلم نبود، فرهنگ انسانها ناقص بود؛ کتابهای آسمانی و قرآن مجید، به خاطر وجود قلم، از چند قرن قبل تا حال باقی مانده است. «قلم» و «بیان» دو نعمت بزرگ و وسیله سترگ انتقال فرهنگ و دانش به نسل هاست. «قلم» حافظ علوم، پاسدار افکار دانشمندان، حلقه اتصال فکری علما و پل ارتباطی گذشته و آینده بشر است. ارزش قلم خوب، از دیدگاه اسلام آن چنان بالا است که پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «یوزن مداد العلماء و دم الشّهداء یرجّح مداد العلماة علی دم الشّهداء.»؛ «در قیامت قلم دانشمندان، با خون شهیدان سنجیده میشود. در این سنجش، قلم علما بر خون شهیدان برتری مییابد »(11)
سخنان ارزشمند آیت الله زاهدی جرقّهای بود که ذوق نویسندگی را در من شعله ور ساخت، به طوری که تصمیم گرفتم این راه را ادامه دهم. در شبی دیگر آن مرحوم سخن از بلال حبشی به میان آورد و شعری را که بلال در اولین ملاقات با رسول خدا؛ 6به زبان حبشی خواند، قرائت کرد: اَرَه بَرَه کَنْکَره
کَرا کَرا مَنْدَره
حسّان بن ثابت، به دستور پیامبر اکرم(ص) این شعر را به عربی ترجمه کرد که معنایش این است، «ای پیامبر! هر گاه در دیار ما سخن از ارزشها به پیش میآید، تو را به عنوان جامع فضایل و ارزشها مَثَل میزنند.»(12) این گفتار نیز بر عشق و علاقهام نسبت به بلال حبشی افزود. تصمیم گرفتم شرح حالی از بلال حبشی بنویسم؛ از این رو، نخستین کتابم، با نام «سیمای بلال حبشی» در سال 1347ش چاپ و منتشر شد. آری تأثیر نفس آیت الله زاهدی(ره) این گونه وجودم را متحوّل ساخت و مرا برای نویسندگی تشویق کرد. البته ایشان برای افراد دیگر نیز در زمینههایی مثل ساده زیستی و تواضع سرمشق شدند.
ساده زیستی، تواضع و صلابت اسلامی
مرحوم آیت الله زاهدی(ره) بسیار خوش برخورد و خندان بود و با همه قشرها، برخورد صمیمی داشت؛ چرا که خصلت تواضع در او به صورت کامل وجود داشت. گاهی او را در مسجد امام میدیدم که کنار دیوار و روس سکوی مسجد نشسته و با تواضع خاصی مشغول ذکر خدا و در انتظار نماز جماعت است و هر از چندی مردم به خدمتش میرسیدند و با کمال سادگی، مسئله خود را از او میپرسیدند و پاسخ دریافت میکردند.
در خانه نیز هنگام اعیاد و جشنها از مردم استقبال میکرد و صمیمانه به پذیرایی میپرداخت. با مردم احوال پرسی میکرد و به صورتی دوستانه و صمیمی به آنها تبریک میگفت.
او هیچ چیزی را وجه المصالحه اسلام قرار نمیداد و تمام همّ و غمَش تبلیغ اسلام بود. همانند چشمهای جوشان همواره تشنگان حقیقت را با احکام اسلام و تفسیر قرآن سیراب میکرد و ساده زیستی را پلی برای ارتباط با مردم قرار داده بود تا آنها بدون مانع از این چشمه جوشان فضایل بهرهمند شوند.
حضرت امام خمینی(ره) احترام خاصی به ایشان مینمود و او را به «شیخ الفقهاء» میخواند (زیرا از نظر سن، حدود یازده سال از امام بزرگتر بود.) به یاد دارم در یکی از شبهای جشن، در سالهای 41و 42حضرت امام خمینی قبل از تبعید و زندان، به سرداب مسجد امام وارد شد و نزد آیت الله زاهدی نشست. ملاقات آنها در آن شب بسیار با ملاطفت و مهر و محبت بود، گویی دو یار صمیمی مدتها یکدیگر را ندیدهاند!
در فضایی بسیار باصفا احوال همدیگر را پرسیدند. آیت الله زاهدی نیز هنگام استقبال و بدرقه، احترام فوق العادهای به امام ابراز کرد.
مبارزه با رژیم و نهی از منکر
آیت الله زاهدی(ره) با تفسر قرآن و بهرهگیری از نهج البلاغه و احادیث پیامبر(ص) و امامان(ع) در راستای انقلاب فرهنگی، تلاش پی گیر و دائمی داشت. همواره امر به معروف و نهی از منکر میکرد. با بیان واقعیّات اسلام، مبارزه با طاغوتیان را ئأیید میکرد؛ امر به معروف و نهی از منکر او حتی در کوچه و بازار و... دیده میشد. در برابر گناه، عکس العمل نشان میداد و اگر به کسی ظلم میشد، ظالم را نصیحت و از ظلم جلوگیری میکرد و در عصر درگیریهای رضاخان نیز همراه مراجع بود و فعالیت چشمگیری داشت. هنگامی که رژیم ستم شاهی در سال 1342ه. ش، حضرت امام خمینی(ره) را دستگیر و زندانی کرد، آیت الله زاهدی(ره) تصمیم گرفت با وساطت بعضی از دوستانش با امام در زندان ملاقات کند. وقتی که بیت معظّم رهبر عالیقدر انقلاب از ملاقات ایشان با امام، آگاه میشوند، تصمیم میگیرند مقداری لباس و تعدادی کتاب برای امام بفرستند، ایشان قبول میکند؛ اما دستگاه انتظامی و اطلاعاتی از ترس اطلاع امام از خارج زندان و پیامدهای آن، از بردن لباس و کتاب به وسیله ایشان جلوگیری میکند. آنها لباس و کتابها را از ایشان میگیرند، با این قول که؛ خودمان به خدمت آقای خمینی میرسانیم. ملاقات آیت الله زاهدی با امام آن طور که ایشان میفرمود از نظر ابراز عواطف و احساسات طرفین، دیدنی بود. البته متانت و صلابت امام، مانند خار از زندان کاملاً عادی بود. او در این ملاقات از نزدیک احوال امام را جویا شد و برای سلامتی و آزادی امام دعا کرد، ولی کتابها و لباس را به قم باز گرداند و از این عمل زشت دستگاه اطلاعات بسیار ناراحت شد و در طرد قانون ننگین کاپیتولاسیون (که امام به خاطر مبارزه با آن زندانی و تبعید شد.) سخنرانی کرد؛ در این سخنرانی فرمود:
«بر اساس قانون کاپیتولاسیون، حکومت شاه پذیرفت که آمریکاییان خود مجرمانشان را محاکمه کنند ومَحاکم ایران حق محاکمه آنها را نداشته باشد و این قانون به منزله ننگینترین سلطه آمریکا بر ایران بود.»
حضرت امام خمینی(ره) با تمام توان بر ضد شاه و رژیمش فریاد کشید و عاملان چنین لایحه ننگینی را که به مجلس برای تصویب برده بودند، رسوا کرد و موجب بطلان چنین پیشنهاد استعماری شد، البته همین امر باعث تبعید ایشان به ترکیه و از آنجا به نجف اشرف شد. امام در یک سخنرانی فرمود: «مردم به خاطر این ننگ باید پرچم سیاه بر سر منازل خود بزنند.»
حضرت آیت الله زاهدی پس از سخنرانی بسیار باصلابت و محکم امام در مسجد امام(ع) در مجلس باشکوهی، موضوع کاپیتولاسیون را عنوان کرد و به تشریح و بیان زشتی کاپیتولاسیون و پیامدهای شوم آن پرداخت، آنگاه فرمود: «اگر آیت الله خمینی فرمود: سزاوار است به جای جشن، پرچم سیاه برافرازید، من میگویم سزاوار است که لباس سیاه و عزا بپوشید و به این ترتیب تأثّر و اندوه خود را نسبت به این پدیده استعماری، اعلام کنید.» سپس از مفاد این آیه شریفه استفاده کرد:
(انّ الْمُلُوکَ اِذا دَخَلُوا قَرْیَةً اَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا اَعِزَّةَ اَهْلِها اَذِلَّةً وَ کَذلِکَ یَعْعَلُونَ.) «پادشاهان هنگامی که وارد منطقه آبادی میشوند، آن را به فساد و تبهی میکشند و عزیزان آنجا را ذلیل میکنند، آری کار آنان همین گونه است.»(13) و به این ترتیب عدم لیاقت و شایستگی شاه و دولت وقت را در مورد تصویب چنین قانون ننگینی در مجلس فرمایشی، گوشزد کرد و به مردم، برای جلوگیری از تصویب چنین قانونی، هشدار داد. او هدف شاهان را افساد و ذلیل کردن و تحقیر مسلمانان دانست و از این موضوع که چرا زمامدار کشور باید به ملّتش چنین رفتار نابخردانه کند، به شدت انتقاد کرد.
روشن است که چنین سخنرانی، آن هم در مسجد امام حسن عسکری قم در میان انبوه جمعیت، تأیید آشکار مبارزات امام خمینی(ره) و دعوت علنی مردم به مبارزه و نهی از منکر بود.
فضائل معنوی و اخلاقی
مرحوم آیت الله زاهدی(ره) مردی خود ساخته و مسلّط بر هوای نفس بود. با این که شایستگی مقام مرجعیت را داشت، اما علمای دیگر را بر خود ترجیح داد. و به همان شیوه همیشگی، یعنی به تدریس، تفسیر، وعظ و ارشاد ادامه داد. او متصلب در دین و ذوب شده در آن بود؛ در حفظ احکام حتی انجام مستحبات و ترک مکروهات، جدیت و اصرار داشت، به عنوان مثال هرگز با سر برهنه به توالت نمیرفت، چرا که این کار مکروه است.
تهجّد و راز و نیاز آیت الله زاهدی در دل شب و نماز شب او در حدی بود که همیشه دو ساعت قبل از اذان صبح بیدار میشد و صدای گریهاش در نماز شب شنیده میشد. برای ادای نماز صبح، به مسجد سلماسی که در همسایگی خانهاش قرار داشت، میرفت و گاهی که مؤذّن نمیآمد، خود به بالای بام میرفت و اذان میگفت و آوای ملکوتی اذانش، فضای اطراف مسجد را معطّر میکرد. همواره یک ربع یا نیم ساعت قبل از نماز جماعت، کنار سجّادهاش مینشست و منتظر فرا رسیدن وقت نماز میشد.
همه کارهایش از روی نظم و برنامه بود، به طوری که اوقات خود را برنامه ریزی کرده بود تا هیچ فرصتی را بیهوده از دست ندهد.
با قرآن انس داشت و تلاوت و تدبّر در آیات الهی، از برنامههای همیشگی او بود. در معاشرت با مردم و بستگان، بسیار خوش رو و خوش اخلاق بود، ولی در برابر موارد خلاف، غیرت دینی مخصوصی داشت. در انجام دستورهای فردی و اجتماعی دین، مقاومت و جدیّت خلل ناپذیری داشت. و در موارد لازم، از خود نهایت تواضع را نشان میداد و در موارد نابجا، به خاطر انجام فرمان خدا، خشونت نموده و پافشاری میکرد.
شیفته و شیدای ولایت بود. از اوصاف و فضایل خاندان رسالت، به خصوص امیر مؤمنان علی(ع) در منبر، درس و همه جا سخن میگفت. روزی پای منبرش بودم، که میفرمود:
«مطابق روایات، فرشتگان در آسمان چهارم و ملأ اعلی مشتاق زیارت حضرت علی(ع) میشوند. خداوند در همان ملأ اعلی تمثال حضرت علی(ع) را برای آنها، به صورت فرشته نورانی درآورده است، تا آنها به این ترتیب، جمال حضرت علی(ع) را زیارت کنند.»(14)
به راست که برای حفظ دین و شعائر مذهبی، از جان مایه میگذاشت و شب و روز نمیشناخت. از اندوختههای علمی و معنوی خود برای تثبیت دین خدا و پاشیدن بذرهای مذهب در مزرعه دلهای مردم بی اندازه استفاده میکرد و با وجود کسالت و کهولت سن در سالهای آخر عمر، عصرها به مسجد امام قم میآمد. در آنجا روی پلّه مسجد مینشست و با تواضعی خاص، به ذکر خدا، یا جواب دادن به مسائل مردم میپرداخت. دیدن قیافه ملکوتی او، انسان را به یاد خدا و آخرت میانداخت و حالتی معنوی در انسان پدید میآورد.
وفات
حاج میرزا ابوالفضل زاهدی در بامداد 12 فروردین 1357 ش وفات یافت.
پی نوشتها:
1 اقتباس از آثار الحجّة، ج 2ص 26 گنجینه دانشمندان، ج 1ص 149و نقل از آیت الله زاده زاهدی، حضرت حجة الاسلام و المسلمین حاج شیخ محمود زاهدی.
2 میرزا علی اکبر حکیم یزدی، از فلاسفه بزرگ و مدرسان وارسته بود. او در حوزه علمیه قم به درس اسفار و حکمت متعالیه اشتغال داشت و شاگردانی همچون: حضرت امام خمینی(ره) را پرورش داد. از او تألیفات ارزندهای به یادگار مانده است و سرانجام در اواخر سال 1344ه. ق در قم رحلت کرد و در قبرستان شیخان قم، در جوار مرقد مطهّر زکریا بن آدم(ره) به خاک سپرده شد.
شرح حال این حکیم الهی، در کتاب ستارگان حرم، جخ 2ص 97تا 113آمده است.
3 آیت الله العظمی شیخ ابوالقاسم کبیر (وفات یافته 1353ه. ق) از فقها و مجتهدان محقق حوزه علمیه قم بود. در قم و نجف درس خواند، در نجف اشرف از محضر درس آخوند شیخ محمد کاظم خراسانی (صاحب کفایة الاصول، متوفی سال 1329ه. ق) و مرحوم آیت الله سید محمد کاظم یزدی (صاحب عروة الوثقی، متوفی سال 1337ه. ق)
استفاده فراوان برد؛ تا به درجهای از اجتهاد رسید که بعضی وی را بر آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری(ره) ترجیح میدادند. از مرجع معروف تقلید حاج آقا حسین قمی(ره) نقل شده است که: «من منکر بودم که در این عصر، در شرایط فعلی و فساد عمومی، آدم خوب پیدا شود، تا آن که آن جناب را در قم و آقا سید مرتضی کشمیری را در نجف اشرف یافتم و یقین کردم که در این عصر هم آدم کامل و مؤمن حقیقی یافت میشود.»
او در سال 1353ه. ق دو سال قبل از وفات آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری(ره) در هفتاد سالگی رحلت کرد. قبرش در رواق بالاسر حرم حضرت معصومه(س) نزدیک مرقد آیت الله حائری قرار دارد. حضرت امام خمینی(ره) از او به عنوان «یکی از علمای زاهد و وارسته» یاد کرده است. (آثار الحجة، ج 2ص 26و صحیفه نور، ج 19ص ).157
4 در عصر نخست وزیری دکتر مصدق، تودهایها از آزادی سوء استفاده میکردند. کارشان به جایی رسیده بود که قدرت خود را در شهر مذهبی قم، به رهبری سید علی اکبر برقعی - که نویسندهای چیره دست بود. - به نمایش گذاشتند. در دی ماه 1331شمسی، همین شخص به وین رفت و در کنگره جهانی تودهایها که از طرف دولت کمونیست شوروی حمایت میشد، شرکت کرد. هنگام مراجعت، طرفدارانش از او استقبال گرمی کردند ولی طلاب و مردم با آنها درگیر شدند و بر اثر تیراندازی مأمورین عدهای کشته و مجروح شدند و سرانجام به دستور آیت الله بروجردی(ره) سید علی اکبر برقعی به یزد تبعید شد. شرح این ماجرا در کتاب زندگانی زعیم بزرگ آیت الله بروجردی، نوشته استاد علی دوانی، ص 365تا 368آمده است.
5 در ماجرای ملّی کردن صنعت نفت، در سال 1329شمسی، ائتلافی بین آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی و دکتر مصدق وجود داشت. مرحوم آیت الله العظمی سید محمد تقی خوانساری (وفات یافته سال 1371ه. ق) از آیت الله کاشانی پشتیبانی و مردم را برای ملی کردن صنعت نفت بسیج میکرد. آیت الله زاهدی در این برهه از زمان، همواره در سخنرانیها و مصاحبهها بر ضد استعمار انگلیس سخن میگفت و طرفدار ملی کردن صنعت نفت و قطع ایادی استعمار انگلیس بود. از این رو همراه آیت الله خوانساری از آیت الله کاشانی حمایت کرد و نقش به سزایی در آگاهی بخشی و بسیج مردم برای تحقق ملی کردن صنعت نفت داشت.
6 از ناحیه خیابان شمالی که قبلاً جزء مسجد بود و همچنین از ناحیه حیاط، فضای وسیعی را جزء سرداب کرد؛ به طوری که فضای سرداب که 320متر بود، به 900متر رسید.
7 صحنهای از جلسه تفسیر ایشان در مدرسه فیضیه، که بیانگر شرکت شاگردان بسیار است، به صورت عکس و تصویر، در کتاب آثار الحجة، ج 1ص 37گراور شده و دیدنی است.
8 نقل از فرزند معظّم له، حضرت حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمود زاهدی (دامت برکاته).
9 اقتباس از گنجینه دانشمندان، ج 2ص.166
10 بحار، ج.25 2
11 کنزالعمّال، حدیث.28902
12 اسدالغابه، ج 1ص.206
13 نمل، آیه.34
14 در کتاب بحارالانوار، جلد 39ص 111روایت شده است که پیامبر(ص) فرمود: «در شب معراج این تمثال نورانی را در آسمان چهارم دیدم که هفتاد هزار فرشته، هر روز آن را زیارت میکردند و در آنجا تسبیح و تهلیل میگفتند و ثوابش را به دوستان حضرت علی(ع) اهدا میکردند.»
منبع: www.hawzah.net
نظر شما