موضوع : دانشنامه | س

سید قطب


تولد و زادگاه
سید قطب Sayyid Qutb در سال1906 میلادى در روستاى «موشه» از توابع استان اسیوط مصر که به روستاى عبدالفتاح نیز معروف است، دیده به جهان گشود. روستاى موشه یا موشا از نظر جغرافیایى در یکى از سرزمین‏هاى مرتفع مصر و کنار رود خروشان نیل واقع است. اکثر اهالى روستاى موشه مسلمانند و اقلیتى پیرو دین مسیحیت در روستا زندگى مى‏کنند.

محیط خانواده
پدرش حاج قطب ابراهیم سر سلسله خاندان قطب بود که پس از وفات پدر ریاست این خاندان را برعهده گرفت. از خصوصیات بارز وى این بود که بسیار انفاق مى‏کرد. بخشش وى به قدرى بود که وقتى دارایى‏اش تمام شد، زمین‏هاى کشاورزى را یکى پس از دیگرى فروخت تا این که مجبور شد منزل بزرگ و زیبایش را نیز بفروشد. از عادات هر ساله او این بود که روزهاى عید سعید فطر، قربان، عاشورا، نیمه شعبان، سالروز معراج پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و ماه مبارک رمضان، همه اهالى روستا را براى تلاوت قرآن به مناسبت روزهاى یادشده در منزل خود جمع مى‏کرد و پس از مراسم دوره‏خوانى قرآن، بهترین طعام‏ها را به مهمانان مى‏داد. از ویژگى‏هاى دیگر پدرش که سید قطب از آن یاد مى‏کرد، تواضع او است.
سید قطب در این باره مى‏نویسد:
کارگرانى براى پدرم کار مى‏کردند. طبق رسم همیشگى او را «سیدى» خطاب مى‏کردند؛ اما او بسیار ناراحت مى‏شد و مى‏گفت: کوچک‏ترها بگویند عمى الحاج و بزرگ‏ترها بگویند حاجى.(1)
حاج ابراهیم از نظر سیاسى عضو حزب اللواى مصر و منزلش مرکز امور سیاسى روستا بود. در جریان انقلاب 1919 میلادى در مصر، اجتماعات علنى و سرى تشکیل داد و راه انقلاب را به مردم مى‏آموخت. حاجى قطب ابراهیم دوبار ازدواج کرد که حاصل ازدواج اول یک دختر و حاصل ازدواج دوم سه دختر و دو پسر بود که همگى وقتى به سن رشد رسیدند، با دولت وقت درگیر شدند و همه آن‏ها طعم تلخ زندان را چشیدند. هنگامى که سید قطب به جرم اسلام‏خواهى، به زندان افتاد، خواهرش نفیسه و خواهرزاده‏هایش رفعت و عزمى نیز دستگیر و روانه زندان شده، مورد اذیت و آزار قرار گرفتند. پس از مدتى نفیسه آزاد شد؛ ولى فرزندان نفیسه یعنى رفعت و عزمى در زندان ماندند. دولت از رفعت خواست ضد دایى‏اش سید قطب شهادت بدهد تا آزاد شود؛ ولى او نپذیرفت و زیر شکنجه‏هاى شدید مأموران زندان شهید شد؛ ولى‏عزمى پس از مدتى رهایى یافت (خالدى، ص42).
خواهران دیگر سید به نام‏هاى أمینه و حمیده و همچنین برادرش محمد قطب سرنوشتى شبیه آن‏ها داشتند. محمد قطب که در سال 1919 میلادى چشم به جهان گشود و به دلیل مبارزات سیاسى و دوران حبس، در پنجاه سالگى ازدواج کرد، هم‏اکنون در عربستان به سر مى‏برد و به کار تحقیق و تألیف اشتغال دارد.(2)
مادر سید قطب، زنى پاکدامن و از خاندانى بلند مرتبه بود و قبل از ازدواج با حاج ابراهیم در قاهره زندگى مى‏کرد. دو تن از برادرانش در دانشگاه الازهر مصر تدریس مى‏کردند. از خصوصیات مادرش این بود که استماع قرآن را بسیار دوست مى‏داشت و پسرش سیدقطب را به این نیت به مدرسه فرستاد تا قرآن بیاموزد و براى مادر تلاوت کند. مادر سید قطب در سال 1940 میلادى در روستاى‏موشه‏درگذشت.

دوران تحصیل
پس از گذراندن دوران کودکى، پدر و مادر سید قطب تصمیم گرفتند او را به مدرسه بفرستند؛ ولى او تمایلى به مدرسه رفتن نداشت؛ اما با تشویق پدر و مادر در سال 1912 میلادى به مدرسه رفت. بعضى اهالى روستا درباره مدارس دولتى حس بدى داشتند و آن را مخالف قرآن آموزى مى‏دانستند.
وقتى سید در سال دوم ابتدایى مشغول تحصیل بود، صاحب مکتبخانه که با حاجى ابراهیم رابطه دوستى داشت، از او خواهش کرد فرزندش را از مدرسه به مکتبخانه انتقال دهد تا قرآن حفظ کند و مسائل اسلامى را فرا گیرد. صبح روز بعد سید به توصیه پدر به مکتب رفت. سید تصمیم گرفت هم درس بخواند و هم قرآن حفظ کند و بنابراین تصمیم، در سال دوم ابتدایى حفظ قرآن را آغاز کرد و در سال چهارم ابتدایى یعنى در ده سالگى حافظ کل قرآن کریم شد. سید از همان کودکى اهل دقت بود و هر حرفى را بدون دلیل نمى‏پذیرفت. خود وى مى‏گوید: روزى عالمى از دانشگاه الازهر قاهره براى تبلیغ به روستاى ما آمد. شبى از شب‏ها که بر روى منبر سوره کهف را تفسیر مى‏کرد، این آیه را خواند: ذلک ما کنا نبغ(کهف (18)، 64). من از پایین منبر پرسیدم: «یا شیخ! چرا حرف یاء در کلمه نبغ بدون جازم حذف شده است؟»(3)
وى به کتاب و کتابخوانى بسیار علاقه داشت؛ به طورى که بین مردم روستا به این صفت معروف شده بود. پس از مدتى با خرید کتاب‏هایى که هر هفته کتابفروش محله به نام عمو صالح، به روستا مى‏آورد، کتابخانه شخصى کوچکى که داراى 25 جلد بود، فراهم کرد و این کتابخانه کوچک، یگانه کتابخانه روستاى موشه بود. وى کنار آموزش‏هاى قرآنى توانست پس از 6سال در سال 1918 میلادى دوره ابتدایى کلاسیک را نیز با کامیابى به انجام برساند. پس از این دوره، وى در جلسات هفتگى پدرش پیرامون اوضاع اجتماعى و سیاسى مصر حضورى مستمر یافت و این در حالى بود که سیزده سال داشت (همان).

سفر به قاهره و ادامه تحصیل
سید قطب به مدت دو سال به سبب اوضاع آشفته داخلى نتوانست تحصیلات خود را ادامه دهد؛ اما در سال 1920میلادى براى ادامه تحصیل به قاهره سفر کرد و در منزل دایى‏اش، احمد حسین عثمان سکونت گزید. حدود 16سالگى وارد دانش‏سراى عبدالعزیز قاهره شد. او بعد از اتمام دوره دانش‏سرا و دریافت گواهینامه تدریس در مدارس ابتدایى به استخدام وزارت تعلیم و تربیت درآمد. زمانى که دانشجوى دانشگاه دارالعلوم بود، ریاست دانشگاه را دکتر طه حسین به عهده داشت. در سال سوم دوره دانشجویى، کنفرانسى به وسیله ریاست دانشگاه ترتیب داده شد تا سید در آن سخنرانى کند. او با مقاله‏اى تحت عنوان «مهمه الشاعر فى الحیاه، شعر الجیل الحاضر» همگان را به شگفتى واداشت.
وى در زمان دانشجویى بسیار با نشاط و آگاه بود و با شجاعت از اوضاع علمى و فرهنگى دانشگاه انتقاد مى‏کرد. با وجود این‏که هنوز جوان بود، از بحث با استادان در زمینه‏هاى علمى، اقتصادى، و اجتماعى هراسى نداشت. استادان دانشگاه نیز از تلاش و پشتکار سید، متعجب و در عین حال خوشحال بودند. به گفته استادش، محمدمهدى علام، جرأت و استقلال سید باعث شده تا محبوب دل‏ها و از مفاخر دارالعلوم باشد. سید در 1932 میلادى با مدرک لیسانس در رشته ادبیات عرب، از دانشکده دارالعلوم فارغ التحصیل شد و همان سال در تشکیل جماعتى به نام جماعت دارالعلوم مشارکت کرد. هدف این جمعیت که از بین فارغ التحصیلان دارالعلوم انتخاب مى‏شدند، دفاع از ادب و لغت عربى بود. این جماعت پس از مدتى مجله‏اى به نام «دارالعلوم» منتشر مى‏کرد. سیدقطب در سال 1933 میلادى به استخدام وزارت تعلیم و تربیت مصر درآمد و همان سال در مدرسه داوودیه مصر در جایگاه معلم ابتدایى به امر مقدس تدریس پرداخت. او سپس در مدارس دمیاط، بنى سویف و مدرسه ابتدایى حلوان به تدریس مشغول بود تا این که پس از شش سال تدریس در مدارس گوناگون، در تاریخ 1940 در جایگاه کارمند، به اداره مرکزى وزارت تعلیم و تربیت مصر انتقال یافت و به ترتیب در بخش‏هاى روابط عمومى، آمار، بازرس مدارس ابتدایى مشغول فعالیت شد. در سال 1945 میلادى دوباره به بخش روابط عمومى برگشت و تا سال 1948 میلادى در این قسمت مشغول به کار بود.

اعزام به امریکا
سیدقطب به همراه دوستانش(4) در دانشگاه با فعالیت‏هاى سیاسى و اجتماعى بیشتر آشنا شد و با آشنایى پیشین که به وسیله دایى خود از حزب «وفد» داشت، به عضویت این حزب درآمد و مقالات خود را در نشریه این حزب منتشر کرد.
بعد از انتشار مقالاتى در باره مشکلات مصر، دولتمردان مصر تصمیم گرفتند سید قطب را براى مأموریتى‏کارى به امریکا اعزام کنند. وزارت تعلیم و تربیت مصر سید را به بهانه تحقیق در شیوه تربیت در مدارس امریکا اعزام کرد؛ اما آن‏ها از این تصمیم‏گیرى دو هدف را پى مى‏گرفتند: 1. سید قطب از جامعه علمى ـ فرهنگى مصر دور شود تا دیگر نتواند اذهان عمومى را متوجه حرکت اسلامى کند؛ 2. در مدت اقامت خود در امریکا تحت تأثیر فرهنگ غرب قرار گیرد و به اصطلاح نظرش از غرب‏ستیزى، به غرب‏زدگى برگردد. وى در سال 1948میلادى سفرش را با کشتى از بندر اسکندریه به نیویورک آغاز کرد. پس از ورود به نیویورک به انجام مأموریت محوله پرداخت و هر روز به مدارس امریکا مى‏رفت و از نحوه آموزش در آن‏جا اطلاعاتى کسب مى‏کرد. او حدود دو سال در امریکا اقامت داشت و در این مدت از طریق جراید، رادیو و تلویزیون و با شمّ سیاسى بالایى که داشت، فهمید امریکا مى‏خواهد از سلطه انگلیس بر دنیا بکاهد و خود، استعمار کشورهاى عربى و اسلامى را ادامه دهد؛ بدین سبب تصمیم گرفت هنگام بازگشت به مصر با نوشتن مقاله، به مردم به ویژه نسل جوان آگاهى بخشد و طرح امریکا را آشکار سازد.

بازگشت به مصر
سید قطب در سال 1950 میلادى به مصر بازگشت و در جایگاه دستیار دفتر وزیر تعلیم و معارف مصر، مشغول کار شد. سفر به امریکا نه تنها او را از اهداف و آرمان‏هایش دور نکرد، بلکه مصمم شد با استعمار بجنگد؛ اما چون نبرد فرهنگى را از درون حکومت مقدور ندید، در 1952 میلادى استعفانامه خود را تقدیم وزارت کرد و اعلام داشت دیگر حاضر به همکارى با آن‏ها نیست. تا دو سال استعفاى او مورد قبول واقع نشد؛ ولى سرانجام در اوایل سال 1954 با استعفاى وى موافقت شد (خالدى، ص88).

در سنگر مطبوعات
سید قطب از سنین جوانى در مطبوعات مصر مقاله مى‏نوشت و به روزنامه‏نگارى علاقه وافرى داشت. نخستین مقاله وى در 16سالگى در مجله «صحیفه بلاغ» در سال 1922 میلادى چاپ شد. وى ابتدا با نشریات معروفى چون البلاغ، البلاغ الاسبوعى، الجهاد، الاهرام، و غیره همکارى مى‏کرد و مرتب براى این نشریات مقاله مى‏نوشت (همان، ص98).
سید قطب در چهل سالگى همزمان با آغاز تفکر در باره حرکت اسلامى و انقلابى با نشریاتى چون الکتاب المصرى، الکتاب السوادى، الشؤون الاجتماعیه و غیره همکارى داشت. پس از چند سال در مجله «اللواء الجدید» نیز که شاخه جوانان حزب وطنى مصر آن را چاپ مى‏کرد، مقاله نوشت؛ اما پس از اندک‏زمانى‏به علت انتقاد شدید سید از استعمار و اتهام همکارى دولت با آنان، تعطیل شد. وى پس از تعطیلى مجله اللواء الجدید، دست از مبارزه نکشید و در جایگاه سردبیر و نویسنده مجله «الدعوه» کار خود را ادامه داد. مقالات وى در این نشریه، دعوت از مردم براى انقلاب، تشکیل حکومت اسلامى و تغییر حاکمیت بود؛ اما این مجله را نیز پس از مدتى رژیم مصر تعطیل کرد. سید باز هم ناامید نشد و با همکارى یوسف شماته، نشریه‏اى به نام «العالم العربى» را منتشر ساخت. یوسف شماته در جایگاه مدیر مسؤول و سید قطب در مقام سردبیر مشغول فعالیت شدند (همان، ص103).
سید در نشریه العالم العربى بر خلاف همه نشریات مصرى که تاریخ روز را به میلادى درج مى‏کردند، بر اساس تاریخ هجرى قمرى مى‏نوشت. وى همچنین در سال 1948میلادى با همکارى جمعیت اخوان المسلمین، مجله «الفکر الجدید» را تأسیس کرد و در این مجله نیز طرفدارى از اصلاحات و تغییر حاکمیت موجود را جزو اهداف خود قرار داد. مقالات سید در این مجله از تندترین و در عین حال قوى‏ترین مقالات به شمار مى‏رود.(5) با ادامه موضع انقلابى در مقالات سید، این نشریه هم تعطیل شد.
در سال 1954 جمعیت اخوان المسلمین مجله‏اى به نام «اخوان المسلمین» چاپ کرد و سید قطب را در جایگاه رئیس هیأت تحریریه آن برگزید. این هفته‏نامه روزهاى پنجشنبه منتشر مى‏شد و نخستین شماره آن در 17 رمضان 1373 قمرى به چاپ رسید. سید در این هفته‏نامه افکار اسلامى و انقلابى خود را بیش از گذشته منتشر کرد؛ از این‏رو پس از چاپ دوازده شماره در تاریخ 6 ذى‏الحجه 1373 از انتشار آن جلوگیرى شد و این واپسین فعالیت مطبوعاتى سید قطب به شمار مى‏رفت؛ زیرا در همین سال دستگیر و روانه زندان شد.
سید قطب در طول حیات 25ساله مطبوعاتى خود، 455 مقاله و قصیده در مجلات و روزنامه‏هاى گوناگون مصر چاپ کرد (خالدى، ص109). وى که نیمى از زندگى خود را با نشریات مختلف سپرى کرد، در این مدت پى برد که رفتار و عملکرد بعضى از این مطبوعات مشکوک است و از چاپ مقالات وى خوددارى مى‏کنند و دریافت که بعضى از آن‏ها با بیگانگان در ارتباطند؛ به همین سبب مقاله‏اى تحت عنوان «الدوله تخفق الأدب» ضد این دسته از نشریات نگاشت و آن‏ها را رسوا کرد (همان، ص111).

استادان و افراد تأثیرگذار بر سید قطب
افراد متعددى بر سیدقطب تأثیر عقیدتى داشتند که این‏جا به اسامى دو تن از آن‏ها اشاره مى‏کنیم:
1. ابوالاعلى مودودى (م1979م): مودودى، یکى از متفکران بزرگ پاکستانى معتقد به ضرورت تشکیل جامعه اسلامى و مبارزه با استعمار بود. وى در سال 1941 میلادى در هندوستان، حزب «جماعت اسلامى» را تأسیس کرد که شباهت بسیارى به تشکیلات اخوان المسلمین مصر داشت (پیامبر و فرعون، ص48). وى نویسنده کتاب‏هاى الاسلام الیوم، منهاج الانقلاب الاسلامى، الحکومة الاسلامیه، الاسلام و المدینه، تدوین الدستور الاسلامى و المصطلحات الاربعة فى القرآن است و سید قطب در زندان با افکار و آثار او آشنا شد (سیرى در اندیشه‏هاى سیدقطب، ص9).
از نظر ابوالاعلى مودودى، اسلام دین کاملى است و اگر کسى به بخشى از اسلام عمل کند و بخش دیگرى را رها سازد، مرتکب ارتداد جزئى مى‏شود. وى‏اسلام بدون حاکمیت را اسلام نمى‏داند. آثار ابوالاعلى تأثیر شگرفى بر فکر و ذهن سید قطب داشته است. هنگامى که سید دستگیر شد، در پاسخ این پرسش که آیا افکارت را از مودودى گرفته‏اى، پاسخ داد: فکر و نظر من همان اندیشه‏هاى ابوالاعلى مودودى است.
2. عباس محمود عقاد: سید قطب پس از ورود به قاهره به واسطه دایى‏اش، احمد حسین عثمان با او آشنا شد و به دلیل مشترکاتى که سید با او داشت،(6) تحت تأثیر افکار او قرار گرفت. سید مدتى در مدرسه عقادیه که زیر نظر عقاد اداره مى‏شد، درس خواند و در این مدت با افکار و عقاید او آشنا شد؛ اما پس از مدتى آثار ادبى او را نقد کرد. زمانى‏که سید در سال 1951 میلادى به طور رسمى به اخوان المسلمین پیوست، عقاد که با اخوان المسلمین به شدت مخالف بود، از سید قطب انتقاد کرد و تحت مقاله‏اى با عنوان «ارادة الغفلة» به سید بى‏حرمتى کرد (خالدى، ص146).

اندیشه‏ها و اعتقادات سید قطب
سید قطب در جایگاه مغز متفکر جمعیت اخوان المسلمین بین سال‏هاى 1952 تا 1964 میلادى مطرح بود و همواره مقابل کسانى که از این جنبش ضد استعمارى انتقاد مى‏کردند، مى‏ایستاد. وى در باره «اخوان المسلمین» مى‏گوید: خداوند اخوان المسلمین را زنده بدارد که مصر را زنده نمود و مفهوم جهاد را که از نظر مردم فقط شعار دادن و کف‏زدن بود، تغییر داد و مفهوم اصلى آن را که کار و فداکارى است، به آن بازگردانید و چگونگى نبرد را که منحصر به تبلیغات بود، به قربانى شدن و شهادت در راه خدا تبدیل کرد (سید قطب، 1370، ص107).
سیدقطب معتقد است هر گروه و دولتى که به یکى از کشورهاى اسلامى حمله نظامى مى‏کند، باید تحریم سیاسى و اقتصادى شود. وى مى‏گوید: انگلستان و امریکا با همکارى روسیه در بیرون راندن ما مسلمانان از فلسطین شرکت نمودند. فرانسه در شمال افریقا بر ضد ما جنگید و در آزار و شکنجه ما شرکت کرد و هنوز هم دسته جمعى‏بر ضد ما و دین ما کوشش مى‏کنند؛ به همین دلیل، هر گونه معاهده و هر گونه همکارى با این کشورها از نظر اسلام نامشروع است و البته مردم مسلمان حق ندارند که در عمل نامشروعى با دولت همکارى کنند؛ بلکه باید به هر وسیله‏اى که مقدور باشد دولت را از ارتکاب هر عمل حرامى بازدارند (همان، ص100).
سید قطب از تمام شرکت‏هاى اسلامى مى‏خواهد روابط اقتصادى خود را با دشمنان اسلام قطع کنند و معتقد است که همکارى شرکت‏ها و مؤسسات تجارى با دشمنان اسلام نامشروع است (همان، ص101). وى همانند دیگر متفکران متعهد جهان اسلام به شدت با فرهنگ غرب مخالفت، و از اندیشه و اخلاق غربى انتقاد مى‏کرد و مقاله‏اى به نام «عود الى المشرق» از مجله العالم العربى در این زمینه چاپ کرد.
سید قطب جامعه را به دو نوع جاهلى و اسلامى تقسیم مى‏کند. او در این زمینه مى‏گوید: امروز در جاهلیتى به سر مى‏بریم که هنگام ظهور اسلام وجود داشت و بلکه تاریک‏تر از آن. تمامى آنچه در اطراف ما است، جاهلى است. وظیفه ما این است که اولاً تحولى در درون خود به وجود آوریم تا بر اساس آن بتوانیم جامعه را دگرگون کنیم. اسلام بیش از دو جامعه نمى‏شناسد. جامعه جاهلى و جامعه اسلامى. جامعه اسلامى جامعه‏اى است که در تمامى ابعاد عقیده و عبادت، شریعت و احکام، سلوک و اخلاق اسلامى در آن تحقق یافته است و جامعه جاهلى جامعه‏اى است که به اسلام عمل نمى‏کند.
این اندیشه سیاسى سید قطب ما را به یاد حضرت امام خمینى قدس‏سره مى‏اندازد که فرمود: حکومت یا طاغوت است یا اسلام. در واقع سید قطب معتقد است: اسلامى که دشمنان معرفى مى‏کنند با اسلامى که رسول گرامى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله آورد، تفاوت عمیق دارد. سیدقطب نخستین اندیشه‏ور جهان اسلام است که کلمه «اسلام امریکایى» را مطرح کرده بود. به اعتقاد او، این روزها امریکایى‏ها نیازمند اسلام هستند تا در خاورمیانه و کشورهاى اسلامى با کمونیسم بجنگد(ما چه مى‏گوییم، ص91). وى معتقد است جامعه‏اى که مردمش مسلمانند اما احکام آن را رعایت نمى‏کنند، هرچند نماز بخوانند، روزه بگیرند و به حج بروند، به هیچ‏وجه جامعه اسلامى نبوده، در ردیف جامعه جاهلى قرار دارد؛ چنان که به اعتقاد او جامعه‏اى که خدا را قبول دارد، ولى به مردم اجازه نمى‏دهد دین را به جامعه سرایت دهند، بلکه فقط اجازه مى‏دهد مردم خدا را در مساجد عبادت کنند، جامعه جاهلى است.
سید قطب به جنبش یهود و صهیونیسم نیز به شدت بدگمان بود و آن را عامل انحطاط و عقب‏ماندگى جوامع اسلامى مى‏دانست. وى هدف صهیونیسم را تضعیف عقیده اسلامى مى‏داند و مى‏گوید: نقشه‏هاى صهیونیسم و استعمار از لابه‏لاى کتاب‏ها و برنامه‏ها و سخنرانى‏هاى سردمداران و نیز بازى‏هاى عمال آن‏ها بیانگر این حقیقت است که آن‏ها درصدد تضعیف عقیده اسلامى و محو اخلاق در جامعه اسلامى هستند و مى‏خواهند اسلام را از این‏که مصدر و منبع قانونگذارى باشد، دور سازند. سید در کتاب معالم فى الطریق ضرورت جهاد ضد دشمن را اجتناب‏ناپذیر مى‏داند و مى‏گوید: برقرارى حکومت خداوند بر روى زمین و محو حکومت بشرى، گرفتن قدرت از دست بندگان غاصب و برگرداندن به خدا، اقتدار بر اساس قانون الاهى و از بین بردن قوانین ساخته بشر فقط از طریق موعظه و حرف صورت نخواهد گرفت. سید قطب، اسلام را یگانه دین رهایى‏بخش از مشکلات جوامع بشرى مى‏داند و معتقد است که هیچ نظامى غیر از نظام اسلام نمى‏تواند سعادت بشر را فراهم سازد(عدالت اجتماعى در اسلام، ص23، 27 و130).
سید در باره آزادى اندیشه معتقد است که آزادى یعنى رهایى از همه قیود، غیر از بندگى خدا (مسجدجامعى، ص163). او آزادى را در عبد خدا بودن مى‏داند و مى‏گوید: کلمه «لا إله إلا الله» شاه‏فرد و اساس طرز فکر اسلامى است. هدف از این جمله، طریقه کاملى است براى یک زندگانى که بر پایه آزادى وجدان از هر گونه بندگى غیرخدایى پى‏ریزى شده است (همان، ص52). بر پایه همین آزاداندیشى، وى از جمله عالمان اهل سنت است که از برخى خلفاى صدر اسلام به ویژه از بنى‏امیه به شدت انتقاد مى‏کند و احترام به خلفاى صدر اسلام و صحابه را که از نظر اهل سنت واجب است، لازم نمى‏داند. وى در باره ابوسفیان مى‏گوید: او کسى است که از روى میل اسلام نیاورد تا این‏که اسلام غلبه کرد. او از اسلام و مسلمین کینه داشت و شادى خود را هنگام شکست مسلمین ابراز کرد. [همچنین در باره یزید بن معاویه مى‏گوید:] او اسلام را نمى‏شناخت. از قومیت خود دفاع مى‏کرد. از نظر دورى روحش از حقیقت اسلام، شبیه‏ترین مردم به بنى‏امیه بود و از عثمان به دلیل این‏که در شب عروسى دخترش به دامادش حارث بن حکم دویست هزار درهم از بیت‏المال مسلمانان هدیه کرد، انتقاد مى‏کند و مى‏گوید: رفتار عثمان ناعادلانه بود. او به صورت غیر قانونى [از بیت‏المال] انفاق مى‏کرد (مطاعن سید قطب، فى أصحاب رسول‏الله، ص159)؛ چنان که تبعید ابوذر به وسیله عثمان، بى‏عدالتى دیگرى بوده است (همان، ص376).

اندیشه وحدت در کلام سید قطب
سید قطب متفکر و دانشمند بزرگ مصرى، آفت بزرگ جوامع اسلام را ملى‏گرایى مى‏داند و معتقد است تا وحدت میان مسلمانان جهان حاصل نشود، امپریالیسم غرب بر منابع مالى مسلمانان چنگ خواهد انداخت. علت مخالفت سید با ملى‏گرایى این است که ملى‏گرایى در مقابل وحدت مسلمانان قرار گرفته. همین اندیشه سید، یکى از مواردى بود که باعث تیرگى روابط او با جمال عبدالناصر شد؛ زیرا جمال عبدالناصر به ناسیونالیسم عربى معتقد بود؛ در حالى که سید قطب با ملى‏گرایى به شدت مخالفت مى‏کرد.
وى در نوشتارى مى‏نویسد: بى‏تردید، اندیشه تنگ و تاریک ملى‏گرایى در درون مسائل داخلى ما اندیشه ویرانگرى بود؛ اندیشه‏اى که نیروهاى میهن بزرگ اسلامى را پراکنده ساخت و آن را به دولت‏هاى کوچک ناتوان بى‏ارزشى که با هیچ‏چیزى، قدرت مقابله ندارد، تبدیل نمود. اندیشه‏اى بود که به امپریالیسم غربى اجازه و امکان داد روزانه یک کشور اسلامى را بدَرَد و بخورد؛ در حالى که اطمینان دارد این مرزهاى ساختگى به هیچ دولت کوچکى اجازه کمک به دیگرى را نخواهد داد (تاریخ فرهنگ معاصر، ش 6، ص278، به نقل از مصر الفتاه، 6سپتامبر 1951م).
سید قطب همچون سیدجمال الدین اسدآبادى مرزهاى جغرافیایى را در هم شکست. وى معتقد بود هر جا مسلمانى هست، آن‏جا قلمرو اسلام است. در جریان ملى شدن صنعت نفت ایران، وى نامه‏اى به آیت الله سیدابوالقاسم کاشانى نوشت و از نهضت ملى‏شدن صنعت نفت حمایت کرد. سید قطب در این نامه نکات بسیار مهمى را بیان مى‏کند. به اعتقاد او، نهضت ملى‏شدن صنعت نفت، نهضت ملى نیست؛ بلکه نهضتى اسلامى به رهبرى شخصى روحانى است. وى این گام را قدمى در راه استقرار نظام اسلامى و کوتاه کردن دست اجانب از کشور ایران مى‏داند. همچنین در این نامه مسلمانان را به وحدت و دورى از تفرقه فرا مى‏خواند.

مبارزات سیاسى سیدقطب
مهم‏ترین دوران مبارزه سیدقطب به زمانى مربوط مى‏شود که به جمعیت اخوان المسلمین پیوست. جمعیت اخوان المسلمین یکى از جمعیت‏هاى مبارز در سال‏هاى 1930 تا 1960میلادى بود که در بیشتر کشورهاى عربى فعالیت مى‏کرد و مقر اصلى آن در مصر قرار داشت. این جمعیت را حسن البناء (م1368ق) در شهر اسماعیلیه مصر در ذى‏القعده سال 1347 پایه‏گذاشت و فعالیت خود را در مدرسه «التهذیب» با تعلیم قرآن، تجوید، حدیث، تفسیر و دیگر علوم اسلامى، آغاز کرد. حسن البناء در سال 1350قمرى، رساله‏اى دربردارنده اهداف جمعیت اخوان المسلمین منتشر کرد و در جایگاه دبیرکل جمعیت برگزیده شد. هنگام جنگ اعراب و اسرائیل در سال 1948 میلادى جمعیت اخوان المسلمین به یارى ملت فلسطین شتافت و بسیارى از اعضاى آن در این جنگ شرکت کردند. پس از این وقایع، از طرفى محبوبیت اخوان المسلمین بین مسلمانان به شدت افزایش یافت و از طرف دیگر، دربار مصر و استعمار پیر انگلیس از آنان عصبانى و ناراحت شدند؛ از این‏رو به فرمان ملک فاروق در سال 1368 قمرى فرمان انحلال جمعیت صادر شد و به تلافى این فرمان، جمعیت اخوان المسلمین نخست وزیر مصر(نقراشى پاشا) را کشتند و حکومت وقت نیز به تلافى این اقدام، دبیر کل این جمعیت یعنى «حسن البناء» را در سال 1369ق ترور کرد (دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج7، ص271). ترور حسن البناء زمانى بود که سیدقطب در امریکا به سر مى‏برد. او مى‏دید که نشریات امریکایى به شدت از کشته‏شدن حسن البناء ابراز خوشحالى مى‏کنند؛ بدین جهت همان‏جا تصمیم گرفت پس از بازگشت از امریکا در سال 1951 میلادى به طور رسمى به اخوان المسلمین بپیوندد. وى چنان به این گروه علاقه داشت که همیشه مى‏گفت: من در سال 1951 میلادى متولد شدم (پیامبر و فرعون، ص39).
سیدقطب پس از عضویت در جمعیت اخوان المسلمین، ابتدا عضو مکتب ارشاد، سپس در جایگاه رئیس هیأت تحریریه نشریه اخوان المسلمین منصوب شد. مقالات تند و صریح او در این نشریه و روزنامه‏هاى دیگر، سبب شد تا وى در سال 1954 به همراه حسن الهضیبى(7) دستگیر و به پانزده سال زندان محکوم شود. پس از صدور حکم، وى را به زندان قدیم «لیمان طره» که قدمتى پانصدساله دارد، منتقل کردند. وى در زندان به نوشتن کتاب ادامه داد و تفسیر نفیس فى ظلال القرآن را در زندان نگاشت. پس از پنج سال محکومیت، سید در زندان بیمار شد و بیم مرگ وى مى‏رفت؛ از این‏رو مسؤولان اخوان المسلمین مصر با دبیر این جمعیت در عراق به نام أمجد زهاوى تماس گرفتند و به او توصیه کردند عبدالسلام عارف، رئیس جمهور وقت عراق را واسطه قرار دهد که جمال عبدالناصر را قانع کند تا سید از زندان آزاد شود. عبدالسلام عارف پیغام را فرستاد و به واسطه این پیغام، سیدقطب در سال 1964 میلادى از زندان آزاد شد.
پس از آزادى از زندان بر سر ادامه کار جمعیت، اختلاف‏نظر حاصل شد. عبدالفتاح اسماعیل، عضو ارشد این جمعیت و همفکرانش بر این عقیده بودند که باید جهاد را ادامه داد؛ ولى بعضى از اعضا با این نظر موافق نبودند. سیدقطب که روحیه انقلابى و جهادى داشت، به عبدالفتاح اسماعیل پیوست و مطالبى در باره لزوم تغییر حاکمیت و برپایى‏نظام اسلامى نگاشت که بعدها با عنوان کتاب معالم فى الطریق چاپ شد. با ادامه فعالیت‏هاى سیدقطب و تأثیر افکار و آراى وى بر مردم به ویژه جوانان مصر و جهان عرب، در سال 1965 میلادى دوباره دستگیر و زندانى شد. گروه‏هاى کمونیستى مصر که به شدت با افکار سید مخالف بودند، آن‏جا شعار مى‏دادند: جمال، ذبح کن. ذبح کن. در این دوره از زندان که حدود چهارماه طول کشید، سید را در زندان انفرادى حبس کردند و پیش چشم او خواهرزاده‏اش، رفعت را کشتند. محاکمه سیدقطب در جایگاه متهم ردیف اول به فرمان جمال عبدالناصر در دادگاه نظامى در تاریخ 1966/4/12 میلادى آغاز شد و به مدت 36روز ادامه یافت و پس از اتمام محاکمه، آن‏ها منتظر صدور حکم بودند (الشهید سید قطب من المیلاد الى الاستشهاد، بخش اخوان المسلمین).

شهادت سید قطب
چهارماه از زمان محاکمه گذشت و سرانجام قاضى مصر، فؤاد الدجوى احکام صادره را چنین اعلام کرد: سید قطب و محمد یوسف هواش و عبدالفتاح اسماعیل محکوم به اعدام و بقیه اعضاى اخوان المسلمین از 10 سال تا حبس ابد زندانى مى‏شوند. سید در پاسخ دوستانش که پرسیدند حکم اعدام را چگونه یافتى؟ پاسخ داد: شکر خدا من پانزده سال است که آرزوى شهادت دارم (ما چه مى‏گوییم، ص22). بعضى از دوستانش از او خواستند که از اعمالش عذر بخواهد تا شاید از اعدامش صرف‏نظر کنند؛ اما وى در پاسخ گفت: من از عملى که براى خدا انجام دادم، عذر نمى‏خواهم. سرانجام روز اعدام فرا رسید و در تاریخ 9 آگوست 1966 هنگام طلوع خورشید، سید قطب و دوستانش به سوى‏جوخه اعدام هدایت شدند.

آثار و تألیفات سید قطب
سیدقطب آثار ارزنده‏اى به جهان اسلام عرضه کرد و بسیارى از تألیفات او به زبان فارسى ترجمه شده است. آثارى که از او تاکنون به زبان فارسى ترجمه شده، چنین است:
1. آفرینش هنرى در قرآن، ترجمه محمدمهدى فولادوند، تهران، بنیاد قرآن، 1367ش، 190ص.
2. آینده در قلمرو اسلام، ترجمه على خامنه‏اى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1369ش، 141ص.
3. اسلام و صلح جهانى، ترجمه و توضیح هادى خسروشاهى و زین العابدین قربانى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1368ش، 248ص. (این کتاب ترجمه السلام العالمى و الاسلام است که با عنوان زیر بناى صلح جهانى نیز به وسیله همین ناشر چاپ شده است).
4. ترجمه تفسیر فى ظلال القرآن، ترجمه على خامنه‏اى و تصحیح حسن نیرى، تهران، بى‏نا، 1362ش.
5. ترجمه فارسى فى ظلال القرآن، ترجمه مصطفى خرم دل، تهران، نشر احسان، 1378ش،15جلد.
6. چرا اعدامم کردند؟ ترجمه مصطفى اربابى، سراوان، کتابفروشى خالدبن ولید، 1369، 86ص.
7. دور نماى رستاخیز در ادیان پیشین و قرآن، ترجمه غلامرضا خسروى حسینى، مقدمه از جلال الدین مجتبوى، تهران، انتشارات مرتضوى، 1363، 496ص.
8. عدالت اجتماعى در اسلام: مباحثى در زمینه‏هاى جامعه، اقتصاد، سیاست و حکومت، ترجمه و توضیحات سیدهادى خسروشاهى و محمدعلى گرامى، تهران، کلبه شروق، 1379، 520ص.
9. فاجعه تمدن و رسالت اسلام، ترجمه على حجتى کرمانى، تهران، مشعل دانشجو، 1376ش، 255ص.
10. فى ظلال القرآن، ترجمه محمدعلى عابدى، تهران، مرکز نشر انقلاب، 1362ش.
11. ما چه مى‏گوییم، ترجمه و تفصیل از هادى خسروشاهى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1370ش، 110ص.
12. نامه سید قطب به خواهرش آمنه، ترجمه جلال معروفیان، تهران، نشر احسان، 1381ش، 45ص.
13. نشانه‏هاى راه، ترجمه محمود محمودى، تهران، نشر احسان، 1378، 256ص.
14. ویژگى‏هاى ایدئولوژى اسلامى، ترجمه محمد خامنه‏اى، تهران، کیهان، 1369، 368ص.

همچنین کتاب‏هاى:
1. امریکا از دیدگاه سید قطب، ترجمه مصطفى اربابى، تهران، نشر احسان، 1370ش، 265ص.
2. سید قطب و اشعار او، تألیف عبدالله رسول نژاد، تهران، نشر احسان، 1379ش، 271ص.
3. سیدقطب از ولادت تا شهادت، نوشته صلاح عبدالفتاح خالدى، ترجمه جلیل بهرامى‏نیا، تهران، نشر احسان، 1380ش، 712ص.
4. بررسى مقایسه‏اى مفهوم عدالت از دیدگاه مطهرى، شریعتى و سیدقطب، مؤلف علیرضا مرامى، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1378، 197ص.
5. متفکر نابغه اسلام، سیف الله رحیمى مزرعه شیخ، مشهد، مؤسسه انتشارات خاتم، 1377ش، 82ص.

از جمله کتاب‏هایى هستند که در باره سید قطب نوشته شده و به زبان فارسى هستند.
سیدقطب افزون بر این آثار، کتاب‏هاى دیگرى نیز نوشته که در زمان زندگى او چاپ شده‏اند که به برخى از آن‏ها اشاره مى‏شود:
1. الاسلام و مشکلات الحضاره، سید قطب، قم، دارالکتاب الاسلامى، 1412ق، 199ص.
2. التصویر الفنى فى القرآن، سید قطب، قم، دارالکتاب الاسلامى، 1412ق، 208ص. (وى در این کتاب به بیان زیبایى‏هاى هنرى و ادبى قرآن مى‏پردازد. این اثر با نام آفرینش‏هاى هنرى در قرآن به فارسى ترجمه شده است. سید قطب تتمه‏اى بر این کتاب با نام «مشاهد القیامه فى‏القرآن» نوشته که انتشارات دارالسعد در قاهره آن را جداگانه چاپ کرده است).
3. هذا الدین، سید قطب، قم، ادب، 1371ش، 96ص.
4. خصائص التصور الاسلامى و مقوماته، سید قطب، قم، دارالکتاب الاسلامى، 1410ق، 236ص.
5. مهمة الشاعر فى الحیاه و شعر الجیل الحاضر، سید قطب، قاهره، بى‏نا، 1933م. (این کتاب همان نوشته‏اى است که سید در دانشکده دارالعلم در کنفرانسى قرائت کرد).
6. الشاطئ المجهول، سید قطب، قاهره: بى‏نا، 1935م، 208ص. (این کتاب، نخستین دیوان شعر سید قطب است که فقط یک‏بار چاپ شده و به سبب این‏که بعضى از قصاید این کتاب با حرکت اسلامى هماهنگ نبود، سید در مقدمه کتاب از بعضى قصاید انتقاد کرد و اجازه چاپ مجدد آن را نداد. این کتاب در کتابخانه کنگره امریکا و کتابخانه ملى لندن موجود است).
7. نقد کتاب مستقبل الثقافة فى مصر، سید قطب، قاهره، 1939م. (این کتاب نقد کتاب مستقبل الثقافه، نوشته طه حسین است).
8. الأطیاف الاربعه، سید قطب، قاهره، نشر جامعین، 1945م. (این کتاب مجموعه خاطرات برادران و خواهرانش حمیده، أمینه، محمد و خاطرات خود او است).
9. طفل من القریه، سید قطب، قاهره، نشر جامعین، 1946م. (این کتاب شرح‏حال سید از کودکى تا سفر به قاهره است).
10. المدینة المسحوره، سید قطب، قاهره، دارالمعارف، 1946م. (در باره داستان عشق بین شهریار و شهرزاد است).
11. العدالة الاجتماعیة فى الاسلام، سید قطب، قاهره، دار احیاء الکتب العربیه، 1964م. (این کتاب با عنوان عدالت اجتماعى در اسلام به زبان فارسى ترجمه و تا کنون 25 مرتبه تجدید چاپ شده است).
12. معرکة الاسلام و الرأسمالیه، سید قطب، بیروت، (این کتاب توسط آیت‏الله سید محمد شیرازى به زبان فارسى ترجمه شده و به نام «اسلام و سرمایه‏دارى» در تهران به چاپ رسیده است.)
13. السلام العالمى و الاسلام، سید قطب، قاهره، دارالکتاب العربى، 1950م. (در این کتاب، مشکلات صلح جهانى بررسى شده است).
14. تفسیر فى ظلال القرآن، سید قطب، بیروت، دار الشروق، 1415ق، 6جلد. (سید در ادامه تألیف کتاب التصویر الفنى فى القرآن تصمیم گرفت تمام قرآن را با رویکردى جهادى تفسیر کند. نگارش این تفسیر چهار مرحله دارد. مرحله اول: سلسله مقالاتى با عنوان «فى ظلال» که در مجله «المسلمون» نوشته شد و تا سال 1952 میلادى ادامه یافت و سید توانست تا آیه 103 از سوره بقره را تفسیر کند. مرحله دوم: زمانى بود که سید تصمیم گرفت تمام قرآن را به این صورت تفسیر کند و آن‏ها را به صورت کتاب مستقل در آورد که نخستین جزء آن را دار احیاء الکتب العربیه در قاهره چاپ کرد و تا سال 1954 میلادى، 16 جزء از آن چاپ شد. مرحله سوم: مربوط به دوران حبس و زندان او مى‏شود که توانست کل قرآن را تفسیر کند. مرحله چهارم: مربوط به تغییراتى است که سید در این تفسیر داده است. وى در زندان با خود اندیشید که چرا او را زندانى کرده‏اند و سرانجام علت آن را در حرکت انقلابى و جهادى خویش دید؛ از این‏رو تصمیم گرفت در همان زندان قرآن را با رویکردى جهادى تفسیر کند. در ابتدا سه جزء آخر قرآن و سپس 10 جزء اول را با این رویکرد نوشت و انتشارات دار احیاء الکتب العربیة آن را چاپ کرد. پس از آزادى از زندان، جزء 11 تا 13 را هم دوباره با همین رویکرد نوشت، ولى بقیه را نتوانست بنویسد؛ زیرا در زندان حکم اعدام او صادر، و شهید شد. تفسیر فى ظلال القرآن تا کنون بارها تجدید چاپ، و به زبان‏هاى انگلیسى، فرانسه، ترکى، فارسى، اردو و اسپانیایى ترجمه شده است).

منابع و مآخذ
1. آینده در قلمرو اسلام، ترجمه على خامنه‏اى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1369 ش.
2. ترجمه مصطفى اربابى، چرا اعدامم کردند؟، سراوان، کتابفروشى خالدبن ولید، 1369 ش.
3. دائره المعارف بزرگ اسلامى، زیر نظر کاظم بجنوردى، تهران، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامى، 1380ش، ج7.
4. ربیع بن هادى عمیرى، مطاعن سید قطب، فى أصحاب رسول‏الله، عربستان، 1997م.
5. ژیل کوپل، پیامبر و فرعون.
6. سید قطب، قاهره، طفل من القریه، نشر جامعین، 1946م.
7. سید قطب، ما چه مى‏گوییم، ترجمه و تفصیل از هادى خسروشاهى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1370 ش.
8. سید قطب، ویژگى‏هاى ایدئولوژى اسلامى، ترجمه على حجتى کرمانى، تهران، انتشارات اسلامى، بى تا.
9. سیدهادى خسروشاهى، فصلنامه تاریخ فرهنگ معاصر، ش 6.
10. صلاح عبدالفتاح خالدى، الشهید سید قطب من المیلاد الى الاستشهاد، دمشق، دارالفکر، 1999م، ص42.
11. عدالت اجتماعى در اسلام: مباحثى در زمینه‏هاى جامعه، اقتصاد، سیاست و حکومت، ترجمه و توضیحات سیدهادى خسروشاهى و محمدعلى گرامى، تهران، کلبه شروق، 1379 ش.
12. محمد مسجدجامعى، زمینه تفکر سیاسى در قلمرو تشیع و تسنن.

پی نوشت
1. مطالب این قسمت و صفحات بعد عمدتا ترجمه و اقتباس از کتاب الطفل فى القریة، تألیف سید محمد قطب مى‏باشد.
2. در باره فوت محمد قطب تا کنون گزارشى نقل نشده است.
3. این سؤال حاکى از دقت نظر سید در مسائل ادبى است؛ زیرا سؤال مذکور، پرسشى است که جواب قانونمندى براى آن وجود ندارد. یگانه پاسخ سؤال مذکور آن است که حرف یاء بر خلاف قیاس حذف شده است. (ترجمه و اقتباس از کتاب الطفل فى القریة، تألیف سید محمد قطب.)
4. سید قطب در دانشگاه دارالعلوم دوستان و هم‏بحثانى داشت که مهم‏ترین آن‏ها اینانند: 1. سعید اللبان: وى پس از اتمام تحصیلات و أخذ لیسانس، به ریاست دانشگاه دارالعلوم برگزیده و بعدها وزیر تربیت و تعلیم شد؛ 2. محمد ابراهیم جبر: وى معلم و سپس مدیر مدرسه شد و از عزیزترین و مخلص‏ترین دوستان سیدقطب بوده است؛ 3. فاید العمدوسى: ادیب، شاعر، نویسنده و مورخ مصرى. وى سلسله کتاب‏هایى در باره تاریخ و أعلام مسلمانان نگاشته است؛ 4. عبدالعزیز عتیق: وى ادیب، شاعر و نویسنده بود و دیوان عتیق که با مقدمه سیدقطب به چاپ رسیده از آثار او است.
5. مقالاتى نظیر «تحروا یا عبید الامریکا و الروس و الانجلیز»، «یا شباب الوادى تأهبوا و استعدوا»، «فلنؤمن بأنفسنا» و «أفخاد و نهود» از جمله این مقالات هستند.
6. نظیر این‏که هر دو مصرى هستند؛ هر دو ادیب، شاعر و نقاد هستند؛ هر دو نویسنده هستند؛ هر دو تا پایان عمر ازدواج نکردند و سرانجام هر دو مدتى طولانى عضو حزب وفد بودند.
7. دبیر کل جمعیت اخوان المسلمین بعد از حسن البناء.

منبع:
- مجله اندیشه تقریب - شماره 4 - شهید سید قطب «شاهد بیدار» (1906- 1966م)

نظر شما