سلطان محمد شریف
امامزاده محمد شریف +علامه سلطان محمد شریف+ابوفضل سلطان محمد شریف
نیاکان نکونام
نسب سلطان محمد شریف به عبداللّه باهر فرزند امام چهارم، زین العابدین (ع) می رسد. عبداللّه به دلیل زیبایی و جمالش، به باهر (بسیار درخشنده) ملقب شده بود. گویند در هیچ مجلسی نبود که او بنشیند مگر آن که حاضران از زیبایی او مبهوت و شگفت زده شوند.(1) مادرش، ام عبداللّه، دختر امام حسن مجتبی (ع) بوده و با برادرش حضرت امام محمد باقر (ع) از یک مادر بودند.(2) شیخ طوسی ایشان را از اصحاب امام سجاد (ع) می داند.(3) از شخصیت عبداللّه مردی فاضل و فقیه را حکایت کرده اند که روایات بسیاری را از رسول اکرم (ص) به نقل از پدران خود آورده است. مردم نیز از این شخصیت آثار و احادیث بسیاری حفظ کرده اند؛ از آن جمله روایتی است که ابراهیم بن داود به سند خود نقل نموده است که رسول خدا (ص) فرمود:
«بخیل کامل کسی است که هر گاه نام من نزد او برده شود، بر من صلوات نفرستد.»(4)
همچنین از پدر خود و او از جدش امیرالمؤمنین (ع) روایت کرده است:
«آن حضرت دست راست دزد را در اولین سرقت قطع می کرد؛ و اگر دوباره مرتکب این عمل می شد، پای چپش را می برید؛ و اگر برای سومین بار دزدی می کرد، او را به زندان ابد می افکند.»(5)
عبداللّه باهر متولی موقوفات حضرت محمد (ص) بود. وی سرانجام در سن 57 سالگی، در حالی که سرپرستی موقوفات جدش حضرت علی (ع) را نیز بر عهده گرفته بود، در گذشت. نوادگان وی را از تبار پسرش محمد اَرْقَطْ می دانند که از محدثان مدینه به شمار می آمد و در سن 58 سالگی دار فانی را وداع گفت و نوادگانش در سلسله عبداللّه بن احمد الدّخ ادامه یافت.(6)
از دیگر اجداد سلطان محمد شریف، حمزة بن احمد، معروف به «قمی» است که از بازماندگان احمد الدخ می باشد. یکی از نوادگان حمزة بن احمد، ابوالحسن علی الزکی فرزند محمد الشریف است و او نیز فرزند ابی القاسم علی، از نقیبان(7) قم که پسر محمد بن حمزه مذکور می باشد.(8)نسب شناس مشهور جمال الدین احمد بن علی بن الحسین بن علی بن مهنا، نیز در اثر معروف خود، الفصول الغریة فی اصول البریة، به همین صورتی که اشاره کردیم، به ذکر نیاکان سلطان محمد شریف پرداخته است. اگر به اجمال سلسله نسب این امامزاده باشرافت را بررسی کنیم، می بینیم که ایشان همه در زمره افراد جلیل القدر، با اشتهار، اهل فضل و غالباً از روایتگران حدیث بوده اند و تاریخ نگاران و دانشمندان نسب شناس آنان را به پایه های والای علمی و شرافت خانوادگی ستوده اند. نسب این شخصیت تا امام سجّاد (ع) به این شرح آمده است:
علامه سلطان محمد شریف (در قم) فرزند علامه سید ابوالقاسم علی فرزند ابی جعفر محمد فرزند حمزه قمی فرزند احمد بن محمد فرزند اسماعیل فرزند محمد (ارقط) فرزند عبداللّه باهر فرزند امام زین العابدین (ع) (9)
امامزاده ای با فضیلت
امام زاده صاحب فضیلت ابوفضل سلطان محمد شریف، مزارش در سمت دروازه قدیم قلعه قم و در محله ای که به نام خود او مزین است، در خیابان چهارمردان واقع شده است. این مرد دانشور که مرتبتی سترگ دارد و برایش کراماتی برشمرده اند، از نوادگان امام چهارم است... پس از وی فرزندان و فرزندزادگان او در شهر ری و قم به منصب های عالی دست یافتند.(10)محدث قمی می گوید:
«پدر و دو پدربزرگش علی و محمد بن حمزه در قبرستان بابلان قم - که حضرت فاطمه معصومه (س) در آنجا بارگاهی دارد.- به خاک خفته اند.»(11)
همچنین جلالت قدر این امام زاده را از تعابیر بلندی که علامه بزرگوار شیخ منتجب الدین برای او در کتاب خود می آورد، می توان به عیان دید.(12)برخی منابع ایشان را جد امام زاده یحیی (مدفون در تهران) قلمداد کرده اند(13) حال آنکه مصادر مستند به این انتساب را به دیده تردید نگریسته اند.(14) کتیبه قبر این سید بزرگوار که بر کاشی نقش بسته و بسیار هم ناخواناست به همّت فاضل ارجمند جناب حجة الاسلام و المسلمین سید موسی زنجانی فرزند حضرت آیت اللّه سید احمد زنجانی قرائت و برای مرحوم میرجلال الدین حسینی ارموی (محدث) فرستاده شده است، به این شرح است:
«هذا المضجع المبارک للسید المظلوم المعصوم الشهید شریف بن شریف من اولاد الامام المعصوم زین العابدین ابن الامام الشهید المعصوم ابوعبداللّه الحسین بن الامام الهمام مولی جمیع الانام علی بن ابی طالب (ع) »
جایگاه اجتماعی خاندان سلطان محمد شریف
یکی از نوادگان سلطان محمد شریف، علی بن مطهر است. برای درک نفوذ اجتماعی این خاندان، کافی است بدانیم علی، فرزندزاده این مرد بزرگ، پیوند خویشاوندی خود را با دختر خواجه نظام الملک طوسی وزیر آلب ارسلان استوار ساخت؛ پیوندی بیانگر نفوذ اجتماعی و اقتدار این خاندان. فرزند سلطان محمد یعنی مطهر نیز با عایشه خاتون دختر آلب ارسلان ازدواج کرد، وی در راه حج، همسفر شیخ طوسی (ره) بود و از ایشان در این مسافرت حدیث اخذ می کرد.(15) افرادی هم از این سید مطهر علوی روایت کرده اند از جمله: سید تقی نقیب رازی که او را در شمار افراد فاضل و پرهیزگار آورده اند، و سید نجیب الدین ابومحمدحسن بن محمد موسوی است، که منتجب الدین به وجود این شخصیت تصریح کرده است.(16)
سید ابوطاهر مطهر، فرزند علی علوی نیز که رئیس علویان ری بود، نقابت(17) سادات را به عهده داشت.
ذوق شعری ابوطاهر هم در خور توجه است و اشعاری از وی در کتب تذکره آمده است و نیز در آثاری چون مرزبان نامه برخی سروده هایش دیده می شود.
امیر معزی، شاعر معروف، قصیده غرایی در مدح وی مشتمل بر 47 بیت سروده است که در بخشی از آن می خوانیم:
خدمت آن کن که فخر عترت پیغمبرست
سید سادات ذوالفخرین و تاج الاصفیا
قبله اقبال بوطاهر مطهر بن علی
الامام بن الامام المرتضی بن المرتضی
هست هر کس در سیاست مفتخِر و او مفتخَر
هست هر کس در ریاست مقتدی و او مقتدا
طالعش را هر زمان اقبال گوید: السلام
طلعتش را هر زمان خورشید گوید: مرحبا
نیست اندر سیرت و رأی و رسوم او خلل
نیست اندر خاطر و خط و خطاب او خطا
در همایون روزگار او رعایا ایمنند
روز و شب از حادثات روزگار پر جفا(18)
در این اشعار امیر معزی کنیه سید مطهر را «ابوطاهر» معرفی کرده است در حالی که منتجب الدین و باخرزی، «ابوالحسن» ضبط کرده اند و شاید این نکته بیانگر آن باشد که او چندین کنیه داشته است. همچنین امیر معزی به این نکته اذعان می دارد که پدرش، برهانی، مطهر بن علی را مدح گفته است.
محدث قمی در اشاره به اولاد امام کاظم (ع) ، مطهر بن علی را چنین وصف می کند:
«از بزرگان سادات عراق و صدور اشراف است، که منسب نقابت به او در زمان وی منتهی شده؛ و عَلَم و نشانه بوده در فنون از علم. از برای اوست خطبه ها و نوشته هایی که بر شیخ ابوجعفر طوسی در سفر حج خواند. روایت نموده از برای ما از او، سید نجیب ابومحمد حسن موسوی، و از بعضی کتب انساب نقل است که در حق او گفته: سید مطهر یگانه دنیا بوده در فضل و بزرگواری و کرامت نفس، دارای محاسن زیاد و حسن خلق بوده؛ و سفره اش پیوسته پهن و اهل بخشش بوده؛ و متکلم و اهل نظر و ادیب و شاعر بوده؛ و نقابت طالبیین در ری با او بوده؛ و پدرش ابوالحسن علی زکی نقیب ری پسر سلطان محمد شریف است که در قم مدفون است. سید مطهر را دو پسر بوده: محمد و علی؛ اما محمد بن مطهر را پسر بوده فخر الدین علی نقیب؛ و اما علی بن مطهر را که عزالدوله والدین و شرف الاسلام و المسلمین باشد، پسری بوده محمد نام از اهل علم و فضل و شرف و جلالت و ریاست؛ و او پدر عزالدین یحیی است.»(19)
(نواده سلطان محمد شریف، نقیب سادات قم و ری)
شرف الدین محمد
عزالدین ابوالقاسم علی، - که مادرش از نوادگان دختری نظام الملک می باشد.- پدر شرف الدین است. همسر او نیز دختر الب ارسلان، و دختر عمه سلطان سنجر سلجوقی است، که مادرش شرف الدین می باشد؛ و این مسئله، سیادت، اقتدار و نفوذ سیاسی این خاندان را به خوبی نمایان می سازد.(20)
سادات علوی از پیوند با حاکمان می توانسته اند در دستگاه اداری و سیاسی زمامداران وقت، به نحو قابل ملاحظه ای، نفوذ خود را اعمال کنند.(21) آنان با این نفوذ سیاسی به فعالیت های فرهنگی و تبلیغی پرداختند و در دفاع از حریم شیعه و خاندان عصمت می کوشیدند. همچون برخی از اصحاب ائمه که با رعایت استراتژی تقیه در دستگاه بنی عباس نفوذ، و از شیعیان صیانت می کردند.
در تاریخ طبرستان در تأیید این ادعا می خوانیم:
«سلطان سلیمان، ری و حدود آن اصفبهد را داده بود. اصفبهد ری با تصرف گرفت، و خواجه حسن نجم الدین را به عمیدی ولایت ری بفرستاد، و دهخدای، نجم الدین محمد را که پدر سعد الدین علی بود، به مشرفی ری؛ و یک سال و هشت ماه ری و اعمال او تا مسکُو به تصرف دیوان اصفبهد بود، و جمله معاریف و قضات و سادات ری به مازندران، در خدمت شاه غازی بودند، و همچنین خوار و سمنان؛ و پدر سید عزالدین یحیی که مرتضی گفتند، و از او بزرگوار و محترم تر سیّدی در عالم نبود، با شاه غازی بر تخت نشستی، و حکم فرموده بود به خزانه و داری خانه (انبار) و جامه خانه و ولایت خویش، که: هر چه آن سید به خط خویش برنویسد، که مرا فلان چیز می باید، همه بدهند، و خط او توقیع من شناسند. و سید با چنین تمکین مدتی در مازندران بماند.»(22)
تاریخ تولد شرف الدین محمد را به سال 504 ق ذکر کرده اند.(23) از قول قوامی رازی بر می آید که کنیه شرف الدین محمد «ابوالقاسم» بوده است؛ در حالی که در کتب شرح حال، کنیه او را «ابوالفضل» دانسته اند. محدث ارموی می گوید:
«به نظر می رسد قول دوم درست باشد؛ زیرا جمع اسم و کنیه حضرت رسول (ص) برای غیر مهدی(عج) نهی شده است؛ و در کتب مناقب روایت شده که حضرت رسول اکرم (ص) فرموده اند: نام مرا برگزینید؛ ولی کنیه ام را بر خود قرار ندهید.»(24)
همچنین باید دانست که یکی از معاصرین نقیب النقبای ری به نام شرف الدین مرتضی ویژگی های مشترکی با شرف الدین محمد دارد که گاهی ممکن است میان آن دو نفر توهّم ایجاد شود؛ مخصوصاً اگر برخی قرائن معین ذکر نشود. چه، این هر دو در سیادت، نام و لقب، و به نقل از صحیح بخاری، شاگردی یک استاد، ورود همزمان به قزوین و نقل روایت از آن دو در آن شهر با دو سال فاصله، و این که مطهر نامی در سلسله نسب هر دو هست، اشتراک دارند.(25) شیخ عبدالجلیل رازی می نویسد:
«و پیش از وصول این کتاب به ما، مگر زمره ای از خواص علمای شیعه که آن کتاب را مطالعه کرده بودند، در حضرت مقدس مرتضی کبیر، سید شرف الدین، ملک النقباء، سلطان العترة الطاهرة، ابوالفضل محمد بن علی المرتضی - ضاعف اللّه جلاله - گفته بودند، و بر لفظ گهربار سید السادات رفته که عبدالجلیل قزوینی می باید در جواب این کتاب بروجه حق شروعی کند.»(26)
از این فراز چنین استنباط می گردد که توصیه سید شرف الدین موجب شده تا عبدالجلیل قزوینی به تألیف کتاب «النقض» اقدام ورزد.
در همین کتاب ضمن نام بردن از مساجدی که در شهر ری در زمان سلطان ملک شاه و سلطان محمد سلجوقی ساخته شده و بیان این که این مساجد در آن زمان آباد و مورد استفاده شیعیان بوده، گفته است:
«همه به برکات شرف الدین مرتضی است که مقدم سادات و شیعه است.»
در همان اثر به مدرسه های معروف و معمور قم اشاره کرده و مدرسه مرتضی کبیر شرف الدین را با امکانات و تزئینات معماری معرفی کرده است.(27) عبدالجلیل رازی در بیان معاریف و مشاهیر شیعه و سادات بزرگی که در عراق و خراسان بوده اند، می گوید:
«آن که خاندان سید زکی به قم و ری و کاشان؛ و حرمت و تمکین و جاه و رفعت او در مال و نعمت و فضل و نسب؛ و پسرش ذوالفخرین ابوالحسن علی بن مطهر بن علی که بیرون از آن که سلاطین آل سلجوق و نظام الملک به وصلت با وی تقرّب و تبرّک نمودند، چهارصد [ من ] خوضه مفرد [مروارید] در ترکه او بیرون آمد؛ و فضل و علم او از کتب و خطب او معلوم شود؛ و هنوز شرف و فضل نقابت در خاندان او در عراق باقیست، به اقبال و تأیید ملک الامرا سادات عالم شرقاً و غرباً، مرتضی کبیر شرف الدین محمد بن علی، که در علم و زهد، وارث شمع مکه و یثرب است، و در جاه و وقار، سید سادات مشرق و مغرب...»
و قوامی رازی تخلص از قصیده توحید و مناقب بدو نیکو کرد که گفت:
تا صاحب الزمان برسیدن به کار دین
اولی ترین کس شرف الدین مرتضاست(28)
وی در اثر یاد شده ضمن بیان این واقعیت که بزرگان و نام آوران شیعه نزد اعیان و اشراف و امیران به طور عموم محترم، معزز و صاحب مقام و مرتبه بوده اند، افزوده است:
«و سید اجل کبیر شرف الدین مرتضی، از عهد بیست و دو سالگی که از مکتب و مدرسه به در آمد - الی یومنا هذا - که را زَهرِه بوده است، در بلاد خراسان و عراق؛ و در دو حضرت از سادات و ائمه و علما و قضات و اصناف مهتران، که بر وی تقدم جوید، و طلب رفعت کند، با جوانی و کودکی، در محافل ملوک، واسطه قاضی حسن استر آبادی، و عماد محمد وزآن بودی؛ و همیشه ایشان بدو تفاخر کردندی...»(29)
شرف الدین محمد آثار نفیسی از کتاب های مشاهیر و علمای بزرگ در کتابخانه خود فراهم آورده بود؛ چنانچه در ترجمه کتاب تتمه صوان الحکمة می خوانیم:
«و خواجه ظهیر الدین بیهقی آورده که: رسایل بسیار از او، به خط خود و خط تلمیذش ابوزکریا یحیی در کتب خانه نقیب النقباء ری دیدم...»(30)
منتجب الدین نیز گفته است:
«السید الاجل المرتضی ذوالفخرین ابوالحسن المطهر بن ابی القاسم علی بن ابی الفضل محمد الحسینی الدیباجی من کبار سادات العراق و صدور الاشراف.»
وی سپس می افزاید:
«منصب نقابت در این زمان به وی ختم می شود و او در چندین دانش عالم است، و خطبه ها و نامه ها و مکتوباتی هم دارد.»
سپس می گوید:
«از او با واسطه سید نجیب ابومحمد حسن موسوی، سبط سید بزرگوار مرتضی، نقیب نقبا، شرف الدین ابوالفضل محمد فرزند محمد بن مطهر، فاضل، ثقه و راوی حدیث، روایت می کردیم.»(31)
شیخ منتجب الدین که از سید شرف الدین روایت نقل کرده، در کتاب اربعین خود - ضمن چهارده حکایتی که در انتهای این اثر آورده است.- در حکایت سیزدهم به نقل از سید مرتضی السعید شرف الدین، و سپس به نقل از دیگر راویان تا برسد به ابن عباس، به این صورت می گوید:
«فقال ابن عباس: اشهد بالله و اشهد اللّه لقد سمعت رسول اللّه (ص) : «من سبّ علیاً فقد سبّنی و من سبّنی فقد سبّ اللّه و من سبّ اللّه فقد کفر...» پس ابن عباس گفت: گواهی می دهم به خداوند و پروردگار شاهد است که همانا از رسول خدا (ص) شنیدم که می فرمود: هر کس علی را دشنام گوید، من را دشنام کرده و کسی که مرا ناسزا گوید، پس همانا خدا را ناسزا کرده و دشنام و ناسزاگویی خداوند مساوی با کفر است.
عالم مشهور، موفق بن احمد خوارزمی، معروف به «اخطب خطباء خوارزم» در آغاز کتاب مناقب می گوید: «به من خبر داد مرتضی شرف الدین، عزالاسلام، علم الهدی، نقیب النقباء...» وی سپس سلسله راویانی را که از شرف الدین حدیث نقل کرده اند، می آورد و چنین روایت می کند:
«قال رسول اللّه (ص) لو أن الغیاض اقلام، و البحر مداد، و الجن حسّاب و الانس کتّاب، ما احصوا فضائل علی بن ابی طالب (ع) »
اگر درختان جنگل ها، قلم و دریاها، مرکّب و تمام جنیان، حسابگر و انسان ها، نویسنده باشند، قادر نخواهند بود فضایل حضرت علی (ع) را برشمارند.(32)
راویان دیگری که از شرف الدین محمد حدیث نقل کرده اند، عبارتند از: ابوسعد عثمان بن اسعد بن محمد العاقلی؛ ابوالقاسم محمود بن محمد ابن ابی طاهر القزوینی الاشرسی ؛ مذکی قزوینی و فرزندش عزالدین یحیی، این اسامی را رافعی در تدوین و منتجب الدین در فهرست نقل کرده اند.
بنابر ثبت ابوالحسن بیهقی در اواخر لباب الانساب، نسب شناس ری، ابوهاشم مجدالدین مجتبی؛ قصیده ای طولانی به زبان عربی در مدح شرف الدین محمد سروده و در ضمن آن به ذکر نسب او پرداخته است. خود بیهقی که معاصر سید شرف الدین بوده، به تفصیل نسب او را بیان، و سروده های خود را درباره او نقل کرده است.(33) خاقانی شروانی هم در اواخر تحفة العراقین شرف الدین محمد بن مطهر علوی را این گونه می ستاید:
این قدر و صفا که خاطرم راست
از خدمت سیّد أجل خاست
ذوالفضل محمد مطهر
آن عرق محمد پیمبر
آن مردم دیده مصطفی را
و آن وارث صدق مرتضی را
دین را شرف و شرع را فخر
بل سید شرع و دین و لافخر
فرزند محمد عرب اوست
حسان عجم ورا دعا گوست...
قوامی رازی از گویندگان نیمه اول قرن ششم هم در قصایدی به مدح شرف الدین محمد می پردازد. وی در فرازی از یک قصیده 45 بیتی، چنین می سراید:
میراجلّ سید سادات عز دین
کش نیست همسری به بزرگیّ و سروری
فخر زمانه تاج الاسلام صدر دهر
خورشید شرع ذوالحسبین اصل مهتری
اجل اشرف الدین مرتضی
کورا عنایت ازلی داد یاوری
آن سید لطیف که او را مسلم است
اصل بزرگواری و دست سخاگری
پیش دل و کف و هِمَم و حلم آن بزرگ
دریا و ابر و چرخ و زمین کرده چاکری...(34)
پی نوشت ها:
1 - عمدة الطالب فی انساب آل ابی طالب، ابن عنبه، ص 233.
2 - سرالسلسلة العلویه، ابی نصر بخاری، ص 32.
3 - رجال الطوسی، شیخ طوسی، ص 116، شماره 1169.
4 - ارشاد، شیخ مفید، ج دوم، باب دهم؛ و نیز نک: حضرت سجاد (ع) ، فضل اللّه کمپانی، ص 165.
5 - منتهی الآمال، حاج شیخ عباس قمی، ج دوم، ص 101، انتشارات هجرت.
6 - ریاض العلما و حیاض الفضلا، میرزا عبداللّه افندی، ترجمه محمد باقر ساعدی، ج 5، ص 529؛ امام سجاد، باقر شریف قریش، ج دوم، ص 564 و 565.
7 - نقیبان؛ در اصطلاح به کسانی گفته می شود که در امور علویان رسیدگی کنند.
8 - ریاض الانساب و مجمع الالقاب، معروف به «بحرالانساب»، ج دوم، گلستان چهارم، «در ذکر حال امام چهارم.»
9 - شهیدان راه فضیلت، علّامه امینی، ترجه ف.ج، ص 93.
10 - زندگانی حضرت معصومه و تاریخ قم، ص 59.
11 - منتهی الآمال، ج 2، ص .103
12 - نک: آغاز فهرست منتجب الدین.
13 - از جمله در کتاب حضرت معصومه (س) فاطمه دوم، محمد محمدی اشتهاردی، ص .217 ضمناً محدث قمی عزالدین یحیی مدفون در قم را با امامزاده یحیی مدفون در تهران یکی دانسته که با مصادر و منابع دیگر مطابقت ندارد.
14 - شاید علت اشتباه شدن امام زاده یحیی مدفون در تهران با عزالدین یحیی، این باشد که این امام زاده بر اساس عبارتی که بر بدنه صندوق آن نگاشته اند، از نوادگان زید فرزند امام حسن مجتبی (ع) می باشد. لذا مناسبتی با آن بزرگوار ندارد و نیز هیچ گونه سند تاریخی و مأخذ قابل قبول بر این دلالت نکرده که فرزندزاده ای از سلطان محمد شریف به نام یحیی در محله و بقعه مزبور دفن شده باشد.
15 - ریاض العما، ج 5، ص 530 و 531، پاورقی مترجم.
16 - فهرست، منتجب الدین، ذیل ابومحمد.
17 - نقیب به کسی می گویند که سرپرستی گروه خاصی را عهده دار باشد. اما نقابت به معنی خاص کلمه، در اوایل خلافت عباسیان به وجود آمد و کسانی را به عنوان نقیب برمی گزیدند تا به امور علویان رسیدگی کنند. وظیفه نقیب این بود که بر صحّت نسب سادات ناظر و مواظب باشد که غیر آنان در زمره این خاندان قرار نگیرند. نقیب از میان سادات عالی قدر، با شخصیت، صاحب نفوذ و عالم انتخاب می شد که ضمن حفظ انساب به امور این سلسله جلیله رسیدگی می کرد و اگر احیاناً اختلافاتی بین آنان پدید می آمد، در جهت رفع و ختم آن می کوشید.
18 - نک: دیوان امیر معزی، ص 36 - 40.
19 - منتهی الآمال، ج 2، ص 427.
20 - تعلیقات محدث ارموی بر دیوان قوامی رازی، ص 209.
21 - تاریخ گسترش تشیع در ری، رسول جعفریان، ص 66.
22 - تاریخ طبرستان، ابن اسفندیار، قسمت سوم، ص 90 و 91.
23 - نک: لباب الانساب، ابوالحسن بیهقی، و نیز تعلیقات محدث ارموی بر دیوان قوامی رازی، ص 230.
24 - تعلیقات محدث ارموی بر دیوان قوامی رازی، ص 208 و 209.
25 - همان، ص 207.
26 - مقدمه کتاب النقض، ص 3.
27 - همان، ص 48 و 164.
28 - همان، ص 230 و 229.
29 - همان،ص 437.
30 - درة الاخبار و لمعة الانوار، ناصر الدین بن عمدة الملک منتجب الدین منش یزدی، ص 18.
31 - فهرست، منتجب الدین، ذیل حرف میم.
32 - مناقب، خوارزمی، ص 2 و .1 همین روایت را با اندکی تفاوت، ابن شیرویه دیلمی در فردوس الاخیار؛ علامه مجلسی در بحارالانوار،ج 40، ص 75؛ سیدهاشم بحرانی در غایة المرام؛ سید بن طاووس در طرائف؛ شیخ محمد تقی دزفولی در کفایة الخصام، ص 598، نقل کرده اند.
33 - لباب الانساب، ج 2، ص 614-611.
34 - دیوان قوامی رازی، ص 40.
منبع: www.hawzah.net
نظر شما