موضوع : پژوهش | مقاله

این خانه‌های امروزی‌

دیروز: در چوبی با قپه‌های فلزی، کوبه‌هایی جداگانه برای مردان و زنان، دیوارهای آجری، حیاطی نقلی و آب و جارو شده که شما را به یاد قصه میهمان‌های ناخوانده می‌اندازد، حوضی کوچک در وسط و باغچه‌هایی پر از گل‌های رنگارنگ و معطر در اطراف آن، تختی در زیر درخت بید مجنون که قسمتی از روی حوض را پوشانده است، صدای ریزش آب بر آب از فواره وسط حوض و اتاق‌هایی در دور تا دور با پنجره‌های مشبک چوبی آذین شده با شیشه‌های رنگی.
امروز: کوچه‌ای محصور با دیوارهای بلند از سنگ‌های مات و براق سیاه و سفید و گاهی رنگی. سیمان و بتون، در و قاب پنجره‌های فلزی با شیشه‌های بلند یک دست و یک شکل، راه پله‌های باریک و روشن شده با نورهای مصنوعی. هال و پذیرایی، آشپزخانه‌ای اپن، اتاق‌هایی با درهای بسته.
آپارتمان نشینی به شکل امروزی خود در دهه سوم یا چهارم قرن بیستم و به دنبال جنگ اول و دوم جهانی که ویرانی‌های زیادی را در پی داشت، در اروپا ابداع شد. به این دلیل که لازم بود در کشورهایی با مساحت محدود و تراکم جمعیت زیاد، برای خیل عظیمی از مردم بی سر پناه خانه‌های ارزان قیمت و سریع ساخته شود بنابراین اروپاییان خانه‌های خود را به این شکل طراحی کردند.
ما نیز در دانشکده‌های معماری خود بدون توجه به شرایط اقلیمی و فرهنگی این گونه معماری را آموزش دادیم و کارهایی را که آنها انجام می‌دادند به عنوان سنت پذیرفتیم و همان را به مردم خود انتقال دادیم. ما هم آپارتمان ساختیم و آپارتمان‌نشین شدیم. آپارتمان‌نشینی برای ما کلاس و زندگی به سبک اروپایی برایمان مایه افتخار شد.
ما هویت، فرهنگ و آداب و رسوم خود را فراموش کردیم، فراموش کردیم شکل زندگی‌ای که پدران ما در طول چندین هزار سال طراحی کرده بودند برای این بود که ایرانی بتواند ایرانی باقی بماند. معماری مدرن با آوردن معیارهای خاص خود ابزاری شد برای این که انسان ایرانی از ارزش‌های خود فاصله بگیرد.
دیگر در خانه‌اش به روی همه باز نباشد، دیگر همسایه‌ها روزها و هفته‌ها چشم در چشم یکدیگر نشوند و حالی از یکدیگر نپرسند. از راه‌پله‌ها آهسته بروید و بیایید، مبادا کسی شما را ببیند. نتیجه این شد که ما انسان ایرانی را از ایرانی بودن خود دور کردیم.
امروز، بویژه در شهر‌های بزرگ، چاره‌ای نداریم جز این که زندگی در قوطی کبریت‌هایی به نام آپارتمان را که دیگر به جای نقش مسکن (بخوانید محل آرامش و سکونت) نقش مسکن (بخوانید دارویی برای فرونشاندن موقتی درد) و هتل و خوابگاه را برای خانواده‌ها بازی می‌کنند بپذیریم. اما تغییر شکل خانه‌های نقلی و حیاط‌دار قدیمی به آپارتمان‌های امروزی تنها به شکل و شمایل خلاصه نمی‌شود، بلکه نوعی تغییر در جهان‌بینی نیز در ورای آن نهفته است: تبدیل جهان‌بینی سنتی به مدرن.

بی‌خانمان‌های مدرن‌
«سنت مسیر مطلوب را برای انسان مشخص می‌کند. سنت یک امر زنده است، نه صرفا یک قالب خشک که مخصوص گذشته باشد. سنت مبتنی بر قوانین تکوینی جهان است و معماری سنتی چون با اصول تکوینی زندگی انسان در پیوند است، همواره زندگی روزمره انسان را تقویت می‌کند و به سمت امر مطلوب پیش می‌رود.»
اینها را مهندس محمدرضا رحیم زاده در تعریف خود از سنت می‌گوید و ادامه می‌دهد: «معماری سنتی اگر چه در صورت ظاهر و در شکل متجلی است، اما تنها در ظاهر خلاصه نمی‌شود. باید به معماری سنتی از دیدگاهی عمیق‌تر و در سطح جهان‌بینی و اعتقاد نگاه کرد.»
سنت نوعی معرفت است که درون انسان رخ می‌دهد و در سرزمین‌های مختلف به شکل‌های مختلف بروز می‌کند. لذا می‌بینیم انسان‌ها در گوشه و کنار جهان آداب و رسوم مخصوص و متفاوتی دارند. حقیقت تمام این سنت‌ها یکی است، اما بروز آن در انسان‌ها متفاوت است.
اما تفکر مدرن معرفت را علم، یعنی مجموعه‌ای منظم از آگاهی‌ها می‌داند. این آگاهی‌ها ماهیتا خود را از قیود زمانی و مکانی خارج می‌کنند. بنابراین فرق نمی‌کند شما شرقی باشید یا غربی. هر جا باشید، اصول علمی برای شما یکسان است و شیوه زندگی و اصول معماری که بر اساس آنها تنظیم شده باشد، همه جا یک شکل خواهد بود.
در تفکر مدرن و علمی، دیگر پیشینه تاریخی و موقعیت جغرافیایی اهمیت چندانی ندارد و لذا استادیار دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه شهید بهشتی معماری مدرن را ابزاری می‌داند برای این که انسان امروز با وجود مجهزترین، پیشرفته‌ترین و کارآمدترین شکل سرپناهی که دارد، بی‌خانمان باشد، به این دلیل که از جایگاه وجودی خود به علت مبانی تفکر مدرن اخراج شده و جایگاهی پیدا نکرده است زیرا در معماری مدرن عملا یکی از وابستگی‌های انسان یعنی وابستگی به تاریخ و جغرافیا از او گرفته می‌شود و لذا مردم کم‌کم پیوند خود را با سرزمین و گذشته خود از دست می‌دهند. نتیجه گسسته شدن این پیوندها چیزی است که این روزها زیاد می‌شنویم: بی‌هویتی نسل‌ها.
وقتی انسان از سنتی بودن خود فاصله گرفت و تفکر مدرن را پذیرفت، خود را محور جهان تصور و سعی کرد جهان و هر آنچه در آن است را به شکلی که امروز می‌خواهد تغییر دهد. برای این کار ابزارهای لازم را ساخت و تلاش کرد آنقدر قدرتمند شود تا بتواند تفاوت‌های ناشی از تغییرات محیطی را از میان ببرد.
در نتیجه آموزش‌های قطعی تفکر مدرن، انسان اصول و آموزش‌هایی را فرا گرفت که با ماهیت او سازگاری نداشت. در دوره پست مدرن انسان متوجه شد مسیری که در حدود 300 سال طی کرده شکست‌های بنیادی در جنبه‌های مختلف زندگی او و از جمله معماری و شهرسازی ایجاد کرده است.
نتیجه تفکر مدرن این بود که پیوندهای انسان با جهان و با طبیعت درون و بیرون از بین رفته و به موجودی تبدیل شد که نه خود را می‌شناسد و نه جایگاه خود و نه طبیعت را. ارمغان جدایی انسان از تاریخ و طبیعت چیزی نبود جز سرگشتگی و نابسامانی انسان امروز؛ لذا یک بار دیگر هویت، تاریخ و فرهنگ‌های مختلف انسانی مورد توجه قرار گرفت.

بازگشت به خویشتن‌
اگر کسی یکی از غزلیات حافظ و سعدی، یا یکی از مثنوی‌های بلند مولانا را برای شما بخواند، چه حس و حالی به شما دست خواهد داد؟ البته بگذرید از اجرای بعضی مجریان که حتی شعر معمولی را هم بسختی روخوانی می‌کنند و تن شاعر بیچاره را در قبر به لرزه می‌اندازند. وقتی کسی شعری را بدرستی برای شما بازخوانی می‌کند، گویا تمام حس و حال شاعر گرانمایه به شما منتقل می‌شود.
در این حالت فرق نمی‌کند چقدر مدرن و متجدد باشید یا در کجای این عالم زندگی کنید، مهم این است که یک بار دیگر ایرانی می‌شوید. با شنیدن شاهنامه تمام غرور ملی خود را باز می‌یابید و هر کجای این عالم که باشید هوای میهن به سرتان خواهد زد.
مهندس رحیم‌زاده امیدوار است مسیر تازه‌ای در روند آموزش‌های دانشکده‌های معماری ایجاد شده و به دنبال آن وارد زندگی مردم شود و مردم این آشنایی و تشنگی را برای سنت‌هایی که در قالب معماری آشکار می‌شود پیدا کنند که برای آنها ارزش قائل شوند و در مواجهه با هر یک از آثار معماری سنتی همانند شنیدن شعر حافظ و سعدی دلشان بلرزد و ایرانی شوند.
اما چاره این کار آنچنان که این روزها زیاد می‌شنویم، در فرهنگ سازی و هویت‌سازی نیست، بلکه کاری که باید انجام داد هویت یابی است. رحیم زاده می‌گوید: ما باید به بنیادهای زندگی انسان رجوع و در آنجا به کند و کاو بپردازیم تا هویت انسان ایرانی را درون زندگی انسان ایرانی دوباره بیابیم، نه این که برای او هویت بسازیم و به شکل آیین نامه و دستورالعمل به او ابلاغ کنیم، چون به این ترتیب فقط اجازه خواهیم داد این را برای خود یک محدودیت تازه تصور کند و از آن گریزان باشد.
در عالم سنتی هویت و فرهنگ معنای حقیقی دارند. وقتی انسان به ریشه‌های خود برگشت، هویت خود به خود متجلی می‌شود. بنابراین ما باید به جای هویت سازی به دنبال هویت‌یابی باشیم و هویت خود را با رجوع دوباره به ارزش‌ها و تعمق در ریشه‌های خود پیدا کنیم.
اگر سنت را به درستی عرضه کنیم و معنای عمیق آن را بشناسیم و با آن روبه‌رو شویم می‌بینیم ما را در زندگی هدایت می‌کند؛ چون با طبیعت ما در پیوند است و سازگاری دارد و می‌تواند زندگی آینده ما را بهتر، زیباتر و خوشایندتر کند. انسان ایرانی اگر این ارزش‌ها را پیدا کند، به این دلیل که شکل زندگی سنتی در معماری سنتی تجلی پیدا می‌کند، خود‌به خود به این سبک از معماری رو می‌آورد.

هواپیما و اینترنت یا اسب و چاپار
دنیای امروز دنیای سرعت و فناوری است. به هر طرف که نگاه می‌کنیم ردپایی از فناوری را می‌بینیم. از طرف دیگر، امروز ما بخوبی با عوارض تفکر مدرن آشناییم. سوراخ شدن لایه ازن، گرم شدن کره زمین، پریشانی، ناامیدی، ترس و اضطراب دائمی بشر و بیماری‌هایی که هیچ‌گاه سابقه نداشته‌اند، همه رهاورد این نوع تفکر است.
تفکر مدرن حدود 300 سال پیش خود را به عنوان یک مطلوب برای انسان عرضه کرد و امروز در کنار تمام مواهب خود این نگرانی را نیز به ارمغان آورده است که آیا کره زمین باز هم قابل سکونت خواهد بود؟ با همه اینها در عصر هواپیماهای غول‌پیکر و اینترنت و ماهواره انتظار نداریم بشر یک بار دیگر با اسب و درشکه راه بپیماید و یا برای رساندن پیغام‌ها و نامه‌های خود از چاپارخانه‌ها مدد بجوید؛ لذا فکر می‌کنیم اگر سنت بخواهد دوباره بازگردد دچار مشکل می‌شویم.
اما رحیم‌زاده معتقد است: ما باید این پرسش را دوباره مطرح کنیم که مطلوب انسان چیست و چگونه باید به سمت این مطلوب حرکت کند و می‌گوید: اگر سنت را به معنی قالب خشک و متحجر مربوط به گذشته نگیریم و اگر در چارچوب تفکر سنتی به این پرسش و سایر مسائل زندگی انسان عملا پاسخ دهیم، یک زندگی مدرن به معنی تازه خواهد شد که همین امروز هم می‌تواند وجود داشته باشد و دیگر متعجب نمی‌شویم.
کما این که می‌بینیم در روستاهای دوردست و در کویر خراسان بعضی از روستاییان شعرهایی در ردیف شعر قدما می‌گویند و در عین حال از بسیاری از امکانات مدرن امروزی استفاده می‌کنند. تا زمانی که امکانات نوین امروزی وارد خطوط قرمز سنت نشوند، مشکلی پیش نمی‌آید. سنت به شیوه‌های جدید زندگی بسیار منعطف و حتی خیلی متنوع‌تر از چیزی است که ما در تفکر مدرن تصور می‌کنیم.
به این دلیل که برخلاف تفکر مدرن، سنت ذاتا ذهنی نیست و با جهان در پیوند است و چون در جهان هیچ دو ذره‌ای کاملا شبیه هم نیستند بنابراین سنت بسیار متنوع‌تر است و شیوه‌های زندگی سنتی متنوع‌تر از شیوه‌ های زندگی مدرن خواهد بود.
علت این است که مبتنی بر واقعیت ملموس است اما تفکر مدرن مبتنی بر واقعیت ذهنی است اما مشکل اینجاست کسانی که پیام آور سنت هستند سطح عامیانه‌ای از آن را عرضه می‌کنند.

برگردیم به خانه‌های قدیمی‌
یکی از بارزترین ارزش‌های زندگی ایرانی مهمان‌نوازی است. ما ایرانی‌ها از همان ابتدا به گونه‌ای تربیت می‌شویم که میهمان را دوست داشته باشیم و به او احترام بگذاریم. بسیاری از ما وسایلی را تهیه و نگهداری می‌کنیم که شاید در طول سال جز برای میهمانی که معلوم نیست کی بیاید، به آن نیاز نداشته باشیم.
اصلا یکی از معیارهای ما برای این که از کسی بخوبی یاد کنیم این است که می‌گوییم در خانه‌اش باز است. این ویژگی در گذشته‌ های نه چندان دور، آن زمان که هنوز آپارتمان‌نشین نشده بودیم، پر رنگ‌تر بود. ورودی‌ های متنوع، حیاط و حوض و هشتی و اتاق‌ها، چه بزرگ و غنی و چه کوچک و فقیرانه به روی میهمان باز بود اما شیوه‌ای که ما امروز زندگی می‌کنیم، درها را به روی مردم بسته است.
رحیم‌زاده معتقد است اگر بخواهیم این ارزشی را که در زندگی ایرانی حاکم و در خانه‌اش همیشه باز بوده است را به بنیادی‌ترین شکل از بین ببریم نه باید دستور صادر کنیم و نه لازم است شعر و داستان بگوییم و تلاش کنیم، بلکه باید به او امکان تحقق پیدا کردن ندهیم و ما همین کار را داریم با معماری‌مان می‌کنیم.
دوست داریم بیشترین سطح زیربنا را داشته باشیم ، اگرچه کیفیت زندگی در آن به حداقل برسد و اگرچه نتوانیم از فضای باز و نیمه‌باز استفاده کنیم. حداکثر منفعت و بهره‌کشی را از سطح زیربنا می‌کنیم حتی به قیمت از بین رفتن ارزش‌ها.
احساسی که در این خانه ‌های دور ساز قدیمی به شما دست می‌دهد را نمی‌توانید حتی در شیک‌ترین و مجلل‌ترین آپارتمان‌ های امروزی تجربه کنید. ما خلقیات ایرانی را با این طراحی نامناسب برای انسان ایرانی کشتیم.
انسانی که کمابیش با سنت‌های ایرانی آشنایی دارد و هنوز خلق و خوی آن چندان تغییر نکرده است، در این آپارتمان ‌ها احساس دلتنگی می‌کند و احساس می‌کند مشکلی دارد که نمی‌داند چیست اما مشکل این است که نمی‌تواند کسی را با آزادی به خانه‌اش راه دهد. در خانه‌اش باز نیست.
دیگر نمی‌تواند ایرانی باشد و باید با پیام کوتاه و تلفن و غیره با دوستان و خویشاوندانش ارتباط برقرار کند. مکان زندگی به ما اجازه نمی‌دهد ایرانی باشیم.


منبع: روزنامه  جام جم ۱۳۸۷/۰۷/۳۰
نویسنده : سعیده کافی

نظر شما