پیوند میان سبک زندگی و معنا
همانطور که به درستی اشاره کردید، گیبنز و ریمر سبک زندگی را محصول انتخابهایی میدانند که در زندگی روزمره انجام میشود. در حالی که آنها به طور مستقیم به مفهوم "هدف" اشاره نمیکنند، با تأکید بر انتخاب و گزینش، به طور ضمنی مبحث نظام معناداری را نیز مطرح میکنند و سبک زندگی را به مفهوم "زندگی معنادار" پیوند میزنند.
گیدنز با تمرکز بیشتر بر مسأله انتخاب و گزینش در قلمرو سبک زندگی، به وضوح به این پیوند اشاره میکند. او بیان میکند که با ظهور مدرنیته، تنوع گستردهای از انتخابها و گزینشها امکانپذیر شده است، و این امر باعث اهمیت یافتن سبک زندگی شده است. این انتخابها و گزینشها صرفاً برای رفع نیازهای جاری نیستند، بلکه روایت خاصی را که فرد برای هویت شخصی خود برگزیده است نیز آشکار میکنند.
به عبارت دیگر، تمام این انتخابها تصمیمگیریهایی هستند که ما نه فقط در مورد "چگونه عمل کردن"، بلکه در مورد "چگونه بودن" خود به مرحله اجرا میگذاریم. گیدنز میگوید:
"هر شیوه زندگی مستلزم مجموعهای از عادتها و جهتگیریها و بنابراین برخوردار از نوعی وحدت است که علاوه بر اهمیت خاص خود از نظر تداوم امنیت وجودی، پیوند بین گزینشهای فرعی موجود در یک الگوی کم و بیش منتظم را نیز تأمین میکند. شخصی که خود را متعهد به شیوه زندگی معینی میداند، انتخابهای دیگر را لزوماً "خارج از موازین و معیارهای خویش" میبیند."
این عبارت به روشنی بیانگر پیوند خوردن سبک زندگی به نظام معینی از توجیه معنادار و ملاکها و معیارهای معین است. به بیان دیگر، سبک زندگی ما نه فقط مجموعهای از عادتها و رفتارهای روزمره است، بلکه انعکاسی از هویت، ارزشها و باورهای ما نیز میباشد. انتخابهایی که در زندگی روزمره خود انجام میدهیم، در واقع بیانگر داستانی هستند که ما در مورد "چه کسی بودن" خود میگوییم.
بنابراین، میتوان گفت که سبک زندگی و معنا به طور جداییناپذیری به هم مرتبط هستند. سبک زندگی ما نه فقط محصول انتخابهای ماست، بلکه بیانگر هویت و ارزشهای ما نیز میباشد. انتخابهایی که در زندگی روزمره خود انجام میدهیم، در واقع داستانی را روایت میکنند که ما در مورد "چه کسی بودن" خود میگوییم.
نظر شما