کممایگی دانش سیاسی، اجتماعی، فلسفی، علمی و ترجمه و تولید دانش
لیزنا؛ حمید محسنی، مدیر نشر کتابدار: تجربههای تاریخی زیادی وجود دارد که نشان میدهد ترجمههای نادرست و ناقص، و اغلب با اهداف سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، و اقتصادی سودار تا چه حد برای کشور خسارت به بار آورده است. در واقع، تولید و ترجمۀ دانش در این جور موقعیتها زیرمجموعۀ اهداف و سوگیریهایی قرار گرفتهاند که نهاد علم و آموزش با آن بیگانه است و یا حداقل با آنها فاصلۀ بسیاری دارد. هنوز هم با همین پدیده به شکلهای گوناگون مواجهیم و سیاستهای رسمی کشور هم تقویتکنندۀ آن است.
روشن است که نابسامانیهای موجود در ترجمه و تبدیل دانش سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، علمی، فنی و مثل آن را زیرمجموعۀ نابسامانیهایی میدانم که نهاد علم و آموزش و بلکه از آن مهمتر، نظام حکمرانی کشور با آن مواجه است. در ادامه به برخی از نمودهای همین نوع نابسامانیها در ترجمههای نادرست و ناقص اشاره میکنم که هنوز ادامه دارد؛ آن هم کتابهایی که بنیان نظری بسیاری از کنشهای سیاسی و اجتماعی برخی از سازمانها و احزاب در حساسترین شرایط سیاسی کشور بود: یعنی سالهای منتهی به انقلاب ۵۷ و پس از آن. مشکل اصلی این بود که بیشتر این کتابها به گونهای ترجمه یا تالیف میشد که متناسب با اهداف و عقاید آنها باشد: اهداف و عقایدی که در یک محیط انتقادی جذب و هضم نشده بود و خودشان نیز توان علمی لازم برای جذب و هضم آن را نداشتند. بیشترشان اهداف و آرمانی والا و بزرگ داشتند اما با وجود تلاش برای مطالعه و جذب دانش، توان علمی لازم برای ترجمۀ زبانی را نداشتند. آنها اغلب در یک محیط حسی و عاطفیِ شیداگونه تلاش میکردند چیزهایی را درک کنند که فراتر از جسم و جان آنها بود. نتیجۀ این ترجمهها هر چه بود، درست و نادرست، نه فقط در اختیار جانهای تشنۀ دیگر بود بلکه مبنای انواع کنشهای انقلابی، اجتماعی و سیاسی بود که هنوز گرفتارش هستیم. بر اساس همین افکار ناپخته، و ترجمههای نادرست و درک و فهم نادرستتر، احزاب و تشکیلاتی سیاسی و عمدتا چریکی راهاندازی شده بود؛ جوانان نخبه و باانگیزۀ زیادی نیز با اهداف مشابه همچون مبارزۀ سیاسی و اجتماعی به قصد تغییراتی انقلابی جذب این نهادها شده بودند. برخی از نتایج زیانبارِ درک و فهمِ نادرست افکار، اندیشهها، و تجربههای ملی و جهانی در تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران ثبت است. و یا هنوز شاهدانی زنده دارد که باید نتیجۀ زخم و درمان ناشی از آن را مستند کنند. یعنی هنوز هم بخشی از جامعۀ علمی و غیرعلمی در حال پرداخت تاوان برخی از این نادانیها و ناآگاهیها و راه و روش باقیمانده از آن است.
برخی با تمسک به این تجربهها و کنشهای ناپخته، روشنفکران جامعه را بدون توجه به بافتی که در آن رشد کردند به تازیانه میگیرند. تحلیل درستتر زمانی میسر خواهد بود که به بافت بزرگتری توجه شود که آنها را در خود پروراند تا این گونه مدعی انقلاب و عدالت اجتماعی باشند. در همان شرایط هم افراد و دانشمندانی بودند که هشدار میدادند و راهی درستتر را ترسیم میکردند اما جو اجتماعی چنان بود که افکار و اندیشههای اصلاحگرانه و متناسب با شرایط محیطی و جهانی به حاشیه رفتند. همین جو ناپختۀ غالب سبب شد تا عقل سلیم و حکیم به حاشیه رانده شود و نیروهای اجتماعی در خدمت گونهای از کنشهای حسی و عاطفی قرار گیرد که در لحظه به سراغ افراد و جامعه میآید. در حالی که علم، دانش و تجربۀ عمیق انسان را به تامل، تحمل، خویشتنداری و دوراندیشی هدایت میکند که اغلب در تضاد با برخی از احساسات و عواطف جاری و زودگذری است که میتواند چاهی عمیق و تاریک باشد؛ همان چاه و تاریکی که قرار است با چراغ دانش روشن شود.
بسیاری از انسانهای صادق و آرمانخواه بر اساس همین اطلاعات و تحلیلهای نادرست، جسم و جان خود را در راه آرمانی فدا کردند که درست و انسانی بود اما راه به درستی و خوبیهایی نداشت که تصور میشد! بسیاری از آنها امروز نیز صادقانه گذشتۀ خود، همفکران، یا همعصرانشان را نقد میکنند و معتقدند که نه درک درستی از جامعه و تحولات اجتماعی آن داشتند و نه فلسفه، علوم، سیاست، و آرمانهایی را میشناختند که ادعای بسط و ترویج آن را داشتند! مستندات و ترجمههای آن روز همگی گواه و موجودند. چنین ترجمهها، تالیفها و تحلیلهای نادرستِ مبتنی بر آنها هنوز به شکلی دیگر در جریان است و نیز رفتارها و کنشهایی که از همین دانش ناقص و ناپخته مایه میگیرند.
مقدمۀ جالب و مفصل مجید مددی، مترجم کتاب علم و ایدئولوژی از لویی آلتوسر حاوی حقایق و نکتههای تاریخی زیادی دربارۀ کم و کیف درک و فهم جوانان و روشنفکران حوزههای گوناگون ملی، مذهبی، چپ و غیره در ایران است که داعیه رهبری یک انقلاب سیاسی و تشکیل حکومت دموکراتیک را داشتند. او در ۱۷ سالگی توسط ساواک دستگیر شد و به زندان افتاد. مددی تعریف میکند که چگونه برادر و دوستان سیاسیاش به او، یک نوجوان محصل، "مبانی علمی مارکسیسم" درس میدادند!؟ ...(نقل در آلتوسر، ص. ۱۳) همین کممایگی علمی و تجربی، و دیدگاهها و کنشهای برگرفته از آنها در بیشتر گروهها و احزاب کوچک و بزرگ قبل و بعد از انقلاب غالب بود. تعبیرها و تفسیرهای گوناگون به نام دین و مذهب، ترجمۀ آثار فلان مکتب سیاسی و فلسفی و بدون درکی عمیق و درست از خود آثار و نویسندگان آنها، بافت فرهنگی و اجتماعی حاکم بر افکار و اندیشهها، و بخصوص فرهنگ و اجتماع خودشان هنوز مبنای بسیاری از تصمیمگیریها، برنامهریزیها و اقدامات فردی یا اجتماعی در سطوح گوناگون است.
میلانیبناب در مقدمۀ کتاب سنت ترجمه آثار فلسفی در ایران مینویسد:
واقعیتی هست که بیاناش دردآور است. فکر میکنیم که با رفتن چند ترم سر کلاس آموزش زبان انگلیسی میتوان هر کتابی را دست گرفته و اگر ذهن و خرد جمعی طالباش باشد ترجمهاش کنیم و در نهایت این بیخردی خود را تقدیم به شعور و فرهنگ ایرانی کنیم. ... از این روی و به این دلیل است که در این میان، فلسفه خیلی زود بازاری شد. اگر بخواهیم به این وضع از منظر تاریخی نگاه کنیم، چپهای ایرانی در شش دهه اخیر، خیلی زود بذر این عدم درک واقعی را در گوش مردم طنینانداز کردند. کار به جایی کشیده بود که درکهای غلط خود را در کتابها و جزوههای فردی و حزبی خودشان مینوشتند و به نام تفکر مارکسی و انگلسی به خورد جوانان و اذهان مشتاق میدادند، و کسی هم اعتراضی نمیکرد. (ص. ۵-۶)
مواجهۀ علمی و انتقادی دانشمندان و محققان با علوم، فنون، افکار و اندیشههای علمی و فلسفی خطاها را به حداقل ممکن کاهش میدهد. حتی رفتارهای آموزشی و دانشجویی و کارهای پژوهشی دانشمندان و محققان نیز در چنین فرایندی تعریف میشود تا نتایج بهتر و بیشتری کسب شود. در واقع، آموزش و پژوهش یا یاددهی و یادگیری در نهادهای علمی و دانشگاهی به هم گره خورده و لازم و ملزوم هم قرار گرفتهاند. زیرا آموزش مقدمۀ پژوهش است و پژوهش نیز با نوآوری و ابداع سر و کار دارد.
مددی، همان چریک و زندانی ۱۷ سالۀ ایرانی به ناچار به اروپا مهاجرت کرده بود. وی در مقدمۀ کتاب علم و ایدئولوژی از آلتوسر مینویسد که چگونه تنها با ۱۹۲۰ ریال راهی انگلستان شد. او نه زبان میدانست و نه تحصیل دانشگاهی داشت. اما با پشتیبانی نظام آموزشی انگلستان سالیان سال به طور روشمند دربارۀ مارکسیسم و بعدها دربارۀ آلتوسر، یکی از نوآوران و نظریهپردازان نئومارکسیسم مطالعه کرد. مددی تعریف میکند که چگونه بیشتر دانشجویان ایرانی و همدورهاش جذب اندیشههای چپ انقلابی، چریکی و مسلحانه شدند، در حالی که خود غرب و خاستگاه اصلی آن در اروپای غربی، بخصوص نظام آموزشی و پژوهشی آن عمدتا رهیافتی آکادمیک و انتقادی به مارکسیسم داشت (نقل در: آلتوسر، ص. ۱۱-۵۰) که در ذات علم است. ناگفته نماند که برخی از اندیشههای سوسیالیستی مارکس در تعدادی از کشورهای اروپای غربی حتی به نهادهای دولتی و پارلمانی نیز راه یافت و هنوز از آن استفاده میشود. اما برخلاف رویکرد جامعۀ غربی نسبت به اندیشههای مارکس، نسخۀ ایرانی و بلکه جهان سومی مارکسیسم عمدتا عملکردی مسلحانه و چریکی داشت و کم و بیش پیرو و بلکه گاهی وابسته به احزاب کمونیستی شوروی، چین و غیره بودند. این اندیشهها عمدتا هیجانی، احساسی و در واکنش به وضعیت جاری کشوری بود که نظام پادشاهی داشت. مطالعۀ مستندات و روایتهای آنها نشان میدهد که ادعاهایی با جهانبینی علمی، و عمدتا از نوع ماتریالیسم داشتند. اما نشانۀ معناداری از اندیشۀ علمی عمیق و با روشهای علمی وجود ندارد؛ بیشتر رویکردهای سیاسی و مبارزهجویانهای برجسته است که نوید یک جامعۀ آرمانی و بدون طبقه را میدهد.
البته ممکن است هر جامعهای در دورهای خاص گرفتار چنین هیجاناتی برای توجیه رفتارهای غیرمنطقی، غیرعلمی و با شواهد و دانش ناکافی شود. حتی پژوهشهای روشمند دانشمندان بزرگ جهان هم از چنین سوگیریهایی به دور نیست. چیز نامعقول، نادرست، غیرانسانی، و غیرعلمی این است که فرایند تولید دانش و آگاهی را چنان جهتدار کنند که نهادهای علمی و آموزشی یک جامعه، آگاهانه و ناآگاهانه توجیهگر اندیشههایی شوند که سستی و ضعف آن آشکار است و شواهد گوناگون نیز آن را تایید میکنند. بدین ترتیب بروندادهای نهاد علم و نهاد آموزش به عنوان یک نهاد مستقل از اساس پرسشدار یا حداقل کممایه میشود. پژوهشها و پژوهشگران مستقل نیز به حاشیه رانده میشود.
سازوکارهای ارتباط علمی، روشهای علمی، سنتهای آموزشی و پژوهشی، آزادی پژوهش، اخلاق نگارش و پژوهش، آزادی بیان، نقد علمی، داوری، ویرایش، نظارت و داوری همکاران، و دیگر سازوکارهای شناختهشده در نهاد علم مهمترین ابزارهایی است که موجب خودساماندهی و خوداصلاحی تولید و انتقال دانش توسط نهادهای دانشگاهی و پژوهشی و کاربردهای آن در جامعه میشود؛ بر اساس چنین رویکردی حتی علوم و فنونی که سالیان سال درست تلقی میشدند نیز از نقد و اصلاح علمی و فنی در امان نیست. به همین دلیل خطاهای علمی و برخی از نتایج خواسته و ناخواستۀ آن پالایش میشوند اما سوگیریها و جهتگیریهای آگاهانه و ناآگاهانه، ضعف در نظام آموزشی و پژوهشی، و یا مشکل در نظام روابط علمی و اجتماعی مخرب و ویرانگر است.
محسنی، حمید . « کممایگی دانش سیاسی، اجتماعی، فلسفی، علمی و ترجمه و تولید دانش ».ستون تورقی و درنگی و گوشه چمنی لیزنا: شماره ۸۱، ۲۲مرداد ۱۴۰۱.
منابع:
آلتوسر، لویی. (۱۳۹۵). علم و ایدئولوژی. ترجمۀ مجید مددی. تهران: نیلوفر.
محسنی، حمید. (۱۳۹۹). دانش و انتقال دانش (کنکاشی دربارۀ تعریفها، چارچوبها، اهداف، سیاستها، راهبردها، الگوها، نمونهها، ابزارها، و بسترهای زیستی و فرهنگی)، تهران، کتابدار.
نظر شما