موضوع : پژوهش | مقاله

نقد و ضد نقد

چرا نقد؟ آیا اصلا نیازی به نقد سینما هست، یا نه؟
مگر فیلم. یک سر گرمی نیست، و همین؟ بله، و نه. بله، فیلم سر گرمی است: یک سر گرمی بسیار گران. اگر سرمایه فیلم – کالا – باز نگردد،‌ چرخه تولید خوب نچرخد،کارخانه ورشکست می شد و صنعت می خوابد. جای چون و چرا،‌اما و اگر هم ندارد. صنعت سینما و صاحبانش- تهیه کننده ها،‌ پخش کننده ها،‌ سینما داران و …. نمی توانند ریسک کنند. کالا باید بفروشد و سود کند. قانون، قانون سرمایه است. کالا باید خوب عرضه شود تا مشتری از آن خوب استقبال کند،حتی اگر جنس بنجل باشد. پس تبلیغ می خواهد. تبلیغات جزو لا ینفک صنعت است وبخشی ازهزینه آن. تبلیغاتچی لازم است که کالا راخوب معرفی کند. ومنتقد فقط تا وقتی قابل تحمل است که این وظیفه را انجام دهد؛ تبلیغاتچی باشد، و به به و چه چه سردهد وکالا را در بوق و کرنا کند.
صنعت سینما، و عواملش، نه به نقد – و نه به منتقد – نیاز دارد، ونه علاقه. اکثر فیلمسازان نیز نه تنها به آن علاقه ای ندارند و آن را بر نمی تابند،‌بلکه با آن دشمن اند و عامل اخلال میدانند. ونقد و منتقد را مخل آسایش خود. چرا که خواب آرامشان راآشفته می کند.
چه موقع فیلمساز، حتی فیلمساز هنرمند، نقد را بر نمی تابد؟وخود را، و اثرش را،‌ بی نیاز از نقد می داند؟‌چه چیزی او را آشفته می کند؟ وقتی که نقد، نه ستایش از فیلم است و نه رپرتاژ آگهی برای فیلم. بلکه نقد، چون و چرا کرده و دست رو می کند.
نقد،‌یا به هدف زده یا به بیراهه رفته اگر بیراه می گوید باکی نیست. اثر حی و حاضر است و از خود دفاع می کند و نیازی به دفاع آتشین صاحبش – فیلمساز و تهیه کننده – ندارد. مگر اثری ضعیف و ترسو که قیم بخواهد، یا صاحبش به آن شک داشته باشد. همچون طفل صغیری که نیاز به بزرگتر دارد، تا راه برود و نیفتد.
چرا مثلا جیمز کامرون که فیلمساز خوبی است – و سه فیلم خوب ترمیناتور2، ورطه و بیگانه ها را در کارنامه دارد – بعد از تایتانیک که نجومی می فروشد و اسکار و افتخار بسیار می آورد، به نقد جدی یک منتقد آمریکایی که فیلم را مزخرف می نامد، واکنش خشمگینانه نشان می دهد و دیوانه وار، سر بریده منتقد را طلب می کند و از مدیر مسئول روزنامه می خواهداو را اخراج کنند.
یا برگمان در مورد فریادها و نجواها یا فانی و الکساندر، آسوده خاطر هیچ واکنشی به نقد نشان نمی دهند. چرا که از آنها مطمئن است و نقد، تقلب یا عفونتی را نشان نمی دهد که فیلمساز می خواسته پنهان سازد، اما در باره فلوت سحر آمیز و بعضی فیلمهای دیگرش، واکنش نشان می دهد و بر آشفته می شود. می داند که نقد ها، محق اند و آثار، یارای دفاع از خود را ندارند.
وقتی نقدی- و منتقدی- فیلمساز را وادار به دفاع از خود و حمله به منتقد می کند و فیلمساز به چنین دامی می افتد، در واقع او به جای منتقد می نشیند و مدیوم عوض می کند. از مدیوم فیلمسازی به مدیوم نقادی، و خود را لو می دهد. از زبان منتقد -یا تماشاگر- می گوید و به جای او. وقتی مثلا می گوید من کار خودم را می کنم و منتقد هر کاری می خواهد بکند و من به او – و به نقد- می خندم و … تصادفا در می یابیم این فیلمساز است که اتفاقا کار خود را نمی کند و به جای فیلمسازی،‌مدام مصاحبه می کند و درباره فیلمش نظر می دهد و معنا تراشی میکند. در واقع فیلمساز با زبان منتقد درباره خودش حرف می زند و از خود و اثرش تعریف می کند و حتی ستایش به جای منتقد. اما فیلم بد، از هر که می خواهد باشد، حقش رسوا شدن است. به قول رابین وود: ‹‹ فیلمی که صرفا بر اساس نفرت و تحقیر ساخته شده باشد فقط می تواند نفرت آمیز و سزاوار تحقیر از کار در آید ››
خشم منتقد، نه نشان دشمنی با سینما، و با سینماگر، که ‹‹ نشان سلامت و قبراقی اوست. اما خشم نباید تازگی و طراوتش را از دست بدهد ›› و به غر و لند تبدیل شود. این خشم در مقابل آثار پر طمطراق – همچون تایتانیک – واکنشی انسانی نیز هست و نشان فردیت و شخصیت منتقد. نقد بر فیلمهای بد یا ضعیف،‌ همچون مشتی است که برای ادامه حیات بر سینه بیمار سکته کرده ای می کوبد تا خون و نفس در رگ و ریه اش به جریان بیفتد.
نقد در این حال، قسمت خالی لیوان را مد نظر دارد، نه قسمت پر را. حتی اگر قسمت خالی یک صدم حجم لیوان باشد. همچنان که جراح، در کل ارگانیسم سالم فقط به دنبال غده ناسالم می گردد. حتی اگر بسیار کوچک باشد و قابل اغماض. هر اغماضی ممکن است به نابودی کل ارگانیسم بیانجامد.
نقد، به معنی سره و ناسره کردن، محک زدن و مظنه کردن است و سرانجام داوری.
کار منتقد این است که مستقل از هیاهو و سیل تحسینها و جوایز. در جست و جوی حقیقت باشد و نگذارد سر خودش و تماشاگر کلاه برود و بدلی را به جای اصل بگیرد.
منتقد به نوعی وکیل مدافع تماشاگر است؛ قاضی نیز هست هر چند در تحلیل آخر این تماشاگر است که حرف نهایی را می زند.
نقد، همانگونه که از عنوانش – نقد- پیداست، باید‹‹نقد›› باشد، همچون پول نقد که چک بی محل نیست: یا چک زماندار یا اسکناس جعلی، یا وعده پول. نقد،‌پول نقد است. نه نسیه. اثر تا وقتی نقد نشود نسیه است. با نقد است، که ‹‹نقد›› میشود و قابل استفاده. و گر نه همیشه نسیه می ماند.
نقد، بخشی از فرآیند دیدن است.
ضد نقد، ضد دیدن است. فقط طرفدار نگاه کردن است و ضد مخاطب در تحلیل آخر. نقد، نگاه کردن را به دیدن ارتقامی‌دهد.
هیچ فیلمی بدون نقد، وارد تاریخ سینما نمی شود.
هنر، مدیون نقد است. اگر میلتون- اولین منتقد شکسپیر- نبود، امروز کسی شکسپیر را نمی شناخت. شکسپیر را مدیون میلتون هستیم.
آثار بزرگ هنری با نقد، نه از بین می روند، نه آسیب می بیند، که بر عکس جلا می یابند و جاودانه می شوند. ماندگاری سرگیجه و همشهری کین و … را مدیون منتقدان هستیم.
اثر هنری و صاحبش، اغلب از طریق منتقد است که می ماند و ماندگار می شود. در نقد باید به اثر اعتماد کرد، نه به صاحب اثر. هر چند که در تحلیل آخر، مهمتر از اثرش است. اما از اثر است که می توان به موثر رسید.
نقد خوب و منتقد جدی، ‹‹نوک تیز و حساس تجربه احساسی ما›› را تیز تر می کند. چنین نقدی به ما می گویدچطور می توان سر گرم شدو از هنر لذت برد.چرا که در سینما، هنر، از پس سر گرمی می آید.
به قول هیچکاک: در سینما، هنرمند برای بیان خود باید بهای گزافی بپردازدو آن، سر گرمی است.
نقد، هم پنجره است و هم آئینه. پنجره ای به روی فیلم و آئینه دید منتقد نسبت به فیلم، و نسبت به خود.
نقدی که منتقد را ننمایاند، نه کامل است نه با ارزش. نقد باید باور منتقد و فردیت او را بنمایاند. ‹‹ نقدی که فاقد احساسات شخصی نویسنده اش باشد، ارزش خواندن ندارد. یک فرد وقتی نام منتقد به خود می گیرد که بتواند خلق هنری خوب یا بد را تبدیل به یک مساله شخصی کند.››


منبع: / سایت / باشگاه اندیشه ۱۳۸۱/۱۲/۲۷به نقل از: http://farassati.persianblog.com
نویسنده : مسعود فراستی
 

نظر شما