موضوع : پژوهش | مقاله

ملاک دیده شدن نیست، ملاک حضور داشتن است

نقاشی، یکی از دیرینه‌ترین صور ابتدایی حیات انسان در حوزه هنر است. تصویرگری‌های منقوش در غارها حکایت از قدمت این نوع از هنر در حوزه حیات بشر داشته و ما را به اهمیت و اعتبار خاص آن هدایت و رهبری می‌کند. تأمل در این مبدأ و سرآغاز، یک نکته را برای ما به مثابه گیرندگان پیامی فراتاریخی روشن می‌نماید و آن اینکه این نوع خاص از هنرورزی حامل پیامی بسیار بنیادی و اساسی برای کسانی است که در آن حوزه جهان زیستی تنفس می‌کرده‌اند و به نوعی بسیار واضح با بقا و استمرار حیات اجتماعی‌شان در ارتباط تنگاتنگ قرار داشته است. این نحوه تأمل و تلقی در سرآغازهای نقاشی در فرهنگ بشری نشانگر ارتباط بسیار عمیق هنرورزی با بنیادی‌ترین خواست‌ها و مطالبات انسانی – اجتماعی بوده و اعتبار و جایگاه والای آن را به ما به مثابه میراث‌بران این حافظه بلند تاریخی نشان می‌دهد.
هنر نقاشی بیان فکر، احساس و نگاه انسانی در فردیت خود هنرمند است. به دنبال این رویکرد است که نوع رفتار با ابزار و هدف به هم نزدیک می‌شوند و در متن زندگی و طبیعت و کشمکش میان انسان و طبیعت، انسان و انسان، هنرمندی پیروز است که خود را تسلیم موضوع نمی‌کند و به نگاه و شخصیت هنری منحصر به فرد خود وفادار می‌ماند.
«صدیقه سلمان» یکی از هنرمندان برجسته کشور ماست که علاوه بر برخورداری از خلاقیت و سابقه پربار تجربه عملی در زمینه هنر، خصوصاً نقاشی و تصویرسازی، در باره هنر عمیقاً اندیشه و تأمل کرده است. «صدیقه سلمان» 15 سال است که با تدریس در دانشگاهها و مراکز فرهنگی و خلق آثار بسیاری به تفوق خود افزوده و با حضور در نمایشگاه‌های متعددی، بخشی از فعالیت ‌او در عرصه خلاقیت‌های هنری به معرض دید گذاشته شده است. او در طی این سال‌ها حائز رتبه و جوایز زیادی بوده است. «صدیقه سلمان» مسئولیت‌های مدیریتی و اجرایی متعددی را نیز در کنار خلق آثار هنری و تدریس و پژوهش هنر، به عهده داشته است.
خانم «سلمان با مدرک کارشناسی نقاشی و کارشناسی ارشد ارتباط تصویری تا به حال در هیجده نمایشگاه گروهی آثار تجسمی شرکت داشته است و اکنون مدرس دانشگاه الزهراء و مرکز جهاد دانشگاهی دانشکده هنرهای زیبا است.
با وی به عنوان یکی از مطرح‌ترین هنرمندان عرصة تجسمی به گفتگو می‌نشینیم.


از خودتان و چگونگه علاقه‌مندی به نقاشی بگوئید؟
از کلاس اول ابتدایی توانایی‌ام در نقاشی مورد توجه خانواده و اطرافیانم قرار گرفت درست یادم نمی‌آید دقیقاً از چه سنی ولی مربوط به قبل از انقلاب می‌شد دوم یا سوم دبستان، هرکس را می‌دیدم نیم رخش را می‌کشیدم و به او می‌دادم....
همزمان به فیلم و نمایش، ژیمناستیک و پاتیناژ علاقه خاصی داشتم و تصویر آنها را می‌کشیدم... کاری که تصویر متحرک نام دارد و آمان من بیش از صدها طرح از حرکات این ورزش‌ها به صورت تک‌فریم در چندین دفتر طراحی می‌کردم و خلاصه اینکه یکی از مهمترین علائق من در زندگی نقاشی بود....

از دوران انقلاب چه به یاد دارید؟ چه کارهایی انجام می‌دادید؟
قبل از انقلاب اسلامی من در دوره اول راهنمایی تحصیل می‌کردم. برای آنکه زمان را به یاد آورید درست در همان ایام از طرف اشرف (خواهر شاه) اعلام شده بود دختران محصل بدون حجاب باید در محل تحصیل حاضر شوند.
از آنجا که ما در خانواده‌ای مذهبی رشد یافته بودیم بنا داشتیم به محض اعمال این اجبار، از رفتن به مدرسه خودداری کنیم....
همان زمان در مدرسه ما چند معلم آمده بودند با حجاب چادر، ادبیات و انشاء درس می‌دادند... و خارج از ساعات مدرسه ارتباط خوبی میان نوجوانان هم سن و سال من با این معلمان برقرار شده بود.
ما دانش‌اموزانی که از خانواده‌های مذهبی بودیم جمع می‌شدیم و با هدایت این معلمان در کلاس‌هایی که برای تفسیر قرآن در مساجد و منازل بچه‌ها به صورت دوره‌ای تشکیل می‌دادند شرکت می‌کردیم. در زمان انقلاب که من دوم راهنمایی بودنم و دوازده سال داشتم و در کنار خانواده در تظاهرات میلیونی مردم شرکت می‌کردم. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز با گروهی از دانش‌آموزان مذهبی به تشکیل انجمن اسلامی در مدرسه مبادرت کردیم.

از دوران دفاع مقدس بگوئید. در آن دوران به چه کاری مشغول بودید؟
سال‌های دفاع مقدس هم خصوصاً سال اولش – 59 – به دلیل اسارت برادرم برایم پرخاطره بود... و لحظه‌های بمباران، خاموشی‌های شهرها و زیر نور تلویزیون درس خواندن و نوشتن‌ها هنوز یادم هست.
بعد هم یک دوره سختی‌هایی که همه امتحان الهی بود و لحظه‌های شکل‌گیری و رشد بینش و تبلورهای فکری و عقلی‌ام به حساب می‌امد. یک جور بزرگ شدن....
در سال‌های 64 به بعد در دانشکده هنرهای زیبا به سوی یک بلوغ هنری هدایت شدم و شرایط احساسی قوی نسبت به انقلاب و فضای جنگ پیدا کرده بودم... از طرفی هم خودم را زیاد سؤال پیچ می‌کردم و در پاسخ‌های ذهنی و گفتگوهای درونی دریافت‌های تصویری زیادی بروز می‌کرد که همه را یا طراحی می‌کردم یا نقاشی... و خیلی‌هایش هم هنوز در آرشیو ذهنم باقیست و در انتظار لحظه تولد و خلق‌اند.
سال‌های 64 تا 68 در حوزه هنری حضور یافتم و قلم زدم.
بیشترین وقت را در آن‌ زمان که با بمباران‌ها و فضای خاص آن وقت‌ها توأم بود در حوزه هنری نقاشی می‌کردم... گاه از زمان غافل می‌شدم... صدای آژیر خطر یا انفجار بمب هم باز نمی‌داشت!
بعد هم مشغول فعالیت‌هایی مثل طراحی و تصویرسازی برای مجلات آیندسازان، شاهد بانوان، پست و چند جای دیگر به عنوان گرافیست، تصویرسازی، طراح آرم، پوستر و بسته‌بندی و... شدم.
ایجاد یک فضای تازه و ادامه تحصیل در رشته ارتباط تصویری و تصویر متحرک در مقطع فوق‌لیسانس که باعث شد از سال 69 تا 79 تا حدی از نقاشی فاصله گرفتم.
در سال 76 به مدیریت زیباسازی منطقه هفت شهرداری تهران منصوب و مشغول شدم.
اکنون در حال حاضر کارشناس حوزه‌های پژوهش و ارتباطات در روابط عمومی منطقه یاد شده هستم.

شما به عنوان برگزیده و بهترین نقاش در ورک‌شاپ (کارگاه هنری) مقاومت موزه فلسطین مطرح شدید؟ توضیح می‌دهید موضوع اثر شما چه بود؟
قطعاً این هم یکی از همان انواع امتحان الهی پیش‌رویم بوده است... در حالی که در آخرین روز مهلت ارسال پیش طرح برای اعلام آمادگی در این ورک شاپ قرار داشتم. سرشار از یک احساس غریب بودم، در یک اتود مدادی ناقص و کمی اکسپره سیو (expressive) کارم را تحویل دفتر موزه فلسطین دادم... آنها لطف بزرگی کردند و این دریچه گشوده از دعوت برای شرکت در این کارگاه مرا بسیار خوشحال کرد.
در کارگاه «طرح، رنگ، حضور» هنگام خلق اثر، دو باره روییدم در حالی که از یک غم بزرگ به نام «احساس مقاومت» لبریز بودم.
راستش را بخواهید این طرح در ابتدا مربوط به حسی غریبانه و درونی من می‌شد که به دلیلی ریشه‌های مفهومی با مقاومت مردم و خصوصاً مادران و کلاً سرزمین فلسطین قرابت پیدا کرده بود، که سپس اندکی تحول یافت و اتود اولیه در آخرین لحظه‌های شب پنج‌شنبه که روز اول ورک‌شاپ را گذراندم، تکمیل شد و به شکلی که دیدید به اتمام رسید. این تابلو زاییده یکی از دغدغه‌های معنوی و مفهومی من به حساب می‌آید.
البته هرگز مایل نبوده و نیستم نگاه جنسیتی به موضوع آثارم داشته باشم... بلکه من در لحظه خلق اثر متناسب با معانی شکفته در تخیلاتم، سیال ذهنم را رها و آزاد می‌گذارم تا بر چهره افکار، دغدغه و دل‌نگرانی‌ها، معنویات درونی و روحانی‌ام نقاب و پرده‌ای از تصویر و تجسم و عینت بیفکند. این اثر هم محصول چنین فرآیند درونی بود.
گرچه انکار نمی‌کنم شرایطی در مسیر زندگی‌ام؛ مرا به سوی این احساس کشانده بود که قالب «اکسپره سیو» تابلو بیانگر آن است که نیازی به توضیح نیست.

زنان و نقش آنان را در حیطه هنر چه می‌بینید؟
در عرصه هنر و در حیطه نقاشی نقش زنان غیر قابل انکار است.
در حالی که زنان تمامی عرصه‌های علمی و فرهنگی و اجتماعی را همپای مردان و گاه پیشتر در می نوردند، علی‌رغم برخی مقاومت‌ها و عدم پذیرش‌ها نمی توان حضور این وجود انسانی را نادیده انگاشت.
من هرگز خود را نادیده نگرفته و نمی‌گیرم، و بر توانمندی این جنس – زن، مؤنث – با تمام قابلیت‌های فیزیکی و روحی و خلقتی‌اش پای فشرده و مؤمنم.
با عظمت‌تر از این نمی‌تواند خلق شده باشد که یک بانوی با فضیلت محل اقتداء برای جمیع بشریت باشد و او زهرای اطهر‌ (س) است.
از این وجه من به زن بودن خود افتخار می‌کنم و خدا را شکر می کنم که مرا به درک این حقیقت در حیات دنیایی نایل فرمود.

شما به عنوان مدرس دانشگاه، نقاش و زنی فعال با حضوری مستمر مطرح هستید؟ آیا از این همه کار خسته نمی‌شوید؟
به تأسی از حضرت امام (ره) خود را بسیجی می‌دانم. به این معنا که تمام قوای خود را اعم از فکری، روحی و جسمی، فیزیکی، مادی و معنوی، برای درک بیشتر و بهتر خلقت، هستی، حیات و زندگی گسیل کرده و در واقع بسیج کرده‌ام که فهم همین مقدار از حیات دنیایی مرا بس. که به شکر خالق اعظم و بی‌شریک واداشته و می‌دارد.
عاشق ادراک هستی‌ام و هرگز از تلاش برای زیست سالم و معقول روی نمی‌گردانم... سختی‌ها را چالش هستی برای به فکر واداشتن، تن به آزمون الهی سپردن و رشد و تعالی یافتن روح می‌دانم و لا غیر....
لحظه‌های زندگی‌ام را محکم چسبیده‌ام و از خدا بیشتر می‌طلبم شاید در این فرصت‌های عنایت شده بیشتر و بالاتر به پرواز در آیم. ایمان دارم خدا به اندازه وسع وجودی و طلب بندگانش برای آنان مقدر می‌فرماید و در نهایت بندگی، درخواستم را به آن آستان می‌برم. سختی‌ها و رنج‌ها برایم جز زیبایی نبوده و نیست.
تلاش می‌کنم با استفاده درست و منطقی، از «نعمت خوشی‌ها» که عنایت فرموده به اعتدال بهره برم. به خودش پناه می‌برم... در آن لحظات به او استغاثه میک‌نم تا مرا به خود وانگذارد.
هرجا که طلب کنیم آنجا محل اراده حق تعالی است، برای رشد و شکوفایی‌ها...، زن و مرد هم ندارد.
اگر تجسم و عینیت نیافته کوتاهی در طلب و درخواست بنده است، چه مرد چه زن.
از حقیقت خلقت اگر دور نشویم و غافل نمانیم، رحمت و عنایت خدا جاری می‌شود و هستی تسبیح‌گوی خدا را، ملاقات خواهیم کرد.
او در حیات هنری ما هم جاریست... و در جاودانگی هنر هنرمندان، چه زن چه مرد. «انّ الله جمیل و یحب الجمال» هرچه به خدا اتصال بیابد از زیبایی‌های خلقت بهره می‌برد. به عنوان مدرس باید بگویم: شاید درس دادن یکی از لذت‌بخش‌ترین مرحله بروز انسانی و در عین حال سخت‌ترین کار به شمار آید.
برای آن کس که از پرواز درکی ندارد یا بالی برای پرواز.... سخن گفتن یک پرنده از پریدن و ایجاد انگیزه برای پرواز دشوار است.
هرگز از چیزی که با همه وجودم لمس نکرده‌ام با کسی حرف نمی‌زنم و درصدد بیان یا آموزش‌اش برنمی‌آیم.
تدریس طراحی از بزرگ‌ترین لذائذی است که نعمت‌اش از سوی خدا به من عنایت شده است زیرا آن را چشیده‌ام.
از مدرسانم ممنونم که مرا به دنیای وسیع و بی‌انتهای این زیبایی رهنمون شدند و از خستگی پرسیدید، من معتقدم کسی که همه توان خود را بسیج کرده باشد خستگی نمی‌شناسد خستگی بر او کارگر نمی‌افتد... خستگی واژه‌ای بی‌معناست... ولی گاه ناامیدی به سراغم می‌آید... غم‌ها، رنج‌ها، مشکلات و فشارهای روحی و روانی و حتی جسمی اما... فکر می‌کنم اگر خسته و ملول شوم شرط ‌بندگی نیست.
با خود قرار گذاشتم پسندم آنچه را جانان پسندد. فقط گاهی شکواییه به پیشگاه خودش می‌برم.
در برابر نعمت حیات، لحظات خلقت و رسالت انسان بودن، شدن و ماندن شایسته نیست به پاس این همه شورآفرینی خالق سرتعظیم فرود نیاورم... و من غیر از این هم دیگر هیچ نمی‌دانم.
در بارة حضور و فعالیت در عرصه اجتماعی هم فکر می‌کنم در جایی که خدا همه را امر به حضور کرده تا قامت برافراشته سازیم رسم خستگی کودکانه است و همچنان که خالق اعظم هر روز در کار خلقی جدید است تلاش می کنم من مخلوق رسم بندگی بجای آورم با همه قوایم.
فلسفه وجودیم ایجاب می کند اکنون که قرار است صدیقه سلمان باشم در هر سنگری که حضورم لازم باشد و به تعالی روحم رهنمونم سازد همان جا حاضر شوم.
همان گونه که با باد خدا – او که آرامش بخش دل‌هاست – جان می‌گیرم؛ بی‌شک، توان و قدرت هم خواهم گرفت.

از فراز و نشیب‌های زندگی بگویید با مشکلات چگونه کنار می‌آئید؟
این زمان فشار زندگی زیاد است بعضی وقت‌ها زیادتر از حد و توان تحملم می‌شود اما سعی‌ام این است کمر خم نکنم.
فقط از خدا مسئلت می‌کنم که با آزمون‌های سخت و خارج از توانم امتحانم نکند و یا توان هر سختی، رنج و ادبار را به من بدهد که بی‌چون چرا پذیرای آنم.
بیشتر سعی‌ام بر صبر کردن است... اگر خدا سعه صدر بیشتری به من عنایت کند. کم یا زیاد لحظه‌های گذران عمر، کوران حوادث و سختی‌ها درس‌های زیادی به من می‌آموزد و من آموخته‌ام که با قناعت و راستی روزگار بگذرانم و از دنیا و مردمانش توقع نداشته باشم... همین موجب آرامش و آسایشم شده است.
در معنا خود را مغروق دریایی می‌بینم. چه در بالاترین فراز، چه در پایین‌ترین فرود امواج باشم باز خود را غرق رحمت الهی می‌دانم. سعی هم می‌کنم این حس و حال را در درونم حفظ کنم.

آیا خودتان را زن موفقی می‌دانید؟
موفقیت را مرهون خودشکوفایی و ناشی از احساس رضایت انسان از خودش می‌دانم و من به این رضایت دست یافته‌ام پس موفقم.

الگوی زندگیتان چه کسانی بودند یا هستند؟
الگوی من در زندگی نبی اکرم (ص) حضرت فاطمه زهرا (س) و ائمه معصومین (ع)، در کار حضرت علی (ع)، مادرم، پدرم.
البته توان فطری و استعداد خود را در الگو گرفتن مطلوب می‌دانم اما بضاعت روحم و برخی مقتضیات زندگی، مرا به شاگرد تنبلی برای این الگوهای بزرگ مبدل ساخته است!

برنامه‌های آیندتان چیست؟
از آنجا که هنوز هم سرشار از انرژی هستم، بنا دارم همچنان نشاط و سرزندگی را در زنده بودنم تمرین کنم و باز هم سعی کنم مهارت بیشتری برای زیست سالم در زندگی خود به دست آورم تا شفاف و زلال شدن را به کمال رسانم و این گونه بمانم تا پایان عمرم رقم خورد.

لحظات خوش و بد زندگی؟
لحظه‌های بد زندگی به ترتیب زمان وقوع‌شان از این قرار هستند:
رحلت حضرت امام برایم سخت بود، خیلی سخت. در فقدان امام اتمسفر سنگین... و هوا به طرز عجیبی غیر قابل تنفس شده بود... تا مدت‌ها احساس خفگی داشتم.
و بعد درگذشت دو تن از عزیزترین کسانم؛ مادرم و پدرم... به فاصله کم از یکدیگر!
بعد از فوت والدینم دیگر هیچ غمی مرا به گریه نمی‌اندازد مگر فوت پدر و مادر هر کسی را که می‌شنوم.
و لحظه‌های خوش زندگی شامل:
آزادی برادرم بعد از ده سال اسارت، مادر شدن و مادری را تجربه کردن.

از آرزوهایتان به عنوان زنی نقاش و مدرس دانشگاه و مادری فداکار بگویید؟
دو آرزو دارم: آرزوی سعادت و آمرزش برای همه بشریت....
به طور اختصاصی نورانی‌ترین، والاترین، زیباترین و نیک‌ترین فضایل اخلاقی و موفقیت برای دخترم و همه دختران و زنان مسلمان. تنها چیزی هم که مرا متأسف می‌کند این است که انسان از توان خود درست بهره نگیرد یا جامعه متناسب با توانمندی‌هایش از او مطالبه نداشته باشد این نشانگر ضعف مدیریتی در فرد یا اجتماع است.

از فضای بسته، حیطه کاری و نقاشی و هنر در ایران بگویید؟
معتقدم این خود زنان هستند که باید سدشکنی کنند، با تلاشی فراگیر و ثبات قدم در برابر محدودیت‌های غیرانسانی و غیر اخلاقی قد علم کنند و نگذارند فشارها و خارهای مغیلان در مسیر رشد و تعالی روح‌شان آنها را بشکند و به زانو درآورد.
در هر حال اولین زمینه ایجاد حس بسته بودن فضا اعم از کار و هنر و اشتغال و هر عرصه دیگر از زندگی در آغاز در درون ما بوجود می‌آید. محیط به آن دامن می‌زند و تبدیل به رفتار و فرهنگ می‌شود....
یعنی تنها یک بخش از این وضعیت به فرهنگ مربوط می‌شود و ساختار آن در طول اعصار شکل می‌گیرد. یک بخش دیگر این وضعیت مربوط به بینش، اعتقاد و باورهای فردی و اجتماعی است اما واقعیت این است اکنون هر چه هست و وجود می‌یابد از مغز ما، ذهن و افکارمان نشأت گرفته و به عینیت می‌رسد.
لذا این «خود» و من است که فضای کار را تعریف می‌کند... اگر شرایط آن را برابر تعریف کنیم برابر هم احساس‌اش می‌کنیم و می‌توان در این فضای کار با همان برابری عمل کرد، زن و مرد هم ندارد.
حوزه تجسمی و نقاشی گستره وسیعی است. از دید من فضای بسته وجود و معنا ندارد.
چون در زمینه تجسمی و خصوصاً نقاشی، حوزه عمل کاملاً فردی است و به راحتی می‌تواند بروز یابد... ملاک، دیده شدن نیست، ملاک، حضور داشتن است.
مرزهای باور هنرمند برای خودش کاملاً معلوم است؛ به آن در درون خود شناخت و اشراف دارد پس تصور بسته بودن فضا یا هر چیز دیگر، بهانه است.
نباید نگران آن بود که ممکن است با اعمال سیاست، قدرت یا سلیقه و خیلی چیزهای دیگر، کسی جای کس دیگری را اشغال و یا حتی غصب کند... هرکس مرتبت خودش را در این عالم دارد و اکنون درست در همان جایی ایستاده که مبتنی بر پیشنه اعتقادی، علاقه، تلاش و پشتکارش است.
هیچ کس در عقب ماندن ما مقصر یا در جلو رفتن ما مؤثر نیست جز خود ما.
یک فرمول ساده است هرچه پول بدی آش می‌خوری و... یا هر که بامش بیش برفش بیشتر... یعنی جای ما را در زندگی، دیگران تعیین نمی‌کنند خودمان با میزان مساعی و همت‌مان و البته توجه و تمرکزمان تعیین کردیم و بعد از این هم خواهیم کرد.

منطق می‌گوید هر از گاه، از خودمان بپرسیم چقدر تلاش کرده‌ایم؟
در حال حاضر فکر می‌کنم بانوان هنرمند در شرایط بهتری به لحاظ بروز احساسات درونی و معنوی قرار دارند چون از جنبه‌های خلقتی از موهبت بی‌بدیل آفرینندگی و زایش؛ لطافت معنوی، روحی و ذهنی و نیز از منبع سرشار عطوفت و مهرورزی به میزان بسیار بیشتری برخوردار و بهره‌مند هستند. فقط باید این لحظه‌ها را شناخت... شکار کرد و وقت را مغتنم شمرد تا بازهم حضور در هستی خلق شود و به کمال رسد.
وجود و ذهن از حرکت و حیات باز نمی‌ماند. اگر ما هم در این حرکت مشارکت نکنیم دیگرانی هستند که همراه این سیر عظیم، جوشش و خروش داشته باشند. این تحول در خلقت همچنان جاری است و غم خوردن برای موضوعات حقیر در شأن انسانی ما نیست.
این پازل با شکوه هستی به همین سادگی کامل می‌شود و سمفونی آفرینش اینگونه در حال نواختن است... باور کنیم.

با تشکر از شما که وقت‌تان را در اختیار مجله و خوانندگان ما گذاشتید.

منبع: ماهنامه پیام زن 1387 شماره 198، شهریور ۱۳۸۷/۰۶
گفت و گو شونده : صدیقه سلمان 
گفت و گو کننده : محبوبه پلنگ
 

نظر شما