شعر جوان و جنگ
بیش از بیست سال از پایان جنگ میگذرد. با خاموش شدن صدای توپها و خمپارهها، برخی بر این گمان بودند که کمکم صدای شعر جنگ نیز خاموش خواهد شد. اما اینک پس از گذر سالیان هنوز هم در لابهلای کلمات شاعران، جنگ و پیامدهای آن را میبینیم؛ حتی شاعرانی که در سالهای پس از جنگ به دنیا آمدهاند و بالیدهاند و از رخدادهای جنگ تجربة شخصی ندارند.
دربارة این گروه از شاعران جوان که در شعرشان نشانههایی از وقایع جنگ، حماسهها و حسرتها و شادیها و اندوههای آن سالها دیده میشود، از همه سو سخنهایی شنیدهایم؛ جماعت روشنفکرنما که شنیده است باید همواره از صلح موهوم جهانی سخن بگوید، بر این گمان است که شاعران جوان، تنها به انگیزة شرکت در کنگرههای رسمی و گرفتن جایزه و عنوان، به جنگ و پیامدهایش توجه میکنند؛ این است که شعر آنان را فرمایشی مینامد و نادیده میانگارد و همواره در اشتیاق آن است که در شعر جوان، باورهای مورد پسند خویش را ببیند.
جماعت صاحبمنصب و سیاستمدار نیز، در سوی دیگر میدان با تمامی تمهیدات میکوشند که شاعران جوان را سخنگوی تمایلات خویش کنند. بنابراین دوست دارند که پس از دو دهه از پایان جنگ هنوز از سطرهای شعر صدای انفجار و گلوله به گوش برسد تا در این معرکه، اهل سیاست خیالشان آسوده باشد که صدای اعتراض و انتقاد تحتالشعاع صدای انفجار قرار میگیرد.
برخی از اهل هنر و نقد ادبی در سوی دیگر این میدان ایستادهاند و بر این شاعران جوان خرده میگیرند که شما در زمان جنگ اصلاً کجا بودید؟ شما که هیچ تجربهای از جنگ ندارید، چگونه برای جنگ و دفاع مقدس شعر میسرایید؟ از یکی از بزرگان این جماعت شنیدم که میفرمود: کسی حق ندارد جنگ را برای من روایت کند، من راوی جنگ هستم و کسی هم حق ندارد که از شیوة روایت من از جنگ انتقاد کند.
برای گروهی دیگر از علاقهمندان به شعر جنگ و دفاع مقدس، اینگونة شعر بیش از آنکه کارکرد فرهنگی و اجتماعی داشته باشد، نوعی تسکین عاطفی و تجدید خاطره با آن سالهای بینظیر است و درواقع شعر جنگ را دفتر خاطرات روزگار سپریشدة مردم سالخورده میپندارند و در زمرۀ دلخوشیهای دوران بازنشستگی و کهنسالی محسوب میدارند.
اما اصل حکایت این است که شاعر جوان، در همین زندگی امروز این مردم با آثار و پیامدهای جنگ مواجه است. نسل پیش از او رزمنده و شهید و جانباز و آزاده و مهاجر جنگی بود و نسل او فرزند آن مردمی است که جنگ تمام زندگیشان را دگرگون کرد.
شاعر جوان با این دگرگونی در زندگی روبهرو میشود و خواه ناخواه حاصل این رویارویی به شعرش راه مییابد. اگر در سالهای نبرد، صورت حماسی و آرمانی جنگ نمایانتر از جنبههای دیگرش بود، امروز بازتاب جنگ در زندگی نمایانتر شده است. این است که شعر جوان، هم راوی حماسهها و رخدادهای شکوهمند جنگ است و هم بیانگر ویرانیها و جراحات آن، و در این میان البته گاهی به انکار و اعتراض بر اهل سیاست مینگرد که رهاوردهای ارجمند آن سالیان را چگونه پاس داشتهاید و از آن گنجینة عظیم انسانی و فرهنگی چه بهرهای نصیب نسلهای بعد شده است؟
روشن است که این پرسشگری چندان خوشایند مسئول روابط عمومی ادارة کل مراقبت از مناصب دائمی نباشد و حتماً با شتابِ تمام و با حس مسئولیت دفاع از موقعیت اداری، پاسخ لازم برای خاموش کردن آن نوشته خواهد شد.
اما شاعر جوان اینک پس از فروکش کردن غبار انفجار و پس از خاموش شدن صدای توپخانهها، به میدان نبرد مینگرد؛ میدان نبردی که نه فقط در مناطق مرزی بلکه در کوچهها و خیابانهای شهر نیز گسترده بود، موشکهای دشمن تا خانههای مردم تهران میرسید و ویران میکرد تا هراس بپراکند و پایداری را به تسلیم بدل کند.
شاعر جوان امروز مصالح و کلمات شعرش را از دیدهها و شنیدههایش برمیگزیند. اما این دیدهها و شنیدهها لزوماً همان روایت رسمی از رسانههای رسمی نیست، بلکه حاصل گفتگو و زیستن با مردم است؛ مردمی که در واگویههایشان از جنگ، ملاحظات رسمی ندارند، با اصول تبلیغات رسانهای و مدیریت روابط عمومی سخن نمیگویند و با سادگی و رسایی و راستی روایتگر آن سالهای بیمانند میشوند که این روایت بیواسطه و صادقانه به شعر جوان نیز راه مییابد. گیرم که شعری از این دست به کار جایزههای معتبر ادبی نیاید و قابلیت انتشار نداشته باشد و گرهی از کار فروبسته روابط عمومی فلان دستگاه فرهنگی نگشاید.
منبع:ماهنامه زمانه 1389 شماره 91 و 92، شهریور و مهر ۱۳۸۹/۰۷
نویسنده : اسماعیل امینی
نظر شما