سینمای ایتالیا و نئورئالیسم
سینمای نوی ایتالیا که از آن به عنوان "نئو رئالیسم" یاد می شود را سینماگران برجسته ای همچون "ویتوریا دسیکا"، "روبرتو روسیلی" و ویسکونتی پایه گذاری کردند.
فردا 16 تیرماه سالروز تولد دسیکا از بنیانگذاران این نوع سینماست، او که از سوی بیشتر سینمادوستان در ایران و جهان با فیلم "دزد دوچرخه" شناخته می شود، به همراه سایر بزرگان سینمای ایتالیا تاثیر شگرفی بر این هنر- صنعت در دوره زمانی خود گذاشتند که همچنان پس از سالها از رفتن آنها، بخشی از سینمای هنری جهان متاثر از سبک و نگاه آنهاست.
نئورئالیسم به عقیده فرانک یوجین بیور در کتاب سرگذشت سینما، زاده یک جنبش اجتماعی ناشی از عواقب فاشیسم و جنگ جهانی بود و به سان یک روزگار تلخ و سرشار از ناامیدی که به دنبال اخراج قوای موسولینی در ایتالیا پدید آمده بود، با موج انساندوستی در سینمای ایتالیا همزمان شد.
در واقع از سال 1943، پروفسور امبرتو باربارو استاد مرکز تجربیات سینمای رم هدفهای تازهای را برای سینمای ایتالیا پیشنهاد کرده بود. در برنامه کار پیشنهادی او آمده است: فیلمسازان ایتالیایی باید از طرحهای خیالپردازانه که در آنها از مسائل انسانی و دیدگاههای انسانی اثری نیست پرهیز کنند.
باربارو فیلمهای فرانسوی دهه 30 را به عنوان نمونه آرمانی برای فیلمسازان ایتالیایی شاهد مثال میآورد. او از فیلمسازان ایتالیایی دعوت کرد که در برابر فیلمهای سنتی ایتالیایی و حماسههای توخالی سر به شورش بردارند.
باربارو در عین حال از فیلمسازان خواست که از لفاظیها و شعار دادنهای سبک فاشیستی اجتناب کنند. او از سینماگران میخواست که ملت ایتالیا را به نوعی با واقعیتهای اجتماعی آشنا سازند.
در دوران تسلط فاشیسم، فیلمسازان ایتالیایی که اغلب در مرکز تجربیات سینمایی آموزش دیده بودند به ساختن فیلمهای تبلیغاتی اشتغال داشتند اما هنگامی که جنگ و فاشیسم به پایان راه خود رسیدند، فیلمسازان ایتالیا نیز به ندای باربارو پاسخ دادند.
دیوید بوردول و کریستین تامسون در کتاب هنر سینما آورده اند: آشکار نیست که اصطلاح نئورئالیسم از کجا ریشه گرفته اما آنچه معلوم است این است که اصطلاح یادشده برای نخستین بار در اوایل دهه 1940 در نوشتههای منتقدان ایتالیایی ظاهر شد.
به عقیده آزاد جعفری منتقد سینمایی، از یک نظر نئورئالیسم بیانگر اشتیاق نسل جوان برای گسستن از قراردادهای سینمایی متعارف ایتالیا بود. در دوره موسولینی صنعت سینما رو به ساخت حماسههای عظیم تاریخی و ملودرام های احساساتی درباره طبقات بالای اجتماعی (آثاری که به فیلمهای تلفن سفید معروف شده بودند) آورد و منتقدان بسیاری احساس میکردند که این فیلمها غیر واقعی و منحط هستند.
امروزه بیشتر تاریخ نویسان سینما بر این باورند که فیلمسازی نئورئالیستی یک گسست قاطع از سینمای ایتالیای دوران موسولینی نبود. مستندهای بازسازی شده همچون "کشتی سفید" 1941) اثر روسلینی، هرچند یک فیلم تبلیغاتی بود، اما زمینه استفاده مستقیم از رویدادهای معاصر را فراهم کردند. جریانهای دیگر فیلمسازی مثل کمدیهای با لهجههای محلی و ملودرامهای شعری، کارگردانها و فیلمنامه نویسها را تشویق میکردند که روی به رئالیسم بیاورند. در مجموع، فیلمسازان پس از جنگ، متأثر از نفوذهای خارجی و سنتهای بومی با هدف افشای شرایط اجتماعی دوران، شروع به کار کردند. این حرکت به جنبش نئورئالیسم معروف شد.
نئورئالیسم شیوه مشخصی در سبک فیلم به بار آورد، در سال 1945 جنگ قسمت عمده موسسه بزرگ فیلمسازی ایتالیا موسوم به چینه چیتا را ویران کرده بود، از این رو پلاتو محدود و تجهیزات صوتی کمیاب بود. در نتیجه میزانسن (محل) نئورئالیستی متکی به محلهای واقعی شد و فیلمبرداری آن خامی و زمختی فیلمهای مستند را به خود گرفت.
روبرتو روسلینی از فیلمسازان موج نو و پیروی مکتب رئالیسم در آن زمان گفته بود که مقداری از نگاتیوها را از عکاسان خیابانی خریده است. از این رو "رم شهر بیدفاع" با فیلمهای دارای کیفیتهای متفاوت فیلمبرداری شد. فیلمبرداری در خیابانها و خانههای شخصی باعث گشت که فیلمبرداران ایتالیایی شیوهای پیش بگیرند که در آن نظام نورپردازی "سه نقطهای" هالیوود رعایت نمیشد. اگرچه در فیلمهای نئورئالیستی از بازیگران مشهور تئاتر و سینما استفاده میشد، اما نابازیگران نیز به خاطر سر و وضع و رفتار رئالیستی شان در این فیلمها به کار گرفته میشدند.
سینمای ایتالیا دارای سنتی طولانی در دوبله بود و مهارت فیلمسازان در صداگذاری بعد از فیلمبرداری به آنها اجازه میداد که در محلهای واقعی با افراد فنی کمتری کار کنند و دوربین خود را آزادانه حرکت دهند. شاید، تلقی نئورئالیستی از فرم روایی نیز بی تاثیر نبود. نئورئالیستها در واکنش به درامهای تلفن سفید که دارای طرح و توطئه پیچیدهای بودند، روی به ساده کردن مناسبات روایی آوردند.
گرایش نئورئالیزم به طرح و توطئه مقطعی و بر روایتگری نامحدود باعث شده است که بسیاری از فیلمها بر خلاف سینمایهالیوود پایان باز داشته باشد.
از نئورئالیستهای مهم سینمای ایتالیا می توان به "روبرتو روسلینی"، "ویتوریو دسیکا"، "لوکینو ویسکونتی" اشاره کرد که با فیلمهایی چون "رم شهر بیدفاع" (1945) و "آلمان سال صفر " (1947) از روسلینی، "واکسی" (1946) و "دزد دوچرخه" (1948) از دسیکا و "وسوسه" (1942) و "زمین میلرزد" (1947) از ویسکونتی در این جایگاه قرار داشتند.
پس از سال 1949 سانسور و فشار دولت ایتالیا، جنبش نئورئالیسم سینمایی این کشور را در تنگنا قرار داد. تولید فیلمهای پرهزینه دوباره آغاز شد و نئورئالیزم آزادی شرکتهای کوچک فیلمسازی را از دست داد.
در دهه 1940 نهضت نئورئالیسم با آثار سرشار از مضامین اجتماعی گروهی فیلمساز انساندوست و متعهد به سینمای ایتالیا حیات دوباره بخشید. در دهههای بعد با بهبود وضع اقتصادی، کارگردانان دیدگاه خود را تغییر دادند و به مضامین شخصی تر و سبکهای مبتکرانه تری روی آوردند که با آنچه در نئورئالیسم مطرح میشد به کلی متفاوت بود.
این اشخاص روسلینی، ویسکونتی و دو کارگردان دیگر "فدریکو فلینی" و "میکل آنجلو آنتونیونی" بودند، فلینی و آنتونیونی زمینه رشد مشابهی داشتند، آنها در آغاز دوران نئورئالیسم سناریست بودند و از دنیای روزنامهنگاری به جهان سینما راه یافتهاند.
در آغاز دهه 1950 این فیلمسازان از مطرح کردن مسایل اجتماعی چشم پوشیدند و در فیلمهایشان به شخصیتپردازی به سبک شخصی خود روی آوردند.
برخی فیلمهای این کارگردانان در این دوره سینمای ایتالیا را می توان "زندگی شیرین" 1920، "ولگردها" 1953، "جاده" 1954 از فلینی، "رفیقهها" 1955، "شب" 1961 و "کسوف" 1962 از آنتونیونی، "سنسو" 1954، "روکو و برادرانش" 1960 و "یوزپلنگ" 1963 از ویسکونتی و "سفر در ایتالیا" 1953، "ژنرال دولارووره" 1959 و "در رم شب است" 1960 از روسلینی اشاره کرد.
نسل نو کارگردانان نئورئالیزم ایتالیا: پازولینی، برتولوچی
در همان زمان که کارگردانان قدیمی ایتالیا اعتبار گذشته خود را باز مییافتند، کارگردانهای جوانتری پا به عرصه کار گذاشتند: "پیر پائولو پازولینی" (1975- 1922) و "برناردو برتولوچی" 1940 از این دست فیلمسازان هستند.
پازولینی با فیلم "آکاتونه" به عنوان انساندوستی با تظاهرات نئورئالیستی معرفی شد، او با "انجیل به روایت سنت ماتیو" در سال 1964 هم روایتی ساده و سوسیال رئالیستی از زندگی حضرت مسیح (ع) ارائه داد. در این فیلم از بازیگران غیرحرفهای استفاده شده بود و سبک کار به سینما حقیقت نزدیک بود.
پازولینی با فیلم "تئورما" 1968 سبک کار خود را تغییر دارد، در این فیلم او واقعیت و سمبولیسم را به طور دلخواه با هم ترکیب کرد.
برتولوچی با فیلم "پیش از انقلاب" 1964 که داستانی سیاسی عاطفی را در ایتالیای بلافاصله پس از جنگ دوم بیان میکرد مشهور شد. او با فیلم آخرین تانگو در پاریس در سال 1972 نیز نوعی دگرگونی در حوزه روایی و مضمونی را عرضه کرد.
برتولوچی رویهای متفاوت از هم وطنهای نئورئالیست خود را در پیش گرفت. نگاهی به فیلمهای دیگر او مثل "1900"، "آخرین امپراتور"، "رویازدگان" و "زیبای ربوده شده" گویای سبک منحصر به فرد او در کارگردانی است، به طوری که او نه در زمره کارگردانان هالیوودی قرار می گیرد و نه به سینمای واقع گرایانه نئورئالیستی شبیه است.
از کارگردانان مطرح اخیر سینمای ایتالیا همچنین می توان به "جوزپه تورناتوره" اشاره کرد که با ساخت فیلم "سینما پارادیزو" یکی از آثار مطرح معاصر سینمای جهان نظر همگان را به خود جلب کرد.
سرجو لئونه
"سرجو لئونه" فیلمسازی متفاوت در سینمای ایتالیاست، لئونه در دوران تسلط سوسیالیسم و رئالیسم در سینمای ایتالیا سینمای مورد علاقه خود را پی میگیرد و "وسترن" میسازد.
او متولد ژانویه 1929 در رم و فرزند "روبرتو روبرتی" بازیگر و کارگردان است.
او در رابطه با نئو رئالیسم می گوید: به اهمیت جنبش نئورئالیسم واقف بودم زیرا با سایر سبکهای سینمایی تفاوت داشت. وجود اینگونه فیلمها لازم بود. در آنها حرف حسابی زده میشد. پس از بیست سال فاشیسم، بسیار مفید بود. ولی سینمایی نبود که من دوست داشتم.
عمده فیلمهای سرجو لئونه: به خاطر یک مشت دلار 1964، به خاطر چند دلار بیشتر 1965، خوب، بد، زشت 1966، روزی روزگاری در غرب 1968 و روزی روزگاری در امریکا سال 1983 است.
منبع: خبرگزاری ایرنا ۱۳۸۷/۰۴/۱۵
نظر شما