ملاحظات هرمنوتیکى در ترجمه (2)
با توجه به این که تفسیر متن همواره در معرض خطر ابتلا به سوء فهم قرار دارد، هرمنوتیک را «هنر فهمیدن متن» تعریف کرده اند. به این اعتبار، اگر یک جامعه فکرى از این «هنر» غفلت کند بى شک فضاى فکرى را با آسیب هاى جدى مواجه خواهد کرد. بویژه اهمیت ملاحظات هرمنوتیکى و در نظر گرفتن پارادایم اجتماعى ـ فرهنگى در متون فلسفى و دینى غیرقابل انکار است. با وجود این دکتر آیت اللهى براین عقیده است که ما در ترجمه متون دینى و فلسفى از ملاحظات هرمنوتیکى غافلیم! دکتر حمیدرضا آیت اللهى دانشیار و عضو هیأت علمى دانشگاه علامه طباطبایى و عضو انجمن بریتانیایى فلسفه دین است که از جمله آثار وى مى توان به کتاب هاى «جستارهایى در فلسفه و دین پژوهى تطبیقى»، «تاریخ فلسفه دین»، «خدا و دین در جهان پسامدرن» و «مفاهیم و مسائل فلسفه دین» اشاره کرد. با توجه به حوزه مطالعاتى و علمى دکتر آیت اللهى با وى در باب آسیب شناسى ترجمه متون فلسفى و دینى در کشور به گفت وگو نشستیم که مى خوانید:
* مترجم یا مخاطب یک متن فلسفى یا دینى چطور مى تواند شناخت عمیق و دقیقى در باب ابعاد مختلف یک متن و «پارادایم اجتماعى» آن پیدا کند؟
این وظیفه عقلا و فلاسفه و اندیشمندان یک جامعه است که فهم درست از متون را به دست دهند. به همین دلیل است که کار اشتباهى است که یک متن فلسفى یا دینى را براى ترجمه به دست مترجم مى سپارند. در حالى که متخصص و دانش آ موخته آن حوزه باید ترجمه متن را دست بگیرد. در غیر این صورت شک نکنید که ما در تفسیر و ترجمه بدفهمى هایى را خواهیم داشت؛ چرا که فرد غیرمتخصص و کسى که تنها مترجم و زبان دان است شرایط و پارادایم هاى اجتماعى و فکرى متن اصلى را درک نخواهد کرد و همین امر تفسیر او را مخدوش مى کند.
* با توجه به فضایى که شما تصویر کردید به چند درصد از ترجمه متون فلسفى مى توان اطمینان کرد در واقع ما چقدر درک درستى از فضاى فکرى غرب داریم و توانسته ایم آن را در متون تألیفى یا ترجمه هاى خود منتقل کنیم؟
متأسفانه بسیار کم!! ما واقعاً در تفاسیر و ترجمه هاى خود از ملاحظات هرمنوتیکى غافلیم. نمونه اى از بى توجهى به شرایط هرمنوتیکى اصطلاحات که به گزینش معادل نامناسب و به سوء برداشت هاى ناشى از آن منجر شده ترجمه کلمه Revelation است که توسط بسیارى از مترجمان «وحى» ترجمه شده است. در حالى که revelation در فضاى مسیحى غربى از اساس با وحى در پیشینه اسلامى ما تفاوت مبنایى دارد. revelation در مسیحیت به معناى کلام الهى ارسال شده توسط خداوند بر پیامبران نیست. تاریخ جمع آورى اناجیل و اعتقاد به کلام الهى در مسیحیت این گونه کلام ها را کلام الهى قلمداد نمى کند. در میان ما مسلمانان این وحى طى ۲۳ سال به شخص پیامبر اکرم (ص) صورت پذیرفته است در صورتى که revelation مسیحى طى ۱۵۰۰ سال به قدیسان نازل شده است. revelation در مسیحیت کلامى الهى و انسانى است در حالى که در اسلام عین کلام الهى است. این مهم وقتى فهمیده مى شود که سالیان دراز در تعامل فکرى به درک کامل یک دین در شرایط اجتماعى خودش رسیده باشیم.
به این اعتبار با ترجمه revelation به «وحى» در فرهنگ اسلامى دچار بدفهمى بسیارى میان مسلمانان خواهیم شد. شاید بهترین ترجمه براى این کلمه «انکشاف الهى» باشد که دقت بیشترى را نسبت به وحى دارد. اما صرف ارائه این ترجمه نیز ما را به فهم کامل این لغت رهنمون نخواهد کرد؛ چرا که درک منظور نویسندگان غربى منوط به دانستن پیشینه مسیحى آن است. همین مسئله است که تحقیقات فلسفى و دینى اى که در درک revelation در غرب صورت گرفته است را در مسیرى متفاوت از تحولات آن در جامعه اسلامى قرار مى دهد. نگاه مسیحى به وحى در قالب هرمنوتیکى میسر است و همین زمینه را براى تفسیرهاى بسیار متنوع متناسب با شرایط فرهنگى عصر فراهم مى کند در حالى که هرمنوتیک فهم قرآن در اندیشه اسلامى محدوده اى کاملاً متمایز از مسیحیت دارد. همین امر موجب شده است مفاهیمى همچون «تجربه نبوى» و حتى «تجربه دینى» در تبیین آموزه هاى دینى نقشى متفاوت در مسیحیت بازى مى کند در حالى که بررسى آموزه هاى اسلامى در قالب این اصطلاحات تحقیقات نامتناسب و نادرستى را ایجاد مى کند که نهایتاً در سایر ابعاد دین پژوهى معاصر ایران اثرات آسیب زایى را داشته است.
چنین بى دقتى هایى در سالیان اخیر نه تنها باعث عدم درک درست یک دیدگاه فلسفى شده بلکه بر مبناى آن نقدها و یا جانبدارى هایى صورت گرفته است که از هر دو جانب، مشکلات فکرى زیادى در جامعه به وجود آورده است. از آنجا که اغلب ترجمه ها از فضاى فکرى غرب یا در آن فضا صورت گرفته است و دیدگاه هاى فلسفى و دینى، مبانى بسیارى از فعالیت هاى فکرى دیگر جامعه ما را شکل مى دهد، حوزه هاى فکرى جامعه دچار غربزدگى نامتجانس یا غرب گریزى بى اساس شده است. بسیارى از این بدفهمى ها از بى توجهى در درک طرف مقابل در ترجمه متون فلسفى و الهیاتى صورت گرفته است.
* قابلیت هاى ذهنى مفسر و پیش زمینه هاى ذهنى او تا چه حد مى تواند در تفسیر او نقش داشته باشد؟
پیش زمینه هاى ذهنى بسیار مى توانند مؤثر و دخیل در فهم و تفسیر و حتى ترجمه باشد. البته اینطور هم نیست که ما در شرایط ذهنى خود محبوس باشیم و قدرت خارج شدن از آن را نداشته باشیم. چنین تصورى برابر با این باور است که براى مؤلف جایگاهى قائل نباشیم!
* ترجمه در حالى که پارادایم هاى حاکم به اصطلاحات آن در زبان مقصد وجود ندارد فضاى فکرى و فرهنگى یک جامعه را دچار آسیب هایى مى کند که ناشى از بى توجهى به ملاحظات هرمنوتیکى در ترجمه است. نظریه پردازانى چون «امیلیو بتى» چه راهکارهایى را براى برون رفت از این وضعیت پیشنهاد مى کنند؟
تلقى بتى از ماهیت فهم و تفسیر به هرمنوتیک شلایرماخر و دیلتاى شباهت دارد. از نظر او تفسیر فعالیتى است که هدف از آن رسیدن به فهم است. فهم نیز عبارت از درک ذهنیت و روان فرد دیگر است. پس تفسیر به امید رسیدن به ذهنیت و دنیاى روانى فرد بیگانه صورت مى گیرد. بتى معتقد است که فرآیند تفسیر «سه ضلعى» است. زیرا افزون بر مفسر، قالب هاى معنادار و ذهنیتى که در این قالب ها و اظهارات معنادار متجسد شده اند دو عنصر دیگر این فرآیند را تشکیل مى دهند.
بتى فرآیند هرمنوتیکى تفسیر را، همچون مسیر آفرینش اثر مى داند، با این تفاوت که در اینجا عکس مسیر پیدایش اثر طى مى شود. در آفرینش اثر، ذهنیت و مقاصد صاحب اثر نقطه آغاز فرآیند خلق اثر است، اما در فرآیند هرمنوتیکى تفسیر، نقطه پایانى، وصول به آن ذهنیت و مقاصد است. زیرا هدف مفسر این است که از تفسیر اثر به فهم ذهنیتى برسد که سبب خلق آن شده است و دنیاى معنایى متبلور در سیماى اثر را بازآفرینى کند.
این بازتولید و بازآفرینى در ذهن مفسر انجام مى شود، یعنى ذهنیت بیگانه صاحب اثر را که در موضوع تفسیر متجسد شده است، در ذهن خویش ترجمه مى کند و در درون خویش به بازاندیشى و بازآفرینى آن مى پردازد. بنابراین ما با تعارض ظاهرى میان ذهن گرایى و عینى گرایى روبروییم. ذهن گرایى که همیشه با تفسیر همراه است و عینى گرایى که هدف فرآیند تفسیر است.
منبع: روزنامه ایران ۱۳۸۷/۰۴/۱۰
نویسنده : حمید رضا آیت اللهی
نظر شما