پیشنویسی بر رابطه ادبیات و اخلاق
استه تیک مادر اتیک است.
"ژوزف برودسکی"
در دنیای مدرن ما، نظر و عقیده کارشناسان بر این است که ادبیات بدلیل آزادی و خودمختاری خود، نسبت به اخلاق و امور اخلاقی تصمیم گیرنده نهایی است. اینکه رابطه ادبیات و اخلاق چگونه است و یا چگونه باید باشد، موضوعی است مربوط به ادبیات و کوشندگان ادبی. پرسش اینجاست که آیا نویسندگان همیشه در جهت روشنگری خوانندگان خود و حساس نمودن آنها نسبت به امور انسان ستیزانه و بر علیه ستم و حق کشیها قلم میزنند؟ و اصولن چرا؟ آیا نمیتوان در نوشتهها، بگونهای ، خواننده یا خوانندگان را تحمیق نمود و یا تاثیرهای "بد" گذاشت؟
آیا هر چیزی را باید نوشت و هر نوشتهای را باید منتشر نمود؟ ...
البته در اینجا تنها بگونهای فشرده به رابطه ممکن میان ادبیات و اخلاق اشاره نموده و بحثهای هنجاری و توصیفی را به نوشتارهای دیگر واگذار میکنم.
هنر و ادبیات ، بعنوان سیستمهای روانی- روحی مستقل ، در کنار علم ، مذهب ، سیاست ،.... ویژگیهای خود را داشته و تعیین گر قاعدهها و اصول رفتاری و اعتقادی دایره فعالیتهای خویش هستند. البته ، تداخل و یا دست کم تماسهای میان رشتهها و شاخههای گوناگون با آنچه را که "فلسفه اخلاق" میدانیم ، امری گریز ناپذیر است. تلاشگران ادبیات نسبت به اخلاق موضع گیریهای گوناگونی نمودهاند که از نفی کامل ، احتیاط در برخورد تا پذیرش منطقی اصول اخلاقی را شامل میشود.
تلاشگران اخلاق هم نسبت به ادبیات موضعهای متفاوتی دارند که در مجموع ، در دو گروه جای میگیرند:
١- گرایش اکسترنالیستی (از بیرون)، که خواهان تزریق اخلاق و انتقال دادههای اخلاقی به ادبیات است. شاید، چنین دیدگاهی در خود بزرگ بینی و یا حتا بدبینی اخلاقی نسبت به ادبیات ریشه داشته باشد. اکسترنالیستهای اخلاقی با نفی خود مختاری و استقلال ادبیات ، تلاش دارند بطور مکانیکی و یک جانبه آنچه را بهتر و برتر میدانند، به میدان ادبیات وارد کنند. این گونه از برخورد، در برابر جهت گیریها و باورهای جامعه مدرن قرار داشته و بدنبال بی احترامی و آسیب به خود مختاری ادبیات ، سبب تخریب و ایجاد نابسامانیهای جدی در خود اخلاق نیز میشود.
٢- نگرش اینترنالیستی (از درون)، که در جستجوی اخلاق و موضع گیریهای اخلاقی در ادبیات بوده و با فهم ابعاد اخلاقی مطرح در ادبیات ، به پرباری فلسفه اخلاق نیز یاری میرساند. فلسفه اخلاق با جذب ایدهها و اندیشههای ادبی متفکران و نویسندگان دنیای ادبیات ، تلاش در تاباندن نور آگاهی بر آنها دارد. آگاه نمودن و طرح " خودآگاهی " اخلاقی که با هستی ادبیات در هم آمیخته است ، یکی از مهم ترین و "هیجان " انگیزترین عرصههای بررسی و مطالعه پژوهندگان فلسفه اخلاق دوران ماست.
همکاری میان رشتههای مختلف هنری ، ادبی ، علمی و فلسفی امری است که نیاز به آن بیش از پیش برای دست اندرکاران روشن شده است. به ویژه فلسفه و ادبیات میتوانند از این همکاری بیشترین بهره و استفاده را داشته باشند. هر دو این شاخه از کنشهای فرهنگی ، برای "زندگی خوب" و بیان "هست"ها و "باید"ها، در یک جبهه مشترک تلاش میکنند. در نقد آثار ادبی ، کاربرد متدهای فلسفی مورد توجه روزافزونی قرار گرفته است. ادبیات و فلسفه با تمام چسبندگیهای محلی و منطقهای خود، همواره با تمام جهان و جهانیان روی سخن داشته و دارند. عمر همه دانستهها و دادههای علمی با دست رسی به شناخت بعدی ، به پایان خود نزدیک میشود، اما ادبیات و فلسفه تابع این قانون طبیعی نیستند. دراندیشیدگی (رفلکسیون) زبانی ، کاربرد زبان در بالاترین و زیباترین شکل ممکن ، تسلط بر واژهها، نشانها، مفهومها و جملههاست که ادبیات و فلسفه را در قالب بیان واقعیتها و ذهنیتها، رویین تن نموده است.
فلسفه ، کاخ خرد انسانی است و در همان حال که از مذهب ، سیاست ، اقتصاد،.. دعوت به این کاخ نشینی میکند، تمام پیکرپارههای ساختمان بیمانند آن ، آفریده ادبیات و حاصل دست رنج کوشندگان ادیب است....
در اینجا با اشارههایی گذرا به دیدگاههای برخی از نویسندگان و اندیشمندان ، نوشته را کوتاه میکنم:
"نووالیس" (١٨٠١-١٧٧٢ Novalis)، شاعر- فیلسوف آلمانی ، طرح کننده ایده آلیسم جادویی و جانبدار توازن دینامیک میان دو قطب واقعیت و خیال ، "آزادی انتخابی" را شاعرانه دانسته و اخلاق را از ریشه ، شعر میداند. لسینگ (٨١-١٧٢٩ Lessing)، نویسنده- فیلسوف منتقد و سوسیالیست آلمانی ، بر فضیلتهای اخلاقی نویسندگان تاکید داشته و بویژه "احساس همدردی" آنها را خواهان است (بهترین انسان ، بیشترین همدردی را با دیگران دارد). او همچنین ، کمدی را پر تاثیرترین "داروی اخلاقی" ممکن جهت افزایش توجه مردم به مشکلات ارزیابی میکند. شلگل (١٨٢٩-١٧٧٢ Schlegel)، دیگر شاعر- فیلسوف آلمانی و از تاثیر گزاران فلسفه رومانتیک ، اخلاق را تنها متعلق به فلسفه نمیداند، چرا که در واقع شعر و ادبیات است که به "هنر زندگی" و شناخت انسانها میپردازد. فریدریش شیلر، با تکیه بر اندیشههای کانت ، هنر را تربیت اخلاقی بشریت میداند، ولی با تقسیم بندی و جدایی عقل و احساس مخالف بوده و خودمختاری را اصل گوهرین و بن مایه هنر میشناسد، که حتا به نفع اخلاق نیز نباید عقب نشینی کند.
برای میشل فوکو (٨٤-١٩٢٦ Foucault)، فیلسوف و تاریخ شناس برجسته پست استروکتورآلیسم فرانسوی ، امکان جدایی ادبیات از اخلاق را میتوان مطرح نمود، ولی از فلسفه اخلاق ، هرگز! ....
هابرماس (-١٩٢٩Habermas)، فیلسوف و جامعه شناس آلمانی ، در تئوری کنشهای رسانشی خود، برای هموار کردن راههای ارتباطی و از میان برداشتن سدها و مانعها، بر لزوم اخلاق در گفتمان تاکید میکند. او بر این است که بیانهای شاعرانه ، ادبی و استه تیک میان افراد در یک گفتمان ، از شفافیت رابطهها میکاهد و یاری دهنده نیست ، چرا که با دگرگونی واقعیت ، از خرد عملی (اخلاق) دور میشود. البته ، اخلاق هم باید با فلسفه حقوق و تئوری دمکراسی ، پیوند ایجاد کند. کانت (١٨٠٤-١٧٢٤ Kant)، رهبر یکی از سه قطب فلسفی جهان (در کنارارسطو و هگل)، ادبیات و اخلاق را با پذیرش نسبی جدایی آنها از یکدیگر، در کنار هم جای میدهد. کانت ، داوریهای استه تیک را ناب و کاملن مستقل و خودمختار میداند، ولی هم پیوندی آنها با شناخت و خرد عملی (اخلاق) را تنها در یک حالت بسیار کلی و مجرد، ممکن میبیند. آدورنو (٦٩-١٩٠٣ Adorno)، منتقد هنر و دانشمند موسیقی و فیلسوف برجسته آلمانی (مکتب فرانکفورت)، هنر و فلسفه را رسانه حقیقت دانسته و ادبیات و استه تیک را بنیان فلسفه و اخلاق مینامد. از دید او، در حالی که فلسفه در یک روند گفتمانی ، داوریها، گفتهها و دلیلها را فرمول بندی میکند، هنر به آنها معنای حسی-متافیزیکی میبخشد. استه تیک ، هنر، ادبیات و فلسفه بدون یکدیگر، ناکامل هستند و نمیتوانند به تنهایی و جداگانه به حقیقت برسند (حقیقت را نمیتوان " داشت "، بلکه باید " بسوی " آن رفت)........
چنان چه میبینیم ، رابطه اخلاق و ادبیات ، رابطهای نیست که یکبار برای همیشه و از سوی تمام ناظران و کنشگران به یک گونه تعیین گردیده و تصمیم گیری شده باشد. تنوع این موضع گیریها، تنها بدلیل تعریفها و برداشتهای گوناگون شرکت کنندگان در گفتمان و آنچه آنها از ادبیات و اخلاق میفهمند، نیست. این رنگارنگی در اقیانوس زندگی- خاستگاه ادب و اخلاق- موج میزند.
منابع مورد بررسی:
1- 1996 ,J. Fruechtel ,Aesthetische Erfahrung und moraliches Urteil ,Suhrkamp
2- 2003 ,C. Mandry ,Literatur ohne Moral ,Muenster
3- 1970 ,T. Adorno ,Aesthetische Theorie ,Suhrkamp
4- 1972 ,J. Derrida ,Die Schrift und die Differenz ,Suhrkamp
5- 1994 ,C. Wulf ,Ethik der Aesthetik ,Berlin
منبع: سایت باشگاه اندیشهبه نقل از: falsafeh.com
نویسنده : امیر طبری
نظر شما