موضوع : پژوهش | مقاله

درباره دعا و ساحر و طلسم و رمل و جادو(2)

من گویم: معلوم نیست آخرت سراى سزا باشد براى فرشته‏ها آنچه معلوم است سراى آدمیانست و منافات ندارد که فرشته‏ها در آن مکلّف باشند، و بسا که سزاى آنها بهمراه کردار آنها است که از آن لذّت برند و درجه صورى و معنوى یابند، بلکه خود خدمت آنها سزاى آنها است چنانچه وارد است که خوراکشان تسبیح است و نوشابه‏شان تقدیس. و شیخ مفید- ره- در مقالات گفته: گویم: فرشته‏ها مکلّفند و نوید و تهدیددارند خدا تبارک و تعالى فرموده «و هر کدام گویند من معبودم سزایش دوزخ است که باو دهیم و چنین سزا دهیم ستمکاران را» و گویم: آنها برکنارند از آنچه کیفر دوزخ دارد، و این قول جمهور امامیه و همه معتزله و اکثر مرجئه و جمعى از اصحاب حدیث است، و گروهى از امامیه تکلیف فرشته‏ها را منکرند و پندارند بهر کارى واداشته‏اند و جمعى از اصحاب حدیث با آنها موافقند.

روایات‏
1- در علل (ج 2 ص 175): بسندش از محمّد بن جعفر اسدى کوفى که سهیل و زهره دو جانورند در دریاى محیط بجهان که کشتى بدان نرسد، و دسترسى بدان نیست، و آنها در اصناف مسخ‏شده‏ها نام برده شدند، و غلط گفته کسى که آنها را دو ستاره دانسته (آن دو ستاره که معروفند به سهیل و زهره، و هاروت و ماروت دو روحانى فرشته‏نما بودند و در زمینه این بودند که فرشته شوند و در حدّ فرشته نبودند، و محنت و ابتلاء را برگزیدند و کارشان بآنجا رسید که رسید (در پاورقى از مصدر روایت نقل شده) و اگر دو فرشته بودند معصوم بودند و گناه نمیکردند.
و خدا آنها را در قرآن دو ملک گفته یعنى آماده بودند که فرشته شوند، چنانچه خدا عزّ و جلّ به پیغمبرش فرموده «راستى تو مرده‏اى و آنها هم مرده‏اند 31- الزمر» یعنى مرده میشوى و مرده میشوند.
من گویم: «در زمینه این بودند که فرشته شوند» اگر اسدى از خود گفته مورد اعتراض است زیرا فرشته شدن امرى نیست که عارض ذاتى شود بلکه از حقائق ذاتیه است مانند انسانیّت و حیوانیّت مگر مقصود این باشد که فرشته نبودند و فرشته نما بودند و میشد با فرشته‏ها در آمیزند مانند شیطان. در تفسیر على بن ابراهیم: بسندش از محمّد بن قیس که در مکه بودیم و عطا از امام پنجم از هاروت و ماروت پرسید و او فرمود: فرشته‏ها در هر روز و شب از آسمان بزمین فرو شوند، و کردار ساکنان زمین را از آدمى و پرى نگهبانى کنند و بنویسند و بآسمان برند، فرمود: اهل آسمان از گناهان اهل زمین شیون کردندو با هم در این باره گفتگو کردند و سخن چینى نمودند از آنچه میشنیدند و میدیدند از دروغ و از جرأت آنها بر خدا و خدا را منزه میدانستند از آنچه خلقش بدو بستند و او را بدان وصف کنند. گروهى از فرشته‏ها گفتند پروردگارا خشم نکنى از آنچه خلقت در زمین کنند و از دروغ وصف کردن آنها تو را و آنچه بناروا گویند، و گناه ورزند، با اینکه آنها را نهى کردى، بردبارى کنى با آنکه آنها در قبضه قدرت تواند و آسایش از تو دارند.
امام فرمود خدا خواست بفرشته‏ها قدرت و نفوذ فرمان خود را در همه خلقش بنماید، و بفرشته‏ها بفهماند که چه منتى بر آنها دارد از اینکه آنچه با خلقش کرده از آنها برگردانده و چه آمادگى بآنها ارزانى داشته از طبع اطاعت و عصمت آنها از گناهان، فرمود: خدا بفرشته‏ها وحى کرد که از میان خود دو فرشته انتخاب کنید، تا بزمین فرستم و بآنها منش خوردن و نوشیدن و شهوت و حرص و آرزو که خوى آدمیانست بدهم و آنها را در فرمانبرى خود بیازمایم.
فرمود: دو فرشته بنام هاروت و ماروت که بیش از دیگران از آدمیان نکوهش میکردند و براى خدا خشم داشتند بر انسان انتخاب کردند، و خدا بآنها سفارش کرد که بشما خوى خوردن و نوشیدن و شهوت و حرص و آرزو دادم و خود را بپائید که بت نپرستید و آدم بى‏تقصیر مکشید و زنا نکنید و مى ننوشید.
فرمود: سپس آسمانها را برگرفت و گشود تا قدرت خود را بآنها نماید، و آنها را بصورت آدمى و جامه آن بزمین فرو فرستاد در گوشه بابل فرو شدند و یک ساختمان مجلل کنگره‏دارى بنظر آنها جلوه کرد و بسوى آن رفتند و ناگاه در آن زنى نیکو، زیبا خوشبو، آرایش کرده آنها را پیشواز کرد، و چون او را دیدند و با او سخن گفتند و باو خیره شدند سخت دل آنها را بغریزه شهوتى که داشتند ربود و عاشق او شدند و از او کام خواستند.
گفت من کیشى دارم و جز با هم کیش خود هم بستر نشوم مگر اینکه شما هم‏بکیش من در آئید، گفتند: دین تو چیست؟ گفت من یک بت دارم هر که آن را پرستد و باو سجده کند از من کام تواند برد گفتند معبود تو کدام است؟ گفت: این بت، فرمود: بهم نگاه کردند و گفتند: این دو کار است که خدا ما را از آن نهى کرده، بت‏پرستى و زنا، چون سجده و پرستش این بت شرک بخدا است، و بت پرستیم تا بزنا برسیم. فرمود: با خود مشورت کردند، و شهوت بر آنها غلبه کرد و از آن پذیرفتند و او گفت: این مى است بنوشید که شما را آماده کار کند، باز هم با هم شور کردند که این سه کار که خدا ما را از آن نهى کرده، شرک، زنا و میخوارى، بت‏پرستى و میخوارى براى زنا است، با هم شور کردند و گفتند اى زن تو چه بلائى خواهشت را پذیرفتیم، گفت بسیار خوب از این مى بنوشید، و این بت را بپرستید و بر او سجده کنید و این کارها را نمودند.
و چون از او کام خواستند و او هم آماده شد و آنها آماده شدند یک گدا بر آنها درآمد و درخواست چیزى کرد، و از دیدن او ترسیدند و وى بآنها گفت شما دو مرد ترسوئید و با این زن عطر زده و زیبا خلوت کردید، شما دو مرد بد هستید و از بر آنها بیرون رفت.
آن زن گفت بمعبودم قسم دست شما بمن نرسد با اطلاع این مرد بحال شما و سخنان شما و جاى شما، او الان میرود و بدیگران میگوید، زود بروید او را بکشید تا شما و مرا رسوا نکرده و آنگه کار خود را انجام دهید با دل آرام و آسوده.
فرمود: برخاستند و آن مرد را گرفتند و کشتند و نزد او برگشتند و او را ندیدند، و پشیمان شدند و پرهاشان ریخت و سربزیر شدند.
فرمود: خدا بآنها وحى کرد، من شما را یک ساعت بزمین فرستادم و از چهار گناه نهى کردم بخصوص و شما مرا منظور نداشتید و از من شرم نکردید و شما از همه بیشتر بر اهل زمین عیب میکردید و از افسوس و خشم من بر آنها دم میزدیدچون شما را معصوم ساخته و از گناه بدور داشتم، چگونه خواهید من شما را کیفر دهم، یا عذاب دنیا را بخواهید یا آخرت.
یکى بدیگرى گفت اکنون که باین دنیا آمدیم از دلخواههاى آن بهره بریم تا روزى که بعذاب آخرت رسیم، دیگرى گفت: عذاب دنیا اندازه دارد و تمام‏شدنیست و عذاب آخرت پیوسته و بى‏نهایت است و نباید عذاب آخرت را بر عذاب دنیا برگزینیم که تمام‏شدنیست، فرمود: عذاب دنیا را اختیار کردند، در زمین بابل بمردم جادو یاد میدادند، و چون یاد دادند از زمین بهوا برآمدند و آنها وارو در هوا آویزانند تا روز قیامت.
عیاشى: از محمّد بن قیس آن را آورده.
گویم: ممکن است این خبر حمل بر تقیه شود، چون پرسش‏کننده از علماى عامّه است.

2- در عیون: (ج 1 ص 266) و در تفسیر امام: بسندى از امام صادق علیه السّلام در تفسیر قول خدا عزّ و جلّ «و پیرو شدند آنچه را میخواندند دیوها بر ملک سلیمان» فرمود: پیرو شدند آنچه را میخواندند دیوان کافر از جادو و نیرنجات بر ملک سلیمان آنان که پنداشتند سلیمان بدان پادشاه شد، و ما هم اکنون بوسیله آن عجائب پدیدار کنیم تا مردم فرمانبر، شوند [و بى‏نیاز شویم از فرمانبرى علی‏].
و گفتند سلیمان کافر و جادوگر استادى بود و بجادوگرى چنان پادشاهى بدست آورد و چنان نیروئى یافت، و خدا عزّ و جلّ رد کرد آنها را و فرمود سلیمان کافر نبود و جادو نکرد ولى دیوها کافر شدند و جادو بمردم یاد دادند و آن را بسلیمان بستند و بدان چه نازل شد بدو فرشته در بابل هاروت و ماروت.
پس از نوح جادوگر بسیار شد و خدا عزّ و جلّ دو فرشته فرستاد به پیغمبر آن زمان که وسیله جادو را بیان کنند و وسیله دفع آن را بمردم بیاموزند تا جادو را از خود دفع کنند و آن پیغمبر آن را از دو فرشته گرفت و بمردم رساند بفرمان خداعزّ و جلّ و بآنها فرمود جادو را بفهمند و باطلش کنند و از جادو کردن مردم غدقن کرد، چنانچه زهر را یاد دهند و تریاق را و بشاگرد گویند این زهر است و این تریاق و مبادا با زهر کسى را بکشى. سپس خدا عزّ و جلّ فرمود: «و بکسى یاد ندادند تا گفتند ما فتنه‏ایم مبادا کافر شوى» یعنى بامر پیغمبر آن دو فرشته خود را بمردم نمودند بصورت آدمى و آنها را یاد دادند و خدا فرمود «بکسى یاد ندادند جادو و ابطالش را جز اینکه میگفتند بشاگرد «همانا ما فتنه‏ایم» یعنى آزمایش بنده‏هائیم تا خدا را فرمان برند و بآنچه یاد گیرند جادوى جادوگر را باطل کنند و خود جادو نکنند، و کافر مشو با بکار بردن جادو و زیان زدن بمردم و دعوت مردم باینکه بتو معتقد شوند که جان دهى و جان بگیرى و بر آنچه خدا عزّ و جلّ توانا است توانائى، که این کفر است.
خدا عزّ و جلّ فرمود طالبان جادو از آنها که دیوان بر ملک سلیمان نوشته بودند از نیرنجات یاد میگرفتند و آنچه را که بر دو فرشته نازل شد ببابل هاروت و ماروت و از هر صنف مى‏آموختند وسیله جدا کردن مرد را از همسرش، این آنچه براى زیان رساندن بمردم یاد میگرفتند، از دو بهمزدن و نیرنگ و سخن چینى و وانمودن اینکه طلسم را در کجا زیر خاک کرده تا مرد عاشق زن شود و یا بعکس یا اینکه از هم جدا شوند.
سپس خدا عزّ و جلّ فرمود «و نبودند زیان رسان بکسى جز بفرمان خدا» یعنى شاگردان بکسى زیان رسان نبودند، جز باینکه خدا آنها را وانهد و بداند زیرا اگر خدا میخواست آنها را بزور باز میداشت.
سپس فرمود: «و یاد میگرفتند آنچه زیانشان میزد و سودشان نداشت» چون بقصد زیان زدن یاد میگرفتند و جادوگرى و آن زیان بدین آنها بود و سودى نمیبردند بلکه از دین خدا بوسیله آن بیرون میشدند و البته این شاگردان که آنچه را با دین خود عوض کردند در آخرت بهره‏اى از بهشت ندارند، سپس خدا عزّ وجلّ فرمود «چه بد بود بهائى که خود را بدان فروختند و گرو نمودند بعذاب «اگر میفهمیدند» که آخرت را بدنیا فروختند و بهره بهشت خود را از دست دادند، زیرا یادگیران جادو هم آنانند که عقیده دارند نه پیغمبرى هست، و نه خدائى، نه قیامتى نه زنده‏شدنى. فرمود «و البته دانستند که کسى که آن را بخرد در آخرت بهره ندارد» چون عقیده بآخرت ندارند، زیرا معتقدند که آخرتى نیست و پس از دنیا براى آنها بهره‏اى وجود ندارد، و اگر هم آخرتى باشد با کفر آنها بهره‏اى از آن ندارند، سپس فرمود «چه بد است آنچه خود را بدان فروختند» که آخرت را بدنیا فروختند و خود را گرو کردند بعذاب ابد «کاش میدانستند» با خود چه کردند، ولى چون کافرند آن را ندانند، زیرا در حجج خدا اندیشه نکردند تا عذاب خود را بفهمند و بدانند که منکر حق شدند.
یوسف بن محمّد بن زیاد و على بن محمّد بن سیّار از دو پدرشان گفته‏اند که آنان گفتند ما بامام حسن پدر امام قائم علیه السّلام گفتیم: گروهى نزد ما هستند که پندارند هاروت و ماروت دو فرشته بودند که چون گناه آدمیزاده‏ها فزون شد خدا آنان را با یک سوّمى بدنیا فرستاد و زهره آنها را فریفت و آنها دنبال زنا رفتند و مى نوشیدند و آدم کشتند و خدا تبارک و تعالى آنها را در بابل عذاب کرد و جادوگران از آنها جادو مى‏آموختند و خدا آن زن را بصورت این اخترى درآورد که زهره است.
امام فرمود: بخدا پناه از این گفتار، البته فرشته‏ها معصومند و محفوظ از کفر و گناه بلطف خدا، خدا عزّ و جلّ فرموده «گناه نکنید در آنچه بدانها فرماید و انجام دهند فرمان را» و فرموده «از او است هر چه در آسمانها و زمین است و هر که نزد او است» یعنى از فرشته‏ها «سر برنتابند از عبادتش و مانده نشوند تسبیح گویند در شب و روز و وانگیرند» و باز در باره فرشته‏ها فرموده «بلکه بنده‏هائى ارجمندند و باو پیشى نگیرند در گفتار و بفرمان او کار کنند، میداند آنچه در پیش آنها است و آنچه در پس آنها و میانجى نشوند مگر براى کسى که‏بپسندد و آنان از ترس او نگرانند». سپس امام علیه السّلام فرمود: اگر چنان باشد که گویند خدا این فرشته‏ها را خلیفه زمین ساخته و چون پیغمبران باشند در دنیا یا چون امامان، لازم آید پیغمبر و امام هم آدم کشد و زنا کند، سپس فرمود: آیا ندانى که خدا عزّ و جلّ هرگز دنیا را از پیغمبر یا امامى از بشر تهى ننهد؟ آیا خدا نفرموده «و نفرستادیم پیش از از تو- یعنى بمردم- جز مردانى که بآنها وحى کردیم از اهل آبادیها، 110- یوسف» و خبر داده که فرشته‏ها نفرستاده است بزمین تا امام و حاکم باشند، و بس فرشته‏ها به پیغمبران فرستاده شدند.
گفتند آن دو بآن حضرت گفتیم: بنا بر این ابلیس هم فرشته نبود؟ فرمود: نه بلکه از جن بوده، آیا نشنیدید خدا عزّ و جلّ فرماید «و چون بفرشته‏ها گفتیم براى آدم سجده کنید همه سجده کردند جز ابلیس که از جنّ بود، 51- الکهف» و خبر داده که از جن بوده و همانست که خدا عزّ و جلّ فرموده «و جان را پیش از آن از آتش سوزان آفریدیم، 28- الحجر» امام حسن بن على علیه السّلام فرمود بسند پدرانش از على علیه السّلام که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود: که خدا عزّ و جلّ، گروه آل محمّد را برگزید، و پیغمبران را برگزید و فرشته‏هاى مقرّب را، و آنها را برنگزید مگر میدانست کارى نکنند که از او ببرند و از عصمت او جدا شوند و بسزاواران عذاب و نقمتش گرایند گفتند: براى ما روایت شده که چون رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله تصریح کرد بامامت على علیه السّلام خدا عزّ و جلّ ولایت او را در آسمانها بگروهها از مردم و گروه‏ها از فرشته عرضه کرد و از آن سرباز زدند و خدا آنها را قورباغه کرد.
فرمود: پناه بر خدا، اینان دروغ بند و افتراء زن بر مایند، فرشته‏ها هم رسولان خدایند و چون پیغمبران و رسولان دیگر بمردم، مى‏شود کافر باشند؟ گفتیم:
نه، فرمود چنین باشند فرشته‏ها، راستى مقام فرشته‏ها البته بزرگ است و کار آنها والا است.
در احتجاج (255) بسندى از أبى محمّد عسکرى علیه السّلام از آنجا که گوید «گفتیم بامام حسن پدر امام قائم» تا آخر نقل کرده.

3- در عیون (ج 1 ص 271): بسندش از علی بن محمّد بن جهم که شنیدم مأمون از امام رضا علیه السّلام پرسید از آنچه مردم در باره زهره روایت کنند که زنى بود که هاروت و ماروت بدو فریفته شدند، و آنچه روایت کنند از سهیل که یک گمرکچى بوده در یمن، فرمود: دروغ گفته‏اند که این دو ستاره‏اند، همانا دو جانور دریائى‏اند و مردم بغلط آنها را دو ستاره دانند، خدا دشمنانش را بصورت نور بخش تابان درنیارد که تا آسمان و زمین باشند بمانند.
مسخ‏شده‏ها بیش از سه روز زنده نمانند و بمیرند، و نژادى از خود نگذارند امروز در روى زمین مسخ شده نیست و آنچه از مسوخ شمرده شده چون میمون و خوک و خرس و مانند آنها همانا شبیه مسخ‏شده‏هایند که خدا مردمى را از خشم خود براى اینکه منکر توحید خدا بودند و پیغمبران را دروغ دانستند بصورت آنها در آورد و لعن کرد.
و امّا هاروت و ماروت دو فرشته بودند که بمردم جادو آموختند تا بدان از جادوى جادوگران دورى جویند و نیرنگ آنها را باطل کنند و بهر کس آموختند گفتند همانا ما فتنه‏ایم کافر مشو، و مردمى کافر شدند که آنچه باید از آن دورى جویند بکار بستند، و جدائى میان مرد و همسرش افکندند، خدا عزّ و جلّ فرموده «زیان رسان نبودند بکسى جز باذن او» یعنى بعلم او.

4- در علل (ج 2 ص 171): بسندش از أبى الحسن علیه السّلام که مسخ‏شده‏ها را شمرد و حدیث را کشیده تا گفته: و زهره مسخ شد براى آن که زنى بود و هاروت و ماروت بدو فریفته شدند.

5- و از همان (ج 2 ص 173): بسند دیگر از امام صادق علیه السّلام که و امازهره زنى بود بنام «ناهید» که مردم گویند: هاروت و ماروت بدو فریفته شدند.

6- و از همان (ج 2 ص 173- از امام صادق نه امام رضا): باسناد دیگر از امام رضا علیه السّلام که: و اما زهره زنى بود که هاروت و ماروت بدو فریفته شدند و خدا او را بصورت زهره درآورد.

7- و از همان (00 ص 174): باسناد دیگر از امام صادق علیه السّلام که از پدرانش از پیغمبر نقل کرده، و اما زهره یک زن ترسا بود از یکى از پادشاهان بنى اسرائیل همان که هاروت و ماروت بدو فریفته شدند نامش «ناهیل» بود و مردم میگویند «ناهید».
گویم: اخبار را با سندهاشان در باب مسوخات ذکر کنم ان شاء اللَّه.

8- عیاشى از زراره، از أبى طفیل که در مسجد کوفه بودم و شنیدم على علیه السّلام بر منبر بود، و ابن کواء از ته مسجد فریاد زد، یا أمیر المؤمنین، هدایت چیست؟
آهسته فرمود که نشنود لعن کندت خدا هدایت نخواهى و کورى خواهى سپس باو فرمود: نزدیک آى، نزدیک او شد و از چیزهائى پرسید و باو خبر داد.
پس گفت: بمن خبر ده از این ستاره سرخ- یعنى زهره- فرمود: خدا فرشته‏ها را بخلق خود آگاه کرد در یک گناهى بودند، و هاروت و ماروت دو فرشته بودند و گفتند، اینانند که پدرشان را بدست خود آفریدى و فرشته‏ها را بسجده او واداشتى و اکنون نافرمان تواند.
فرمود: شاید شما اگر مانند آنها آزموده شوید و شهوت داشته باشید مرا نافرمانى کنید چون آنها، گفتند بعزتت سوگند که نه، فرمود: خدا آنها را بمانند آدمیزاده گرفتار شهوت کرد و بآنها فرمود: بت نپرستید، آدم بناحق نکشید، زنا نکنید و مى ننوشید و آنگه آنها را بزمین فرو کرد.
آنها میان مردم قضاوت میکردند هر کدام در یک ناحیه و بدین کار بودند تا این ستاره که زیباترین مردم بود نزد یکى از آنها بمرافعه آمد و او را خوشامد باوگفت: حق با تو است ولى حکم بتو ندهم تا خود را بمن واننهى، روزى را با او وعده گذاشت و نزد دیگرى رفت و مرافعه باو برد و دل او را برد مانند آن یکى و همان وعده را در همان ساعت با او گذاشت.
و در آن ساعت هر دو با وى ملاقات کردند، و هر کدام از رفیق خود خجالت داشت و سرها را بزیر انداختند، و آنگه شرم از آنها رفت و یکى بدیگرى گفت:
من براى مقصدى آمدم که تو آمدى و با هم از او کام خواستند گفت: نه تا بت او را بپرستند و از مى او بنوشند و چون نوشیدند به بت او نیاز بردند.
و گدائى وارد شد و آنها را دید و زن بآنها گفت: این میرود و گزارش شما را میدهد، برخاستند و او را کشتند و از او کام خواستند گفت نه تا بمن نیاموزید وسیله اى را که با آن بآسمان بالا روید و آنها گفتند نه، و او هم گفت: نه، تا باو خبر دادند و آن را براى آزمایش گفت و بآسمان بالا رفت و دیده بدو برداشتند و دیدند اهل آسمان سر بسوى آنها کشند و آنها را مینگرند، و آن زن هم بآسمان رسید و بصورت این ستاره که بینى درآمد.

9- و از همان: بسندش از ابى ولّاد که: بامام ششم گفتم: قربانت، راستى که مردى از یاران ما پارسا مسلمان بسیار نماز خوان گرفتار لهو شده و گوش بسرود میدهد فرمود: این کارش از نماز در وقت و از روزه و از عیادت بیمار و از حضور در جنازه و دیدار برادر باز میدارد؟ گفتم: نه، او را از کار خیر و نیک باز نمى‏دارد فرمود: این از وسوسه‏هاى شیطانست و ان شاء اللَّه آمرزیده شود براى او.
سپس فرمود: گروهى از فرشته عیب گرفتند بر آدمیزاده در لذت و شهوت او یعنى از حلال نه از حرام: فرمود: خدا در باره آدمیزاده‏هاى مؤمن سرزنش فرشته‏ها را نپسندید، فرمود: خدا در خاطر آن فرشته‏ها لذت و شهوت افکند تا بر مؤمن عیب نگیرند، و چون آن را احساس کردند، از آن بخدا نالیدند که ما را ببخش ببخش و برگردان بهمان آفرینش خودمان که براى ما اختیار کرده بودى که میترسم در کار پریشان و ناروائى درآئیم، فرمود: خدا آن را از خاطر آنها زدود.
فرمود: چون رستاخیز آید و اهل بهشت در بهشت درآیند همان فرشته‏ها اجازه گیرند و نزد اهل بهشت روند و بر آنها درود گویند و گویند درود بر شما در برابر شکیبائى شما در دنیا از لذتها و شهوتهاى حلال.

10- در اقبال (366) از امام چهارم در دعاء عرفه: بار خدایا البته فرشته‏هایت نگرانند از ترست، شنوا و فرمانبر تواند، و بفرمان تو کار کنند، وانگیرند در شب و روز تسبیح گویند.

11- در احتجاج (185) زندیق از امام ششم پرسید در باره دو فرشته هاروت و ماروت چه گوئى چه مردم گویند که آنها بمردم جادو مى‏آموختند؟ فرمود آنها وسیله آزمایش بودند، تسبیح آنها در هر روز این بود که اگر کسى چنین و چنین کند چنان مى‏شود، اگر بچنین و چنین معالجه کند چه مى‏شود اصنافى از جادو بود و آنجا اظهار میکردند مردم از آنها یاد میگرفتند و آن دو بآنها میگفتند همانا ما وسیله آزمایشیم از ما دریافت نکنید چیزى را که زیان براى شما دارد و سود ندارد.

تصدیق غیب‏گو (رمال، فالگیر، طالع‏بین)
عن الهیثم بن واقد قال: قلت لأبی عبد اللَّه علیه السّلام انّ عندنا بالجزیرة رجلا ربّما اخبر من یأتیه یسئله عن الشّى‏ء یسرق او شبه ذلک أ فنسأله؟ فقال: قال رسول اللَّه صلّى اللَّه‏علیه و آله: من مشى الى ساحر او کاهن او کذاب یصدّقه بما یقول فقد کفر بما انزل اللَّه من کتاب.
هیثم بن واقد مى‏گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم که در منطقه جزیره، مردى در بین ما است که گاهى از مال بسرقت رفته یا چیزى نظیر آن به کسانى که از وى پرسش مى‏کنند خبر مى‏دهد آیا مجازیم به او مراجعه کنیم و از این قبیل مسائل سؤال نمائیم؟ در جواب فرمود: که رسول گرامى (ص) گفته است هر کس به منظور آگاهى از مغیبات نزد ساحر یا کاهن یا دروغگو برود و گفته وى را تصدیق نماید به آنچه خداوند از کتب آسمانى نازل فرموده کفر آورده است.

تنجیم و غیب‏گوئى‏
على علیه السّلام سربازان خود را براى جنگ با خوارج مهیا نمود، موقعى که خواست حرکت کند شخصى نزدیک آمد و به حضرت عرض کرد اگر در این وقت به جبهه جنگ بروى خائفم که به مرادت نرسى و شکست خورده مراجعت نمائى و من این خبر آینده را از راه محاسبه نجومى و دقت در اوضاع کواکب بدست آورده‏ام.
فقال علیه السّلام: أ تزعم انّک تهدى الى السّاعة الّتى من سار فیها صرف عنه السّوء و تخوّف من السّاعة الّتى من سار فیها حاق به الضرّ؟ فمن صدّقک بهذا فقد کذّب القرآن و استغنى عن الاستعانة باللَّه فی نیل المحبوب و دفع المکروه و تبتغى فی‏قولک للعامل بامرک ان یولّیک الحمد دون ربّه لانّک بزعمک انت هدیته الى السّاعة الّتى نال فیها النّفع و امن الضّر.
على علیه السّلام به او فرمود: گمان دارى که تو دگران را به ساعتى هدایت مى‏کنى که هر کس در آن ساعت حرکت کند ناملایمات و بدیها دامنگیرش نمى‏شود و از ساعتى مى‏ترسانى که هر کس در آن ساعت سیر نماید در زیان و ضرر محصور مى‏گردد. کسى که تو را در این سخن تصدیق کند قرآن را تکذیب نموده و در راه جلب ملائم و دفع ناملایم از مددخواهى و طلب نصرت و یارى از بارى تعالى بى‏نیاز شده است و از گفته‏ات برمى‏آید که متوقعى اجراکننده دستورت، تو را حمد و ثنا گوید نه خداى خود را زیرا به گمانت این تو هستى که او را به ساعتى هدایت نموده‏اى که بر اثر آن به سود و بهره نائل آمده و از زیان و ضرر مصون مانده است.
ثمّ اقبل علیه السّلام على النّاس فقال: ایّها النّاس ایّاکم و تعلّم النّجوم الّا ما یهتدى به فی برّ او بحر فانّها تدعوا الى الکهانة و المنجّم کالکاهن و الکاهن کالسّاحر و السّاحر کالکافر و الکافر فی النّار سیروا على اسم اللَّه.
سپس على علیه السّلام روى خود را متوجه مردم نمود و فرمود:
ستاره‏شناسى را براى تشخیص راههاى صحرائى و دریائى فراگیرید و بپرهیزید از این که آن را وسیله غیب‏گوئى و راه شناخت پیروزى و شکست قرار دهید که این کار، شما را به کهانت مى‏کشاند و منجمى که هدفش در ستاره‏شناسى‏غیب‏گوئى باشد همانند کاهن است و کاهن مثل ساحر است و ساحر مانند کافر است و کافر جهنّمى است. آنگاه رو کرد به سربازان و فرمود: بنام خدا حرکت کنید یعنى به غیبگوئى آمیخته به بدبینى این مرد که از علم نجوم دم میزند اعتنا ننمائید. وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ.
چنین نبوده است که خداوند شما را بر غیب آگاه سازد ولى از بین فرستادگان خود کسانى را که خواسته است برگزیده و آنان را از این فیض بزرگ بهره‏مند ساخته است.
خلاصه علم به غیبهاى این عالم و همچنین مغیبات سایر عوالم هستى.
مختص ذات اقدس الهى است. اینکه در پاره‏اى از موارد پیامبران خدا و اولیاء او در بیدارى، سخن از غیب گفته‏اند به اذن حضرت بارى تعالى بوده یعنى خداوند در مواقعى که اراده فرماید افراد شایسته را بواقعیتهاى ناشناخته ملهم مى‏کند و از مغیبات نسبى آگاهشان مى‏سازد و گاهى الهام خداوند در عالم خواب بوسیله رؤیاهاى صادقه افاضه مى‏شود و بر اثر آن گوشه‏اى از پرده غیب کنار مى‏رود و حقیقت نهفته‏اى براى صاحب رؤیا آشکار مى‏گردد. ولى طرقى را که فریبکاران براى اغفال مردم برگزیده‏اند از قبیل کهانت، سحر و جادو، ستاره‏شناسى و نظائر اینها نه تنها کلید علم غیب نیستند بلکه مایه گمراهى و فسادند و اسلام آنها را ممنوع اعلام نموده است.

منبع: سایت باشگاه اندیشه
نقل از: mobtaker.iranblog.com
نویسنده : سید خلیل شاکری

نظر شما