موضوع : پژوهش | مقاله

حجب یا حجاب

این نوشتار در پی طرح و اثبات این مسئله است که حجب و حیا نقش اصلی در حفظ و صیانت از فضای عفت عمومی دارد و باید به موازات سرمایه گذاری در ترویج حجاب به زمینه سازی برای تقویت حیا و آزرم پرداخت.
نویسنده نخست از فطری بودن پدیده حیا یاد می کند. آنگاه از نخستین اقداماتی که باعث در خطر قرار گرفتن این پدیده می شود سخن می گوید و بر این باور است که این اقدام نخست از سوی زن صورت می گیرد و سپس توسط مردم تقویت می شود.
در ادامه به عوامل انگیزش پرداخته و در پایان راهکارهای جلوگیری از لغزشها و خنثی سازی تأثیر عوامل یاد شده سخن گفته است.


زنان در بسیاری از جوامع و فرهنگ ها مورد طعن و کنایه بوده اند و تعابیر، ضرب المثلها و نکته های انتقادی مختلفی دربارة آنان گفته شده است.
این پدیده به گونه های مختلفی قابل تحلیل است. از نگاه زنان، این تعابیر آزار دهنده، نمودی از مواضع سلطه جویانه و خود خواهانة مردان در طول تاریخ است. و از نگاه مردان، تعبیرهای انتقادی از زنان ریشه در عملکرد خود آنان و مکرها و ترفند هایی دارد که به کار می گیرند تا آراء، دیدگاهها و تمایلات خود را تحقق بخشند!
اما اگر نگاه و تحلیل را فراتر از نگاه هر یک از دو جنس به دیگری، قرار دهیم و در جستجوی دلیلی ریشه دار تر برای رفتار طبیعی انسان ها باشیم، می توانیم به این واقعیت برسیم که در لایه های زیرین این انتقادها و عیب جویی ها چند نکته مهم نهفته است.
1- زن در همة جوامع و همة فرهنگ ها از توانمندی ویژه ای برخوردار بوده است که مردان فاقد آن بوده اند.
2- مردان با همة برتری قوای جسمی و صلابت روحی در هماوردی با زنان در زمینة برتری های ویژة آنان، احساس ضعف و ناتوانی می کرده اند.
3- وابستگی مردان به زنان چنان جدی بوده است که معمولاً قادر به چشم پوشی از زندگی مشترک و یا کنار نهادن زن از صحنه زندگی نبوده اند.
اگر این سه عامل را کنار هم گذاشته و با هم ملاحظه کنیم؛ 1- نیاز 2- ناگزیری 3- نابرابری سلیقه ها و تمایلات و نگاه ها، متوجه می شویم که نیاز و ناگزیری مردان از زندگی با زنان و دلبستگی به آنان از یک سو و تنوع نگاهی و سلیقه ها و انتخاب های آنان از سوی دیگر دو حالت متضاد را در مردان شکل می داده است، حالتی که میان دو قطب دلباختگی و بدبینی در نوسان بوده و هست، از یک سو شاعران همواره در لطیف ترین استعارات شعری، ابرو و گیسو و قامت و نگاه زن را ستوده اند و به عاریت گرفته اند، و از سوی دیگر در مکر وسلطه جویی و ناسازگاری و فزون خواهی او زبان به طعن و تمثیل گشوده اند. گاه او را مظهر محبت و فداکاری و شکیبایی دانسته اند و زمانی وی را به بی وفایی و حسادت و خودخواهی و سبک سری متهم کرده اند.گاه او را فرشته خوانده اند و زمانی وی را شیطان نامیده اند!
چنان که گفته آمد، سرّ این تناقض گویی و تناقض پنداری مردان دربارة زنان، این است که مرد از یک سو به زن نیاز دارد و مجذوب و مفتون او است پس او را می ستاید، از سوی دیگر احساس می کند که این جذب شدن و شیفته شدن هزینة فراوانی را بر دوش او نهاده است و در واقع آزادی او را سلب کرده و گاه تا سر حد اسارت و جنون وی را پیش برده است، اینجا است که احساس نگرانی و خطر می کند و لب به انتقاد و عیب جویی می گشاید.
اگر سؤال شود که به هر حال، این مشکل، مشکل مردان است یا زنان؟ باید گفت، مشکل یاد شده متوجه خود مردان است، اما مردان به رغم تواناییهای مختلفی که دارند و به طور طبیعی بارهای سنگین زندگی چون جنگ با دشمن، دفاع از خانواده، تأمین معاش و... بر عهدة آنان است اما معمولاً خود قادر به حل این مشکل نیستند بلکه کلید حل این مشکل در دست زنان است. آنچه مسأله را پیچیده ترکرده، همین است که اسیر نگاه و جمال و محبت زن، کلید زندان خویش را در اختیار ندارد و در چنین شرایطی است که وقتی عرصه بر او تنگ می شود، زبان به تندی و اتهام و گلایه می گشاید، ولی آیا همین نیاز و ناگزیری که مردان به زنان دارند، به صورت متقابل وجود ندارد، آیا زنان به همان اندازه نیاز به وجود و حضور مردان و همزیستی با آنان ندارند؟
از نگاه قرآن، طرح وجود زن و مرد، طرحی متقابل است و همچنان که زنان لباس و پوشش دهندة نیاز های روحی و جسمی مردان هستند، مردان نیز همین نقش متقابل را برای زنان ایفا می کنند اما وجود این طرح متقابل به معنای همسانی کارکرد آن دو، در نظام طبیعت نیست بلکه بر عکس این تفاوت جاذبه ها، روشها و کارکرد است که به مسأله زوجیت معنا بخشیده و مکمل بودن را رقم زده است.
قرآن که در بیان تساوی نهایی زن و مرد در طرح آفرینش می گوید: «هُنَّ لِبَاسٌ لَکُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ» (بقره/ 187)
در بیان کارکرد هر یک از آن دو و نقشی طبیعی که ایفا می کنند، بیان متفاوت دارد.
قرآن، نقش زنان در زندگی روزمرّه انسانها را، آرامش بخشی و فارغ شدن از فشارهای جسمی و روحی زندگی می داند:
«وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا» (روم/ 21)
«و از نشانه های الهی این است که برای شما همسرانی قرار داد تا در کنار آنان آرامش یابید.»
ولی وقتی می خواهد نقش و کارکرد مرد را در زندگی برای زنان ترسیم کند می گوید :
«الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ» ( نساء/ 34)
«مردان مایه قوام و پایداری – مادی و معنوی – زنانند.»
دو تعبیر «لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا» و «قَوَّامُونَ عَلَى» که در یکی «الی» و در دیگری «علی» به کار رفته است و همچنین دقت در متن معنای «لِتَسْکُنُوا» و «قَوَّامُونَ» می نمایاند که در کارکرد عینی، نقش پناهگاه، آرامش، تکیه گاه بودن، قوام بخشیدن و حمایت مقتدرانه از زندگی، به مردان واگذار شده است.
زن سایبان است و مرد تکیه گاه، اگر این سایبان به استوانه ای مستحکم و معتمد تکیه داشته باشد، آرامش، آسایش و امنیت پایدار به زندگی انسان می بخشد ولی هریک بدون دیگری، زندگی را دشوار، غیر قابل آسایش و امنیت می کند.

جذّابیت و دلبری از لوازم کارکرد طبیعی زنان
بر اساس آنچه یاد شد، اگر زن می بایست در صحنة زندگی، نقش سایبان بودن، آرامش بخشی و التیام دهندگی را ایفا کند، ناگزیر باید لوازم و امکانات و ابزار آن نیز مجهز باشد و خداوند این تجهیز را در دو ساحت انجام داده است 1- در بعد فیزیکی و اندام ظاهری زن. 2- در بعد روحی، عاطفی و لطافت شخصیت او.
زن با جمال و تجمّل خویش، عنصری فعّال، تأثیرگذار، فراخواننده و قاهر است و شگفت این که با انعطاف و انفعال ذاتی خویش، این تأثیر گذاری را افزایش می دهد، پایدار می سازد و ژرفا می بخشد.
زن در نظام طبیعی انسان، صیّادی است که صید می کند تا محبت بورزد و بپروراند و ابزار این صید و امکانات آن که محبت ورزی و نوازشگری است به او داده شده است.
چنان که مرد در نظام طبیعت، سلطانی است که اقتدار می ورزد تا حمایت کند و امنیت دهد و ابزار این اقتدار جویی در دو ساحت جسمی و روحی به او داده شده است.
اما تاریخ از صیّادان و سلاطین خاطره های سختی را به یاد دارد صیّادانی که برای تفریح و لذت خود صید کرده اند و صید زخمی را به خود وا می نهاده یا می کشته اند.
سلاطینی که اقتدار خود را با جباریت و خود خواهی و بی رحمی قرین کرده اند و خود بزرگترین نا امنی را برای دیگران فراهم آورده اند.
نقش «صیّادی» و «سلطنت» اگر در هم آمیزد، فاجعه ای سخت رخ می دهد. صیّادی که صید کند تا بر صید خویش سلطه یابد و آن را اسیر و بردة خود کند و زنی که دلبری و جلوه گری کند، با زیبایی و جمال خویش فرمانروایی کند، از ابزار خدا دادی خویش علیه اهداف هستی سود برده است.
و سلطانی که عاشق صید و صیّادی شود و از قدرت و امکانات خویش برای صید دیگران بهره جوید، کشتار گاهی به بزرگی حرمسرای پادشاهان خواهد داشت! و از «مردی» حیوان نر را به نمایش خواهد گذاشت که به چیزی جز نیاز جنسی پاسخ نخواهد داد و قبل از آن و پس از آن هیچ تعهدی را نخواهد پذیرفت.

حجب، جمالِ جذّابیت
تدبیری که خداوند به کار برده است تا زنان از جمال و جذّابیت خود در جهت ساختن و آرامش بخشی و اعتدال جامعه انسانی سود ببرند و ابزار کار آمد دلبری را در جهت سلطه و فریب به کار نگیرند، قرار دادن عنصر حجب و حیا در روح زن است.
حیا و عفاف هم برای زنان لازم است و هم بر مردان تا گام از حریم اخلاق و اصول پذیرفته شدة انسانی و الهی بیرون ننهند، اما به دلیل توانمندیها و جاذبه های خاصی که خداوند در زن قرار داده، عنصر حیا و عفاف، ضرورت بیشتری یافته است.
اگر در برخی روایات آمده است که تمایلات طبیعی زنان افزون از مردان است، می تواند اشاره به جنبه های روحی و بدنی جاذبه آفرین زن باشد و نیز اگر آمده است که حیای زنان بیش از مردان است و باید باشد، بدان جهت است که همپای آن جاذبه و جلوه، اگر عفاف و حجبی هم وزن و هم سطح و نیرومند وجود نداشته باشد، از زن، عنصری فریبکار، سلطه جو، خود خواه و هوس پیشه پدید خواهد آمد، همان که در طول تاریخ مورد انتقاد قرار گرفته است و قرآن نیز به عنوان یک نمونه منفی، از آن در سورة یوسف یاد کرده است تا یکبار و برای همیشه هشدار دهد که اگر جمال و جلال، فارغ از حجب و عفاف باشد، نه مردان فاسد و هوس ران که مردان نیک اندیش و پاک را اسیر می کند و اگر نتواند روح آنان را بیالاید، جسمش را بی هیچ گناه زندانی می کند.

نخستین گام، علیه فطرت
«وَرَاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الأبْوَابَ وَقَالَتْ هَیْتَ لَکَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ» (یوسف /23 )
«و آن زن که یوسف در خانه اش بود بارها خواست از او کام بگیرد و [ روزی ] درها را محکم بست و [ در حالی که خود را آماده کرده بود به یوسف ] گفت: بیا، بشتاب! یوسف گفت: پناه بر خدا.»
بر طبق گزارش قرآن تنها زن عزیز مصر اسیر عشق یوسف نبوده است که بگوییم شاید استثنا است بلکه تمام زنان مرفه که یوسف را دیده بودند و معمولاً از نظر فرهنگ زندگی و معیارهای اخلاق و میزان عفاف اجتماعی شبیه هم بودند، همین حالت را داشتند از این رو قرآن تعبیر «جمع» به کار می برد: «فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» (یوسف/34)
«‌یوسف گفت: پروردگارا زندان نزد من محبوب تر است از آنچه اینان مرا به آن دعوت می کنند و اگر نیرنگ شان را از من نگردانی به آنان میل پیدا میکنم و از جاهلان می گردم»
«قَالَ مَا خَطْبُکُنَّ إِذْ رَاوَدْتُنَّ یُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَیْهِ مِنْ سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَةُ الْعَزِیزِ الآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ» (یوسف/51)
«فرمانروا گفت: داستان شما بانوان آنگاه که برای کام گرفتن از یوسف با او مراوده کردید چیست؟ گفتند: حاشا که ما هیچ گونه بدی در او سراغ نداریم»
از این بخش آیه استفاده می شود زن که دارای جاذبه ها و انعطاف طبیعی است اگر به دلیل رفاهمندی فراوان یا شرایط خاص زندگی و روابط اجتماعی از نظر روحی گرفتار کمبود عفاف شود، تعادل زندگی و امنیت فردی و اجتماعی را بر هم می زند و تبدیل به عنصری بد خواه می شود اما این به معنای بد ذاتی و بد سرشتی او نیست، چرا که همو آنگاه که به نوعی تعادل روحی باز گردد، به حقیقت پاکی اقرار می کند هر چند بر ضرر او باشد.
اگر در قرآن از عشق و شیفتگی مرد به زن – به رغم جاذبه زیبایی زن برای مرد – به صورت مشخص که او را وادار به اقداماتی کند سخن نگفته است به آن خاطر است که در مسأله عشق جذابیت زن پیش زمینه، مجذوب شدن مرد است و از این جهت زن پیشگام تر از مرد است گر چه در ادامه این مرد است که تداوم بخش و تقویت کننده به شمار می آید.
«زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ» (آل عمران/ 14)
«دوست داشتن خواستنی ها از قبیل: زنان، پسران( فرزندان پسر)، کیسه های پر از طلا و نقره، اسب های نشان دار، دامها و کشتزارها برای مردم زینت داده شده است. این ها متاع زندگی دنیاست و خداست که نیک فرجامی فقط نزد اوست.»
بر اساس این آیه مردان نسبت به زنان محبت و علاقه دارند اما این محبت و علاقه در چارچوب محبت به جاذبه های دنیا است و نه عشق جنسی ابتدایی و بنیادین، از این رو در ردیف علاقه به فرزند و مال و سرمایه قرار گرفته است.
به تعبیر دیگر، محبت مرد به زن، در آغاز یک نیاز و گرایش طبیعی و آرام و رام است، آنچه آتش این محبت را می گدازد، نیرویی است که در اختیار زن است. گرایش زن به مرد هم در آغاز یک گرایش طبیعی و معتدل است و آنچه این گرایش را تند و بی کنترل می کند، تضعیف نیروی حجب و حجاب خود زن است و گرنه تمنا و نیاز مرد به تنهایی، شعله عشق را در وجود زن مشتعل نمی سازد. بلکه در نهایت به تقویت تکبّر یا ترّحم زن می انجامد.
بنابراین از مجموعه داستان می توان نتیجه گرفت که جاذبه ها زن را بیشتر از مرد گرفتار آشوب و هیجان روحی می کند و به رفتارهای مخاطره آمیز وا می دارد.

حجاب زنان، طرحی برای پایداری عفاف آنان
چنان که گفته آمد، نیروی حیا و حجب که عنصری درونی و روحی است، تدبیری از سوی خداوند برای کنترل آنان بر استفاده درست از جمال و جذابیّت خود در عرصه زندگی و جامعه است.
علاوه بر این خداوند تدبیری دیگر نیز به کار گرفته است تا زنان در تحکیم عفاف و حیای درونی خود موفق تر باشند و رعایت عفاف، آسانتر صورت گیرد و آن عبارت است از طرح «حجاب». از این رو خداوند احکام مربوط حجاب را چنین یاد کرده است: «وَلا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا مَا ظَهَرَ مِنْهَا... وَلا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ... وَلا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ» (نور/31)
«و زینت های شان را – جز آنچه که خود نمایان است – آشکار نکنند و باید روسری خود را بر گریبان خویش فرو افکنند و زینت خود را... آشکار نکنند و پاهای خود را به گونه ای بر زمین نکوبند که زینت های مخفی آنان معلوم شود»
«وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللاتِی لا یَرْجُونَ نِکَاحًا فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِینَةٍ وَأَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» (نور/60)
«و بر زنان وا نشسته ای که امید ازدواجی ندارند گناهی نیست که لباس های خود را کنار بگذارند بی آنکه زینتی را آشکار سازند»
«وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الأولَى وَأَقِمْنَ الصَّلاةَ وآتِینَ الزَّکَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرً» (احزاب/33)
«و در خانه های تان قرار گیرید و جلوه گری جاهلیت پیشین را در پیش مگیرد»
«یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلا مَعْرُوفًا» (احزاب/32)
«ای زنان پیامبر اگر شما تقوا پیشه کنید مانند هیچ یک از زنان دیگر نیستند پس در سخن گفتن نرمی نکنید تا آن کسی که در دل مرضی دارد طمع کند و سخنی پسندیده بگویید»
این نهی و باز داشتن بدون تردید از آن جهت صورت گرفته است که تمایل به جلوه نمایی به صورت طبیعی در زنان وجود دارد و اگر مدیریت و کنترل نشود منجر به لغزشهای جدّی می شود اما در مورد مردان نسبت به زنان چنین خطابها و نواهی وجود ندارد این نشان می دهد که از نظر قرآن در مردان این زمینه و مقوله های مشابه به صورت طبیعی و بنیادی وجود ندارد که آنان را به آرایش و جلوه گیری اندامی وا دارد و به جلب توجه زنان بکشاند، هر چند پدیده خود آرایی در حد ضعیف تر و عارضی تری در مردان نیز مشهود می باشد، اما گویی خود آرایی مرد، در میدان روابط آنان با زنان، حرف اول را نمی زند و اهرمی بنیادی به حساب نمی آید. از جمله آیاتی که نشان می دهد، سهم زنان در پاکی جامعه بیشتر و مهمتر است و اگر خطا و ناپاکی مشترکی صورت گیرد، این زن است که بگونه ای از توانمندی جنسی خود پاس نداشته و از عنصر حیا چشم پوشیده و درب حریم بر روی بیگانه گشوده است! این آیه می باشد که در خطای واحد، نام زن بدکار را بر مرد بدکار مقدم آورده است:
«الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا»
«زن زنا کار و مرد زنا کار را هر کدام صد ضربه شلاق بزنید»
این در حالی است که وقتی به خطای سرقت و مجازات آن می پردازد از آنجا که ارتکاب این خطا در مردان رواج بیشتری دارد و یا به صورت کلان تری از سوی مردان صورت می گیرد نام «سارق» بر «سارقه» مقدّم آمده است.
«وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمَا جَزَاءً بِمَا کَسَبَا نَکَالا مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ» (مائده/38)
«و مرد و زن دزد را به کیفر آنچه مرتکب شده اند دست شان را به عنوان عقوبتی از جانب خدا قطع کنید و خدا عزتمند و حکیم است»
با توجه به حکیمانه بودن گزینش و به کار گیری واژه ها در قرآن این تفاوت تعبیر در دو آیه با این که هر دو بیانگر کیفر هستند و هر دو از کیفر مرد و زن سخن می گویند، نشان از وجود خصوصیت و ویژگی روحی و باطنی دو جنس دارد که سبب تفاوت تعبیر شده است این ویژگی را مفسران به نقش آفرینی ویژه زنان در رابطة جنسی مربوط دانسته اند، طبرسی می گوید:
«قیل انّما قدّم ذکر الزانیه علی الزانی لأن الزنی منهن اشنع واعیر و هو لاجل الحبل اضرّ لان الشهوه فیهنّ اکثر و علیهن اغلب» (طبرسی، 7-8/197)
«گفته شده است که نام زن زنا کار بر مرد زنا کار مقدم بیان شده است چون بی عفتی زنان زشت تر و باعث عار و ننگ بیشتر و برای بارداری نیز زیان بار تر است و نیز برای این که شهوت در زنان بیشتر و بر آنان مسلط تر می باشد»
علامه طباطبایی نیز همین نظریه را به عنوان «قیل» - مطلبی که گفته شده است- یاد کرده است (طباطبایی، 15/79)- تعبیر «قیل» نشان می دهد که تحلیل یاد شده از نظر علامه قطعی نبوده است.
بیضاوی نیز گفته است:
«و انما قدّم الزانیه لأنّ الزنا فی الاغلب یکون بتعرّضها للرجل و عرض نفسها علیه و لانّ مفسدته تتحقق بالاضافه الیها» (البیضاوی، 3/184)
«زن زنا کار بر مرد زنا کار مقدم شده است چون غالباً زنا با عرضه کردن زن خودش را بر مرد تحقق می یابد و همچنین مفاسد و پیامدهای بد زنا برای زن بیشتر است.»
طبرسی در مورد آیه حد السرقه می گوید:
«و بدأ بالسارق هنا لانّ الغالب وجود السرقه فی الرجال و بدأ فی آیه الزنا بالنساء فقال «الزانیه و الزانی» لأنّ الغالب وجود ذلک فی النساء» (طبرسی، 3-4/296)
«در این آیه سخن با مرد سارق شروع شده است چون سرقت از سوی مردان بیشتر است و در آیه زنا سخن با زنان شروع شده است و فرموده است: «الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی» چون زنا در زنان بیشتر است»
یکی دیگر از آیاتی که در این زمینه شایان توجه می باشد این است که در مورد زنان مشرکی که متمایل به ایمان شده و می خواهند اظهار ایمان کنند و بیعت نمایند، از شرایطی که قرآن می آورد ترک زنا است:
«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا جَاءَکَ الْمُؤْمِنَاتُ یُبَایِعْنَکَ عَلَى أَنْ لا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئًا وَلا یَسْرِقْنَ وَلا یَزْنِینَ وَلا یَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَلا یَأْتِینَ بِبُهْتَانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ فَبَایِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» (ممتحنه/12)
«ای پیامبر هر گاه زنان مؤمن – متمایل به ایمان و مصمم برای پذیرش آن – نزد تو آیند تا با تو بیعت کنند بر این اساس که به هیچ وجه به خدا شرک نورزند و دزدی نکنند و مرتکب زنا نشوند و فرزندان خود را نکشند و بهتانی را که میان دست و پای خود ساخته باشند به میان نیاورند ( فرزندی را که از شوهرشان نیست به او نسبت ندهند) و در هیچ کار پسندیده ای مخالفت تو نکنند با آنان بیعت کن و از خدا برای آنان آمرزش بخواه قطعاً خدا بسیار آمرزنده و مهربان است»
اما مشابه این شرط در مورد مردان مطرح نشده است با اینکه زنا یک عمل دو نفره است و از نظر حرمت و کیفر برای هر دو یکسان است ولی در مرحلة یاد آوری و تذکر و هشدار و پیشگیری، زنان بیشتر مورد هشدار قرار گرفته اند، زیرا بخش زیادی از مدیریت و کنترل عفاف یا بی عفتی تحت ارادة آنان است.
در برخی روایات تمایل و نیز قدرت جذب کنندگی و فریبندگی زن نسبت به مرد مطرح شده است:
«النساء همهن الرجال» (کلینی، 5/337)
«زنان توجه و اهتمام شان به مردان است»
«قال رسول الله (ص): ما رأیت من ضعیفات الدین و ناقصات العقول اسلب لذی لب منکنّ»(کلینی، 5/322)
«هرگز ندیدم یک عنصری سست ایمان و کم خرد بتواند یک انسان با شعور را بفریبد آن گونه که برخی از زنان سست ایمان و کم خرد آنان را تحت تأثیر قرار داده و به رفتاری بی خردانه وا می دارند.»
از این روایت استفاده می شود که اگر نیروی ایمان و اندیشه در زنان ضعیف باشد، می توانند نقشی منفی بزرگی در جامعه ایفا کنند، نه تنها مردانی شبیه خود را جذب کنند، بلکه مردانی که به صورت معمول و به طور طبیعی گام از حریم ارزشها و اخلاق بیرون نمی نهند گرفتار وسوسه شوند و تصمیم را از دست بدهند! این که یوسف صدیق در مناجات خود با خدا از کید زنان مرفه درباری به خدا پناه برده و از او استمداد کرده و می گوید اگر مرا یاری نکنی و نجات نبخشی، نگران آن هستم که من نیز به زنان تمایل پیدا کنم و خواستة وارادة آنان در من تأثیر گذار شود با این که می دانم درخواست و روش آنان جاهلانه است (اصب الیهن و اکن، من الجاهلین) اشاره به همین معنا دارد.

آفات حجب و عفاف، در زنان
الف- مراودات و رفت و آمدهای نا صحیح:«امْرَأَةُ الْعَزِیزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا» (یوسف/30)
«زن عزیز با رفت و آمدهای پیوسته خود، تلاش می کند تا خدمتکارش را به خود فرا خواند، محبت او لبریز شده و وجودش را پر کرده است.» (مصطفوی، 4/271)
از این آیه استفاده می شود که رفت و آمد های نادرست از یک محبت و علقه طبیعی می تواند یک انحراف و بیماری بیافریند.
ب- به نمایش گذاشتن زینتها، آرایه ها و زیبایی های طبیعی : «وَلا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ» (نور/31)
«و زینت های شان را آشکار نکنند»
«غَیْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِینَةٍ» (نور/60)
«بی آنکه زینتی را آشکار سازند»
«وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الأولَى» (احزاب/33)
«و در خانه هایتان قرار گیرید و جلوه گری جاهلیت پیشین را در پیش مگیرید.»
ج- نرمش در سخن گفتن: «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلا مَعْرُوفًا» (احزاب/32)
«پس در سخن گفتن نرمی نکنید تا آن کسی که در دل مرضی دارد طمع کند و سخنی پسندیده بگویید.»
د- انتخاب دوست از جنس مردان: «وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ»
«و نه آنکه محرمانه دوست بگیرید»
ه- خلوت با مرد بیگانه در محیط بسته : «وَغَلَّقَتِ الأبْوَابَ وَقَالَتْ هَیْتَ» (یوسف/23)
«درها را محکم بست و [در حالی که خود را آماده کرده بود به یوسف] گفت، بیا، بشتاب»
و- ارتباط با محافل و جمع های ناسالم «قَالَتْ فَذَلِکُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِ وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِنْ لَمْ یَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ وَلَیَکُونًا مِنَ الصَّاغِرِینَ» (یوسف/32)
«بانو گفت: این است آن کسی که مرا در عشق او سرزنش کردید آری من از او کام خواستم ولی او خویشتن داری کرد و اگر آنچه را به وی فرمان می دهم انجام ندهد قطعاً زندانی خواهد شد و خوار و بی مقدار خواهد گشت»

زمینة اتهام زنان به شیطنت و فریبکاری
زن در نگاه نخست، عنصری فرشته خو و فرشته گون شناخته شده است و از این رو همواره در تخیل هنرمندان و تندیس آفرینان و نقاشان، فرشتگان، در هیبت و شکل و قامت زنان تجلی یافته اند.
انسانها با اولین زنی که در زندگی خود مواجه می شوند، فرشته ای است که، مادر نام دارد، مظهر فداکاری و صمیمیت.
شاعران و عارفان هرگاه خواسته اند ذهن خود و مخاطبش را به فضایی فراتر از عالم مادی ببرند و در ترسیم حقایق و ظرایف مبالغه کنند از خال و لب و ابروی زنان وام گرفته اند.
با این همه چه شده است که زن در بسیاری از فرهنگهای اجتماعی با تعابیر تندی مورد انتقاد و نکوهش قرار گرفته و به شیطنت و مکاری متهم شده است.
قرآن به این پرسش پاسخ داده است و می گوید، زن زمانی که از توانمندی ها و امکانات ارزشمند خود، بهره صحیح نگیرد و زیبایی و جمال و ظرافت و لطافت طبع و اندام را با پوشش حجب و عفاف نیاراید چونان میوة با طراوتی است که چون پوسته آن جدا شود، به سرعت می پوسد و گندیده می شود.
آن گونه که زن عزیز مصر با همه شکوه و بی نیازی و رفاهمندی و برخورداری وقتی پردة عفاف را کنار نهاد، از یک سو خود به زانو در آمد و در برابر جوانی خدمتکار به تمنا نشست، از سوی دیگر برای رسیدن به هوس خویش، معشوق خود را متهم و زندانی می کند و در نهایت، مهر فریبکاری را بر پیشانی خود و دیگر زنان می زند.
«فَلَمَّا رَأَى قَمِیصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ» (یوسف/28)
«پس آنگاه که عزیز مصر، مشاهده کرد پیراهن یوسف از پشت سر او پاره شده است- و فهمید که یوسف در حال گریز از دام گناه بوده و این زلیخا است که او را از پشت سر تعقیب کرده و پیراهن او را کشیده است – گفت: این رخداد از نیرنگ شما زنان است، چه این که حیله و نیرنگ شما بس بزرگ می باشد.»
تعبیر «إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ» سخن خدا نیست، بلکه سخن عزیز مصر است که فارغ از یک فرهنگ دینی است ولی به طور طبیعی متوجه می شود که آنچه رخداده است نتیجه یک توطئه زنانه می باشد.
عزیز مصر، توطئه زنان دربار را به حساب همه زنان تاریخ می آورد و چنین می نماید که اساساً جنس زن با کید و حیله همراه است.
خداوند بی آن که کلام او را با اطلاق و شمولش تأیید کرده باشد، آن را صرفاً نقل کرده است تا نشان دهد که چه زمینه ها و کارکردهایی در تاریخ، زمینه های طعنه ها و بدگوییها را علیه زنان فراهم آورده است.
البته در آیات بعد، قرآن نیز بر این گونه رفتار عنوان حیله و نیرنگ و بر زنانی که چونان زنان مرفه درباری، قید عفاف دریده و گام از پردة روابط سالم بدرون نهاده اند، عنوان حیله گر داده است.
«قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ وَإِلا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَأَکُنْ مِنَ الْجَاهِلِینَ (٣٣)فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» (یوسف 33-34)
«یوسف گفت: «پروردگارا! زندان نزد من محبوب تر است از آنچه اینها مرا به سوی آن می خوانند! و اگر مکر و نیرنگ آنها را از من باز نگردانی، به سوی آنان متمایل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود! پروردگارش دعای او را اجابت کرد؛ و مکر آنان را از او بگردانید؛ چرا که او شنوا و داناست!»
قرآن با بیان سرگذشت یوسف نمی خواهد بگوید که تودة زنان مانند زلیخا هستند و تودة مردان مانند یوسف، بلکه به عکس می خواهد، زشت ترین نماد سوء استفاده یک زن را از امکانات و تمایلات خود به نقد کشد تا زنان به هوش باشند و متاع ارزشمند و موهبت های الهی خویش را با مقدماتی نادرست در بازار رسوایی و محرومیت به حراج ننهند.
و از سوی دیگر به مردان که معمولاً مقاومت کمی در برابر وسوسه های جنسی دارند و معمولاً جذب جاذبه ها و زیباییها ظاهری و رفتاری زنان می شوند، یوسف را به عنوان برترین و شکوهمند ترین نماد مقاومت و پاکی و صداقت و نیک اندیشی معرفی کند و این سرگذشت عینی را عبرتی و الگویی برای زنان و مردان قرار دهد و در لابه لای آن، دهها و صدها نکته معرفتی و اخلاقی را مطرح سازد.

منابع ومآخذ
1. البیضاوی، عمربن محمد ؛ تفسیر البیضاوی، موسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت.
2. الطباطبائی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان.
3. الطبرسی، ابی علی الفضل بن الحسن؛ مجمع البیان، انتشارات ناصر خسرو، تهران.
4. کلینی، محمد بن یعقوب؛ الکافی؛ التحقیق علی اکبرغفاری،الطبعة الثالثة، دارالکتب الاسلامیة،1367ش..
5. مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن، الطبعه الاولی، جمهوریه ایران الاسلامیه وزاره الثقافه والارشاد الاسلامی، 1368 هـ.


منبع: فصلنامه پژوهش های قرآنی ۱۳۸۶/۰۰/۰۰
نویسنده : سید موسى صدر
 

نظر شما