فلسفه و تکنولوژی
این مقاله جایگاه تکنولوژی در فرهنگ معاصر و رابطهی بین علم و اخلاقیات را مورد بحث قرار میدهد.
در توصیف تکنیک، از آن به عنوان فرایندی اجتماعی یاد شده که بر رو به تکامل گذاردن و فراهم آوردن دستگاهها و نظامهای اولیه و ساختگی مختلف و نیز، عمل دگرگونی محیط مطابق با نیازمندیهای بشر، تأکید می کند.
حوزهی فرهنگ به ارزشهای کلاسیک و پنداشتن مفاهیم باستانی هنر و علوم انسانی، محدود نمیشود، بلکه به همان اندازه ارزش طبیعی و علوم تکنیکی را فرا میگیرد که کل دستگاه مفهوم ارزشها، توسط تکنیک و تکنولوژی در برگرفته میشود.
تکنولوژی جدا از این که از اجزای ترکیب کنندهی فرهنگ است، به طور ذاتی بر حوزههایی از فلسفه نظیر علم شناختی، علم هستی، تئوری ازرشی و اخلاق تأثیر متقابل و با حوزههای مختلف دیگر نیز یک یا چند صفت مشترک دارد.
عقیدهی من این است که علم از دیدگاه اخلاقی به دو دلیل نباید به عنوان ارزشی مستقل و بی طرف در نظر گرفته شود: یکی اینکه دانشمندان تصمیمگیریهای ارزشمند را طی فرایندهای علمی خود کسب میکنند؛ دیگر اجرا علم و فن دارای ارزشی اخلاقیست و مسایل اخلاقی را تحریک می کنند، بنابراین ضررورتی اخلاقی برای کنترل علم به وجود میآید که دانشمندان را از خطاکاری برحذر میدارد و این ضرورت خردمندی (دانش تعلیمات) و طرز برخوردی علمی و روشن است که در تمدن معاصر بر آن تأکید میشود.
تکنولوژی و فرهنگ
امروزه تکنیک و تکنولوژی مسلح به مفاهیم روشنی است که با مسایل فلسفیای که ارزش و بار فرهنگی دارند، با جایگاه فرهنگ در اروپا به مقابله برخاسته است.
در چیستی مفاهیم تکنیک و تکنولوژی توافقی وجود ندارد؛ دائرةالمعارف رومانیایی تألیف سال 1966، این تفسیرها را مطابق با تصور شایع زمان خود از تکنیک بیان میکند:
تکنیک = مجموعهای از عوامل اساسی تولید (ابزار و دیگر تجهیزات کار)، برای استفاده از روشهای عملی و تولیدیست که در اجتماع برای فراهم آوردن و تبدیل محصولات ساده به ضرورتها و ملزومات رضایتبخش، استفاده میشود.
1- تکنولوژی = علم بررسی مطالعات، تکمیل، استادی و مهارت در عمل، و تصمیم در مورد تغییرات، سبکها و روشهای اساسی تغییر شکل است.ِ
2- مجموعهای از فرایندها، شیوهها، قوانین، عملیات، فازها، وضعیتهای تکنیکی عملی یا اجرایی به منظور فراهم کردن تحصیلات برای تولید یک محصول خاص است. توصیف مشابهی را میتوان در بزرگترین دستاوردهای کهن برجا مانده یافت.
در بقایای دیکشنری لالاند 1956 با همان استخوان بندی (با دقتی خاص) معنی شده است: گروه صریح و روش قابل انتقال به منظور حصول نتایج سودمند. ولی نمادی از دو معنی متفاوت از منطق شایع و متداول، در این میان چشمگیرترند.
توصیفی از A.Espinos از 1891موجود است که این گونه به آن اشاره شده است:
تکنیک میتواند یک مجموعهی منظم از متدهایی باشد که بر پایهی دانش علمی بنا شدهاند؛ منظوری که اغلب در زیست شناسی تجربی از آن استنباط میشود: مجموعهای از تغییرات مورد استفاده به نیت حصول به هدف و کار کردی خاص.
Saint Bernard مفهوم تکنیک را لزوماً شامل مقولهی ابزار نمی دانست؛ بلکه موارد استفاده از ابزار نیز تلقی میکرد.
(دیکشنری) 199Z-La Dictionarie Micro Robert de Poche - تکنیک را اینگونه شرح داده است: گروهی از رویکردهای روششناسانه بر مبنای دانش علمی که در تولید کاربرد دارند. و تکنولوژی مطالعهی تکنیکی تجهیزات و ماشین آلات است. تعریف دیگری از تکنیک به عنوان پروسهای اجتماعی موجود است که بر امر معمول شدن عملی اصرار میورزد که طی آن دستگاههای اساسی و عمدهای به دست بشر تولید میشود و بر فعالیتهای کار آمد او برای تبدیل و تغییر محیط مطابق با نیازهای آرمانی و مورد توجه انسانی تأثیر دارد.
به بیان دیگر تکنیک یا فعالیتهای تکنولوژیکی، به منظور تحول و تثبیت شرایط جدید به کمک وسایل (ابزار، ماشین آلات، ماشینهای خودکار، سیستمهای ماشینی) نظامی بنیادین هستند که به شایستگی، توانایی توسعه و دگرگونی قاطع محیط مادی را پیرامون یا زیرمجموعههایی از محیط خود دارند.
در علوم تکنیکی، هدف اصلی و مهم، فعالیتهای تکنولوژیکی (فنی شناختی) و تنها مفهوم آن ابزارهای فنیست. اعمال تکنیکی کنشی متقابل میان اجتماع انسانی و محیط او و اندکی علم مکانیک مرکب از دستگاههای مادی است.
به عنوان یک بینش هدفمند، تکنیک که میتواند به صورت تقاضایی قاطع از برآورد نتایج به دست آمده از سایر علوم مورد توجه قرار گیرد، هدفی مشخص دارد و نسبت به اهداف علوم دیگر تحلیل ناپذیرتر است.
فعالیت تکنولوژیکی (فنی شناختی)، بازده وضعیتها با رعایت اصول جامعهی جهانی است که با استفاده از اطلاعات و محترم شمردن هدف فعالیت، دستیابی به آرمان و مقصود نهایی را دنبال میکند. هدف دانش تکنیک - بیشباهت به علوم طبیعی - ازلی بودن نیست، محصولی از فعالیتهای اجتماعی و نتیجهی ترکیب ساختاری (واقعی و آرمانی) است.
این نمونههای آرمانی (که به صورت سمبلیک و یا زبان آبستره مفهومی را بیان میکنند) یا ساختارهای واقعی (که دارای فرمی از مدل جاندار هستند) شکلی از هدف علوم تکنیکی را بیان میکنند. Tudor Vianu، در برخورد با مسألهای به نام فرهنگ این مطلب را بیان میدارد:حاصل تمامی غایات فرهنگی،یک وسیله است یک کلمه است: تکنیک.(صفحه 267-سطر 8)
همانطور که فیلسوف مورد نظر بیان کرد، تکنیک، علم عمل انسان برای خدمت به بعضی آرمانهای فرهنگیست.
تکنیک در برگیرندهی صنعت ماشینیزم، نه تنها شاخهی بخصوصی از علوم است بلکه فعالیتهای شیمی آزمایشگاهی، فیزیک آزمایشگاهی و نظایر آن را هم در بر میگیرد.
میانگین حاصل از فعالیتهای انجام شده در عرصهی هنرهای زیبا، نشان دهندهی عقاید تکنیکی موجود در آنهاست. تکنیک، گسترهی دور اندیشی اجتماعی را در بر میگیرد و بر بهبود جامعه تأثیر میگذارد و نهایتاً در تبلیغات فرهنگی نقش دارد. تکنیک شکلی از دستیابی به یک ایدهی خاص و فعالیتی در راستای تحقق عمل از طریق علم و رابطه علم با هدف و توانایی، بازدهی و پیشرفتهایش است که از این طریق شکلی هدفمند و ساختاری را به وجود میآورد و از مدلی کلیدی پیروی میکند که حاکی از مهارتهای اجتماعی است و کارکرد فرهنگ را توسعه میبخشد. در تعریفی که از تکنیک ارائه می شود، معمولاً مسألهای که از قلم میافتد، این است که تکنیک نه تنها وسیله یا مجموعهای از ابزارها برای تحقق بخشیدن به تحولات اجتماعی بالقوهی دارای کیفیت فرهنگی و فاکتورهایی از تمدن است، بلکه خود یک ارزش فرهنگی است. جایگاه اجتماعی فرهنگ، به ارزشهای کلاسیک و باور راه دیرینهی هنر و علوم انسانی محدود نمیشود، بلکه به طور کلی به تبلیغ ارزشها توسط علم هم میپردازد. که شامل تبلیغ و ترویج از طریق علوم طبیعی و تکنیکی است و تمامیت ارزشهایی را که خود تکنیک دارد، شامل میشود. فرهنگ تکنیکی جزو تفکیک ناپذیر فرهنگ است.
در واقع پیدایش فرهنگ در تاریخگونههای انسانی را، گونهی فرهنگ تکنیکی میدانند؛ به این علت که اولین عناصر فرهنگی وقتی به وجود آمد که انسان اولیه برای برآوردن نیازهای ابتدایی حیات و حمایت از خود در مقابله با دشمن، ابزار کار را وارد رابطهی خود با محیط پیرامونش کرد.
سطوح متمایزی از دانش تکنیکی وجود دارند، و مشکلی در این رابطه ایجاد نمیشود، چون تکنیک بر اساس تمرینهای تجربی یا تمرینهای علمی پایهریزی شده و همیشه بیان نیرویی از دانش مجسم است. ماهیت سازندهی شیوهی کار، شایستگی و بازدهی برای انسان، بر اساس شناخت او و تجربهی دگرگون کردن درجهبندی میشود.
دانش تکنیک، ارزش و خلاقیت است که به واسطهی نسبت دادن ابتکار به آن، وارد حوزهای از علم و همچنین فلسفه میشویم. ( صفحه 266 سطر 8)
چون علم یک ارزش فرهنگی است، تکنیک هم یک فاکتور مهم از تمدن و مشخصهای برای افزایش قدرت فیزیکی و اندیشمندی انسان است، و این هر دو، فاکتوری از تمرین و فرهنگ هستند.
دریافت یگانگی - مانند ترکیبی میان آرمان و واقعیت، میان ایده و کار و میان تئوری و عمل - فرهنگ و تمدن برای ما در یک زمان نمایان میشود و مانند ابزاری برای جداسازی انسان از طبیعت و محیط اجتماعی او و نتیجهی این جداسازی قید میشود.
روشها و معانیای است که به انسان اجازه میدهند بر محیط موجود منطق و تسلط داشته باشد و بر اساس منطقی، طبیعی تکنیکی را تکامل بخشد. اگر معنی منطق، نیرو بخشیدن به دگرگونی فعالیتهای بشر است، تکنیک، به معنای جایز شمردن این تواناییها و میانجیای برای عبور از فرهنگ با هدف رسیدن به تمدن است. تکنیک هدفی نهایی به فرهنگ میبخشد و فعالیتهای انسانی را رهبری میکند تا به مقصودش نائل شود. موضوع انسان، موجودی زنده موضوع اصلی جایگاه تکنولوژی در فرهنگ معاصر به وسیلهی فیلسوف علمی Mario Bunge با عنوان یک سوی هویت سیستم فرهنگ جوامع صنعتی مورد بحث قرار میگیرد؛ او تأثیر متقابل اجزای ترکیب کنندهی فرهنگ را به ترتیب نظم داد و تأثیر آنها را بر روی یکدیگر مورد بحث قرار داد. این تأثیر به همراه دو زیر مجموعهی جامعه مورد بررسی قرار میگیرد: اقتصاد و سیاست حاکم.
برای سهم بردن از موقعیت او، ما سه سطح سیستم فرهنگ معاصر را با حدود نامشخص مطرح میکنیم. در سطح زیرین، سخت گیرترین اجزای تشکیل دهندهی فرهنگ، ریاضیات و علم ـ واقعیت و علوم زیر بنایی وجود دارند.
سطح بعدی (وسطی) توسط اجزای قابل تغییر، یعنی تکنولوژی و علوم انسانی اشغال شده است. فلسفه دقیقاً در تقاطع این چهار منطقه واقع شده و اندکی روی آنها را پوشانده است.
نهایتاً، سطح بالایی توسط اجزای انعطاف پذیری چون، هنر و ایدئولوژیها اشغال شده است تکنولوژی جوانترین جزء این مجموعه است، به این علت است که ما در فرهنگ معاصر اغلب مرکز موقعیتی را که توسط تکنولوژی (اشغال شده) درک نمیکنیم.
جدای از عضو کلیدی بودن در فرهنگ، تکنولوژی از تأثیرگذاران متقابل داخلی با دیگر اجزاء است، هنر و ایدئولوژی تقریباً اصلاً بر ریاضیات و علوم تأثیری نمیگذارند.
در واقع تکنولوژی و فلسفه تنها اجرایی از فرهنگ معاصرند که بر تمامی خورده جزئیات این مجموعه تأثیر میگذارند.
تکنولوژی بر بسیاری از حوزههای فلسفه مانند فن شناختی، آنتولوژی، تئوری ارزشها و اخلاق تأثیر میگذارد.
(تکنولوژی) نه تنها در تقاطع هنر واقع شده، بلکه بخش بزرگی از هر دو (علم) مهندسی فیزیک و شیمی را نیز در برگرفته است.
دانش ژنتیک کاربردی در علم زراعت (اگرونومی) و علم کشاورزی (اگریکالچر) به ندرت از ژنتیک نظری قابل تشخیصاند.
پزشکی و دام پزشکی در قسمتهایی با هم تداخل و در خیلی موارد اشتراکات زیادی با زیست ـ شناسی (بیولوژی) دارند.
نمیتوانیم هماهنگی ترکیب اعضای تشکلیافتهی تکنولوژی را با بقیه اعضای فرهنگ مدرن نادیده بگیریم. و تکنولوژیستها (فنشناسان) را انسانهای بیفرهنگ دارای مهارت) که به فرهنگ تزریق شدهاند، بدانیم. (صفحه 400ـسطر1) با این اندیشه بایستی به اینان نگریست. آنها خود مردمی فرهنگی هستند، از این حوزههاست که نیاز بسیار بزرگتر به علم شناسی، آن هم یک علم شناسی تکنیکی (علمی ـ فلسفی، مقدمات انسانگرایانه) احساس میشود.
عواقب فراموشی ماهیت و ذات تکنولوژی را نمیتوان تحمل کرد، صحبت از متنفر بودن از امکانات نیست؛ منظور ما نظارت جامع بر تکنولوژی به منظور پیشگیری از مضرات کاربردی آن است. به این دلایل مطالعهی رشتههایی چون تکنیک و تکنولوژی، با عنوان فلسفهی تکنیک، تاریخ تکنیک، جامعهشناسی تکنولوژی و روانشناسی تکنولوژی باید گسترش داده شود.
علم و اخلاق
پارهای اوقات گفته میشود که در کل علم محض یا علم نظری سودمند یا حداقل بدون هیچ نوع ارزشگذاری است؛ زیرا تنها به دنیای در حال شکلگیری ما رسیدگی میکند و آنرا بهبود میبخشد، پس دانش به نوبهی خود خوب و مفید است.
علم در مقایسه با تکنولوژی، بسته به اهدافی که باید تأمین کند، ممکن است ارزشمند، بیمورد، و یا خطرناک هم باشد، بنابراین استفاده از علم (تکنولوژی) تنها باید از طریق اعمال کنترل اخلاقی و اجتماعی صورت گیرد.
عقیدهی دایمی دیگری که وجود دارد، این است که هم علم و هم کاربردش (تکنولوژی) بیطرفاند. آنها نه تنها مستلزم ارزشیابی نیستند، بلکه متضمن اصول اخلاقی نیز نیستند. این عقیده اغلب به شکل بهانهای برای برداشتن وظایف اجتماعی از دوش دانشمندان و تکنولوژیستها (فنشناسان) و گذاشتن شرح آن وظایف بر دوش فیلسوفان طرح میشود. این عقاید صحیح نیستند، زیرا هر موجود انسانی نسبت به جامعهاش مسوول است.
دو پرسش در اینجا به وجود میآید:
- آیا علم فارغ از ارزشگذاری است؟
- آیا علم از لحاظ اخلاقی خنثی است؟
علمشناسی معاصر سعی بر حل پیچیدگی علمی - ارزشهای ارتباطی دارد و عناصر کهن را با راهحلهای جدید متحد میکند و به کمک تأثیر و نفوذ آشکار مطالعات روانشناسی و جامعهشناسی از دانش، - ارزشهای ارتباطی را در دو گرایش جای میدهد.
اولین گرایش باید پاسخ این پرسش را بدهد که آیا ممکن است این تجدید ساختار عقلانی از علم و از آن دسته ارزشهای علمی که باشد که بایستی از دور خارج شوند؟
دومین گرایشی که بایستی به خاطر داشت ـ تجزیهی کنونی علم ـ اجتماعی، فرهنگی، ساختار همیشگی ارتباط، تأثیری دو جانبه (دو سویه) بر توسعهی نظام ارزشهاست که از این طریق بر توسعه و گسترش علم نیز تأثیر میگذارد.
روح علمی مستلزم عناصری دارای جایگاهی اخلاقی ست.
این ذاتاً از عشق به حقیقت و وجدانی اندیشمند که اراده و خواست را در مورد قضاوت مهار میکند و از نفوذ هر استدلال خارجی محافظت میکند، سرچشمه میگیرد. (3)
ما طبق تصدیق Goblot، معتقدیم که روح علمی که میتواند اساساً مرکب از ویژگیهای اخلاقی باشد، مبالغه نیست و در کنار اینها عشق به حقیقت مهمترین دلیل آن است.
عشق به حقیقت، نمیتواند عاری از روح علمی قابل باور باشد، برای قبول این مسأله، درک ارزش والاتر با رعایت تمایلات خود محور آن و گرایشی قوی به خود گرایی چارهساز است.
برای مثال متد گرایش همیشه راهنمایی کردن هنجار خاص، هم سنگ با ریشهکنی و ذهنیگرایی خاص و از تصورات دلبخواه است.
آیا این روشها از پیامدهای ارزشهای خاص اخلاقیشان حاصل نمیشوند؟
آیین متد شکگرایی، به اینکه هیچ چیزی حاضر و آماده به دست نمیآید، گرایش دارد. و به وسیلهی کنترل همه چیز به حیات ادامه میدهد و پیامد خلق ارزش خاص اخلاقیست.
هر فعالیت انسانی ارزش تطبیق داده شدهای دارد؛ این فعالیت وقتی خود جوش باشد، تبادلنظر میکند، سنجیده میشود، تعمق، بحث و مشورت میکند و در آخر به نمایندگی تمامی عوامل به هدفها و غایات ارزشمند دست مییابد؛ زیرا منظورش را نشانه میگیرد. (هر تصمیمی توسط ارزشیابی گرفته میشود).
بیشتر مواقع، نویسندگانی که دربارهی اخلاق علمی بحث میکنند، ذکر میکنند که انجام پژوهش مشروط به دو کد اخلاقی است.
یکی پایبندی ذاتی و درونی به اخلاق و دیگری پای بندی به اصول فرعی و خارجی اخلاق است.
پایبندی به اصول درونی اخلاق؛ خود تحمیلی (ا زخود سوءاستفاده کردن) دستهای از هنجارها هستند که پژوهشی پیرامون نیل به حقیقت (ارتباط با حقیقت) را ترویج کردند، مبنی بر اینکه تحقیق به بهترین شکل ممکن میتواند کل اجتماع را رهبری کند و آن مجموعهی هماهنگ کدهای رفتاری، طیف وسیعی از تقاضامندی تئوریهای بهره وری از پژوهشها را برای گسترش و بسط فعالیتهای سیاسی پوشش میدهد.
اصول اخلاقی فرعی (خارجی) به قصد حمایت از انسانیت، از کاربرد اهانتآمیز نتایج پژوهش است. هر فعالیت اخلاقی ممکن است کنترل یا بر اساس کدهای رفتاری موجود، که نسبتاً اخلاقی نیز هستند، نقد شود. Bunge مدلی از کد اخلاقی پژوهش علمی متداول و پژوهش تکنولوژیکی دقیق را رسم میکند.
این کدهای اخلاقی در سه سطح سازمان بندی شدهاند:
1- کدهای جهانی، ضرورتها و نیازهای هر موجود انسانی است و به اینکه جایگاهش در زندگی چیست، اهمیتی نمیدهند.
2- کدهای زیربنایی و اجرایی علوم که قوانین فعالیت و جستوجو را برای یافتن حقیقت و ترویج آن حمایت میکنند.
3- یک کد اخلاقی که قوانین و افکار و اعمال سیاستهای تکنولوژیکی و تصمیمگیریهای مرتبط با تکنولوژی را شرح میدهد. (صفحه 439، سطر1)
تحقیق علمی و بخشی از تحقیق تکنولوژیکی نه به خاطر دانش واقعگرایانهای که اهدا میکند، بلکه از نظر اخلاقی هم با ارزش است.
بعضی پژوهشگران ممکن است متغیر بودن و بیثباتی کدهای اخلاقی درونی علم را با مخفی کردن حقیقت، پنهان کاری جزم اندیشانه یا دستبرد به نتایج علمی مخدوش کنند و بعضی دیگر ممکن است با انکار و نادیده گرفتن کدهای فرعی اخلاقی علم، از دانش برای نیل به اهدافی شیطانی استفاده کنند و از توانا نامیدن، آنها برای سوءاستفادهی اقتصادی، سیاسی، فرهنگی یا تخریب زندگی بوسیله و در طی جنگ سود جویند.
به نظر میرسد اخلاق تکنولوژیکی (سالم) به دلیل مبادرت به کنترل یا طرحریزی راههای توسعهی آن توسط هدایت مرکزی و مهار ماجراجویی تکنولوژیکی بر اساس پیشبینی تکنولوژی، به منظور نقد جدی تمامی نتایج و مضامین نامطلوب، نتواند به خودیخود در تکامل و تحولش دخالتی داشته باشد. (صفحهت 233، سطر1)
ما همگام با Bunge اعلام میداریم که هدف از ایجاد مشخصههای کار آمد برای نجات یکپارچگی اخلاق در علم ـ در عصری که دانشمندان و تکنولوژیستها از تمامی امکانات تولید متحمل خسارت میشوند و مورد تمسخر قرار میگیرند ـ دگرگون کردن جامعه است.
دانشمندان باید کنترل اخلاقی را که میخواهد آنها را از ارتکاب به اعمال شیطانی باز دارد، تحت سلطهی خویش درآورند.
در علم، به اخلاق برای پاسداری از هدف به عنوان یکی از شیوههای تأثیر گذار نیاز است، زیرا حتی اگر هر دو - شیوهها و هدفها - به صورت مثبت ارزیابی شوند، هدف ممکن است در ارتباط خطرناک با شیوههای تأثیر گذار قرار گیرد.
نگرشی اندیشمندانه هر دو کفه شیوهی عملیگرا و کفهی شیوهی شناختی و اهداف آنها را بر اساس دانش تربیت شده و از نظر اخلاقی کنترل شده ـ را با یک میزان سنگینی (هماهنگ) پیشنهاد میکند.
علم نباید بدون ارزش اخلاقی و خنثی تلقی شود. خود دانشمندان در طی تمامی عرصههای فعالیتشان قضاوتهای کارآمدی ارائه میدهند و از علم استفادههایی میبرند که ارزشهای اخلاقی دارند و مسایل اخلاقی را تحریک میکنند. )برمیانگیزد و جامعه را به شورش فرا میخواند( دانشمندان، موجودات انسانی را عموماً، بر دانستن این باور که کیهان کاربرد هدفمند خود را نشانه میرود، محق نمیدانند.
مجبوریم مسئولیت پذیر باشیم و به احترام خودمان و به احترام همتایان و همهی آنهایی که بعداً رهروی ما خواهند بود، قضیه را به دیدهی احترام بنگریم. پس باید اخلاق در نظر گرفته شود و فعالیتهای دانشمندان، شناختنگر و عملگرا اخلاقی باشد.
توسعهی علم و تکنیک موافق با خلاقیت، گسترهی تفکر انسان و فعالیت اوست. مقولهی علم و تکنیک، به طور اتوماتیک و خودکار انسان را به سوی رهایی و یا به سوی ساختارشکنی رهبری نمیکند.
هویت دوگانه از میان علم برانگیخته نمیشود؛ از شرایط و بافت اجتماع گرفته شده و باعث میشود خواستهای مطلوب از علم طلب شود. از این رو در جامعه مسوولیتی بسیار بزرگتر بردوش دانشمندان گذشته میشود.
زمانی که آدمی رهبری طبیعی و اجتماعی روابط را برای رسیدن به هدف بر عهده میگیرد، آزادی بزرگتری را خلق میکند: انسان نباید به خدمت تکنیک درآید، بلکه این تکنیک است که باید به خدمت موجودات انسانی در آورده شود.
تجدید نیروی علم، گسترش روز افزون آن و مسوولیت سنگینی که بر دوش دارد، علم را وادار به استفاده از فلسفه و اخلاق برای تکوین واقع شناسیاش میکند.
وقتی بتوانیم با شایستگی، حقایق تکنیکی را - در محیطی مرزبندی شده، برا ی رسیدن به هدفی مشخص - رهنمون شویم، امور، روشن و روشنتر میشوند؛ اما بدون تقویت ارزش انسانگرایی حقایق علمی و تکنیکی و با استفاده از چشمانداز تمایلات انسانگرایانه، نمیتوان از این ارزشها به صورتی مطلوب گذر کرد.
علم و تکنیک در مفهوم گسترده و عام به وسیلهی ظواهر خلاقشان باعث پیدایش گرفتاریهای شخصی هستند و مسوولیتپذیریهای اجتماعی را پدید میآورند، مسوولیتپذیر بودن در قبال جهانی که خلق میکند؛ در این مرحله است که نیاز به پژوهشگری که بتواند خردمندی را در این گسترهی پهناور به اثبات برساند، به وفور احساس میشود. این بحث، واژههایی را از فیلسوفی به نام PP.Negulescu به ذهنمان متبادر میکند، که در سال 1941 چنین اظهار داشته: از میان تقاضاهای زیبای تکنیکی، عمل امروز نیروهای عظیم غیر قابل باوری را به مردم نشان داد، کمی از مردم به این نیروها جذب شدند و عدهی زیادی از آنان فقط هوس سوء استفاده کردن (از تکنیک علم) به ذهنشان رسید.
در میان این همه پستی و بلندی که خطر کردنهای متعدد و مهمی را میطلبد، فلسفه میتواند حداقل بعضی از مردم را از لغزشهای ناآگاهانه باز دارد. (صفحه 12-سطر4).
این نیازها (با توجه به این) که نزدیک به یک قرن پیش بیان شدهاند، چقدر امروزی و عمدهاند؟ اگر ما با دیدی توسعهنگر و استثنایی به جنگ با سطوح تکنیکی برویم، با نتایج شایان توجه به مهندسی ژنتیک - که امروز در آن قرار داریم ـ روبرو میشویم.
خردمندی حقیقی نیاز به دانشی عمیق دارد که معقول و منطقی باشد، میانگین تعادل در همه چیز، ارزیابی صحیح از محیط، برخورد ظریف با موجودیت، احترام به (روح) مخلوقات و ارزشهای والای انسانی، احترام به افکار دیگران، اجتناب از فجایع و دیگر فعالیتهایی که مخلوقات انسانی را به دردسر میاندازد.
نشان دادن خردمندی راستینی که تمدن کنونی به آن نیاز دارد؛ ساختار یک تمدن علمی و تکنیکی است، ترکیبی از حقیقت و خوبی به همراه موارد صحیح استفاده از آن در رابطه با ارزشی و آزادی انسان، به ناچار، فلسفه را در چهارچوبی از زندگی معاصر فشرده قرار میدهد. از فلسفه انتظار میرود که تأکید خود را بر روی مسوولیتهای اعمال فلسفی بگذارد.
ترقی و پیشرفت و یادآوری و تمرین، متعهد شدن به ارزشهای فلسفی است:
Constantin Noica در 1950 تأکید میکند که فلسفه مسوولیت هر آن چه را که در دنیا و در بیرون از آن اتفاق میافتد، بر عهده دارد. هم به این خاطر که فلسفه دربارهی درک اخلاقی - سیاسی قوانین انسانی ماست و هم به این خاطر که دربارهی دانش علمی و افقهای نظری آن و نیز همدردیها و آگاهی اوقات خطرات کاربردهایش است، اینجاست که انسان به دوران روشنفکری هنری یا ناآرامی مذهبی روی میآورد؛ چرا که در وجدان معاصر همهی موارد ذکر شده در اخلاقیات فلسفه یافت میشوند و در آنجا به ثمر میرسند. (صفحه 124-سطر5).
امروزه در شرایط گسترش شتابزدهی علم و فناوری، انسان نیازمند یک نیایش جهانی از وجود آن و نگرش بر ارزشهای تمدنی مادی و مذهبی ـ فرهنگی است و بیشتر از هر عصر تاریخی دیگر، انسان دوران معاصر به واسطهی پرسشهایی که به پایگاه و نقش او در دنیا میپردازند، آشوبزده است.
ما در یک جنبش سرنوشت ساز زندگی میکنیم، زمانی که بینشها و آرمانها در جستوجوی الگوهای زیستن فرو میپاشند، ضرورت اجتماعی و فردی فلسفه و نیاز به طرح این پرسش جهانی برای ارایهی پاسخهای جدید به آنها، احساس میشود.
منبع: / سایت / باشگاه اندیشه
مترجم : بهستا رضاپور
نویسنده : لینا پاپ
نظر شما