موضوع : پژوهش | مقاله

تضادهای بزرگ عربستان سعودی


روابط میان دو کشور استوار و گرم بود. اما ولیعهد عربستان پیامی بسیار روشن به رئیس جمهوری آمریکا فرستاد که "اگر من جای شما بودم، به حضور نظامی ایالات متحده در عربستان پایان می دادم. هر گاه لازم باشد ما این پایگاه را دوباره در اختیارتان قرار خواهیم داد. " چند سالی است که وجود پایگاه نظامی آمریکا در ظهران واقع در شرق عربستان سعودی موضوع انتقادهای شدید در سراسر خاور نزدیک است. اواخر سال ١٩٦٠ رئیس جمهور جان اف. کندی این نامه را از شاهزاده فیصل دریافت می کند. چند ماه بعد، ایالات متحده تصمیم می گیرد ظهران را تخلیه کند. یک عضو خاندان سلطنتی با یادآوری این رویداد تاریخی می خواهد تصمیمی را که به تازگی اعلام شده و تمام ناظران سعی در تفسیر و تأویل آن دارند توجیه کند. تصمیم عبارت است از خروج سربازان آمریکایی مستقر در پایگاه شاهزاده سلطان پیش از پایان سال ٢٠٠٣. آیا این نشانگر یک تجدیدنظر اساسی در مناسبات دو کشور است؟
مخاطب ما ضمن رد این احتمال در ادامه سخنان خود می گوید: "در سال ١٩٩١ صدام حسین به رغم شکستش در جنگ یک تهدید به شمار می آمد. افزون بر این، تصمیم گرفته شد حریم های هوایی پرواز ممنوع در عراق ایجاد شود. سه کشور ایالات متحده، بریتانیا و فرانسه در این عملیات نظارتی شرکت داشتند. بنابراین ما موافقتنامه صفوان را امضا کردیم که به این هواپیماها اجازه می داد تا از خاک کشورمان به پرواز درآیند. صحبت از "پایگاه" به معنی خاص کلمه نبود. " شاهزاده عربستانی لبخندزنان می افزاید: "ولی ما رازداری را دوست داریم. در این باره توضیحی به افکار عمومی ندادیم. بسیاری، از روی حسن نیت، گمان بردند که ما یک پایگاه دایمی آمریکایی درست کرده ایم. "
اگر در سال های ١٩٥٠ پایگاه الظهران موضوع انتقادهای ناسیونالیست های عرب به ویژه مصر ناصری بود، استقرار حدود ٤٥٠٠ سرباز آمریکایی در عربستان سعودی پس از جنگ ٩١ - ١٩٩٠ خلیج فارس آماج حمله های سازمان های اسلام گرای تندرو و اسامه بن لادن قرار گرفت. همچنین این سربازان در نوامبر ١٩٩٥ و ژوئن ١٩٩٦ هدف دو سوءقصد واقع شدند(١). پس از برافتادن رژیم صدام حسین، واشنگتن و ریاض می بایست به مخالفت فزاینده مردم عربستان با حضور نظامی آمریکا توجه کنند، مخالفتی که در نتیجه احساس همبستگی با مردم فلسطین از زمان شروع دور دوم انتفاضه شدت بیشتری یافته است. با این همه، خروج نیروهای آمریکایی از عربستان به هیچ روی به معنی پایان همکاری نظامی دو دولت نیست بلکه عکس آن است. پایگاه همچنان در اختیار ایالات متحده باقی خواهد ماند؛ حضور مربیان نظامی آمریکا افزایش خواهد یافت و کمیته مشترک فرماندهان ارشد که از تابستان ٢٠٠١ دیگر جلسه ای برگزار نکرده بود(٢) نشست هایش را تابستان امسال از سر خواهد گرفت. مقامات ریاض می گویند که به هر حال تا پیش از ١٩٩٠ پایگاه آمریکایی وجود نداشت و تنها حضور نظامیان آمریکا در "آن سوی افق" امنیت کشور پادشاهی را تضمین می کرد(٣)
کمک های بی سروصدا اما قابل ملاحظه ریاض به ایالات متحده در طول جنگ با عراق، علی رغم تکذیب های رسمی، گواه هم پیمانی دو کشور است. در هفته های پیش از آغاز جنگ شمار سربازان آمریکایی مستقر در خاک عربستان به حدود ١٠ هزار تن رسید و این به پایگاه شاهزاده سلطان امکان داد تا به صورت مرکز فرماندهی تمام جنگ هوایی درآید(٤). به موازات آن، نیروهای زبده در پایگاه های هوایی ارار و تبوک در شمال غرب کشور استقرار یافتند و ماموریت هایی را در داخل خاک عراق انجام دادند. یک دیپلمات آمریکایی در ریاض چنین خلاصه می کند: "اگر کمک عربستان نبود هرگز جنگ با عراق را نمی توانستیم به چنین سرانجامی برسانیم. "
این تناقض میان موضع رسمی کشور پادشاهی( محکومیت هرگونه تهاجم علیه عراق) و رفتار آن کشور در میدان عمل توضیح دهنده تضاد حکومت عربستان سعودی در قبال موضع فرانسه است. در حالی که افکار عمومی با شوروشوق از تسلیم نشدن پاریس به تصمیم زورگویانه آمریکا ستایش می کنند، مقامات عربستان از نکوهش دولت فرانسه بازنمی ایستند. یکی از آنها می گوید: "فرانسه با امتناع از رای دادن به قطعنامه دوم درباره عراق، ایالات متحده را به سوی اقدام یکجانبه سوق داد. آمریکا خود را از قید سازمان ملل متحد رها کرد و دیگر هیچ کس جلودار آن نیست. " اما این مقام مسئول آشکارا نمی گوید که قطعنامه شورای امنیت می توانست به کمک دولت عربستان به ایالات متحده پوشش قانونی دهد. پادشاهی عربستان ناگزیر شد از قطعنامه صرف نظر کند و سیاست کاملا متضادی را در پیش گیرد. حوزه مانور خاندان سلطنتی از ١١ سپتامبر ٢٠٠١ به این سو تنگ تر شده است. شرکت پانزده شهروند عربستانی در حمله به ساختمان های مرکز تجارت جهانی و پنتاگون افکار عمومی آمریکا را تکان داد و موجی از اتهامات علیه کشور پادشاهی برانگیخت. این کشور به عنوان کانون اصلی صدور تروریسم اسلامی در مظان اتهام قرار گرفت. پس از یک مطالعه تحقیقی پیگیر، روزنامه نگاران آمریکایی با شگفتی و حیرت دریافتند که عربستان کشوری دموکراتیک نیست، حقوق بشر در آن رعایت نمی شود و زنان ملزم به پوشش اسلامی و حجاب هستند. افراد بانفوذی که به محافل نومحافظه کاران یا بنیادگرایان مسیحی نزدیک اند، درخواست کردند که عربستان هدف بعدی حمله آمریکا پس از عراق باشد، و حتی خواستار تجزیه این کشور شدند و به ویژه توصیه کردند که یک "جمهوری شیعی" در شرق کشور که منطقه ای نفت خیز است ایجاد شود.
در چنین شرایطی، یک "نه" عربستان به خواست های آمریکا درخصوص عراق می توانست در حکم خودکشی باشد و پایه های سیاست خارجی این کشور را متزلزل کند. این سیاست در ١٤ فوریه ١٩٤٥ ضمن دیدار ابن سعود، بنیانگذار پادشاهی عربستان، و فرانکلین دی. روزولت رئیس جمهور آمریکا در عرشه کشتی یواس اس کوئینسی روی آب های دریاچه نمک در کانال سوئز پایه گذاری شد. بدین سان یک هم پیمانی بلندمدت مبتنی بر منافع مشترک پایدار شکل می گیرد. ابن سعود برای حفظ تمامیت ارضی قلمرو پادشاهی خود به ایالات متحده تکیه می کند. در سال های ١٩٤٠ باید با جاه طلبی های هاشمیان (عراق و اردن) به مقابله برخیزد، در سال های ١٩٥٠ با بلندپروازی های ناصر و پس از ١٩٧٩ با فراخوان های انقلاب ایران. این "اطمینان خاصر" در ماه اوت ١٩٩٠ که در پی اشغال کویت، ٥٠٠هزار سرباز آمریکایی در عربستان پیاده می شوند تحقق می یابد. رهبران عربستان اعتقاد دارند که هیچ کشور دیگری قادر به تضمین چنین امنیتی برای آنها نیست.

هدف بعدی
نفعی که عربستان برای ایالات متحده دارد پیش از هر چیز در نفت آن کشور نهفته است. نخستین اکتشاف ها در سال ١٩٣٨ و به دست یک کمپانی آمریکایی صورت می گیرد. ظرف چند دهه، پادشاهی عربستان که ٢٥ درصد ذخایر جهانی را در خود جای داده است به بزرگترین صادر کننده نفت تبدیل می شود. این کشور نفت مورد نیاز جهان غرب را به قیمت ارزان تامین می کند. اما آنچه عربستان را بی بدیل می سازد این است که تنها این کشور قادر است در صورت نیاز روزانه چند میلیون بشکه نفت اضافی به بازار عرضه کند. عربستان اخیرا دوبار، پس از ١١ سپتامبر ٢٠٠١ و در طول بحران عراق، میزان تولید خود را به شدت افزایش داد. تا یک دهه آینده هیچ کشور دیگری حتی عراق نمی تواند چنین نقشی را ایفا کند.
یک روشنفکر به تاکید می گوید: "اما نمی توان اتحاد آمریکا عربستان را به مبادله "امنیت در برابر نفت" محدود کرد. کشور پادشاهی در طول جنگ سرد جایگاه ویژه ای در برنامه شوروی ستیزی داشت و جنبش هایی نه چندان مسلمان همچون یونیتا در آنگولا و کنترا در نیکاراگوآ را تامین مالی می کرد. در افغانستان، این کشور نقشی محوری در کمک به مجاهدین ایفا کرد و عامل مهم شکست مسکو در سال های ١٩٨٠ بود. اما با فروپاشی اتحاد شوروی، عربستان بخشی از نقش خود را از دست داد. "
با فرود آمدن صاعقه ١١ سپتامبر ،٢٠٠١ مسائل دوجانبه که تا آن زمان به وسیله شمار محدودی از مسئولان حل و فصل می شد، به عرصه مطبوعات کشیده شد. و نداشتن شناخت درست طرفین از یکدیگر به سوءتفاهم ها دامن می زند. عبدالحمید القطامی استاد نقد ادبی در دانشگاه ملک سعود ریاض معمولا از ژاک دریدا یا میشل فوکو سخن می گوید. کتابی درباره فرهنگ ایالات متحده نوشته و هنوز از آنچه در این کشور طی سال های ١٩٩٠ کشف کرده است اظهار شگفتی می کند. عبدالحمید القطامی می گوید: "آمریکایی ها هیچ شناختی از عربستان سعودی نداشتند. آنها تصور می کردند که این کشور عبارت است از یک صحرا که مردم بدوی در آن زندگی می کنند. نمی دانستند که ما شهرهایی داریم، طبقات متوسط در اینجا هست. از ١١ سپتامبر به این سو ما را نقطه اوج بدی و شرارت می دانند. کل جامعه ما با تروریسم مترادف شده است. هنگامی که ارتش سرخ ژاپن دست به سوءقصد می زد آیا مسئولیت آن را به عهده سراسر جامعه ژاپن می گذاشتند؟ این ساده انگاری تروریسم را تقویت می کند زیرا گروه های تندرو می توانند ادعا کنند که ایالات متحده نه تروریسم بلکه تمام جامعه ما، اعراب و اسلام را هدف قرار می دهد. به ویژه آنکه صداهایی از آمریکا به گوش می رسد که آشکارا خواستار بمباران هسته ای مکه اند یا پیامبر اسلام را به عنوان تروریست معرفی می کنند. " ٦٠٠ خانواده قربانیان ١١ سپتامبر ٢٠٠١ شکایتی علیه مقامات و نهادهای مهم به ویژه سعودی و از جمله شاهزاده سلطان وزیر دفاع قدرتمند عربستان تنظیم کرده و خواستار غرامتی بالغ بر ٠٠٠هزار میلیارد دلار شده اند. اتهامات پای اعضای صاحب نفوذ جریان مذهبی - افراطی از جمله سلمان العوده و صفر حوالی را نیز گرفته است. شمشیر داموکلس از این پس بر سر سرمایه های سعودی ها در ایالات متحده که ٤٥٠ میلیارد دلار برآورد می شود و احتمال توقیف آن می رود، آویخته است. اگرچه شایعات مربوط به خروج گسترده این سرمایه ها بی اساس به نظر می رسد، اما سعودی ها اکنون برای سرمایه گذاری بیشتر تردید دارند و این دلیل افزایش یکباره رونق بورس ریاض و بازار مستغلات است. پادشاهی عربستان اینک نه تنها در دریایی از نفت بلکه در اقیانوسی از سرمایه های بلااستفاده شناور است. . . عربستان در تلاش برای ترمیم وجهه خود، کارزار وسیعی را در عرصه روابط عمومی آغاز کرد و مبلغ ٦/١٤ میلیون دلار برای شش ماه نخست سال ٢٠٠٢ به موسسه ارتباطی قرویس پرداخت. یک بازرگان سعودی صرف این پول را با لحنی تحقیرآمیز "زیان جبران ناپذیر" توصیف می کند. از این موثرتر پیشنهاد جسورانه شاهزاده عبدالله ولیعهد عربستان درباره صلح خاورمیانه بود که مجموعه کشورهای جهان عرب را در نشست مارس ٢٠٠٢ سران عرب در بیروت به پذیرفتن صلح با اسرائیل در مقابل تشکیل دولت فلسطینی واداشت. "همکاری بی سروصدا" در طول جنگ عراق همچنین تلاش شاهین های پنتاگون را، که معتقد بودند واشنگتن باید عربستان را "رها کند" به ویژه آنکه ارتش آمریکا اکنون پایگاه های نظامی یا امکاناتی در عراق و تمامی امیرنشین های خلیج فارس دارد، بی اثر کرد.
یک مقام مسئول سعودی اذعان می کند: "مدت ها طول کشید تا معنی شوکی را که ١١ سپتامبر به جامعه آمریکا وارد کرده بود دریابیم. " شش ماه پس از سوء قصدها مقامات بلندپایه وزارت کشور با لحنی نرم و ملاطفت آمیز می گفتند که هیچ دلیلی حاکی از دست داشتن سعودی ها در این حملات وجود ندارد. اگرچه گفتمان رسمی تغییر کرده است اما سعودی ها تردیدهایی را نسبت به سیاست آمریکا ابراز می دارند و این تردیدها در مطبوعات که از آزادی عمل بیشتری بهره مند شده اند، منعکس می شود. رابطه آمریکا و عربستان هرگز رابطه ای عاشقانه نبوده و اکنون بدگمانی عمیقی بر آن سایه افکنده است. عبدالمحسن العکاس یکی از مسئولان گروه مطبوعاتی الشرق الاوسط و عضو مجلس الشورا یا مجمع مشورتی این واقعیت را می پذیرد و می گوید: "بله، سعودی ها برای رفتن به ایالات متحده تردید بیشتری از خود نشان می دهند. داستان های زیادی هست که برخی از آنها حاکی از شدت عمل و بدرفتاری آمریکایی هاست. می گویند سعودی ها را در هنگام تعویض پرواز معطل میکنند تا هواپیمای بعدی را از دست بدهند و نقشه هایشان را، در صورتی که نقشه ای داشته باشند، خنثی کنند. . . چطور می توان ثابت کرد؟"
سعودی ها می توانند این واقعیت را به چشم ببینند که زمان اخذ روادید طولانی شده و بازرسی ها هنگام ورود به ایالات متحده شدت بیشتری یافته است. ترس حکم فرماست و کسانی را که احیانا قصد سفر به آمریکا دارند دلسرد می کند. دانشجویان تصمیم می گیرند برای ادامه تحصیل به کانادا، استرالیا یا اروپا بروند. مطبوعات خبرهای مربوط به ١٣٠ سعودی زندانی در گوانتانامو را منتشر می کنند. رفتار با این زندانیان بسیار دور از آرمان هایی است که ایالات متحده داعیه آن را دارد. اگر به این ترس و نگرانی، خشم صادقانه تمام مردم عربستان - حتی "غربگرا"ترین آنها - از سرکوب فلسطینیان را بیفزاییم آنوقت موفقیت کارزار تحریم محصولات آمریکا دست کم در گفتار قابل درک خواهد بود. سنجش میزان تاثیر این تلاش جز در مورد سیگارهای آمریکایی و چند شرکت مجاز مانند مک دونالد به دشواری امکانپذیر است.
با این همه، آزمون اساسی روابط میان دو کشور در مبارزه با تروریسم انجام خواهد گرفت. اما مسئله به این سادگی ها نیست. یک روزنامه نگار سعودی می گوید: "طی دهه های گذشته پادشاهی عربستان قرائت متعصبانه خود از اسلام را صادر کرده است. جنگ افغانستان نقطه اوج این تلاش بود. تمام شبکه کمک سیاسی، مذهبی و مالی که در آن زمان برپا شده بود با پایان یافتن جنگ سرد "بیکار" شد. برخی به مبارزه با "کافرکیشان" دیگری چون ایالات متحده روی آوردند. "
از فردای جنگ ٩١ - ١٩٩٠ خلیج فارس، ریاض کار ساماندهی به مساعدت های مالی خود را آغاز کرده بود. مگر نه اینکه چند سازمان مورد حمایت عربستان سعودی جانب صدام حسین را گرفته بودند؟ در آن زمان پول ها از طریق مجمع علمای بزرگ و رئیس آن، شیخ عبدالعزیزبن باز که به مقصد کمک ها توجه چندانی نداشت انتقال می یافت. شیخ که ژوئیه ١٩٩٣ ضمن داشتن مقام وزارت به مفتی اعظمی ارتقای رتبه یافت پاره ای از امتیازات مالی خود را به سود وزارت جدید امور اسلامی و دارایی های مذهبی از دست می دهد. اما هنوز نقایص زیادی در این سیستم دیده می شود و به ویژه آنکه معلوم نیست دستگاه دولتی نوبنیاد موفق عمل کند.
پس از ١١ سپتامبر ٢٠٠١ فشارهای آمریکا روزبه روز بیشتر می شود. عبدالمحسن العکاس می گوید: "یک همکاری برای دنبال کردن مسیر مبالغ انتقال داده شده شکل می گیرد و این برای هر دو طرف امری مثبت است. ما در حال تهیه قانون تازه ای در این راستا هستیم. " اواسط ماه مه، مقامات اعلام کردند که تمام دفاتر خارجی بنیاد الحرمین را تعطیل می کنند. این بنیاد چند بار از سوی واشنگتن متهم شده است. بازرسی مبالغ انتقالی به خارج با باریک بینی بسیار بیشتری صورت می گیرد. آمریکایی ها این پیشرفت ها را تایید می کنند اما می گویند که سعودی ها "هنوز به اصل مسئله نپرداخته اند. "
با این حال، چالش پیش روی رهبران عربستان بیش از آنکه امنیتی باشد اجتماعی است. حتی پیش از سوءقصدهای هولناک ١٣ مه ،٢٠٠٣ صداهایی در انتقاد از زمینه های مساعد برای رشد سازمان های "جهادی" بلند شد. منصورالانقیدان نگاه تمسخرآمیز خود را در پس عینک ظریفش پنهان می کند. او در سال ١٩٧٠ در شهر بورایدا، شهری بسیار محافظه کار ازمنطقه نجد، مهد پادشاهی عربستان، به دنیا آمد. پس از ترک دبیرستان به تحصیل دروس مذهبی روی می آورد، قرآن را حفظ می کند، به جریان های اسلامگرا نزدیک می شود، "دست به اقدام می زند" و درصدد آتش زدن یک مغازه فروش نوارهای ویدیویی برمی آید. پس از آنکه به زندان می افتد تغییر عقیده می دهد و به یکی از منتقدین ثابت قدم تفکر مذهبی افراطی تبدیل می شود. می گوید: "بحران ما پیش از هر چیز بحران فکری است. ادعا می کنیم که سازمان های تروریستی با ما بیگانه اند حال آنکه آنها از ما تغذیه می کنند، از شماری روحانی که در موعظه هایشان شیخ اسامه بن لادن و حتی حملات ١١ سپتامبر را مورد ستایش قرار می دهند. "
منصور الانقیدان از گرایش به "تکفیر" تمام گمراهان سخت انتقاد می کند. خود وی قربانی تکفیر شده و چهار روحانی در برابر مردم انگشت اتهام را به سوی او نشانه رفته اند. این تفکر "جهادی تکفیری" تا آنجا پیش می رود که اجازه کاربرد قهر و خشونت علیه مقامات مسلمان را صادر می کند و انگیزه فزونی درگیری های مسلحانه چند ماه اخیر میان تروریست ها و نیروهای پلیس محلی است. اگر چنین است پس چرا مقامات مسئول نسبت به این تندروها گذشت و اغماض از خود نشان داده اند؟ الانقیدان با لحنی شکوه آمیز می گوید: "درست روزی که مطبوعات در پنج ستون تصاویر نوزده تروریست تحت تعقیب پلیس را (که بیشتر آنها اتباع عربستان هستند) منتشر می کنند، مقامات به شیخ سلیمان الالوان اجازه می دهند که موعظه ها و درس های خود را از سرگیرد. او همان کسی است که آشکارا فریاد پیروزی اسامه بن لادن را سر داد و خواستار "نابودی" ترکی الحامد و قاضی قصیبی شد. (٥)" چگونه می توان هم طالبان را محکوم کرد و هم چشم خود را بر هزاران جوان عربستانی که بعد از ١١ سپتامبر برای مبارزه به آنجا رفتند فروبست؟

خطوط قرمز
یک روزنامه نگار می گوید: "برای درک علت وقت کشی های حکومت باید به بنیان های رژیم بازگشت، به پیمانی که در سال ١٧٤٤ بین محمد ابن سعود و محمد ابن عبدالوهاب، اصلاح گر دین، امضا شد. این توافقنامه اتحادی میان روحانیان و حکومت سیاسی پدید آورد اما جدایی نسبتا روشنی نیز بین امور حکومتی که سررشته آن به دست خاندان سعود بود و دین که به دستگاه مذهبی سپرده شده بود، مقرر داشت. فرقه ای که روحانیان از آن دفاع می کردند حنبلی بود، فرقه ای سخت محافظه کار که آرامش اجتماعی را بالاتر از همه چیز می دانست، از این رو اوضاع به رغم بحران های مقطعی به خوبی پیش می رفت. " همه چیز در سال های ١٩٦٠ دگرگون می شود، زمانی که کشور پادشاهی باید با ناصر رهبر مصر، ناسیونالیست های عرب و ترقی خواهان مقابله کند. برای این کار سلاحی ایدئولوژیک در دست ندارد. بنابراین دست یاری به سوی اخوان المسلمین دراز می کند، اعضای این گروه در کشورهای ترقی خواه عرب تحت تعقیب اند. اینان در کشور پادشاهی عربستان اقامت می گزینند و تمام نظام آموزشی را در دست می گیرند و تفکری با مایه های به شدت سیاسی را در دستگاه رهبری مذهبی سنتی نفوذ می دهند. از به هم آمیختن "وهابی گری" و اخوان المسلمین، پس از جنگ افغانستان، یک جریان اقلیت اما فعال که همان جریان "جهادی تکفیری" باشد پدید می آید، جریانی که به دامن خشونت فرو می غلتد. روزنامه نگار یاد شده با تکرار همان استدلال الانقیدان در ادامه سخنان خود می گوید: "مسئله این است که در عرصه اندیشه اغلب نوعی پیوستگی میان سخنان جهادی ها و افرادی از نمایندگان دستگاه دینی مشاهده می شود، نظیر غرب ستیزی، دشمنی با مسیحیان و یهودیان و مانند اینها. پرسش پیش روی خاندان سلطنتی این است که آیا می تواند یکی را بدون مبارزه با آن دیگری از ریشه براندازد؟ چگونه این کار را می تواند به انجام برساند بی آنکه مشروعیت دینی سلطنت زیر سوال رود؟"
در روز ٨ مه ٢٠٠٣ تمام مطبوعات عربستان عکس های نوزده تروریست تحت تعقیب را در صفحه نخست خود می نشانند. پلیس یک نهانگاه اسلحه حاوی ٥٥ عدد نارنجک، ٣٧٧ کیلوگرم مواد منفجره، مقداری مهمات، اسناد جعلی و لباس های مبدل کشف کرد. چرا چنین شتابی در چاپ این اخبار نشان داده شد در حالی که خبر دستگیری ها تا آن زمان در هیچ جای دیگری انتشار نیافته بود؟ سرمقاله نویس روزنامه الوطن می نویسد: "باید به وجود این تفکر افراطگرایی در میان خودمان اقرار کنیم. " شاهزاده نایف وزیر کشور در ماه نوامبر ٢٠٠٢ برای نخستین بار به صراحت اخوان المسلمین را متهم کرده بود. اما حکومت برای دست زدن به یک زورآزمایی دچار تردید است هر چند شماری از امامان در روزهای پیش از جنگ عراق از مقام خود بر کنار شدند. مگر نه این است که چند هفته پیش باز شاهزاده نایف ادعا کرد که شبکه تروریستی در کشور وجود ندارد حال آنکه همه می دانستند که صدها نفر دستگیر شده اند و براساس منابع مختلف حدود صد تن مظنون به عضویت در گروه القاعده بودند؟
آیا سوءقصدهای مهیب ١٣ مه ریاض که بیش از سی کشته بر جای گذاشت تحولی پدید خواهد آورد؟ با توجه به بحثی که در مطبوعات آغاز شده است و نیز اظهارات فوق العاده قاطع شاهزاده عبدالله، ولیعهد عربستان، جای این امیدواری هست. وی اعلام کرد: "مخصوصا به کسانی که سعی می کنند این جنایت ها را به نام دین توجیه کنند هشدار می دهیم و می گوییم که هر کسی چنین کند همدست تروریست ها شناخته شده و همچون یک تروریست با او رفتار خواهد شد. " داوود الشیران سرمقاله نویس روزنامه الحیات اظهار خشنودی می کند که برای نخستین بار وزارت کشور ادعا نمی کند که این حملات هیچ ارتباطی با جامعه ما و اندیشه ما ندارد. این روزنامه نگار می افزاید: "هیچ کس نمی تواند انکار کند که نوعی دلبستگی در میان ما نسبت به جریان "جهادی" وجود دارد. (٦)"
پس از وقوع سوءقصدها، حکومت فرصتی طلایی برای منزوی کردن این جریان به دست آورده است، جریانی که فوق العاده قدرتمند اما ظاهرا ستاره بخت آن در میان نسل های جدید رو به افول است. استاد عبدالمجید القطامی ضمن تایید این نکته می گوید: "من در کلاس سال آخر دانشگاه تدریس می کنم و از حدود بیست سال پیش پنجاه دانشجو در اختیار داشته ام. در میانه سال های ١٩٨٠ شش تن از آنها اسلام گرا بودند. اواخر سال های ١٩٨٠ و اوایل دهه ١٩٩٠ بر شمار آنها افزوده شد و این گروه به اکثریت رسید. افول این گروه نسبت به آن دوره محسوس است. امسال در کلاس من فقط یک دانشجوی اسلام گرا هست. " علت این پسرفت چیست؟ سرخوردگی بی شک. شماری از کسانی که در افغانستان جنگیدند سرخورده بازگشتند و یا حتی به دست قبایل به آمریکایی ها تحویل داده شدند. از سوی دیگر، زندگی شهرنشینی و ارتباط با دنیای خارج در عربستان رو به گسترش است: تلویزیون ماهواره ای و شبکه اینترنت نظام آموزشی را از نفوذ انحصاری آن در ذهن جوانان محروم کرده است.
آیا زنگ اصلاحات به صدا درآمده است؟ مقاومت ها گسترده است، در دستگاه مذهبی، در نهادهای دولتی از جمله ارگان های امنیتی که نفوذ جهادی ها در آن در سال های ١٩٩٠ آشکار شد و در میان بخشی از مردم که آلوده کینه ورزی ها شده و نیز از سیاست واشنگتن در عراق یا فلسطین به خشم آمده اند. در چنین شرایطی، فراخوان های واشنگتن به "دموکراتیزاسیون" تردید و ناباوری بیشتری برمی انگیزد زیرا، چنان که یک عضو مجلس الشورا می گوید: "همه باور دارند که فشارهای ایالات متحده با هدف تامین منافع خود آن کشور صورت می پذیرد و نه منافع ما. آمریکا خود به بی اعتبار شدن کسانی که از گشایش فضای سیاسی دفاع می کنند و به عنوان عوامل خارجی متهم می شوند، یاری می رساند. "
ما در یک استراحتگاه در فاصله حدود ده کیلومتری ریاض هستیم. در یک باغ بزرگ، با چند نخل خرما، حدود بیست میز در مقابل تریبونی چیده شده است و دکتر عبدالعزیز الدخیل اقتصاددان در حال سخنرانی است. یکی از شرکت کنندگان می گوید: "این نخستین بار است که ما "بیرون می آییم" و اجتماعی در یک مکان عمومی برگزار می کنیم. " اغلب حاضران نامه موسوم به ١٠٤ را که در ماه ژانویه خطاب به شاهزاده عبدالله ولیعهد نوشته شده است امضا کرده اند. امضاکنندگان، اعم از لیبرال ها و اسلام گرایان میانه رو به ویژه خواستار برگزاری انتخابات محلی و مجلس الشورا به عنوان ضامن حقوق شهروندان و اقلیت ها و حقوق بیشتر برای زنان هستند. این متن بازتاب بسیار گسترده ای داشت چرا که ولیعهد هیاتی را به نمایندگی از سوی نویسندگان نامه به حضور پذیرفت و با آنها گفت وگو کرد.
سخنران با اشاره به فقر، اوج گیری بیکاری و سرگشتگی جوانان می گوید: "ما گام در میدان مبارزه با زمان گذاشته ایم. با یک رشته مسائل بیش از پیش حاد اجتماعی، اقتصادی و سیاسی روبه رو هستیم. از سوی آمریکا نیز فشار بسیار سنگینی بر ما وارد می شود. ما از دو راه می توانیم به این فشارها پاسخ دهیم: یا به ایالات متحده نزدیک شویم، سخنان زیبا بر زبان برانیم و از فاش گویی بپرهیزیم. یا اینکه خودمان تصمیم بگیریم و اصلاحاتی برای آزادی های بیشتر و حقوق بیشتر فرد صورت دهیم و با فساد مبارزه کنیم. تصمیماتی ولو محدود را به اجرا بگذاریم: انتخابات یک چهارم اعضای مجلس الشورا، برگزاری انتخابات محلی و جز آن. بیایید شهامت پیشروی به سوی خطوط قرمزی را که هنوز از آن عبور نکرده ایم به خود بدهیم. "

پی نوشت ها:
١. این سوءقصد دوم در الخبر کار گروه های تندرو شیعی بود. ر. ک. مقاله "اسرار یک سوءقصد در عربستان"، لوموند دیپلماتیک، سپتامبر ١٩٩٧
٢. ر. ک. "سردی در روابط با واشنگتن"، لوموند دیپلماتیک، مه ٢٠٠٢ ٣. حضور نظامی آمریکا در خلیج فارس از سال ،١٩٨٧ در آخرین مرحله از جنگ ایران و عراق، به شدت افزایش یافته بود.
٤. مایکل دابس، US-Saudi Ties proveه یcrucial in war، واشنگتن پست، ٢٧ آوریل ٢٠٠٣
٥. اولی یک روشنفکر لیبرال است و دومی که هم اکنون وزیر آب و برق است به عنوان شخصیتی لیبرال شناخته می شود. ٦. ١٥ مه ٢٠٠٣


منبع: / ماهنامه / لوموند دیپلماتیک / 2004 / ژوئن
نویسنده : آلین گرش

نظر شما