موضوع : پژوهش | مقاله

عصر جنگ مداوم


ایناسیو رامونه، استاد تئوری ارتباطات در دانشگاههای پاریس،از سالهای ١٩٨٠ به فعالیت روزنامه نگاری پرداخته است. در کشاکش جنگ خلیج فارس مسئولیت ماهنامه لوموند دیپلماتیک را بعهده گرفت و این نشریه را به یکی از ارگانهای مبارزه علیه نئولیبرالیزم و پدیده های مضر اجتماعی–سیاسی آن تبدیل کرد. جنبش ضد جهانی شدن لیبرالی ATTAC به دنبال فراخوانی از او شکل گرفت. آخرین کتاب وی " جنگهای قرن بیست و یکم" نام دارد که به تازگی منتشر شده است.

History is again on the move(1)
بخوبی میتوان دریافت که قضیه عراق، آبستن تحولٌاتی بنیادین است. چراغ های خطر از هر سو روشن میشوند،مجموعه ساختار بین المللی در آستانه فرو پاشی است، سازمان ملل متحٌد دوپاره شده، اتحٌادیه اروپا دچار تفرقه گشته و در پیمان ناتو شکاف افتاده است....

روز 15 فوریه 2003، ده میلیون نفر که صدای گامهای این زرادخانه فاجعه زای به گوششان رسیده بود، در کوچه و خیابانهای شهرهای بزر گ جهان اعتراض خودرا به نمایش گذاردند. آنان نشان دادند که قاطعانه با روند توسٌل به زور در سیاست بین المللی، با خشونت های مفرط و شور و شرٌ های حاصل از آن، مخالفند.
این ترس های جمعی به شکل پرسش هایی اضطراب آمیز بروز میکنند: دلیل این جنگ علیه عراق چیست؟ چرا حالا؟ ایالات متحٌده در اصل چه مقاصدی را دنبال میکند؟ چرا فرانسه و آلمان چنین فعٌالانه با آن مخالفت می ورزند؟ بر چه اساسی این منازعه نمایان گر داده های تازه ای در سیا ست خارجی است؟ این جنگ حاکی از چه تحولٌاتی در زمینه معادلات عمده جهانی است؟
بسیاری از مردم معتقدند که انگیزه های اصلی این جنگ کماکان مسکوت مانده اند. کسانی که، با حسن نیٌت تمام، دلایل اقامه شده توسط واشنگتن را ، مطالعه کرده اند نیز، همچنان نسبت به مشروعیٌت این جنگ شکٌاکند. مقامات آمریکایی هنوز نتوانسته اند جهانیان را به لزوم این جنگ متقاعد سازند. و پا فشاری آنان در تکرار توجیهات فرعی و پیش پا افتاده، افکار عمومی جهانی را بیش از پیش دچار ظنٌ و تردید میسازد.
دلایل رسمی کدامند؟ این دلایل، در هفت بند، در گزارش یک قرن دروغ و مبارزه جویی ، توسط پرزیدنت جرج و. بوش ، در 12 سپتامبر 2002 ، در مقابل شورای امنیٌت سازمان ملل متحٌد، ارائه شدند. این متن 22 صفحه ای، سه علٌت اصلی را یادآور می شود: بغداد شانزده قطعنامه سازمان ملل را زیر پا گذاشته است؛ عراق دارای سلاحهای کشتار جمعی ( اتمی، بیولوژیک، شیمیایی و موشکهای بالیستیک) بوده و یا در پی دستیا بی به آنهاست؛ و سرانجام، این کشور متهٌم است که اصول حقوق بشر را پایمال کرده است (اعمال شکنجه، تجاوز، اعدام های ضرب العجل).
چهار اتٌهام دیگر مربوط می شوند به: تروریسم (2) ( بغداد به سازمانهای فلسطینی پناه داده و ظاهرآ به خانواده هریک از عاملین سوء قصدهای انتهاری علیه اسرائیل، مبلغ 25000 دلار جایزه میدهد ) ؛ زندانیان جنگ ( منجمله یک خلبان آمریکایی) ؛ اموال ضبط شده به هنگام حمله به کویت ( آثار هنری و وسایل نظامی)؛ و منحرف ساختن برنامه « نفت در برابر موٌاد غذایی »
این اتهٌامات ، شورای امنیٌت سازمان ملل را بر آن داشت تا ، به اتفٌاق آراء، در 8 نوامبر 2002 ، قطعنامه 1441 را مبنی بر ایجاد « یک سیستم بازرسی همه جانبه به منظور به پایان رساندن کامل و سنجیده روند خلع سلاح »، به تصویب برساند.
آیا این دعاوی تاآن حدٌ هولناکند که تمامی کشورهای جهان باید از این پس عراق را دشمن شماره یک خود به حساب آورند؟ آیا این ادٌعاها از عراق مخوف ترین خطر برای بشرِیٌت میسازد؟ آیا اصولآ این دلایل می تو انند تدارک جنگی گسترده را تو جیه کنند؟
در برابر این سه پرسش، ایالات متحٌده و یارانش( انگلستان، استرالیا، اسپانیا....) پاسخ مثبت میدهند. مقامات واشنگتن، بدون آنکه منتظر چراغ سبز ارگانهای بین المللی باشند، نیروی نظامی بیسابقه ای متشکٌل از 200000 سرباز و مجهٌز به یک قدرت تخریبی عظیم به مرزهای عراق اعزام داشته اند.
در مقابل، برخی دیگر از کشورهای غربی ( فرانسه، آلمان، بلژیک...) و بخش قابل توجٌهی از افکار عمومی بین المللی در پاسخ به همین سؤ ال ها یک « نه » ی سه جانبه می گویند. آنان به اهمیٌت جرائم بغداد واقفند، امٌا معتقدند که این اتٌهامات _ عدم رعایت قطعنامه های سازمان ملل، تجاوز به حقوق فردی و در اختیار داشتن سلاح های کشتار جمعی _ را می توان در رابطه با کشور های دیگری در جهان، مانند پاکستان و اسرائیل نیز مطرح ساخت که هردو متحٌد نزدیک ایالات متحٌده بوده و اعلام جنگ به آنان حتٌی در تصوٌر کسی نمی گنجد. علاوه بر این، آنان از نظر دور ندارند که واشنگتن در رابطه با بسیاری از رژیمهای خودکامه که دوست ایالات متحٌده محسوب می شوند ( عربستان سعودی، مصر (3 ) ، تونس، ترکمنستان، ازبکستان، گینه استوایی، وغیره ...) و مرتبآ حقوق بشر را زیر پا می گذارند، همواره سکوت اختیار کرده است. از طرف دیگر، این کشورها معتقدند که بنظر نمیرسد که رژیم عراق، پس از گردن نهادن به دوازده سال محاصره اقتصادی ویرانگر، محدودیت حاکمیٌت هوایی خود و نظارتی دائمی، دیگر خطر حادٌی برای همسا یگانش محسوب شود.
وبالاخره در رابطه با جستجوی بی پایان سلاحهای نایاب، بسیاری گرایش به پیروی از این نظر کنفوسیوس را دارند که « مشکل بتوان یک گربه سیاه را در یک اتاق تاریک پیدا کرد، بویژه اگر اصلا" گربه ای در کار نباشد ». آنان معتقدند که بازرسین کمیسیون کنترل، تفتیش و پژوهش سازمان ملل ( COCOVINU ) (4)، به ریاست دیپلمات سوئدی هان بلیکس ، و آژانس بین المللی انرژی اتمی به ریاست متخصٌص مصری، محمٌد البرادی، در مأ موریت خود به پیشرفتهای قابل توجهٌی دست یافته اند و گزارشات ارائه شده در شورای امنیٌت نیز حکایت از آن دارند و این روند به خودی خود قاعدتآ باید به نتیجه مطلوب _ خلع سلاح عراق_ برسد بی آنکه نیازی به توسٌل به جنگ باشد.
رئیس جمهور فرانسه، ژاک شیراک، با قبول این استدلال ها و بیان قاطعانه آن از زبان وزیر امور خارجه اش، دومینیک دو ویلپن، در محضر سازمان ملل، به دیده همه مخالفین این جنگ در سراسر جهان، به سمبل مقاومت در برابر سیطره جویی آمریکا بدل شده است. البٌته این ردا بر تن او قدری گشاد است، امٌا تردیدی نیست که رئیس جمهور فرانسه ظرف چند هفته به محبوببٌِتی بین المللی دست یافته است که پیش از او کمتر کسی از دولتمردان فرانسوی به آن نائل آمده است. ژاک شیراک ، به مثابه ژنرال دلا روور، در فیلم مشهور روبرتو روسلینی (5 ) شاید تصادفآ در هیبت سمبل مقاومت در آمده است، امٌا باید اذعان داشت که وی نقش خود را در این مأموریٌت به شایستگی ایفا می کند.
از سوی دیگر، دولت آمریکا قادر به توجیه لزوم این جنگ نیست. وی در معرض خطر وتوی فرانسه قرار دارد، و در روز های اخیر،متحمٌل دو ناکامی دیپلماتیک پی در پی، در شورای امنیٌت شده است: نخست در روز 4 فوریه، در پی شکست نمایش ارائه « مدارک» علیه عراق توسط کالین پاول؛ و سپس در روز 14 همین ماه، پس از قرائت گزارشات کم وبیش مثبت بازرسین که طیٌ آن هان بلیکس خاطر نشان ساخت که برخی از « مدارک» ارائه شده توسط کالین پاول بر علیه عراق « بی اساس » بوده اند. در همین روز دومینیک دو ویلپن نیز اظهار داشت : « ده روز پیش، کالین پاول به روابطی احتمالی میان القاعده و رژیم بغداد اشاره کرد. در سطح کنونی پژوهشها و اطلاعاتی که ما با همکاری متحٌدین خود کسب کرده ایم، هیچ مدرکی دال بر این ارتباط وجود ندارد. »
واین در حالیست که وجود ارتباط میان بن لادن و رژیم صدام حسین در توجیه این منازعه نقشی قاطعانه دارد. به ویژه در انظار عمومی آمریکا، که هنوز کا ملآ از شوک حاصل از سوءقصدهای نفرت انگیز 11 سپتامبر 2001 ، خارج نشده است.
شهروندان سراسر جهان علیه این جنگ بسیج شده اند، چرا که هیچ استدلال محکمی در توجیه مشروعٌِت آن ارائه نشده است. و امٌا باید در مورد انگیزه های واقعی ایالات متحٌده تعمٌق نمود. این انگیزه ها، لا اقل، سه گانه اند.
نخست، مشغله ذهنی آمریکا، که از 11 سپتامبر 2001 به اینطرف دیگر به صورت مالیخولیا درآمده است، مبنی بر ممانعت از هر گونه پیوند میان « دول ولگرد» و « تروریسم بین المللی » . از سال 1997 ، ویلیام کوهن، وزیر دفاع پرزیدنت کلینتون اعلام کرده بود :« ما در معرض این خطر قرار داریم که بازیگران سیاسی منطقه ای، ارتش های نوع سوٌم، گروه های تروریست و حتٌی فرقه های مذهبی، بدنبال کسب قدرتی فوق العاده ، از طریق بدست آوردن و استفاده از سلاح های کشتار جمعی هستند. » (6) بن لادن خود طیٌ اطلا عیٌه ای که در 11 ژانویه 1999 انتشار یافت وجود این امکان را تأ یید کرد : « من تلاش در بدست آوردن سلاح های اتمی، شیمیایی و بیو لو ژیک را جنایت نمی دانم. »(7) و جرج و. بوش نیز اذعان دارد که این احتمال همواره ذهن اورا به خود مشغول کرده است: « ترس ما از آنست که تروریست ها یک دولت غیر قانونی پیدا کنند که بتواند آنان را از نظر تکنولوژی کشتار تأمین نماید. » (8)
این« دولت غیر قانونی » از نظر رئیس جمهور ایالات متٌحده کسی نیست جز عراق. تئوری « جنگ باز دارنده » که در 20 سپتامبر 2002 (9) رسمیت یافت نیز از اینجا نشأت می گیرد. جیمز وولسی ، رئیس سابق سی. آی. ا. این تئوری را اینچنین خلاصه میکند: « نخستین نظریه ای که از این نبرد ناموزون علیه تروریسم منتج میشود،
نظریه " ا نصراف فعٌال" و یا " جنگ باز دارنده" است. از آنجا که ویژه گی تروریست ها همواره این بوده است که مخفیانه در هر جا و در هر زمان وارد عمل شوند، تنها راه مقابله آنست که آنان را از همین حالا، هرکجا که باشند، پیش از اصابت به هدفشان ، غافلگیر نمود. » (10) البتٌه در این رابطه مطلقآ مجوٌزی از سازمان ملل گرفته نشده است.
انگیزه دوٌم، که جنبه غیر رسمی دارد، کنترل خلیج فارس و منابع سوختی آنست. بیش از دو سوٌم ذخائر نفتی جهان در اعماق خاک چند کشور اطراف این خلیج: ایران، عراق، عربستان سعودی، قطر و امارات متحٌده عربی ، نهفته است. برای کشور های پیشرفته، و به خصوص ایالات متحٌده که عاملین اصلی حیف ومیل انرژی در جهانند، این منطقه از اهمیٌت ویژه ای برخوردار بوده، نبض رشد آنان و تأمین شیوه زندگیشان را در دست دارد.
از اینرو هر گونه مداخله ای علیه کشورهای خلیج، تهدیدی برای « منافع حیاتی » ایالات متٌحده محسوب میشود. از سال 1980 ، پرزیدنت جیمز کارتر، جایزه صلح نوبل در سال 2002 ، در خطابه سالانه خود، نظریه آمریکایی برای این منطقه را چنین مطرح کرده بود: « هر تلاشی، از جانب هر قدرت خارجی، مبنی بر اعمال کنترل بر منطقه خلیج فارس بعنوان حمله به منافع حیاتی ایالات متحٌده آمریکا ارز یابی می شود. و این حمله به هر طریقی که لازم به نظر برسد، منجمله از طریق نظامی، سرکوب خواهد شد. » (11)
منطقه خلیج فارس که از پایان جنگ جهانی اوٌل و سقوط امپراطوری عثمانی تحت کنترل انگلیسها قرار داشت، از سال 1945 تا کنون شاهد گسترش نفوذ آمریکا بوده است. معهذا دو کشور مهٌم منطقه از حیطه تسلط آمریکا خارج شده اند، ایران از زمان انقلاب اسلامی در سال 1979 و عراق از زمان حمله به کویت در سال 1990. حتٌی عربستان سعودی نیز پس از سوء قصدهای 11 سپتامبر بدلیل پیوند های این کشور با اسلامیسم مبارز و کمک های مالی احتمالی سعودیها به شبکه القاعده، به عنصر مشکوکی بدل شده است. واشنگتن معتقد است که آمریکا دیگر نخواهد توانست از دست دادن سوٌمین مهره خود در صفحه شطرنج خلیج فارس، آنهم کشوری به اهمیٌت عربستان سعودی، را تحمٌل نماید. تمایل به اشغال عراق، به بهانه های واهی، و کنترل دوباره منطقه از اینجا سر چشمه می گیرد.
در ورای مشکلات نظامی، اداره عراق رها شده از چنگ صدام حسین، توسط نیروهای اشغالی کار ساده ای نخواهد بود. کالین پاول، زمانی که هنوز گرایشات واقع بینانه داشت، پیچیدگی این امر را چنین بیان میکند: « اگر چه ما صدام را بواسطه اعمالش مورد تحقیر قرار دادیم، امٌا ایالات متحٌده کوچکترین تمایلی به ویرانی این کشور نداشت. در طول ده سال گذشته، همواره ایران و نه عراق، دشمن بزرگ آمریکا در خاور میانه محسوب میشده است. ما می خواستیم که عراق همچنان به عنوان نیرویی در مقابل ایران بایستد. عربستان سعودی مایل نبود که شیعیان عراق، در جنوب این کشور به قدرت برسند. ترک ها نیز نمی خواستند که کردهای شمال، از باقی عراق جدا شوند [...] کشورهای عرب هم مخالف آن بودند که عراق مورد حمله و ویرانگری قرار گیرد. [...] تجزیه عراق به مناطق نفوذ سنٌی، شیعه و کرد مطلقا" در جهت ثباتی که ما برای منطقه در نظر داشتیم نبود. تنها راه اجتناب از این روند میتوانست تسخیر واشغال این کشور دور دست بیست میلیونی باشد. امٌا مطمئن نیستم که آمریکاییها واقعآ خواهان این امر بودند.» (12) معهذا این همان چیزیست که در حال حاضر پرزیدنت بوش خواهان آنست...
سوٌمین انگیزه پنهان این جنگ، تحکیم سلطه آمریکا بر جهان است. گروه نظریه پردازان نزدیک به جرج و. بوش، ( چنی، رامسفلد، ولفوویتس، پرل،...) صعود ایالات متحٌده به رده قدرت بلا منازع جهانی را از مدتٌها پیش طرح ریزی کرده بودند (مراجعه شود به مقاله فیلیپ گلوب در همین شماره « از جنگ سرد تا جنگ باز دارنده» ) . اینان همگی از سالهای 1980 ، در جوار پرزیدنت بوش پدر رأس کار بودند . این گرایش در آن دوران پایانی جنگ سرد ، که اکثریٌت استراتژها طرفدار محدود ساختن دستگاه نظامی بودند،بر عکس، از تقویت نیرو های مسلٌح و توسٌل اغراق آمیز به تکنولوژیهای جدید به منظور احیاء قابلیٌت جنگ به مثابه ابزار سیاست خارجی پشتیبانی می کرد.
به گواه از یکی از شاهدان عینی، در آن زمان، « دردهای ناشی از ویتنام هنوز در اذهان عمومی زنده بود. نظامیان تنها در شرایطی حاضر به مداخله بودند که همه ملٌت آمریکا موافق آن باشد. در چنین جوٌی عملآ برای بکار گیری زور در سیاست خارجی، نیاز به یک رفراندوم ملٌی بود. هیچ اعلام جنگی ممکن نبود مگر آنکه حادثه محرٌک عظیمی مثلآ در حد پرل هاربور رخ داده باشد. » (13) با این وجود، این جناح بازها ( راست رادیکال) ، با کمک همین ژنرال کالین پاول، موفٌق شد ، بدون تصویب کنگره ویا سازمان ملل، در ماه دسامبر 1989 ، تهاجم به پاناما و سقوط ژنرال نوریگا را سازمان دهد.
پس ازآن همین گروه بود که جنگ خلیج فارس ، که طیٌ آن نیروهای مسلٌح ایالات متحٌده با ارائه نمایشی عظیم از قدرت خود، جهانیان را دچار حیرت ساختند، را براه انداخت.
این نظریه پردازان که در ژانویه 2001 به قدرت رسیدند،در سوء قصدهای 11 سپتامبر « حادثه محرٌکی» که از مدٌتها پیش در انتظارش بودند، را یافتند. از این پس دیگر هیچ مانعی بر سر راهشان قرار نداشت. اینان با کمک Patriot Act ، دستگاه دولتی را به ابزار سرکوبی هولناک مجهٌز نمودند ، وعده « نابودی تروریست ها» را دادند، نظریه « جنگ جهانی علیه تروریسم بین المللی » را ارائه کردند، افغانستان را فتح و رژیم طالبان را سر نگون نمودند. همین جناح است که اکنون تز « جنگ باز دارنده» را مطرح کرده و ، با تکیٌه بر تبلیغات و شایعات، سعی در توجیه جنگ علیه عراق دارند.
آنان از این امر که واشنگتن باید در این عصر جهانی شدن لیبرالی: گروه هفت کشور صنعتی جهان (G7 )، صندوق بین المللی پول( FMI )، سازمان جهانی تجارت ( OMC )، بانک جهانی.... نیروهای خودرا در عرصه های واقعی قدرت متمرکز سازد، پشتیبانی می کنند و مایلند که ایالات متحٌده را تدریجآ از چهار چوب سیاست های چند جانبه خارج سازند. در این راستاست که این جناح بوش را وادار ساخت تا علیه بسیاری از معاهدات بین المللی موضع گیری کند. مانند : معاهده کیوتو در رابطه با دمای جوٌی ، عهد نامه ABM در مورد موشکهای بالیستیک، عهدنامه تشکیل یک دادگاه بین المللی جزائی، عهد نامه مین های ضد فردی، معاهده مربوط به سلاح های بیو لو ژیک، موافقت نامه مربوط به سلاح های کوچک، عهد نامه محدودیٌت کامل سلاح های اتمی، و حتٌی کنوانسیون های ژنو در رابطه با زندانیان جنگ تا آنجا که به زندانیان زندان گوانتانامو مربوط می شود. قدم بعدی امتناع از داوری شورای امنیٌت خواهد بود، امری که میتواند باعث نابودی سیستم سازمان ملل متحٌد گردد.
بدین ترتیب این نظریه پردازان ، به نام ایده آل های بزرگ_ آزادی، دموکراسی، مبادله آزاد، تمدٌن _ بر آنند تا سیستم ایالات متحٌده آمریکا را ، قطعه به قطعه، تغییر داده و آنرا به یک حکومت نظامی طراز نوین تبدیل سازند. اینان نیز در واقع اهداف دیرین همه امپراطوری های تاریخ را دنبال می کنند : تحمیل یک شکل بندی تازه در جهان، جابجا کردن مرزها و کنترل و سرکوب مردم.
استعمارگران قدیم نیز درست به همین شیوه عمل میکردند. به گفته دوگلاس پورش تاریخدان، آنان « معتقد بودند که رواج تجارت، مسیحیٌت، علوم و کارایی دستگاه دولتی غربی باعث گسترش مرز های تمدٌن گشته و مناطق بحران خیز را محدود خواهد ساخت. به لطف امپریالیسم، فقر به رفاه بدل شده، وحشیان راه رستگاری را یافته، خرافات جای خودرا به روشنگری داده و درهرجا که قبل از آن جهل و هرج ومرج حکمفرما بوده است، نظم بر قرار خواهد شد.» (16)
برای ممانعت از این انحراف تأسف بار است که ، کشور های فرانسه و آلمان ، به نام برخی از آمال اتحادیٌه اروپا، راه مقابله _ غیر خصمانه_ با ایالات متحٌده را در بطن سازمان ملل برگزیده اند. در این رابطه دومینیک ویلپن اعلام د اشته است که « ما متقاعد هستیم که جهان امروز باید چند قطبی باشد و یک قدرت واحد قادر نخواهد بود تا نظم جهانی را تضمین نماید. » (16)
طرحی از یک جهان جدید دو قطبی در شرف پیدایش است. در این جهان، قطب دوٌم میتواند اتحادیٌه اروپا باشد، البتٌه اگر باردیگر به تفاهم برسد، و یا اتحٌاد نو پای پاریس_ برلن_ مسکو. این عملکردی تاریخی است که سر انجام اروپا را از ترس وبیمی شصت ساله خارج کرده به او امکان میدهد تا اراده سیاسی از دست رفته خویش را باز یابد. عملکردی چنان شهامت آمیز، که در مقابل، موضع گیری زبون برخی دیگر از کشور های اروپا ( انگلستان، اسپانیا، ایتالیا، لهستان....) که زیاده از حدٌ همواره مطیع بوده اند ، را بر انگیخته است.
ایالات متحدٌه میرفت تا در رفاه حاصل از جهانی یک قطبی و تحت سیطره دستگاه نظامی آمریکا، منزل بگیرد . جنگ عراق میبایست نمایشی از قدرت جدید بلا منازع این کشور باشد. در این شرایط فرانسه و آلمان به میدان آمده اند تا به او یاد آوری کنند که در مقوله قدرت، چهار عامل نقش تعیین کننده دارند: سیاست، ایدئو لوژی، اقتصاد و نیروی نظامی. روند جهانی شدن باعث شده بود تا بنظر برسد که تنها ایدئو لوژی ( لیبرالی) و اقتصاد ارکان قدرت را در جهان امروز تشکیل می دهند و دو عامل دیگر ( سیاست و نیروی نظامی) از اهمیٌتی ثانوی بر خوردارند. این یک اشتباه محض بود.
ایالات متحٌده از این پس در شکل بندی جدید جهان که اکنون در آستانه پیدایش است، برای عامل نظامی اولویٌت قائل می شود. فرانسه و آلمان در مقابل، به عامل سیاسی بها می دهند. اینان، برای رویارویی با مسائلی که بشریٌت با آن دست به گریبان است، راه صلح مداوم را برگزیده اند. پرزیدنت بوش و اطرافیانش امٌا، راه جنگ مداوم را.....

پاورقی ها:
1) « تاریخ بار دیگر در حرکت است.» از آرنولد جی. توین بی
2) در این گزارش اثری از ارتباط میان بغداد و شبکه القاعده بن لادن ، چنانکه کالین پاول در نطق 4 فوریه خود عنوان میکند، به چشم نمی خورد.
3) بیش از بیست سال است که ،مصر، که سالانه بالغ بر 3 میلیارد دلار کمک از آمریکا دریافت می کند (تقریبآ به اندازه اسرائیل)، هرگونه تظاهرات خیابانی را ممنوع کرده است، در این کشور مخالفین بطرز وحشیانه ای سر کوب می شوند و همجنس گرایان به مجازات های سنگین محکوم شده اند. ژنرال حسنی مبارک که مدٌت 22 سال است که در رأس قدرت قرار دارد، در نظر دارد که پسر خود را به جانشینی خود منصوب کند...ازاین رژیم استبدادی اماٌ، در رسانه های بزرگ آمریکایی و فرانسوی، بعنوان « رژیمی میانه رو » یاد می شود و رهبر خود کامه آن کاملآ قابل معاشرت محسوب می شود ...
4) UNMOVIC به انگلیسی.
5) روبرتو روسلینی در فیلم ژنرال دلا روور (1959) ، داستان یک شارلاتان ( با بازی ویتوریو دسیکا ) را نقل میکند که توسط اشغالگران نازی مأمور می شود تا، به منظور شناسایی پارتیزان ها، خودرا بجای ژنرال دلا روور، یکی از رهبران جنبش مقاومت جا بزند و او ، رفته رفته،چنان در ایفایاین نقش غرق میشودکه سرانجام به یک مبارزواقعی بدل شده ومانند یک قهرمان در این راه جان می سپارد.
6) نقل از بارتلمی کورمون و دارکو ریبنیکار در « جنگ نا موزون» ، PUF ، پاریس ،2002 ، ص. 228.
7) همانجا.
8) خطاب به مجمع عمومی سازمان ملل متحٌد ، 12 سپتامبر 2002 .
9) پل ماری دو لا گرس، « جنگ باز دارنده، تزی خطرناک» ، Manière de voir ، شماره 67 .
10) ال پائیس ، مادرید، 3 اوت 2002 .
11) به نقل از باب وود وارد، در «رهبران جنگ» ، Calmann- Lévy ، پاریس، ص. 226 .
12) کالین پاول،« فرزند برونکس»، Odile Jacob ، پاریس ، 1995 ، ص. 414 و 452 .
13) باب وود وارد، «رهبران جنگ» ، ص. 226 .
14) دوگلاس پرش، « نبرد امپراطوری ها »، Autrement ، پاریس، 2002 ، ص. 16.
15) رابرت کاگن، « قدرت و ضعف » ، Policy Riview ، شماره 113 ، ژوئن_ ژوئیه 2002 . و گراهام ای. فولر، « اروپای کهنه یا آمریکای کهنه؟ » ، اینتر ناشنال هرالد تریبون ، پاریس، 12 فوریه 2003 .
16) ژورنال دو دیمانش ، پاریس، 16 فوریه 2003 .

 


منبع: / ماهنامه / لوموند دیپلماتیک / 2003 / مارس
نویسنده : ایگناسیو رامونت

نظر شما