اتحاد مقدس لندن و واشنگتن
اتحاد مقدس لندن و واشنگتن
از زمان جنگ سرد، هیئت حاکمه ی آمریکا همواره تلاش کرده است که تحولات دو جریان سیاسی اصلی در انگلستان را تحت تاثیر خود داشته باشد. بعضی از جریانهای راست در حزب کارگر از سوی ایالات متحده مورد حمایت و از جمله حمایت مالی قرار می گرفته اند ، هرچند این حزب به مثابه جریانی بالقوه مخالف منافع آمریکا تصور میشده است.
در سالهای ١٩٦٠ تا ١٩٧٠ برنامه های فرهنگی و سیاسی مشترک با شرکت کسانی که ایالات متحده در آنها، رهبران آینده ی سیاسی و سندیکایی انگلستان را می دید، سازماندهی می شود، از جمله ی این برنامه ها می توان به « Trade Union Committee For European And Transatlantic Unity » و « Biritish American Project for a successor Generation » اشاره کرد. یک ربع قرن بعد افرادی که در این همایش ها شرکت داشتند همگی در رهبری حزب کارگر و درکنار آقای بلر و جریان « نئولیبر» اش (New Labor) قرار گرفته اند.
این سرمایه گذاری دراز مدت ایالات متحده، با رسیدن آقای نیل کی نوک به مقام ریاست حزب کارگر در سال ١٩٨٣، اولین ثمراتش را به بار آورد. از این زمان به بعد، نوعی همگرایی بین « دمکراتهای نوین » در آمریکا یعنی کسانی که به بخشی از مفاهیم انقلاب محافظه کار دل بسته بودند، با « مدرن گرا » های حزب کارگر در انگلستان مشاهده می شود. این ها به ویژه کسانی هستند که در پذیرش نظم نوین جهانی با سرکردگی ایالات متحده بسیار پیش می روند.
تاثیر اندیشه های سوسیالیستی در تفکر حزب کارگر، با نقش مرکزی دولت در بخش های اجتماعی و اقتصادی در آن به همراه ارتباط های تنگانگ این حزب با جنبش سندیکایی که گاه دارای مواضعی چپ بوده است، باعث می شود که طرفداران حزب کارگر در جهان ایدئولوژی به کلی متفاوتی با وارثان فرانکلین روزولت و جان کندی در آمریکا به سر برند. اما درست در زمان گرایش به راست دموکراتها در آمریکاست که طرفداران « نیولیبر» ارتباطات تنگاتنگ جدیدی را با آنها به وجود می آورند.
ناتوان در پاک کردن تصویر منفی ای که رسانه های از او به دست داده اند، حزب کارگر شیفته ی بازاریابی سیاسی به سبک آمریکایی می شود. یکی ازکارشناسان امور تبلیغات و ارتباطات این حزب، فیلیپ گلد، وقتی در سال ١٩٨٦ از یک بازدید و ملاقات با حزب دموکرات باز می گردد، مسحور ماشین تبلیغاتی این حزب است. سپس نوبت به آقای آنتونی بلر و گوردن براون می رسد که در سال ١٩٩٣ برای بازدید از مسئولین مبارزه ی انتخاباتی رئیس جمهور ویلیام کلینتون به واشنگتن بروند. سال بعد، وقتی آقای بلر به رهبری حزب کارگر می رسد روند نزدیکی مواضع « مدرن گرا » ها در دو حزب را سریع تر می کند. او در آوریل ١٩٩٦ مجددا به آمریکا باز می گردد تا این بار در زیر چتر حمایت حزب دمکرات، به سرمایه گذاران آمریکایی اطمینان بدهد که در صورت پیروزی حزب کارگر در انتخابات تغییری در اوضاع به وجود نخواهد آمد.
وقتی در سال ١٩٩٧ بالاخره نزدیکی دو حزب امکان پذیر می شود، آنها به ویژه در مورد مسئله ای به مواضع مشترک می رسند، که کاملا غیرعادی و بی سابقه در تاریخ دو کشور است، و آن هم موضوع امنیت داخلی است. دو حزب به خصوص مفهوم « همکاری بخش خصوصی و بخش دولتی » در این زمینه را دقیق تر می کنند.
در فوریه ی ١٩٩٨ وقتی آقای بلر مجددا به ایالات متحده می رود، این بار او توسط تعدادی از روشنفکران « نیولیبر» مشایعت می شود که از آن جمله است « آنتونی گیدن » تئوریسین « راه سوم ». این گروه به دنبال یافتن استراتژی ای است که در« ورای راست و چپ » قرار گیرد. رهبران « نیولیبر» خود را شیفته ی روشی نشان می دهند که رئیس جمهور کلینتون به کار می گیرد، یعنی تضعیف مواضع جمهوری خواهان با استفاده از یک استراتژی « سه جانبه » که عبارت است از به کارگیری موضوعات بارآور برای جمهوری خواهان، حتی به بهای رها کردن مواضع سیاسی سنتی دمکراتها در مورد موضوعاتی مانند مالیات و کمکهای اجتماعی.
فکر اساسی پنهان در پشت این سیاست، بسیار ساده است. برای شکست دادن رقیب، باید بخش بزرگی از برنامه های او را به نام خود به کارگرفت. بدین ترتیب است که سیاست جدید دولت انگلستان در مقابل جوانان بیکار که (Welfare to work) نام دارد، عینا از سیاست (workfare) آمریکایی کپی شده است. سیاست « هیچ گونه تسامحی » در مقابل مجرم و تشدید محکومیت های جزایی نیز ریشه در تفکر آمریکایی دارند. از این جمله است استفاده از شرکت های خصوصی در مسائلی مانند اداره ی زندان ها و کنترل کیفیت آموزش که پیش از این همواره توسط بخش دولتی انجام می گرفتند.
اگرچه هم چون گذشته، محور سیاسی دمکرات – نیولیبر، اداره باصطلاح « مترقی » دولت انگلستان را سامان می دهد، اما برای آقای بلر این مسئله دیگرهمچون گذشته دارای اهمیتی اساسی نیست.
واقعیت این است که دوست او « بیل » دیگر رئیس جمهور ایالات متحده نیست و حزب دمکرات در کنگره در اقلیت قرار دارد، اما با این همه روابط بین نخست وزیر انگستان و رهبران آمریکا هرگز به این خوبی نبوده است. تا آنجا که بسیاری از ناظران سیاسی معتقدند که لندن استقلال سیاسی اش را به زیر علامت سئوال برده است. آقای بلر آنچنان نقش مدافع منافع آمریکا را بازی می کند که به نظر می آید منافع کشورش را از یاد برده است.
در سال ١٩٩٧، مواضع دفتر امور خارجی در انگلستان تغییر می کند و مسول آن آقای رابین کوک متعهد می شود که پس از این « بعد اخلاقی » را نیز به نگرش این ارگان اضافه نماید. چپ اروپایی با اعلام این مواضع جدید، به کنارگذاشتن سیاست خارجی ای باور می کند که فقط بر مبنای ملی بنا شده بود و منتظر بازبینی جهت گیری هایی است که تصویر انگلستان را به ویژه در کشورهای فقیر کدر کرده است (مانند دفاع از رژیم های دیکتاتوری و یا فروش اسلحه). مفهوم « دخالت انسان دوستانه » به مثابه بعد اخلاقی وظایف بین المللی پیشنهاد می شود. بدین ترتیب جنگ کوسوو برای آقای بلر این امکان را به وجود می آورد که خود را در کنار « شاهین ها » جای دهد. او فقط به تشویق ایالات متحده به دخالت بر علیه بلگراد اکتفا نکرده، بلکه برعکس رئیس جمهور کلینتون فرستادن نیروی زمینی را نیز پیش بینی می کند.
در آوریل ١٩٩٩، در بحبوحه ی جنگ در کوسوو، نخست وزیر انگستان به مناسبت پنجاهمین سالگرد پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو)، در شیکاگو سخنرانی ای را ایراد می کند که بیشتر بار « برنامه ریزانه » دارد، نوعی « نظریه برای جامعه بین المللی» . او در این سخنرانی از « جنگ عادلانه » دفاع کرده و تصویری از جهانی « کاملا متفاوت » ارائه می دهد که قوانین رفتاری جدیدی را می طلبد. به نظر او جهانی شدن بعد سیاسی و امنیتی را با خود در کنار بعد اقتصادی به همراه آورده است و کشورها دیگر هیچ چاره ای جز تسلیم در مقابل قوانین بازار که از ورای اراده ی آنها اعمال می شود، ندارند : « هر دولتی که بیندیشد که می تواند به تنهایی وارد عمل شود، دچار اشتباه است، اگر بازارها سیاست شما را دوست نداشته باشند، تنبیه تان خواهند کرد». این نگرش جبرگرایانه (دترمینیست) از جهانی شدن، تصویری را به نمایش می گذارد که چند سال پیش از آن آنتونی گیدنس در کتابش به نام « آن سوی چپ و راست » ترسیم کرده بود(١).
ملقمه ای از لیبرالیسم اقتصادی و مسیحیت
جهانی شدن با قوانی آسمانی اش، پذیرش وظایف بین المللی ای را اجباری می کند که دنباله ی طبیعی آزادسازی مبادلات است. تنها راه به سوی پیشرفت داشتن یک استراتژی برای امنیت بین المللی است که از نظریه ی عدم دخالت درامور داخلی کشورها روی برگرداند چرا که این نگرش دیگر با هم پیوستگی متقابل بین المللی ما بین کشورها در شرایط کنونی جهانی قدیمی شده است : « بزرگ ترین مشکل سیاست خارجی ای که در مقابل آن قرار داریم، مشخص کردن شرایطی است که ما در برابر آن می باید به صورت فعال در بحران های دیگران دخالت کنیم»(٢). آقای بلر در اینجا هیچ اشاره ای به داشتن اجازه برای چنین دخالتی از سوی سازمان ملل نمی کند. در دسامبر ١٩٩٨ نیز دولت انگستان برای شرکت در بمباران های هوایی برضد عراق، منتظر قطعنامه ی شورای امنیت سازمان ملل نشد. چرا که قبل از این همه ی راه کارها در شیکاگو مشخص شده بودند. نتیجه ی آنها را امروز در عراق مشاهده می کنیم.
در ژوئیه ی ٢٠٠٣، آقای بلر در سخنرانی اش در مقابل کنگره، مجددا بر قدرت آمریکا درحل مسائل جهانی صحه گذاشته، اروپاییان را به همکاری با واشنگتن دعوت می کند.آو در این مراسم مدال طلائی از کنگره دریافت میکند. با اشاره به وقایع ١١ سپتامبر ٢٠٠١ که او آن را همچون مقدمه ای می داند و با اشاره به جنگ عراق که برای او « نخستین گام » است، آقای بلر مجموعه ای از عملیات نظامی را پیش بینی می کند (نبردهای بسیار دیگری قبل از پایان نمایش انجام خواهد گرفت) که ضرورتا تحت رهبری واشنگتن به وقوع خواهند پیوست، مستقل از اینکه دیگر کشورها درباره ی آنها چه نظری داشته باشند : « هرگز قدرت آمریکا تا این اندازه ضروری نبوده و این چنین بد درک نشده است ». او سپس تصویر جهانی تک قطبی را ارائه می دهد: « هیچ تئوری سیاست جهانی ای به اندازه ی نظریه ای که معتقد است که باید « ابرقدرت » را مهار نمود، خطرناک نیست». تعهدات « بین المللی » که در پشت یک دخالت برای حفظ « ارزش ها » نهفته است، از ایالات متحده قدرتی « ضروری و بد درک شده » را می سازند، قدرتی برای دفاع از «خیر»ا. فقط کافی است که دستگاه اداری آمریکا جنگی را « مشروع » اعلام کند تا انگلستان از او پیروی نماید. این چنین است که آقای بلر در عراق علی رغم تمام عوارضش فقط فرمان ارباب را دنبال کرده است. تئوریزه کردن جنگ عادلانه و مبارزه (نظامی ) برای دفاع از ارزشها به شیوه ی آقای بلر، نظریه های قدیمی دوران امپراطوری را به خاطر می آورد که دخالت نظامی را برعلیه « وحشی » ها برای دفاع از « ارزش » های « جهان متمدن » مشروع می دانستند.
برای نیل فرگوسن، این تاریخ شناس جوان بسیار حاضر در رسانه های انگستان، ، که مدافع امپریالیسم است، کارنامه استعمار امپراطوری در مجموع مثبت بوده و باعث خارج شدن مردم بسیاری از عقب افتادگی اقتصادی و اجتماعی شده است (مانند زنان در هندوستان). البته در این راستا نباید محاسن ارزش های جهانشمولی هم چون مبادله ی آزاد، دولت مبتنی بر قانون، دمکراسی و دیگر « ارزش های غربی » را نادیده گرفت.
چنین بازنگری تاریخی ای (رویزیونیسم)، که به شدت مورد اعتراض تاریخ نویسان و به خصوص تاریخ نویسان کشورهای تحت استعمار است، توسط انگلیسی ها و آمریکایی ها همچون برهانی برای « نبرد بین المللی » شان مورد استفاده قرار می گیرد و توجیه گر فرش بمباران های هوایی آن ها در کوسوو و عراق می شود. یکی از مبلغین این نگرش امپریالیست -لیبرال، آقای روبرت کوپر، مشاور بلر در سیاست خارجی است. او در آوریل ٢٠٠٢، در مقاله ای تحت عنوان « به چه دلیل ما هنوز به امپراطوری نیاز داریم »، فراخوانی برای نوعی استعمار پست مدرن دارد : « امپراطوری و امپریالیسم به مفاهیمی با بار منفی تبدیل شده اند، و هیچ نیروی استعمارگری حاضر به پذیرش وظایف خویش نیست، معذالک شرایط و ضرورت تحت استعمار قرار دادن دیگران همان قدر امروز وجود دارند که در قرن نوزدهم» (٣).
علی رغم اختلاف ظاهری در نظریه ها، مابین طرفداران حزب کارگر و رئیس جمهور جمهوری خواه ایالات متحده، مفاهیم مشترکی که ملقمه ای است از لیبرالیسم اقتصادی و مسیحیت، از سوی آنها مورد استفاده قرار می گیرد. هر دو دولتمرد، نه تنها به عملکرد آزادنه ی مکانیسم بازار باور دارند بلکه خانواده، نظم و تربیت اجتماعی و نوعی اراده ی الهی منبع الهام آنهاست، اراده ای که آقای بلر وقتی در مورد تلفات ارتش انگلستان در عراق مورد سوال قرار می گیرد، از او به مثابه تنها مرجع قضاوت نهایی درباره ی رفتارش یاد می کند.
رهبر حزب کارگر به « ماموریت » (لغتی که از سوی او مرتبا تکرار می شود) ملی و جهانی اش باور دارد. اگر چه او در این مورد از آقای بوش متین تر است و همچون او از گفتن جمله ی « خدا شما را حفظ کند » در شب قبل از حمله دومین جنگ عراق خودداری می کند، اما « ارزش» هایی که این دو دولتمرد به خاطر آنها، اگر وظیفه حکم کند، زین پس وارد عمل خواهند شد، از منبع یگانه ای تغذیه می شوند.
* کیت دیکسون Keith Dixon : نویسنده کتاب « بلر قاطر تروا، آمریکا – اروپا و نظم نوین جهانی »
پی نوشت:
١) 1994Policy Press, Cambridge,
٢) سخنرانی تونی بلر در مراسم پنجاهمین سالگرد ناتو ، ٤ آوریل ١٩٩٩.
٣) We Still Need Empires, The Observer, Avril 2002
منبع: / ماهنامه / لوموند دیپلماتیک / 2004 / سپتامبر ۱۳۸۳/۰۶/۰۰
مترجم : شروین احمدی
نویسنده : کیت دیکسون
نظر شما