موضوع : پژوهش | مقاله

عبور از فردا

اگر بخواهیم تعریف ساده‌ای از تمدن ارائه کنیم و مراد خود را از تمدن روشن سازیم، باید بگوییم که تمدن، توان تامین نیازها با استفاده از داشته‌های بومی است. منظور از نیاز، تمامی حوایجی است که انسان‌ها در زندگی فردی و اجتماعی دارند و از نیازهای مادی تا معنوی را شامل می‌شود. مثلا نیاز به مسکن، ابزار کشاورزی، شیطنت، خالی کردن عقده‌ها، هنر، بازی، علم، زیبایی و... همگی نیازهایی هستند که اگر جامعه‌ای بتواند با امکانات و داشته‌های بومی به این نیازها پاسخ گوید، آن جامعه را متمدن می‌نامیم. به این ترتیب مشخص می‌شود که تمدن‌ها محتواهای گوناگون دارند. زیرا انسان‌ها در جوامع مختلف نیازهای متفاوتی دارند. نکته مهمتر در تعریف فوق مربوط به نحوه پاسخگویی به نیازها می‌باشد. جامعه متمدن نیازهایش را با استفاده از امکانات و توانایی‌های خود تامین می‌نماید. اگر جامعه‌ای در تامین نیازهایش محتاج به امکانات و اندیشه دیگران باشد و قادر نباشد نیازهای جامعه خویش را با تکیه بر نیروهای خود مرتفع سازد، دچار بحران هویت شده است. بنابراین نقطه مقابل تمدن، بحران هویت است. توجه به بحران هویت دریچه‌ای است که ما از آن به تاریخ معاصر ایران نگاه خواهیم کرد و سعی می‌کنیم حوادث و تحولات تاریخ معاصر ایران را در پرتو این مسئله بهتر درک کنیم و امیدواریم که بتوانیم جریان اصلی آب جامعه خویش را در زیر کاه‌های حوادث و تغییرات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی روشن سازیم. به عبارت دیگر تلاش می‌کنیم تا نشان دهیم که در باطن جامعه چه مسائل و تغییراتی جریان داشته است که به صورت تغییرات و حوادث ملموس و قابل مشاهده سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی ظاهر شده است. هر جامعه‌ای ویژگی‌های خاص خود را دارد که هویت او را از جوامع دیگر متمایز می‌سازد. این ویژگی‌ها در نوع نیاز، امکانات، توانایی‌ها و نحوه تامین نیازها دیده می‌شود. اگر جامعه‌ای در این سه زمینه استقلال خود را از دست بدهد، در واقع هویت خود را از دست داده است. نیازهای هر جامعه‌ای متناسب با خود آن جامعه می‌باشد و دارای ویژگی‌های خاص آن جامعه است. حال اگر در جامعه‌ای نیازهایی پدید آید که با سایر شئون جامعه و ویژگی‌های کلی آن جامعه سازگار و هماهنگ نباشد می‌توانیم بگوییم که این جامعه دچار بحران هویت شده است. در حیطه امکانات و ظرفیت‌ها نیز جامعه باید توان شناسایی و به کارگیری امکانات و استعدادهای خود را داشته باشد. چنانچه جامعه‌ای در استفاده از امکانات خویش ناتوان باشد دچار بحران هویت شده است. در نحوه تامین نیازها نیز جامعه باید متناسب و هماهنگ با سایر ابعاد جامعه عمل کند و ویژگی‌های خاص خود را در نحوه تامین نیازها جاری سازد و به ظهور برساند. اگر نحوه تامین نیاز فاقد خصوصیات ممیز جامعه باشد و با سایر شئون جامعه هماهنگ نباشد، جامعه به بحران هویت مبتلا گشته است.

بحران هویت در ایران
امروز در جامعه خودمان از هر کس سوال کنیم که آیا از زندگی رضایت دارید یا خیر؟ پاسخ منفی است. ممکن است کسی در تامین زندگی خود مشکل چندانی نداشته باشد اما از مشکلات دیگران رنج می‌برد. مردم از ترافیک، فقر؛ بدحجابی، فساد و... رنج می‌برند. جامعه ما سه مشکل اساسی دارد. فقر، فساد و تبعیض یعنی جامعه از نظر ثروتعدالت و اخلاق دارای مشکل است. بحران هویت بیان دیگری از همین مشکلا ت است.

مصادیقی از بحران هویت
در جامعه‌ای که دچار بحران هویت است هیچ چیز در جای خود قرار ندارد. همه چیز آشفته است. مثلا وقتی تصادفی اتفاق می‌افتد، هر کدام از راننده‌ها وسیله‌ای از داخل ماشین پیدا می‌کند و سراغ راننده دیگر می‌رود. دیگر زبان، قدرت حل مخاصمه را ندارد و افراد تمایل به گفتگو ندارند و سعی می‌کنند از طریق دیگری مشکلات را مرتفع سازند. نمونه دیگر شکافی است که میان نسل‌ها دیده می‌شود. یک جوان می‌بیند که پدر و مادر، حرف او را نمی‌فهمد و در حالی که پدر و مادر او را بزرگ کرده‌اند و سال‌ها با همدیگر خو گرفته‌اند و همه با زبان فارسی سخن می‌گویند. جوانی که وارد مراحل ازدواج، شغل، انتخاب محل زندگی و... شده است به روشنی در می‌یابد که هیچ تفاهمی با نسل گذشته ندارد. در هر جامعه‌ای ممکن است میان نسل‌ها تفاوت‌هایی وجود داشته باشد اما تفاوت با شکاف و ناهماهنگی متفاوت است. گسل میان نسل‌ها از ویژگی‌های جامعه‌ای است که به بحران هویت مبتلاست. نمونه دیگر برگزاری مراسم جشن و شادی در جامعه ماست. وقتی خانواده‌های متدین می‌خواهند جشن ازدواج برای فرزندانشان برپا کنند، نمی‌دانند باید چه کنند. هیچ برنامه خاصی ندارند. شکل مناسبی برای شادی و شاد کردن طراحی نشده است. این مشکل در صدا و سیما خیلی جدی است. در شب میلاد ائمه اطهار و در اعیادی مانند عید غدیر، مبعث، فطر و قربان، واقعا مشکل نداشتن برنامه جدی است. توجه دارید که این ایام مبارک زمان شادی مسلمانان است، اما شادی ویژه‌ای که برخاسته از متن دین و ارزش‌های مقدس است. بنابراین برنامه‌هایی که در این ایام پخش می‌شود باید هم شاد و با نشاط و فرح بخش باشد و هم منتقل کننده آن ارزش و تقدس‌هایی باشد که اصل عید را به وجود آورده‌اند، به صورتی که بیننده در حال و هوای معنوی قرار بگیرد و از رهگذر همین حال معنوی شادمان گردد. اما ما برنامه‌های متناسب با این ایام نداریم. حتی در نوع و نحوه خوردن غذا بحران هویت مشهود است. جوانان ممکن است پیتزا را بر سایر غذاها ترجیح دهند اما بزرگترها از این نوع غذا متنفر باشند. ایران رتبه اول جهانی را در مصرف نوشابه‌های گازدار داراست. همین طور در مصرف داروهای شیمیایی، اینها مشکلات طبیعی یک جامعه نیست بلکه مشکلات خاصی است که در وضعیت ویژه‌ای پیش می‌آیند. وضعیت علم در کشور ما از همه چیز غم‌انگیز‌تر است، دانشجویان رشته قرآن و حدیث، منابع غربی را مطالعه می‌کنند. هنر یک نیاز است و در تامین این نیاز نیز وابسته هستیم. نمونه دیگرش وضع پوشش است. مادری چادری، با دختر بدحجاب در کنار هم راه می‌روند و همچنین دختر بدحجاب موقع نماز وضو می‌گیرد و نماز می‌خواند. این گونه مسائل که ناشی از بحران هویت می‌باشد، مشکلاتی که نتیجه نوعی دو گانگی تضاد و ناهماهنگی است وگرنه هر جامعه‌ای با یک سری مشکلات مواجه است، هر مشکلی نتیجه بحران هویت نیست. بحران هویت نوعی ناهمگونی است. شخص، نه مسلمان است نه غیر مسلمان. در یک تضاد قرار دارد. خودش هم دقیقا نیازهای خود را نمی‌شناسد. نمی‌داند کیست؟ امکاناتش کدام است. در جامعه‌ای که دچار بحران هویت است در ایام عزاداری صدای نوحه از درون ماشین‌ها شنیده می‌شود و در ایام دیگر صدای موسیقی غربی‌ها، چنین جامعه‌ای که خود، نیازهای خود، امکانات، توانایی‌ها و ظرفیت‌های خود را نمی‌شناسد چگونه می‌تواند نیازهای خود را تامین نماید. چنین جامعه‌ای ناچار است در رفع نیازهایش به سوی دیگران دست دراز کند و البته باز هم برخی نیازهایش بی‌پاسخ می‌ماند. در غرب اقتصاد و کسب سود اولویت اول است، آنها جامعه خود را این گونه تعریف کرده‌اند به همین خاطر از اینکه از زنان برای جذب توریست استفاده کنند اصلا شرمسار نیستند. همین طور ربا که رکن حیات اقتصادی غرب است. بالاخره جامعه باید تکلیف خود را مشخص کند. از حالت دوگانگی خارج شود. اگر عده‌ای خود را به گونه‌ای تعریف کنند که از طبیعت پایین‌تر روند و مثلا گاو بپرستند و نیازهای خود را متناسب با آن تعریف و تامین کنند، از این جهت در زندگی خود تضاد ندارند. انسان‌های متمدنی هستند و از زندگی خود احساس رضایت دارند. البته اگر جامعه‌ای تعریفی که از انسان و خود دارد، تعریف غلط و ناقصی باشد دوام نخواهد آورد و نابود می‌شود.

شناخت‌های لازم برای تمدن سازی
اول باید خود را بشناسیم، بدانیم کیستیم در کجا قرار داریم و طبق شناختی که از خود به دست می‌آوریم مشخص کنیم که جامعه را به کجا می‌خواهیم ببریم. دومین شناخت مربوط به نیازها می‌باشد. نیازهای جوامع یکسان نیست. هر جامعه‌ای نیازهای ویژه خود را داراست. سومین امری که جهت تمدن سازی باید شناخت، امکانات، توانایی‌ها و استعدادهایی است که داریم. چهارم: شناخت نحوه تامین نیاز است. ما باید متناسب با شناختی که از خود به نیازها امکانات و اهدافمان داریم بدانیم در تامین نیازهایمان باید چه اموری را رعایت کنیم و مطابق چه اصولی عمل نماییم تا تامین نیاز اولا تضادی با سایر شئون ما نداشته باشد و ثانیا ما را در دستیابی به اهداف و حفظ ارزش‌هایمان یاری نماید. همچنین شناخت راهکار حل مسائل و تامین نیازها لازم می‌باشد. اینکه بتوانیم بهترین راه را برای پل زدن میان امکانات و نیازها بیابیم، که این قسمت تحت عنوان علوم پایه و کاربردی قرار می‌گیرد.

عناصر و شرایط لازم جهت تمدن سازی
شناخت، اولین عنصر ضروری جهت تمدن سازی می‌باشد که در مورد آن توضیحاتی گذشت. دومین عنصر جهت تمدن سازی، نظم می‌باشد. نیازها بسیار زیاد و امکانات محدود است، برقرار نمودن یک رابطه منطقی و متعادل میان امکانات و نیازها، درمقوله نظم جای می‌گیرد. نظم، تنها در رابطه کارها با زمان مطرح نیست، استفاده بهینه و صرفه‌جویی در امکانات نیز تحت مقوله نظم قرار دارد. نظم حالتی است که باعث می‌شود امکانات به بهترین شکل مورد استفاده قرار گیرد و کارآمدی افزایش یابد. در جامعه‌ای که دچار بحران هویت است، نظم امری تحمیلی و دست و پاگیر تلقی می‌شود. عنصر سوم شایسته سالاری است. شایسته کسی است که در راستای اهداف جامعه کارآمدی بیشتری دارد. چهارمین عنصر مورد نیاز برای تمدن سازی اعتماد به نفس و باور داشتن خود و توانا دانستن خویش است. اگر در جامعه‌ای این تلقی وجود داشته باشد که ما نمی‌توانیم مستقلا نیازهای خود را تامین کنیم، آن جامعه موفق به تمدن سازی نمی‌شود. اگر مردمی عناصر فوق رادر جامعه خود ایجاد نمایند. تامین نیازها به صورت بومی صورت می‌گیرد و مسائل با استفاده از استعدادهای بومی حل می‌گردد. یعنی جامعه به مرحله پویایی و زاییدگی و تولید می‌رسد. پس از اینکه تولید و پاسخگویی به نیازها محقق گشت، نوبت به ارزیابی و نقد می‌رسد. در این مرحله باید مشخص شود که آیا پاسخ کافی و مناسب به نیازها داده شده است یا خیر. باید توجه داشت که ارزیابی در هر جامعه‌ای متناسب با تعریفی انجام می‌گیرد که آن اجتماع از خود دارد. نقد و ارزیابی، آسیب‌شناسی) Pathology(تفکیک محصول مطلوب از نامطلوب و شیوه دستیابی به محصول مطلوب را در برمی‌گیرد.

تکامل تاریخی تمدن
در مورد سیر تاریخ و نحوه پیدایش و نابودی تمدن‌ها نظریه‌های گوناگونی ارائه گشته است. نگاه رایج نگاه خطی به تاریخ است به این معنا که تصور می‌شود هر دوره‌ای ادامه دهنده مسیری است که گذشتگان پیموده‌اند و از ابتدای تاریخ تاکنون بشر در مسیر تکامل دائما سیر صعودی داشته است. به عبارت دیگر هر دوره‌ای نسبت به دوره‌های گذشته کامل‌تر است. نگاه حلزونی نیز به تاریخ مطرح است. در این نگاه اگرچه سیر کلی تاریخ رو به تکامل است اما ممکن است بشر در دوره‌های خاصی دچار سقوط شود، ولی این سقوط کلی نیست. بلکه در مجموع حرکت جوامع سیر تکاملی دارد. نگاه دیگر، نگاه سینوسی است. طبق این دیدگاه، در هر دوره، بشر تمدنی را آغاز می‌کند رو به تکامل حرکت می‌نماید به نقطه اوج می‌رسد و آن گاه سیر نزولی آغاز می‌گردد و سرانجام آن تمدن از بین می‌رود.

علل ظهور و سقوط تمدن‌ها
بنابر آنچه بیان شد هرگاه عناصر لازم جهت تمدن سازی دچار نقصان گردد، به همان میزان تمدن ضعیف می‌شود و از پاسخگویی به نیازها و حرکت به سمت اهداف باز می‌ماند. چنانچه توان بازسازی عنصر مفقود وجود داشته باشد، تمدن با بازسازی آن به حیات خود ادامه می‌دهد و اگر توان بازسازی عنصر مفقود وجود نداشته باشد در درون جوامع آن تمدن، بحران هویت پیش می‌آید و نهایتا آن تمدن از بین می‌رود. مثلا اگر در جامعه‌ای عده‌ای پیدا شوند و با تعریفی جدید از عالم و آدم و خود، نیازهای جدیدی ایجاد کنند که ناهماهنگ با تمدن حاکم بر آن جامعه باشد، جامعه دچار بحران هویت می‌گردد. پیامبران هم وقتی شروع به تبلیغ می‌فرمودند نظم موجود جامعه را به هم می‌ریختند. آنان تلقی افراد را نسبت به آدم و عامل تغییر می‌دادند و به دنبال آن تحولاتی در جامعه پدید می‌آوردند که نظم موجود جامعه آن را برنمی‌تابید. در رابطه با علل ظهور و سقوط تمدن‌ها نظرات مختلفی وجود دارد. مثلا ابن‌خلدون می‌گوید که تلاش چند نسل متوالی، تمدنی ایجاد می‌کند و میراث مادی و معنوی ارزشمندی برای نسل‌های بعدی به جا می‌گذارد. نسلی که این ثروت، اخلاق، ادبیات، فرهنگ و علم و فناوری و... را بدون تلاش به دست می آورد ارزش این میراث را نمی‌شناسد و بدون اینکه برداشته‌ها چیزی بیفزاید از اندوخته‌ها استفاده می‌کند. به این ترتیب جامعه از پویایی باز می‌ایستد و محصول مادی و معنوی جدیدی تولید نمی‌شود به همین خاطر تمدن رو به افول می‌نهد و از بین می‌رود. پس از آنکه تمدن از میان رفت نسل بعدی ناچار به تلاش می‌پردازد و دوباره ماجرا تکرار می‌شود.

از تمدن ایران، تا بحران هویت
شاید بتوان سیر تمدن در ایران را مطابق الگوی ابن‌خلدون تفسیر نمود. پس از اینکه تمدن ایرانی در دوره هخامنشیان شکوفا می‌گردد و به اوج می‌رسد. شایسته سالاری کنار نهاده می‌شود. کوروش چوپان زاده بود اما کسی از نسب او نپرسید و داریوش سوم فقط به این دلیل پادشاه می‌شود که پدرش پادشاه بوده است. اشکانیان نیز تمدنی برپا می‌سازند، شهر صد دروازه را بنا می‌کنند و تا نقطه اوج خود شکوفا می‌گردند و باز دچار فساد و نقصان و انحراف می‌شوند و ساسانیان به حکومت اشکانیان پایان می‌دهند. تمدن ساسانی به چنان اوجی می‌رسد که ایوان مداین و دانشگاه جندی‌شاپور را پدید می‌آورند. همین تمدن ساسانی با آن عظمت، به جایی می‌رسد که با یک تلنگر اعراب سلسله ساسانی سقوط می‌کند. شکست ایران یک شکست معمولی نیست، نشان از پوسیدگی درونی دارد. پس از آن برای مدتی بحران هویت وجود دارد زیرا تمدن تازه از راه رسیده هنوز تثبیت نشده و عناصر باقیمانده از تمدن قبلی کاملا تغییر نیافته است. تمدن سازی آغاز می‌گردد و در قرن چهارم و پنجم شکوفایی تمدن به اوج می‌رسد و فردوسی و بیرونی و ابن‌سینا ظهور می‌کنند. اما باز هم این تمدن رو به ضعف می‌نهد و از بین می‌رود. با حمله مغول بحران هویت مجددا دامنگیر ایران می‌گردد و فعالیت پس از سقوط دوباره آغاز می‌گردد و در قرن‌های هفتم و هشتم به اوج می‌رسد. سعدی و حافظه و... جلوه می‌کنند. معماری، هنر و... هیچ جزئی از آنها وارداتی نیست، همگی بومی است. باز هم ماجرا تکرار می‌شود و شایسته سالاری کنار می‌رود و تمدن سیر نزولی خود را آغاز می‌کند و با حمله افغان‌ها کار یکسره می‌شود و بحران هویت به طور جدی جامعه را فرا می‌گیرد و تا امروز ادامه پیدا می‌کند. پس از دوره صفوی هر چه بناها که عمر استحکام کمتری دارند در صورتی که باید عکس این باشد و ساختمان‌های قدیمی‌تر فرسوده باشند اما چنین نیست زیرا تمدنی که پشتوانه ساختمان سازی است از بین رفته است. مسجد وکیل و بازار وکیل و... نه استحکام بناهای صفوی را دارند و نه زیبایی آن را. مسجد سپهسالار یا مدرسه شهید مطهری محصول دوره قاجاریه است که به زور داربست و بتون و... نگه داشت شده. میدان آزادی بنایی است که در دوره پهلوی ساخته شده است و نیمچه بهره‌ای از هویت ایرانی دارد و در دوره جمهوری اسلامی میخ تهران (برج میلاد) ساخته می‌شود که کاملا غیر بومی است و هیچ بویی از فرهنگ و سنت ما ندارد. اگر عکس بناهایی را که امروزه ساخته می‌شود به کسی نشان دهیم نمی‌تواند تشخیص دهد که این ساختمان مربوط به چه کشوری است در حالی که معماری‌های قدیمی و حتی میدان آزادی نشان می‌دهد که برخاسته از کجا هستند. زیرا محصولاتی بومی می‌باشند که هماهنگ با سایر شئون جامعه ساخته شده‌اند و هویت جامعه در آنها جاری است. در صد و پنجاه سال اخیر بحران هویت در ایران شدت می‌گیرد. همه حوادث صد و پنجاه سال اخیر در ایران با مسئله بحران هویت مرتبط است. عامل اصلی بحران هویت به ضعف‌های درونی باز می‌گردد اما عوامل خارجی نیز می‌توانند موثر باشند. اگر بینش و توان کافی در درون وجود داشته باشد جامعه می‌تواند در مواجهه با جوامع دیگر مقاومت کند و از داشته‌‌های آن تمدن‌ها بهره گیرد. اما اگر تمدنی دچار ضعف شده باشد، عوامل خارجی می‌توانند موجب تشدید تضاد و بحران هویت در جامعه گردند. به همین خاطر شاهد آن هستیم که مواجهه ایران با غرب تاثیر بسیاری بر تشدید بحران هویت در ایران داشته است که باید در بحث‌های غرب‌شناسی و آشنایی با تاریخ و فرهنگ‌ مهاجم غرب به آن پرداخت.


منبع: روزنامه رسالت ۱۳۸۷/۰۷/۰۹
نویسنده : محمد صادق کوشکی

 

نظر شما