موضوع : پژوهش | مقاله

بحران هویت در نوجوانی

همه ما بارها این سوال را از نوجوانان شنیده‌ایم: من کیستم؟ کجا هستم؟ به کجا می‌روم؟ نوجوانان بسیار مایلند از استعدادها و توانایی‌های خود آگاهی یابند، خود را بشناسند و آینده خود را تا حدودی ترسیم کنند. این است که این پرسشگران مدام خود را با انبوه سوالات گوناگون مواجه می‌یابند.
آیا خود را می‌شناسم؟ من در چه دورانی به سر می‌برم؟ آینده من به کجا منتهی می‌شود؟ و.... پاسخ به این سوالات برای دستیابی به هویت خویش ضروری است و زمان کنکاش در این گونه امور، دوره نوجوانی است.
وظیفه امروز نوجوان برای دستیابی به این مهم به مراتب مشکل‌تر از گذشته است، زیرا نوجوان امروز، اغلب تنهاست. او نمی‌تواند هویت خویش را از گروه یا خانواده‌ای که به آن تعلق دارد، مانند پیشینیان خویش بیابد، او باید هویت فردی خود را از میان نقش‌های گوناگونی که در این دوران به عهده دارد، به دست آورد.
اریکسون 2415 سالگی را زمان بحران هویت می‌داند. در این دوره فشارهای روانی گوناگونی بر نوجوان وارد می‌شود و او را وادار می‌کند تا به نحوی به مقابله با بحران‌ها و استرس‌ها بپردازد، نوجوانانی که بتوانند طی این دوره تصویری روشن از خود به دست آورند و هدفی برای خود بیابند، مستحکم‌تر عمل می‌کنند و عزت نفس بالاتری دارند، در صورتی که اگر تصویر روشنی از هویت خود نداشته باشند، شک و تردید، عدم قاطعیت، تزلزل، بحران و ناامیدی آنها را فراگرفته و به یک تصویر منفی از خود خواهند رسید.
طبق تحقیقات اخیر، نزدیک به نیمی از نوجوانان مشکلاتی در زمینه مقابله با موقعیت‌های استرس‌زای خانه و مدرسه دارند. چگونگی کنار آمدن با بحران به هر علتی تعیین‌کننده تعادل روانی فرد است.
هرگاه فرد در یافتن هویت خویش، شک و تردید و دودلی و عدم قاطعیت پیدا کند، دچار بحران، سردرگمی، بی‌هدفی و یک نوع یأس و افسردگی می‌شود و در عین حال به یک تصور منفی از خود می‌رسد؛ چیزی که به بحران هویت معروف است.
تجربه کردن بحران فی‌نفسه بد نیست و هر کس می‌تواند وارد بحرانی شده و از آن خارج شود. خوب است فرد بحران را تجربه کند و به کمک جامعه و اطرافیان، خودش را بیابد. این بازیابی هویت اساسی و زیربنایی خواهد شد. طبق نظریه اریکسون، نوجوانان برای دستیابی به درک تازه از خود فعالانه جستجو می‌کنند و این جستجو، بحران هویت نامیده می‌شود که یک حس سردرگمی است درباره این که چه کسی هست و چه چیزی از زندگی می‌خواهد.
اریکسون معتقد است اگر هویت شخصی نوجوان طی زمان و بر اساس تجربیات حاصل از برخورد صحیح اجتماعی ایجاد شود و نوجوان بتواند خود را بشناسد و از دیگران جدا سازد، تعادل روانی وی تضمین می‌شود، ولی اگر سرخوردگی و عدم اعتماد، جایگزین اعتماد شود و به جای تماس با مردم گوشه‌گیر و منزوی شود و به جای تحرک، رکود نماید و به جای خودآگاهی و تشکیل هویت مثبت، دچار ابهام در نفس خود شود، هماهنگی و تعادل روانی وی بهم می‌خورد و به بحران هویت دچار می‌شود.
هویت نوجوان از برداشت او از خود و خصایصی که در نتیجه نیازها حاصل می‌شود و از ارزش‌هایی که از جانب دیگران دریافت می‌کند و از همانندسازی با دیگران تشکیل می‌شود. برداشت نوجوان از خویشتن از تصویر ذهنی او شروع می‌شود. این تصویر به واقعی، خیالی و ایده‌آل تقسیم می‌شود. هر چه نوجوان به تصویر واقعی از خود نزدیک شود، عملکرد بهتری خواهد داشت. اریکسون شکل‌گیری هویت فردی را در دوره نوجوانی نشانهای از سازگاری و تعادل در این دوره می‌داند.

علائم بحران در نوجوان
در بحران هویت نوجوان بشدت دچار اضطراب و ناراحتی ذهنی است، به صورتی که نمی‌تواند جنبه‌های شخصیت خویش را در یک خویشتن قابل قبول و هماهنگ سازمان دهد. به هنگام بحران هویت نوجوان در 3 مورد یا بیشتر از موارد زیر دچار تردید و شک است:
1) اهداف بلندمدت 2) انتخاب شغل 3) الگوهای رفاقت 4) تمایل به رفتار جنسی5) تشخیص مذهبی 6) نظام ارزش‌های اخلاقی 7) تعهد گروهی
این علائم مدت زمانی در وی وجود دارد و باعث اشکال در عملکرد اجتماعی یا شغلی می‌شوند. تردید در خصوص اهداف بلندمدت باعث عدم توانایی در انتخاب یک الگو و مدل برای زندگی می‌شود و عملا فرد را از ازدواج موفق یا خدمت به اجتماع باز می‌دارد.
بحران هویت نوجوان را به ابهام و سردرگمی می‌کشاند. اریکسون که در زمینه بحران هویت بررسی جامعی کرده است، اعتقاد دارد هنگام بحران هویت نوجوان با ناتوانی شدید و دودلی در تصمیم‌گیری، احساس جدایی و پوچی درونی، ناتوانی فزاینده در برقراری ارتباط با دیگران، اختلال در عملکرد جنسی و اختلال در زمان به صورت احساس فوریت برای انجام کار و با انگاشت منفی از خود مواجه است.

عوارض ناشی از هویت
عارضه اول: اختلال در احساس زمان و وقت. در این صورت نوجوان احساس می‌کند گذشت زمان مهم نیست و برای هر کاری بیش از حد کافی وقت دارد. در برابر این احساس، دسته‌ای احساس می‌کنند همه امور بسرعت می‌گذرند و وقت و زمان کافی برای کار خود ندارند.
عارضه دوم: احساس شدید نسبت به خویش. فکر نوجوان در این حالت همیشه مشغول خصوصیات بدنی یا شغل و نقشی است که به عهده دارد و نمی‌تواند افکارش را از دایره تنگ آزاد سازد.
عارضه سوم: هویت منفی. در این صورت نوجوان نقش و وظایفی را که به وسیله خانواده یا اجتماع برای وی مناسب تشخیص داده می‌شود با تمسخر یا پرخاش‌جویی و حالتی خصمانه رد می‌کند و ممکن است رفتاری عجیب و غریب و نامأنوس با اجتماع داشته باشد.
در بحران هویت، نوجوان دچار اضطراب و ناراحتی ذهنی است، به صورتی که نمی‌تواند جنبه‌های مختلف شخصیت خویش را در یک خویشتن قابل قبول و هماهنگ سازمان دهد.

انواع هویت از دید اریکسون
هویت موفق: عبارت است از این‌که فرد از بحران هویت عبور کرده و به تعهد (سرمایه‌گذاری درونی در یک شغل یا سیستم از باورها یا انتخاب بدون تزلزل) رسیده است. بتدریج افکار راجع به خود و همانندسازی‌های پیاپی کودکی را به هم پیوسته، حتی به ماوراء این فرم‌های اولیه می‌رود تا یک ماهیت منحصر به فرد به عنوان فردی بی‌همتا به وجود آورد.
هنگام بحران هویت‌ نوجوان دچار تضادها و کشمکش‌های ضد و نقیض است. به پدر و مادر خود علاقه دارد و از طرفی به خاطر امر و نهی‌های مکرر ازآنان متنفراست
هویت دیررس: عبارت است از این‌که فرد در تلاش برای گذر از بحران هویت است و هنوز به تعهد (سرمایه‌گذاری و...) نرسیده، درصدد فرصتی است تا طی آن جنبه‌های روانی خود و حقیقت عینی را بهتر کشف کرده و بشناسد. فرد احتیاج دارد خود را در تجارب مختلف بیازماید تا به شناخت عمیقی در مورد خود برسد.
هویت زودرس: عبارت است از این‌که فرد بحران هویت را حل نکرده ولی به تعهد رسیده است. از انتخاب آزادانه اجتناب دارد، بیشتر توسط دیگری جهت داده می‌شود تا توسط خودش. از کشمکش برای مستقل شدن خودداری می‌کند و از مسوولیتی که به دنبال آزادی وجود دارد می‌ترسد.
هویت جنسی: یعنی آگاهی شخص از طبیعت زیست‌شناختی خود و پذیرش این طبیعت به عنوان یک مرد یا یک زن. یعنی آگاهی شخص از خود به عنوان فردی مذکر یا مونث.
هویت مغشوش: عبارت است از این‌که فرد در بحران هویت به سر می‌برد و به تعهد نرسیده است. تاکید عمده فرد به نسبیت و زندگی برای لحظه است. از هیچ زمینه ارضای شخصی صرف‌نظر نکرده و همه چیز برای او ممکن است. به نظر می‌رسد فرد فاقد خود، بدون جهت و سرگردان است.
هویت منفی: هویت منفی به مفهوم خود اشاره دارد که به کلی متضاد با حاکمیت ارزش‌های والدین با جامعه است. هویت منفی اغلب در شرایطی به وجود می‌آید که والدین یا جامعه، از موفقیت‌های انفرادی شخص حمایت ناچیزی می‌کنند. در این حال اغلب از برچسب بزهکار یا بی‌عرضه برای شناساندن این افراد استفاده می‌شود. نکته‌ای که در پایان باید به آن توجه کرد، این است که فرآیند شکل‌گیری تکامل هویت در انسان هیچ‌گاه به پایان نمی‌رسد. اگرچه به درجه‌ای از هویت و یکپارچگی در شخصیت که برای ما ایده‌آل و مطلوب است برسیم، باز احساس خلا می‌کنیم و برای کسب هویت سطح بالاتر تلاش می‌کنیم و این فرآیند در تمام طول زندگی ادامه دارد.

سخنی با والدین
معمولا والدین با این وضعیت بحرانی نوجوانان برخورد خوبی ندارند و اغلب این وضعیت را درک نمی‌کنند. در خانواده‌ها نوجوانان مورد بی‌مهری قرار می‌گیرند و در مواقعی که نیاز شدید به دوستی و تفاهم متقابل دارند، با انتقاد مواجه می‌شوند. در هنگام بحران هویت، نوجوان دچار تضادها و کشمکش‌های ضد و نقیض است. به پدر و مادر خود علاقه دارد، از طرفی به خاطر امر و نهی‌های مکررازآنان تنفر هم دارد. هم وابسته به آنان از نظر اقتصادی است، هم می‌خواهد مستقل عمل کند و با آنها مخالفت می‌کند. این تضادهای درونی به رفتارهای ضد و نقیض می‌انجامد و باعث رفتارهای خصمانه والدین می‌شود. اگر والدین این بحران درونی و تضادها را درک نکنند و نتوانند تفاهم مشترکی داشته باشند، این تضادها به عصیان و سرکشی تبدیل می‌شود.
به والدین باید توصیه کرد که سعی کنند نوجوانان را در این دوره بحرانی درک کنند و سرکشی‌ها و مخالفت‌های نوجوانان در این دوره را علائم رشد و از خصوصیات دوره نوجوانی تعبیر کنند و آن را مقدمه قطعی یک واقعه نگران‌کننده که آینده نوجوان را تهدید می‌کند، ندانند. برخورد صحیح آنان به نوجوان کمک خواهد کرد تا از این برهه پرتلاطم و آشوب بگذرد.

سخن آخر
برای کمک به نوجوانی که هویت خویش را بازنیافته و خود را نشناخته، باید روابط باز و صمیمانه‌ای برقرار کرد و با تکیه بر نقاط مثبت وی، او را به تجربه‌‌اندوزی درخصوص ارزش‌های انسانی رهنمون ساخت. مشاوره نوجوانی که دچار بحران هویت است، باید طوری باشد که تهدید را در وی کاهش دهد و موانع ادراکات وی از خویش را برطرف کند. در برخورد مشاوره‌ای با چنین نوجوانی، تفاهم توا‡م با همدلی و احترام مثبت نقش عمده‌ای را ایفا می‌کند. در این صورت نوجوان از خویشتن بیشتر آگاه می‌شود و برای زندگی خود معنایی می‌یابد و مسوولیت انتخاب‌ها و تصمیم‌های زندگی خویشتن را به عهده می‌گیرد.
ارتباط با دیگران و ارزیابی از این روابط نیز به شکل‌گیری هویت کمک می‌کند. همچنین تصور فرد از وضع جسمانی در هویت او تأثیر می‌گذارد. هر اندازه ارزش‌هایی که از سوی والدین و جامعه ابراز می‌شود همخوانی داشته باشد، هویت نوجوان آسان‌تر خواهد بود. در مواردی که ارزش‌ها متفاوت و متعارض باشند، نوجوان دچار سردرگمی می‌شود و شکل‌گیری هویت او مشکل می‌شود.

منبع: روزنامه  جام جم ۱۳۸۷/۱۲/۱۹
نویسنده : صابر محمدى

نظر شما