در ستایش عشق و زندگی، فراتر از خشونت
فیلم "جنایت" در مسیری پر فراز و نشیب، داستان سیاوش را روایت میکند. سفری که در آن با مهتاج آشنا میشود و لایههای پنهان شخصیت او آشکار میگردد. همانطور که در شعر "من کودکم... بادبادکم... کو باد و کو آسمان..." میشنویم، سیاوش در اعماق وجودش، کودکی رنجدیده و تشنه مهر است. کودکی که در شرایطی نامناسب، به جای مهرورزی، به خشونت پناه میبرد.
اما "جنایت" به دنبال تطهیر خشونت نیست. رسالت این فیلم، تفهیم شرایطی است که بسترساز خشونت میشوند. فیلم از فضایی تبآلود آغاز میشود و به پایانی امیدوارکننده ختم میشود. عشقی که در انتها شکوفا میشود، هرگز ترویجکننده خشونت نخواهد بود.
اگرچه در ابتدای داستان، شاهد خشونت بیرحمانهای هستیم، و تصاویری از قصابی در ذهن مخاطب نقش میبندد، اما به یاد داشته باشیم که به تصویر کشیدن یک واقعیت، به منزله تایید آن نیست.
ما در "جنایت" شاهد سرنوشت شخصیتها هستیم. سیاوش و مهتاج به سرانجامی مشخص میرسند، اما مهمتر از آن، به درک عمیقی از شرایط خود و جامعه پی میبرند. بازپرس ابراهیمی نیز در این مسیر، همراه آنهاست و به درک جدیدی از عدالت و انسانیت دست مییابد.
این مثلث شخصیتها، به نوعی توجیهی برای اعمال خود ارائه میدهند و تماشاگران را به این نتیجه میرسانند که باید شرایط زندگی برای امثال سیاوش و مهتاج بهبود یابد.
زلزله بم، نمونه بارز این حقیقت است. مردمی که تا دیروز در خیابانها با یکدیگر درگیر میشدند، در برابر این فاجعه هولناک، متحد شده و دست در دست هم به یاری یکدیگر میشتابند. این، بخشی از ذات بشر است و "جنایت" دقیقاً به دنبال تفهیم همین موضوع است، همانطور که فیلم "شیفته" نیز به آن میپردازد.
"جنایت" با ظرافت و دقت، ریشههای خشونت را در شرایط اجتماعی و اقتصادی نامناسب جستجو میکند و راه حلی برای رهایی از این تاریکی ارائه میدهد: عشق، همبستگی و تلاش برای ساختن دنیایی عادلانهتر.
این فیلم، دعوتی است به تفکر، به چالش کشیدن باورها و یافتن راههایی برای التیام زخمهای جامعه. "جنایت" آینهای است که تصویری واقعی از جامعه را به ما نشان میدهد و ما را به سفری پرمغز و تأملبرانگیز دعوت میکند.
نظر شما