موضوع : پژوهش | مقاله

نشانه شناسی چهارشنبه سوری

مهدی سلطانی گردفرامرزی
مراسم چهارشنبه سوری سال ۹۵، در شرایطی برگزار شد که حادثه آتش‌ سوزی پلاسکو در بهمن ماه بر آن سایه افکنده بود. کمپینی در آن روزها استارت خورده بود که از مردم می خواست به احترام آتش نشانهای شهید، مراسم چهارشنبه سوری را بدون ترقه و مواد انفجاری برگزار کنند. اما چنین نشد و این مراسم همچون سالهای گدشته پر از انفجار و حادثه بود. هر چند طبق آمار مسئولان اورژانس، تلفات انسانی چهارشنبه سوری ۹۵، به نسبت سال قبلترش چهل درصد کمتر شده است و این البته پیشرفت محسوب می¬شود.
در چنین شرایطی به فکرم زد که از رویکرد نشانه¬شناختی، چهارشنبه سوری ایرانی را مورد تحلیل قرار دهم. دانش نشانه شناسی در پی درک معنای متون و کنشهای فرهنگی آدمیان در پرتو برقراری روابط دال و مدلولی است. بر این اساس، پرسش من این است که رفتارهای پرمخاطره ایرانیان در شب چهارشنبه سوری دلالتمند چیست و چه معانی فرهنگی را پس پشت خود دارد؟ در اینجا اولین چیزی که به نظرم آمد گزارش آماری طنزآلود مسئولان در رسانه درباره حوادث این شب بود: “… تلفات چهارشنبه سوری امسال خوشبختانه به نسبت سال قبل چهل درصد کاهش داشت … و تنها با دو مورد مرگ مواجه بوده‌ ایم”(نقل به مضمون). این گزارش حاوی نکات مهمی است. مسئولان اورژانس و پلیس، گفتمان علوم اجتماعی پوزیتیویستی را به خوبی پدیرفته و درونی کرده اند. مطابق با این گفتمان، اگر با استفاده از مداخلات اجتماعی بتوانیم حتی یک درصد از میزان هر آسیب اجتماعی بکاهیم کاری مهم کرده ایم و لابد پلیس و اورژانس از این کاهش چهل درصدی تلفات، قند توی دلش آب شده است. هیچکس متوجه نیست که دارد درباره جان آدمیان و مرگ و زندگی آنها حرف می زند. از این هم بالاتر، تلفات انسانی چهارشنبه سوری به صورت امری طبیعی در گفتارها به خصوص گفتار مسئولان جلوه¬گر می شود. انگار نه انگار که این تلفات امری طبیعی نیستند و منشأ تاریخی و اجتماعی دارند. گویی مرگ و نقص عضو و کور شدن و از دست دادن چشم و دست و پا دیگر طبیعی جامعه ما شده است. گزارش تلفات رانندگی در نوروز ۹۶ نیز همین امر را تأیید می¬کند. مرگ و جراحت به امری طبیعی در جامعه ما بدل شده است و گفتمان عمومی مسئولان پلیس و اورژانس به خوبی این طبیعی شدگی را بازنمایی و اشاعه می¬دهد. گزارشهای سرد و بیروح رسانه ها از آمار تلفات حوادث مختلف جوری طبیعی جلوه می کند که نه تنها هیچ اراده ای را برای اقدام در جهت کاهش آنها بازنمایی نمی کند، بلکه حتی هیچ حسی را در مخاطبان برنمی¬انگیزد. مرگی که طبیعی است، اقدام برای جلوگیری از آن نه تنها بیهوده، بلکه خلاف سنتهای طبیعی و چه بسا مشیت الهی است. مرگ پیرمردان و پیرزنان هیچکس را برنمی‌ انگیزد، چون طبیعی می نماید. امروز مرگ جوانان نیز کسی را برنمی انگیزد. حادثه پلاسکو تمام شد و رفت و انگار نه انگار اتفاقی افتاده بود؛ مرگ طبیعی و مشیت الهی است. فردا که در تهران زلزله بیاید و احتمالاً چند میلیون کشته به بار آورد، باز هم طبیعی خواهد بود. طبیعی و خیلی طبیعی. اگر طبیعی نبود لااقل مسئله پلاسکو، اندکی هم شده اعضای شورای شهر را تکان می داد و از خواب بیدار می کرد.
از مسئله دور نشویم: ساعت هشت شب چهارشنبه سوری ۱۳۹۵، صداهای مهیب انفجار و بوی باروت و گوگرد کل فضای شهر را پر کرده بود و فضای داخل خانه ها نیز مسموم این هوا بود. در یکی از محلات جنوبی شهر تهران، در آپارتمانی مشرف به خیابان اصلی، صدای انفجار ترقه و بوی باروت و گوگرد مرا به بالکن کشاند. از بالکن ما، محدوده نسبتاً وسیعی از خیابان قابل مشاهده بود. ساکنان آپارتمان روبرو در پشت بام خانه جمع شده بودند و انواع و اقسام ترقه جات و مواد انفجاری را به هوا و داخل خیابان پرتاب میکردند. تمام مغازه ها بسته بود جز یک مغازه میوه فروشی. از پشت بامها جلوی پای معدود رهگذران ترقه پرتاب میشد. خیابان هر چند خلوت بود، اما تک و توک مردمی بودند که هنوز در پی خرید میوه و مواد غدایی بودند.
این فضا مرا به خاطرات نوجوانی برد آخرین بار که ترقه بازی کرده بودم حوالی سالهای هفتاد شمسی پانزده شانزده سالم بود. در آن زمان «دارت زدن» مد بود. آمپول هم در آتش می انداختند و بمب دست ساز با استفاده از الکیل نقره تازه اختراع شده بود. اما سلطان همه صداها، انفجار «جوش کاربیت» بود. پودر یا مایع جوش کاربیت را داخل یک پیت روغن پنج کیلویی می ریختند، تکان می دادند و آتشی به ناحیه پشت یک پیت حلبی روغن که ته آن سوراخ سوراخ شده بود نزدیک می کردند و ناگهان صدای انفجار… در پیت حلبی با قدرت جدا می شد و مسافتی ده بیست متری را را روی زمین طی می کرد. جوری که یادم می¬آید هوا در آن زمان این قدر که امروزه روز در شب چهارشنبه سوری مسموم و پر از بوی گوگرد و باروت می شود نبود. همچنانکه زمستانهای آن سالها نیز انقدر که در سالهای اخیر هوای آلوده تنفس کرده¬ایم و می کنیم، نبود. شب چهارشنبه سوری ۹۵ اما، هوا به شدت مسموم بود. فضا آدم را به یاد میدان جنگ می¬انداخت. جایی که صداهای انفجار از هر سو بلند است. چهارشنبه سوری های ما گویی صحنه جنگ یک شبه است. هر چند در روزهای قبلش گهگاهی صدای ترقه در کوچه ها طنین انداز است، اما گویی در آن شب جنگ آغاز می شود و باران بمب و مواد منفجره از هر سو می¬بارد. عملیات از ساعت پنج و شش عصر آغاز و تا ساعات ده و یازده ادامه می یابد. گویی مهمات تمام می شود. ته مانده مهمات تک و توک تا ساعت دوازده و یک نیمه شب ادامه می یابد. چهارشنبه سوری جنگی است که در قالب مناسک به نمایش در می آید یا به تعبیری نمایش مناسک گونه جنگ است. این جنگ مناسک گونه قربانی و کشته هم کم ندارد؛ این جنگ کلی معلول و مجروح و مقتول بر جا میگذارد، بی آنکه هیچ بنیادی قربانیان آن را بیمه کند یا تحت پوشش قرار دهد.
مراسم جنگ گونه چهارشنبه سوری در همه جای تهران برگزار می شود، اما بنابر مشاهدات و گزارشها در مناطق جنوبی شهر، این مراسم پر رونق تر، پر انفجارتر، پر برخوردتر، پر حادثه تر و پر قربانی تر است. براستی این مسئله چه معنا دارد و دلالتمند چیست؟ آیا این مسئله نمی تواند ناشی از پیوند طبقه اجتماعی فرودست و جنگ باشد. برای مردم این محلات جنوب شهر، مراسم چهارشنبه سوری زنده¬کننده خاطرات سالهای جنگ است. مناسک ترقه پرانی و انفجار بمبهای دستی، گویی روح جنگاوری را در مردم این محلات زنده می کند. دیگر این نحوه اجرای چهارشنبه سوری برای آنها طبیعی شده و چندان چالش ذهنی برایشان به وجود نمی آورد؛ خاطره جنگ باید زنده و روحیه خطرپذیری باید تقویت شود؛ به خصوص نزد طبقات فرودست که اصلی ترین ارتش مردمی در خلال جنگها هستند. طبقات بالا در خلال جنگ یا در کار فرارند یا پر کردن جیبها، طبقه فرودست است که مجبور است بماند و از خود دفاع کند. مراسم جنگ گونه چهارشنبه سوری، به نوعی مانور و آماده باش همگانی برای جامعه ای بدل شده است که دوست دارد جنگ را طبیعی سازد؛ اگر طبیعی است که در چهارشنبه سوری تلفات جانی داشته باشیم پس تلفات جنگ نیز طبیعی است. در واقع، مردمی که سایه جنگ را مدام بر سر خود حس می کنند و احتمال آن را بالا می دانند، هر ساله آماده-باشی همگانی و خودجوش برگزار می کنند تا اگر جنگ نیز اتفاق افتاد حداقل آمادگی روانی داشته باشند.
اما این نحوه اجرای مراسم چهارشنبه سوری طبیعی نیست. نگاهی به مراسم چهارشنبه سوری در کشورهای اطراف گواه این مسئله است و خاطرات پیرمردان و پیززنان نیز بدان صحه می گذارد. چهارشنبه سوری در خاطره¬ها با روشن کردن آتش و پریدن از روی آن شناخته می شود. امری که ریشه در سنتهای زرتشتی نیاکان ما دارد. آتش یکی از عناصر مقدس طبیعی نزد ایرانیان قدیم بوده است و گذر از آن به منزله اثبات پاکی انسان است. رسمی که در شاهنامه برای سیاوش به کار گرفته شد و با گذر او بر آتش بر بی¬گناهی اش صحه گذاشت. ابراهیم پیامبر نیز با گذر از آتش، گواهی شد بر خدای یگانه و نفی بتان.
اسطوره سیاوش که وجه نمادین بزرگی در شاهنامه یافته، احتمالاً منشأ این رسم باستانی است. اگر چنین است پس برگزاری مراسم شبیه جنگ در ایران امروز چه نسبتی با آن جشن باستانی دارد. در تاریخ پس از اسلام، گفتمانی قدرتمند در وجود داشته که چهارشنبه سوری را ضد اسلام و نامشروع بخوانند. با این حال اما، این رسم به جا مانده از دوران پیش از اسلام به عنوان گواهی بر تداوم فرهنگی ایرانیان همچنان زنده مانده است. گویی مناسک چهارشنبه سوری و نوروز، امکانات مقاومت فرهنگ ایرانی در برابر فرهنگ عربی بوده است. در سالهای پس از انقلاب نیز اجرای مراسم همگانی چهارشنبه سوری عملاً گفتمان نفی کننده اش را به حاشیه برده است و چه بسا به جرح و تعدیل آن انجامیده باشد. دیگر پلیس و نیروهای انتظامی و مسئولان فرهنگی در روزهای منتهی به چهارشنبه سوری از همسانی مناسک چهارشنبه سوری با بی دینی یا بدبینی سخن نمیگویند، بلکه از مدیریت کردن حوادث آن سخن به میان می آورند؛ از کمپین چهارشنبه سوری بدون حادثه حمایت می شود. گفتمان حاکم در این باره تغییر کرده است. به زبان آمار سخن گفته می شود.

نظر شما