نقد کتاب تنگسیر اثر صادق چوبک از مریم جعفری تفرشی
تنگسیر اثر صادق چوبک یکی از بنیان گذاران داستان نویسی نوین ایران است، این رمان یکی از معروف ترین آثار این نویسنده است و سبک خاصی در روایت داستان دارد و از لهجه محلی برای روایت استفاده کرده و قهرمان محور است و تمام شخصیت های داستان واقعی اند و اتفاقات در تنگستان، دواس و بوشهر می گذرد.
شخصیت اصلی داستان، محمد تنگسیر است، مردی قوی هیکل، متدین و سخت کوش، قهرمانی که هر چه داستان پیش می رود، بیش تر در دل خواننده جا می گیرد و در ذهنش ماندگار می شود.
داستان با زبان ساده و خودمانی روایت می شود و نویسنده بسیار از اصطلاحات و ضرب المثل ها و تکیه کلام های مردم، به ویژه اهل تنگستان در داستان استفاده کرده. در ابتدا شاید برای برخی از خوانندگان ارتباط برقرار کردن با این شیوه داستان گویی سخت باشد، اما خواننده هر چه جلوتر برود به راحتی با سبک روایت داستان ارتباط می گیرد.
به نظرم شاید یکی از دلایل محبوبیت این کتاب، زبان ساده اش باشد که هر مخاطبی را با خود همراه می کند.
گرچه درک معنای بعضی از لغات در زبان محلی برای خواننده غیر بومی سخت است، که البته نویسنده در انتهای کتاب فرهنگ لغتی از این لغات و اصطلاحات آورده است تا خواندن کتاب برای همهی خواننده ها ساده تر شود.
داستان در شروع از درخت کناری می گوید که به عقیده مردم آن جا محل زندگی از ما بهتران است و مردم کلی دخیل به آن وصل کرده اند و شمع برایش روشن کرده اند.
محمد تنگسیر مرد مذهبی ساده دلی است، که فریب ظاهر افرادی را خورده که در لباس دین از مردم اخاذی می کنند و حقوق آنان را پایمال می کنند. پول زیادی را برای این سادگی و زود باوری اش از دست داده و در ابتدای داستان از جنیان کمک می خواهد.
خواننده ابتدا فکر می کند با داستانی با قدرت های فرا انسانی طرف است اما در ادامه این موضوع فراموش می شود و تنگسیر خود تغییر رویه داده و تصمیم به انتقام از ظالمان می گیرد، مرد آرام و قوی داستان، خشن و سنگدل می شود و بی رحمانه می کشد تا دیگر کسی در دام این افراد نیفتد.
نکته جالب داستان این است که علاوه بر مردم تنگسیر خواننده های داستان نیز همدل و همراه محمد او را تحسین می کنند. نویسنده به خوبی قدرت اتحاد مردم با یکدیگر در برابر ظلم را نشان می دهد و در جاهایی از کتاب به خرافات مردم و اعتقادات بی پایه و اساس آنها نیز اشاره می کند.
اوایل داستان، خواننده راوی داستان را سوم شخص دانای کلی می داند که به خوبی از ذهن و قلب شخصیت ها با خبر است اما به یکباره انگار راوی، پسر یک پارچه فروش به اسم آکل اسمعیل است، یکی از شخصیت های فرعی معرفی نشده در داستان، که از همه چیز با خبر است و انگار همه جا با محمد همراه است حتی در ذهن او، این تنها اشکالی بود که مرا به عنوان خواننده دلزده می کرد، چون دیگر در هیچ جای داستان، خواننده اطلاعاتی درباره راوی دریافت نمی کند.
در کل از خواندن داستان بسیار لذت بردم، قلم نویسنده بسیار روان و باور پذیر است و به علت اشاره به برهه ای از تاریخ ایران، خوانندگان علاقه مند به تاریخ را خشنود می کند.
مریم جعفری تفرشی
نظر شما