شهرنگاریهای والتر بنیامین
والتر بنیامین یکی از نظریه پردازان فرهنگ، منتقدان هنری و نویسندگان انتقادیای بود که در حیات فرهنگی نیمه اول قرن بیستم رشد یافت و ایدههایی را مطرح کرد که تا به امروز نیز در عرصههای مختلف علوم انسانی تاثیر گذار بوده است. او آیندهای از نبوغ و پریشانی رمانتیسمی، فرهیختگی نوع آلمانی، پرسه زنی از سنخ پاریسی، رادیکالیسم از به سبک مارکسیستی و ... است. بنیامین در قالب رسالهها، گفتارها و قطعات بسیاری، ایدههای گوناگونی و حتی متناقض خویش را ارائه داده است. شهر یکی از موتیفهایی است که بنیامین مکرر درباره اش نوشته اند و اندیشیده است. او به خاطر روح پرسه زن و مسافرش همواره در گشت و گذار میان شهرهای اروپایی و نیز روسیه بوده است به همین دلیل، قطعات و نوشتههای بسیاری درباره ی شهر نشینی و شهرها مکتوب کرده است که یکی از مهم ترین و شناخته شده ترینشان مجموعه قطعات «پاساژها» است. در عین حال جمله تاملات او در باب پاریس، یکی از خواندنیترین بخشهای اندیشه اوست که امروزه مورد توجه منتقدان فرهنگ و صاحب نظران حوزه مطالعات فرهنگی قرار گرفته است. این مقاله در حکم کلید ورود به شهر بنیامین است. . والتر بنیامین در نوار n2 -مطالعه ناتمامش دربارهی پاریس قرن نوزدهم ، پروژه پاساژها- مینویسد:«وضعیت اندوهبار این پروژه؛ ... به نظر من هر شهری زیباست» (n1، 6) آنچه ر ا این سطر واجد اهمیت میسازد این است که ما آن را از درون سطرهای اثر بزرگ برگزیده ایم که به مکاشفه انتقادی دربارهی کلان شهر مدرن، به مثابه مکان و همگون چیرگی اسطورهای میپردازد، کار بزرگ اما نا تمامیکه شهر را به صورت شاکله بنیادی سرمایهداری مدرن، همچون مکانی برای ستم کشی، استثمار، از خودبیگانه کردن و تقلیل تجربههای انسانی به عنوان شرهای انضمامی سرمایه داری مدرن، بازنمایی میکند. واضح و مبرهن است که بنیامین-به ویژه در اثری که به نقیصههای شهری میپردازد-چنین رویکردی اتخاذ کند. برای بنیامین، شهرهای بزرگ فرهنگ مدرن اروپایی، هم زیبا هستند و هم وحشی. این شهرها از یک سو سرچشمه شعف و آرزویند و از سوی دیگر زاینده هراس و نومیدی شهر برای بنیامین خصلتی مغناطیسی دارد، به طور هم زمان او را جذب و دفع میکند.
بنیامین به عنوان انسانی شهری و پایتخت نشین، زتدگیاش میان دو شهر شقه شده بود؛ نخست، برلین؛ شهری که در آن به دنیا آمد و دوم پاریس، شهری که او در سال 1933 به آنجا گریخت. گرشوم شولم مینویسد: «بنیامین عشقی عمیق به برلین داشت» بنیامین خود میدانست که برلین پس زمینهای حیاتی برای آثارش به شمار میرود و درون آنها تنیده شده است. وی در نامهای به شولم به تاریخ 17آوریل 1931، مینویسد: «تمدنها و فرهنگهای پیشرفته تنها مایه خشنودی شخصی ام نیستند، بلکه در آثارم نقش بسیار مهمیدارند» به زعم برتولت برشت «برلین شهری بود که هم زندگی کردن و هم ترک کردنش نا ممکن به نظر میرسید» در حقیقت تنها در وضعیتی ناگزیر بود که بنیامین حاضر شد زادگاهش را واقعا ترک کند. زیرا با برآمدن ناسیونال سوسیالیستها در اوایل 1933در آلمان، ماندن در برلین خطرناک بود.
بنیامین در کمترین زمان ممکن -یعنی ماه مارس- برلین را ترک کرده شهری که بیشتر، بارها از آن دیدن کرده و علاقه وافر خود را به آنجا بیان کرده بود. شولم یکی از گفتوگوهایش با بنیامین در سال 1927را به یاد میآورد که در آن «بنیامین گفت که دوست دارد در پاریس مستقر چرا که حال و هوایش بیشترین هم خوانی را با علایق او دارد» و این علاقه چنان بود که وی از ترک پاریس امتناع کرد؛ حتی زمانی که فرانسه به سال 1940 مورد هجوم قرار گرفت. بنیامین به رغم درخواستها و هشدارهای متعدد مبنی بر ترک پاریس -از سوی دوستان و همکارانش در موسسه تحقیقات اجتماعی- به ویژه ماکس هورکهایمر و تئودور آدرورنو که خود در نیویورک به عنوان یک مکان امن پناه گرفته بودند- از ترک شهر دلخواهش خودداری کرد تا زمانی که دیگر خیلی دیر شده بود و تلاشش برای فرار به سمت اسپانیا در آخرین لحظه ناکام ماند و به شکلی تراژیک، در سپتامبر سال 1940، متعهدانه در نزدیکی مرز دست به خودکشی زد.
با وجودی که شهر از نظر بنیامین زیبا، خواستنی، مطبوع و برای تولید ادبی اش حیاتی بود اما هیچ گاه به طور کامل نپذیرفت که شهر و پیچیدگیهایش بتواند مکانی واجد خرسندی پایدار باشد. در حقیقت نوشتههای وی دربارهی شهر، بیشتر دل مشغول افشا کردن موشکافانه فریبها، تظاهرها و وحشی گریها نهفته در فضاهای شهری و محیطهای اجتماعی که به زعم ضروریتری بود، با اینکه به سختی آن را تحمل میکرد». بنیامین، هم به شهر عشق میورزید هم از آن متنفر بود. این تناقض و این تنش حل نشدنی، در شیفتگی بنیامین به کلانشهرهای مدرن ریشه دارد.
شهر مدرن با معماریاش، فضاهایش، زندگی جاری در خیابانهایش، ساکنان و زندگی روزمرهاش، یک تم تکرار شونده در مجموعه آثار بنیامین است. وی متنهای فراوانی دارد که بن مایه ی اصلی شان، سرشت تجربههای زندگی شهری به ویژه طراحیهای مختلفی از شهرهایی است که در نیمه دوم دهه 1920 دیده بود «فکر-ایماژها» طرح کلی برای متون مختلفی بود که شامل یک سری نوشتههای کوتاه در باب مناظرشهری میشوند؛ نوشتههایی که با جستاری امپرسیونیستی درباره ناپل شروع میشوند که در حدود سپتامبر و اکتبر 1924 نوشته شده اند. دومین نوشته /پرتره شهری از این میان، از آن مسکو است که حاصل دیدار بنیامین از پایتخت شوروی در زمستان سال 27-1926 و جستاری با عنوان پاریس؛ شهری در آینه (ژانویه 1929). سن جیمگنانو (منتشر شده در آگوست1929) و دریای شمال (طراحی از شهر برگن در نروژ که در 15 آگوست 1930 کامل شد). بنیامین علاوه بر این نگارهها، درگیر تولید متون مفصل تری با محوریت توصیف و تحلیلی نظام شهری شد. در سال 1927، او کار بزرگ اما ناتمامش را روی تحلیل پاساژهای پاریسی قرن نوزدهم آغاز کرد (اثری که پروژه پاساژها یا Passagenarbeit خوانده میشد) اثری متهورانه که در ابتدا یک شروع متواضعانه بود اما در آخر به اثری تبدیل شد که تمام فعالیتهای روشنفکرانه وی را تحتالشعاع قرار داد. پروژه در ابتدا، expose (پاریس، پایتخت قرن نوزدهم) نام داشت که شامل نزدیک هزار صفحه یادداشت، پیش نویس و نقل و قول بود. طولانی ترین بخش این اثر-نوارJ-پیرامون نوشتههای شارل بودلر بود. در سال 1937، بنیامین طرح نگارش اثری پیرامون شعر را در سر میپروراند که از نگارههای پراکنده اما واجد ارتباطی بطیء، شکل گرفته بود. وی بخش مرکزی این اثر را با قصدی مشابه با آنچه در کار بزرگتر پروژه پاساژها انجام داد، در آثاری با عنوانهای پاریس، دومین امپراتوری در شعر بودلر و درباره ی برخی مضامین و دستمایهها در شعر بودلر بازنویسی کرد.
بنیامین علاوه بر این«پاریس نوشتهها»، اثر مفصلی نیز درباب برلین نوشت. وقایع نگاری برلین بعدها برای انتشار تحت عنوان«کودکی برلین» حدود 1900بازنویسی شد. این دو اثر بنیامین پیوند بسیار نزدیکی با مواد خام آن نوشتاری دارند که وی برای اثر بزرگ پروژه پاساژها گرد آورده بود و در حقیقت، به تجربیاتی تاریخ نگارانه و روش شناسانه شکل دادند که در پروژه پاساژها به خدمت گرفته میشوند.
اینها تمامی نوشتههای بنیامین با تم شهر نیستند؛ بین سالهای 1927و1933 او درگیر تولید متونی برای پخش در رادیو هشتاد-چهار بود. موضوع تعدادی از این تولیدات، زندگی روزمره در برلین است؛ موضوع تعدادی از این تولیدات، زندگی روزمره در برلین است؛ موضوعاتی مانند لهجه برلینی، مراکز خرید و بازارها در برلین قدیم و جدید، کودکان خیابانی برلین و ساختمانهای ملکی. بنیامین علاوه بر اینها، به عنوان منتقدی ادبی، نقدهای زیادی دربارهی کتابهای مختلفی نوشت که در زمان وی پیرامون زندگی شهری، معماری شهر و تجربه کلانشهری نگاشته شده بودند. مهمترین اینها نقدی بود که درباره کتاب دوست و همکار دانشگاهیاش، فرانس هسل نوشت.
کتاب فکر-ایماژها را میتوان هم چون نقطه آغازی برای مسیر بی پایان شیفتگی بنیامین به شهر دانست. از انتشار کتاب اشراقها در سال 1974-زیر نظر رولف تیدمان و هرمان شوپنهاور- به این سو همواره تمایل بسیاری به آثار بنیامین وجود داشته و با برگزاری همایشها و کنفرانسهای بین المللی از جمله به مناسبت پنجاهمین سال درگذشت او (1990) و صدمین سالگرد تولدش (1992) این تمایل بیشتر نیز شده است. در این چند دهه هم آثار بنیامین از مهجوریتی نسبی در آمده اند و به متونی مرجع و مهم، به ویژه در آلمان و فرانسه تبدیل شده اند. هم چنین اقبال به بنیامین به عنوان یکی از شناختهشدهترین چهرههای روشنفکری در میان هم نسلانش، در حوزه آنگلو-آمریکایی مدام رو به افزایش بوده است. با وجود اینکه مفسرین مختلف، پیوسته به علاقه وافر بنیامین به مفهوم شهر اشاره کرده اند اما تا به امروز اثری با تمرکز بر این موضوع در آثار بنیامین نگاشته نشده و بیشتر شهر نگاشتههای وی به طور مستقل موضوع اثری نبوده اند، جز مقالات «ناپل» و «مسکو» و «زندگی روزمره در مسکو»که نسبتا بیشتر مورد توجه قرار گرفته اند؛ هر چند این مقالات هم در تلقی بیشتر افراد، تا حد یک راهنمای سفر» یا «نوشتههایی مفرح درخور روزنامه روز یک شنبه» فروکاسته شده اند.
در این میان، خوشبختانه نوشتههای وی راجع به برلین شانس بیشتری داشته اند اما تا هنگامیکه تنها در برخی جستارهای کوتاه به این دست نوشتههای بنیامین درباره زادگاهش احساس شود، این واقعیت اسفناک پا بر جا خواهد ماند. پاریس نوشتهها البته، از اقبال نظام مند تری برخوردار بوده اند.
انتشار پروژه پاساژها در مجموعه پنج جلدی اشراقها در 1982، سیلی از ویراستههای ویژه را در پی داشت و حتی منجر به برگزاری کنفرانسی در 1985 در پاریس شد اما به جز تحلیلهای مهیج فریزبی از پاریس نوشتههای بنیامین که قسمتی از کتاب «قطعههایی از مدرنیته» رادر برگرفت. تا سال 1982 هیچ کتابی درباره این اثر سترگ منتشر نشده، تا اینکه در این سال، کتاب نسبتا مفصل باک-مورس «دیالیکتیک مشاهده» منتشر شد. در سالهای اخیر هم بوده اند. کتابهایی که پاریس نوشتهها را مورد بحث قرار داده اند-به مثابه نقد بنیامین بر سنت (مک کول1993) و مرتبط با مفاهیم ماخولیا و ماتم (پنسکس 1993) -اما با وجود این، هنوز اهمیت شهر نوشتههای منقدم بنیامین برای مطالعات پاریس روشن نشده است. به جز اثر باکمورس که تا حدودی تلاش کرده به ارتباط و برهم نهش تماتیک پاریسنوشتهها وسایر شهر نوشتهها اشاره کند.
با توجه به این مسائل، در این کتاب سعی شده است تا خوانشی دقیق از شهر نوشتههای بنیامین صورت گیرد هدف هم این بوده است که که نگرش انتقادی بنیامین درباره ویژگیها و تجربیات خاص کلانشهرها، تعریف و از این راه اهمیت روش شناختی و تماتیک آثار وی برای نظریه اجتماعی آشکار شود. متون بنیامین در تلاشند تا به شکلی خاص و بدیع از بازنمایی شهر دست یابند. این متون به روشنی، پیچیدگی نهفته در روابط میان فضا، زمان و فعالیتهای انسانی در شبکه سازمان دهنده محیطهای شهری را بیان میکنند. این نوشتهها سعی میکنند که به تجربههای ویژه فردی و گروهی زیست شده در سازوکار شهر، صدایی بدهند که بتوان معنای منحصر به فرد و سیاسی آنها را به خوبی منعکس کند. این آثار به سختی در برابر انکار تک بعدی و مرتعجانه اشکال اجتماعی مدرن مقاومت میکنند و ضمن ارج نهادن به این اشکال، نظریهای انتقادی درباره زندگی در کلانشهرها ارائه میدهند، نگاه دوگانه، بنیامین به شهر، منجر به خوانشی ظریف و موشکافانه از فرهنگ مدرن میشود.
البته جهد بنیامین در این راه خالی از ایراد نیست. متون وی، صورتبندی گاه متناقض و گاه ناکاملی را ارائه میدهند، بنیامین نه تنها سرگشتگی خاص نظریه انتقادی را در آثارش برطرف نمیسازد بلکه به همان اندازه ابهام-خلئی از مفاهیم روشن- میآفریند. با این حال، بنیامین با وجود این تناقضات و ابهامها، با التفاظ مجموعهای متفاوت از مفاهیم مارکسیستی، اسطوره شناسی یهودی، رمانتیسم آلمانی و انگارههای مدرن گرای آوانگارد، سعی میکند به نوشتاری کاملا شهودی و در عین حال اصیل دست یابد که سخت خواهان به چالش کشیدن اشکال تثبیت شده اجتماعی است. خوانش رهایی بخش وی از شهر به مثابه متن، با نوشتار خود انگیخته و بدیع وی در شکل متن به مثابه شهر کامل میشود. در ادامه این مقدمه، سعی شده که برخی مضامین تکرار شونده و اساسی در شهرنوشتههای بنیامین به طور اجمالی بررسی میشوند.
چهره شناسی هیجده شهر:
پییچیدگی شهر برای بنیامین، نمونه ناب مدرنیته است. کلیت اجتماعی در چهره کلانشهر متبلور میشود و شهر گونهای موناد بر میسازد، ذاتی که اشکال ویژه اجتماع مدرن و ساختارهای اقتصادی رادر خود فشرده میسازد و بنابراین مکانی است برای دقیق ترین و روشن ترین تاویلها از شهر، فرهنگ معاصر خود را درون ساختارها و فضاهای کلانشهر بی درنگ و به سادهترین شکل ممکن مینمایند تا کشف رمز شود. از این حیث میتوان گفت که بنیامین تلاش میکند از طریق خوانش انتقادی قواعد ساختاری و وجوه عمل گرایانه زندگی روزمره در کلانشهرها، به نقدی گسسته اما واجد بصیرتی واحد از جامعه سرمایه داری مدرن دست یابد و نظامی از مفاهیم لازم برای نظریه انتقادی و عمل انقلابی را تدارک ببیند.
بنیامین در شهر نگارههایش تلاش میکند به گونهای چهره شناسی شهر دست یابد که از یک سو در محیط کلانشهری که واجد کلید فهم زندگی اجتماعی است، نهفته است و با خوانش یا کشف رمز آن به دست میآید و از سوی دیگر در ساختار فیزیکی خود شهرها قرار دارد برای بنیامین، ساختمانها، فضاها، بناهای یادبود و ابژههایی که محیط شهری را میسازند، هم واکنشی هستند به الگوی فعالیت اجتماعی انسانی و هم نوعی ساختار منعکس کننده آنها خوانش چهره شناختی شهر برای بنیامین تلاشی انتقادی است که با آنکه درگیر نمایش سطحی و ظاهری سیمای کلانشهر است اما به زیر پوست نمای ابژهها نفوذ میکند تا سرشت واقعی آنها را آشکار کند.
پدیدار شناسی روح مکان:
بنیامین دلمشغول ساختار فیزیکی شهر ابژههای موجود در آن به مثابه نظامی از فعالیتهای اجتماعی و ضمائم آن است. وی قصد دارد تا تجربههای ناسوتی جمعیت شهری را تعریف و موشکافی کند کاری که وی انجام میدهد چیزی جز « میکرو- جامعه شناسی زندگی روزمره و شهر نیست». طرفه آنکه وی سخت مجذوب امور بسیار ریز و حاشیهای نظام شهری است. شهر نگارههای وی سعی دارند گونهای «بینش دیالیکتیکی را رواج دهد که امور دست نیافتنی را هم چون امری روزمره بپندارد و امور ویژه را هم چون امری دست نیافتنی» این شهر نگارهها مجموعهای کاملا گوناگون از عناصر بصری را فرا خوانند، گداهای از ریخت افتاده ناپل، اتوبوسهای برقی مسکو، آلونکهای برلین و پاساژهای کلنگی و در آستانه فروریزی پاریس با مشتریهایی اغلب غیر عادی که در اوج خوش بختی شان مشتری دائمی این پاساژها بودند.
تمهای اصلی پدیدار شناسی شهر در آثار بنیامین، تکه تکه کردن، کالایی کردن، درونی کردن و حاشیهای کردن تجربه است. وی درگیر بازنمایی شهر به مثابه «یک منظره از زندگی پرسروصداست»و شهر نگارههایش دلمشغول الگوهای متغیر زندگی خیابانی، تاثیر انبوه خلق بر روان فردی و شوک به عنوان عیار تجربه مدرنیته اند: امری که به ایجاد گونهای فراموشی یا حافظه فاصله گذار میانجامد. علاوه بر این، این شهر نگارهها دلمشغول ضرباهنگ شتاب دار و جدید ریتمهای ماشین بنیاد زتدگی در کلانشهرها هستند که منجر به گونهای حساسیت زمانبندی مدرن شده که ریشه درکالایی شدن زمان (معادله زمان-پول) و تکرار (فتیشیسم کالایی و مد) دارد.
سرشت فعالیتهای اقتصادی و الگوهای مبادله، همیشه جایگاه مهمی در آثار بنیامین داشته اند. از اشفتگی و هرج و مرج خیابانهای مرکز خرید ناپلی گرفته تا نمایش دقیق دست ساختهها در پاساژها و فروشگاههای برلین، بنیامین دلمشغول تصوری از شهر به مثابه مکان کالایی شدن است. هم چنین وی روی روابط تغییر شکل دهنده اندرونی و بیرونی، خصوصی و عمومی، به عنوان پدیداری از زندگی مدرن تمرکز میکند. یکی از مهم ترین هدفهای بنیامین، بخشیدن صدایی به آن دسته از تجربیات حاشیهایاست که اشکال مختلف نظم مدرن انها را وادار به سکوت کرده اند.
در آثار بنیامین، ابژههایی متروکه، از مد افتاده و دور ریختنی، نجات داده و آماده میشوند تا داستانشان را بازگو کنند. این ابژههای حاشیهای و اشکال مهجورند که ساکنین واقعی صفحات آثار بنیامین پیرامون شهرند. نادیدنی دیدنی میشود و آنچه خاموش بود صدایی مییابد. از این حیث میتوان گفت پدیدارشناسی شهر بنیامین، تلاشی است جهت فهم تجربه مدرنیته از طریق مو شکافی و تحلیل دقیق برخی از مهجورین و پرت افتادهترین نمونههای شهری.
اسطوره شناسی:
مهم ترین وجه نوشتار بنیامین درباره محیط کلانشهر، تحلیل هویت بخشی انتقادی او از امر اسطورهای است. عمل رمزگشایی شهری بنیامین ار طریق کشف رمز ابژهها و معماری شبکه پیچیده شهری و تاملاتش درباره اشکال تجربه در کلانشهرها، در التفاظی که مخصوص نوشتار وی است، در هم میآمیزند و پس پرده شهر را به مثابه زیستگاه امر اسطورهای و وهمگون آشکار میکنند. بنیامین واژه اسطوره را به معانی مختلفی به کار میبرد و به ندرت تعریف واضح و دقیقی از این عبارت به دست میدهد اما به طور کلی میتوان چهار انگاره مشخص در مورد اسطوره به مثابه جباریت و در نهایت اسطوره به مثابه امر استعاری.
در مورد اسطوره به مثابه تفکر فریبنده، بنیامین اسطوره را به منظور ارجاع تفکر غلط و نادرست به کار میبرد. بر مبنای این نگرش که آشکارا منبعث از سنت روشنگری است. اسطوره به اشکال کهن ادراک و تجربه اشاره دارد و اسطورههای داستانهاییاند که برای توضیح و تبیین حوادث ، بلایا و دیگر پدیدههای طبیعی با استناد به موجودات فرا انسانی، ارواح، دیوها ومعجزهها ساخته میشوند از این حیث اسطوره ریشه در خرافه نادانی و ترس دارد.
در مورد دوم اسطوره به مثابه امر ناگزیر-بنیامین اسطوره را برای اشاره به اجبار مخلوق مورد استفاده قرار میدهد. بر این مبنا اسطوره آنتی تز حقیقت و آزادی انسان به شمار میآید. در این نگاه طبیعت نه تنها غیر قابل درک و تسلط است بلکه قدرت نام و تمام به شمار میرود و اسطوره، به ناتوانی بشر در مواجهه با قدرت لایزال قوانین طبیعی و محدودیت خرد در برابر نیروهای مهار نشدنی محیط اشاره دارد.
در معنای سوم هم، استفاده بنیامین از واژه اسطوره به مثابه جباریت بر بازگشت دوباره این تسلیم انسان در برابر طبیعت در دوره مدرن دلالت دارد مدرنیته خود را هم چون دوران مرگ اسطوره مینماید؛ از یک سو دوران استیلای تفکر و فهم عقلانی است و از سوی دیگر، دستاوردهای تکنولوژیک و علمی برآمده از این تفکر و فهم، ظاهرا به رهایی بیشتر انسان از ضروریات طبیعی منجر شده است اما به زعم بنیامین عقل مدرن نتوانسته است از این تفکر انسان عصر روشنگری و درک وی فراتر رود و برای وی، سرشت اصیل مدرنیته، بازگشت یا ادامه چیرگی اشکال اسطورهای است؛ اشکالی که دگر دیسی یافته اند.
و بالاخره چهارمین وجه اسطوره در آثار بنیامین، کاربرد استعاری یا کنایی اسطوره است. دقیقا به همان اندازه که شهر و امر اسطورهای در هم آمیخته اند، شهر نگارههای بنیامین نیز در آمیخته اند، شهر نگارههای بنیامین نیز درآمیخته با اسطوره است. نوشتههای او سرشار از ارجاعات مکرر به اشکال اسطورهای، هم در وجهی طنزآمیز و هم در وجهی انتقادی است. تیهسوس و آردیانه در خانهای درون هزار توی کلانشهر سکنا داده میشوند.
یکی از مواجهههای اورفه و اریدیس، در ایستگاههای راه آهن است و هم آن جاست که از هم خداحافظی میکنند یا آنجا که مواجهه ساختگی دیگری در میان این دو، در آستانه زیر زمین مدرن -متروی پاریس- روی میدهد اما کاربرد اشکال اسطورهای محدود به موقعیتهای پارودیک نمیشود و بنیامین از ارجاع به آنها اهداف بسیار جدی تری را پی میگیرد. اما در نهایت فهم گاه متناقض بنیامین از اسطوره و تقابل نگرشهای مثبت و منفی وی به آن، انعکاسی است از واکنش دوگانه او به کلانشهر؛ یعنی خانه اصلی اسطوره.
منبع: / هفته نامه / خردنامه / شماره 35
نویسنده : جرمی جیلوش
مترجم : جواد طلوعی
نظر شما