موضوع : پژوهش | مقاله

تفسیر ظاهرى و باطنى از نگاه ملاصدرا

فهرست عناوینفهرست آیات

فهرست عناوین

دکتر على نصیرى0
چکیده0
1. مقدمه1
2. مفسران قشرگرا و حقیقت‏گرا1
3. چند نمونه از تفاوت تفاسیر این دو دسته از مفسران3
3. 1. حروف مقطعه و مفسران قشرگرا3
3. 2. تمثیل حالت منافقان4
3. 3. تفسیر «وَمِمَّا لاَ یَعْلَمُونَ»5
3. 4. تحقق کنونى قیامت6
3. 5. استمرار تعلیم پیامبر(ص)7
4. شروط دست‏یابى به بطن و حقیقت آیات قرآن8
4. 1. طهارت نفس8
4. 2. تعمق در آیات9
5. نتیجه10
منابع···11

فهرست آیات

مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ ...1

 

 

دکتر على نصیرى

عضو هیئت علمى پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى

چکیده

 

صدر المتألهین با تقسیم مفسران به مفسران ظاهرگرا و مفسران حقیقت‏گرا بر این نظر است که مفسران ظاهرگرا بر اثر اکتفا به علوم ظاهر و غفلت از علوم باطن و عرفان نمى‏توانند، حقایق قرآن را درک کنند؛ از این رو آیات قرآن را بر مجاز حمل کرده، منکر حقایق قرآن مى‏شوند؛ اما مفسران حقیقت گرا بر کسب طهارت نفس و تحصیل علوم باطن و عرفان مى‏توانند حقایق قرآن را درک کنند؛ به همین رو آیات قرآن را بر معانى حقیقى‏اشان حمل مى‏کنند. در این مقاله تلاش بر این است که این مجمل با ذکر شواهدى از بیانات ملاصدرا تفصیل داده شود.

 

کلیدواژه‏ها: تفسیر ملاصدرا، تفسیر عرفانى، ظاهر و باطن، حقیقت و مجاز

 

1

 

 

1. مقدمه

 

صدر المتألهین ضمن تقسیم عالمان دین به عالمان حقیقى، عالمان باطن، اهل قرآن، و عالمان ظاهرى، قشرى و اهل عبادت دو نوع از تفسیر را به نام تفسیر قشرى و تفسیر باطنى به تفصیلى که اینک مى‏آید، معرفى مى‏کند.

 

 

2. مفسران قشرگرا و حقیقت‏گرا

 

ملاصدرا معتقد است بهره عالمان ظاهرى و قشرى تنها قشر و ظاهر قرآن است و از حقیقت آن چندان بهره‏اى ندارند. مى‏گوید:

 

اهل عبارت و کتابت تنها عمرشان را در تحصیل الفاظ صرف کردند و عقلشان در درک آنها غرق شد؛ اما اهل قرآن و کلام، همانان که اهل اللّه‏اند و از محبت الهى و جذبه ربانى و قرابت نبوى بهره ویژه دارند، خداوند راه را بر آنان آسان کرده... و آنان براى فهم حقایق قرآن و معانى شگرف آن به فرورفتن در بحث از ظواهر الفاظ و آیات و ضبط هیئت حروف و... نیاز ندارند.(صدر المتألهین، ج1، ص29)

 

او هم‏چنین در تبیین چگونگى برخورد با واژه‏هاى لاهوتى همچون عرش و کرسى توصیه مى‏کند که یا به ظواهر کتاب و سنت بدون تصرف و تأویل عمل کنید یا در کنار رعایت جوانب ظواهر بسان عارفِ راسخ به تحقیق حقایق و معانى بکوشید(همان، ج4، ص168)؛ آنگاه چنین افزوده است:

 

اگر از دسته افراد نخست هستى...، از قرآن به جز پوسته‏هاى آن بهره‏اى نخواهى داشت، همان‏گونه که چهارپا از گندم تنها پوست ـ یعنى کاه آن ـ بهره دارد و قرآن غذاى همه مردم با اختلاف اصناف آنان است و بهره آنان به اندازه درجاتشان است... و اگر جزء دسته دوم هستى...، براى تو عرفان کشفى یا علم ذوقى براى فهم آیات و روایات حاصل خواهد شد....(همان، ص168-169)

 

او از عالم ظاهرگرا به عنوان خفاشى که قادر به رؤیت نور نیست، یا نابینایى که از نور و حرارات آن درک صحیحى ندارد، یاد مى‏کند و معتقد است او از حقیقت و معارف اصلى قرآن بهره‏اى ندارد.(همان، ج2، ص277)

 

صدرالمتألهین در جایى دیگر تصریح مى‏کند که فهم قرآن با ظاهر الفاظ و مباحث نحوى و لغوى امکان‏پذیر نیست. او در ذیل آیه ﴿ مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارا (1 ﴾ (جمعه، آیه 5)، چنین آورده است:

 

هرکس که به ظاهر عربیت اکتفا کند و به مجرد نقل کتب و حمل نگاشته‏ها به تفسیر قرآن مبادرت ورزد، بى‏آن‏که به عالم انوار و فهم اسرار و پیراسته ساختن باطن از امیال دنیوى و آزادساختن دل از حجاب این آثار نایل آید، شایسته این تمثیل قرآنى‏است؛ زیرا آگاهى از علوم عربى و نقل آراى مفسران در ترجمه الفاظ آیات، براى فهم حقایق معانى آیات کفایت نمى‏کند و هرکس مى‏خواهد که برایش روشن شود که مباحث لفظى جزء مراتب ادراک معانى و اطلاع بر حقایق آن نیست، مى‏بایست در یکى از این دست مسائل درنگ کند و ناتوانى مفسران را از درک آن دریابد و سایر آیات را بر آن قیاس کند و آن این آیه است: وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللّه‏َ رَمَى (2)(انفال، آیه 17). ظاهر تفسیر این آیه واضح و آشکاراست؛ اما حقیقت معناى آن در نهایت پیچیدگى‏است؛ زیرا آیه در مقام اثبات و نفى رمى(تیراندازى) است و این دو امر تا دانسته نشود که رمى ناظر به یک جهت و عدم رمى ناظر به جهت دیگر بوده و رمى خداوند مربوط به جهت دوم است، تضاد را در نظر مى‏آورد. آنگاه باید دانسته شود که جهت وحدت و هوهویّت و جهت غیریت و کثرت چیست. هم‏چنین است سخن خداوند قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمْ اللّه‏ُ بِأَیْدِیکُمْ (3)(توبه، آیه 14). چه، اگر مؤمنان قتال مى‏کنند، پس چگونه عذاب‏کننده خداوند است و اگر خداوند با تشویق و تحریک مؤمنان عذاب‏کننده است، پس مفهوم فرمان آنان به قتال چیست؟ از این رو دست‏یابى به حقیقت در امثال چنین آیاتى نیازمند علومى است که فراتر از علوم معاملات است و علوم عربى و تفسیر الفاظ پاسخگوى آن نیست... و تنها براى عالمانى که راسخ در علم‏اند به اندازه سرمایه دانش و صفاى دل و میزان انگیزه‏شان در تدبّر در معارف قرآنى بخشى از اسرار و انوار قرآن برایشان آشکار مى‏گردد و هرکس به اندازه برخوردارى از مراتبِ بیشتر، بهره بیشترى مى‏برد؛ اما استیفاى تام و بهره‏گیرى کامل از حقایق و معارف قرآنى براى هیچ‏کس حاصل نمى‏گردد....(صدر المتألهین، ج7، ص192-193)

2

 

 

او در جایى دیگر آیه ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ (4)(بقره، آیه 29) را از جمله آیاتى دانسته است که تنها اهل قرآن به شناخت آن دست مى‏یابند و بهره دیگران را از این آیه به اندازه بهره نابینا از نور و حرارات آن دانسته است.(همان، ج2، ص277)

 

با توجه به این که مفسران از نگاه صدرالمتألهین به مفسران ظاهرگرا و مفسران حقیقت‏بین تقسیم مى‏شود، او در مواردى از تفسیر خود به تفاوت نوع نگاه و تفسیر این دو دسته توجه داده است.

 

3

 

 

3. چند نمونه از تفاوت تفاسیر این دو دسته از مفسران

 

در اینجا با به دست دادن نمونه‏هایى از آیاتى که مفسران حقیقت‏گرا تفسیر متفاوتى از آنها نسبت به تفسیر مفسران ظاهرگرا و قشرى به دست مى‏دهند، بررسى مى‏شود.

 

 

3. 1. حروف مقطعه و مفسران قشرگرا

 

صدرالمتألهین در تفسیر آیه «الم» در آغاز سوره بقره، نخست ده دیدگاه رایج میان مفسران نظیر زمخشرى و بیضاوى را در تبیین حقیقت حروف مقطعه ذکر مى‏کند؛ آنگاه چنین مى‏گوید: «این‏ها مطالبى است که علماى زبان در این زمینه گفته‏اند؛ اما آنان که درجه‏شان از این مرتبه بالاتر است، در تفسیر این حروف بر دو گونه نظر داده‏اند...»(همان، ج1، ص204). سپس دیدگاه ابن سینا و خود را در زمینه حروف مقطعه بیان مى‏کند. بر اساس تحلیل ملاصدرا مقصود از «الم» سوگند به موجود اول صاحب امر و خلق و مراد از «ص» سوگند به عنایت کلى و منظور از «یس» سوگند به اولین و آخرین فیض و ابداع‏است(همان، ص221).

 

4

 

 

3. 2. تمثیل حالت منافقان

 

صدر المتألهین در تفسیر آیه مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِى اسْتَوْقَدَ نَارا (5)(بقره، آیه17) دیدگاه دو دسته از مفسران مذکور را ذکر مى‏کند. طبق دیدگاه مفسران اهل دل مقصود از این مثل تبیین حالت واقعى منافقان است و آن در همین دنیا براى آنان قابل مشاهده است و طبق دیدگاه مفسران قشرگرا این آیه در مقام مجازگویى و استعاره است.

 

آنگاه چنین مى‏افزاید:

 

چنان که ملحوظ‏است، این دو مسلک در تحقیق آیه و تبیین آن داراى تباین و اختلاف‏اند. یکى الفاظ را بر حقیقت باطنى حمل مى‏کند و دیگرى بر مجاز و استعاره. این دسته طبق همین مسلکِ خود در تفسیر آیه صُمٌّ بُکْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لاَیَرْجِعُونَ (6)(بقره، آیه 18) مى‏گویند: از آنجا که منافقان مى‏شنوند و تکلم مى‏کنند و مى‏بینند، نمى‏توان آیه را بر معناى حقیقى حمل کرد و راهى نمى‏ماند، جز آن‏که بگوییم: خداوند به خاطر شدت عناد و اعراضشان از شنیدن آیات و دیدن معجزات و نشانه‏هاى پیامبر(ص) آنان را به کسانى که در حقیقت ناشنوا هستند، به کران تشبیه کرده است و چون به خاطر نشنیدن قادر به پاسخ نیستند، آنان را به لال‏ها تشبیه کرده و از آنجا که از دلایل سودى نمى‏برند و راه رشد و تعالى را نمى‏بینند، به منزله نابینا دانسته شده‏اند....(همان، ج2، ص21)

 

صدرالمتألهین معتقد است، اگر این دسته از مفسران به مفاهیم حقیقى آیات و معارف بلند قرآنى راه مى‏یافتند، این چنین آیات را تنها براساس قواعد ادبى تفسیر نمى‏کردند.

 

5

 

 

3. 3. تفسیر «وَمِمَّا لاَ یَعْلَمُونَ»

 

ملاصدرا در تفسیر عبارت «مما لایعلمون» از آیه سُبْحَانَ الَّذِى خَلَقَ الاْءَزْوَاجَ کُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الاْءَرْضُ وَمِنْ أَنفُسِهِمْ وَمِمَّا لاَ یَعْلَمُونَ (7)(یس، آیه 36) معتقد است، مقصود ماده تکون ارواح انسانى است که از جهت علم و عمل کامل‏اند و به همین رو فراتر از دانش مردم‏اند؛ زیرا از عالم شهادت و از مدرکات حواس و امورى که قابل فهم براى مردم است، خارج‏اند(همان، ج5، ص117).

 

آنگاه چنین مى‏افزاید:

 

کسانى که چون ظاهرگرایان از آنچه غیر از این جهان مادى است، در حجاب‏اند، در تفسیر آیه «مما لایعلمون» مى‏گویند: مقصود انواع حیوانات عفن و جمادات معدنى است که خداوند براى دست‏یابى بشر به شناخت آنها راهى قرار نداده‏است؛ زیرا مردم در دین و دنیایشان به این دانش نیازى نداشته‏اند و تکلّف این تفسیر آشکاراست؛ زیرا سیاق آیه دلالت مى‏کند که مقصود از «مما لا یعلمون» آفریده‏اى عظیم و خلقتى بدیع و شریف‏تر از هر چیزى است که در میان بشر در این عالم خاکى وجود دارد....(همان، ص118)

 

مقصود صدرالمتألهین از کسانى که در جهان وراى طبیعت در حجاب‏اند، زمخشرى است که در تفسیر کشاف آیه مورد بحث، این‏گونه که گذشت، تفسیر کرده است(کشاف، ج2، ص587).

 

6

 

 

3. 4. تحقق کنونى قیامت

 

ملاصدرا در تفسیر إِذَا وَقَعَتْ الْوَاقِعَةُ مى‏گوید:

 

این آیه از قبیل «کانت الکانیة؛ شدنى شد» و «حدثت الحادثه؛ آن رخداد حادث شد» است و مقصود از «واقعه» قیامت و زمان آن است و کسانى که در علم قرآن با چشم بسته مى‏نگرند، گمان مى‏کنند که زمان و وقت قیامت از جنس زمان و وقت دنیاست. حتى گمان مى‏کنند، روز قیامت روز مخصوصى است که آغاز آن به آخرین روز دنیا متصل‏است؛ بدین جهت فهم خبردادن از وقوع تحقق فعلى حالات قیامت چنان‏که در این آیه آمده براى آنان دشوار است.... اینان به خاطر همین دشوارى فهم بسان ارباب مجاز و مبالغه به تکلّف افتاده‏اند.

 

چنان‏که در تفسیر کشاف و برخى دیگر از تفاسیر در تفسیر این آیه چنین آمده است: از آنجا که تحقق قیامت اجتناب‏ناپذیر است، از آن به وقوع و تحقق توصیف شده است. اینان معناى آیه مَا خَلْقُکُمْ وَلاَ بَعْثُکُمْ إِلاَّ کَنَفْسٍ وَاحِدَةٍ (8)(لقمان، آیه 28) را که برانگیختن مردم در قیامت همسان با آفرینش آنان، به خداوند نسبت داده شده‏است، درنیافتند.(صدر المتألهین، ج7، ص13)

 

او در ادامه مى‏گوید: زمخشرى آیه لَیْسَ لِوَقْعَتِها کاذِبَةٌ (9) (واقعه، آیه 2) را به این معنا دانسته‏است که در قیامت هیچ‏کس نمى‏تواند دروغ بگوید و همه مؤمن، صادق و مصدّق اند(همان، ص15)؛ آنگاه در نقد این تفسیر چنین آورده است: «باور این‏که در قیامت هر انسانى مؤمن، صادق و مصدّق است، گفتار کسى است که در ادراک معارف ایمانى فاقد بصیرت است و تنها از ظواهر منقولات و آنچه رایج و مشهور است، آگاهى دارد....»(همان)

 

تعابیرى همچون ارباب مجاز و مبالغه، کسانى که با چشم محجوب و بسته به معارف قرآن مى‏نگرند، نداشتن بصیرت در ادراک معانى ایمانى و مانند آنها همه نشانگر نوع نگاه و ارزش‏گذارى صدرالمتألهین به فهم‏هاى سطحى و فاقد روح از قرآن است.

 

7

 

 

3. 5. استمرار تعلیم پیامبر(ص)

 

صدر المتألهین در تفسیر آیه وَیُعَلِّمُهُمْ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِى ضَلاَلٍ مُبِینٍ وَآخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (10)(جمعه، آیه 3) چنین آورده است:

 

در تفسیر کشّاف چنین آمده است: «جمله وَآخَرِینَ مِنْهُمْ مى‏تواند از باب عطف بر ضمیر یُعَلِّمُهُمْ منصوب باشد. در این صورت معناى آیه چنین است: پیامبر آنان و دیگران را تعلیم مى‏دهد. توجیه آن این است که هرگاه تعلیم تا پایان روزگار همسان باشد، تمام آن به آغاز آن مستند خواهد بود. گویا پیامبر اکرم(ص) عهده‏دار تعلیم هرکسى است که از این آموزه‏ها بهره گرفته است».(همان، ج7، ص171)

 

آنگاه در نقد این تفسیر مى‏گوید:

 

این وجهى که او ذکر کرده‏است مبنى بر این که پیامبر(ص) معلم هرکسى است که تا قیامت مى‏آید، هرچند براساس شیوه اهل حجاب و صاحبان عقول نظرى و حاملان کتاب قابل توجیه است...؛ اما کسانى که با نور هدایت روشنایى یافته و حقیقت رسالت پیامبر(ص) را دریافته‏اند، با چشمان روشن مى‏بینند که امداد روح و سرّ پیامبر(ص) ـ در اعتدال‏بخشى به ارواح اولیا و علما تا ظهور مهدى(ع) بلکه ارواح انبیا و حکماى پیش از پیامبر(ص) از زمان آدم(ع) تا پایان دنیا از جهت سبب باطنى فاعلى و غایى ـ نافذ و تاثیرگذار است.(همان، ص177-171)

 

براساس تفسیر کشّاف، از پیامبر(ص) به‏خاطر همسانى تعلیمات او در سرتاسر تاریخ امت اسلامى، به عنوان معلم مسلمانان صدراسلام و مؤمنان تا روز قیامت یاد مى‏شود. براساس این تفسیر روح و نفس پیامبر(ص) در استمرار تعلیم و تربیت نقشى ندارد. همان‏گونه که ارسطو براى فلاسفه مشّا پس از خود حضورى ندارد. تنها بقاى آثار و آموزه‏هاى او و نقش بنیان‏گذارى فلسفه به او لقب معلم اوّل داده است.

 

در حالى که طبق تفسیر صدرالمتألهین روح و سرّ پیامبر(ص) قبل و پس از حیاتش بسان دوران حیاتشان نقش تعلیمى و تربیتى ایفا مى‏کند. پس استمرار تعلیم مجازى نیست؛ بلکه حقیقى و عینى است. هرچند به عکس دوران حیات مشهود نباشد.

 

جالب آن که آنچه در روایات اهل بیت(ع) درباره نقش امام(ع) در هدایت معنوى و علمى مومنان اعلام شده‏است با تفسیر صدرالمتألهین نسبت به مقام تعلیمى پیامبر(ص) سازگار است.(ر.ک: کلینى، ج1، ص194)

 

8

 

 

4. شروط دست‏یابى به بطن و حقیقت آیات قرآن

 

به نظر مى‏رسد، از نظر ملاصدرا مهم‏ترین شروط دست یابى به باطن قرآن طهارت نفس، و تعمق و ژرف اندیشى است.

 

 

4. 1. طهارت نفس

 

از نگاه صدرالمتألهین مهم‏ترین شرط و مقدمه فهم عمیق و بایسته از قرآن، طهارت باطن و رسیدن به مقام عرفان حقیقى است. طهارت دل، باطن را بسان آیینه‏اى صاف و شفاف مى‏سازد که معارف حقیقى قرآن در آن منعکس مى‏گردد. شبیه دو مفهوم عکس و نقش بستن آن در آیینه و عارف کامل شدن، به اندیشه افق و گستره‏اى عظیم مى‏بخشد که مى‏تواند شعاع گسترده و عمیق معارف قرآنى را در بسترى فراتر از مفاهیم لفظى و چهارچوب‏هاى عبارتى نظاره کند. بدین جهت او معتقد است مفسر فروتر از مقام عرفان حتى اگر فیلسوف باشد، از معارف اصیل قرآنى بهره چندانى ندارد.

 

گفتار صدرالمتألهین درباره طهارت دل را مى‏توان در بخش‏هایى از تفسیر او جستجو کرد. به عنوان مثال در ذیل آیه لاَ یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ (11)(واقعه، آیه 79) چنین آورده است:

 

قرآن داراى درجاتى است و انسان نیز بر حسب این درجات داراى مراتب است و به مقتضاى هریک از درجات قرآن، حاملان و حافظانى هستند که آن درجه و سطح را برمى‏تابند و آنان نمى‏توانند به معارف قرآن دست یابند مگر پس از طهارت خود از حدث یا حدوث و پیراستگى‏شان از موانع مکانى یا امکانى....(صدرالمتألهین، ج7، ص109)

 

مفهوم طهارت از حدوث یا پیراستگى از موانع امکانى براى اهل تحقیق روشن است. او هم‏چنین در ضمن بحثى در ستایش عالمان آخرت‏گرا چنین نگاشته است:

 

چه‏بسیار معانى دقیق از اسرار قرآنى که بر قلبى که خود را تنها مشغول ذکر و فکر ساخته‏است، خطور مى‏کند؛ اما کتب تفسیر از آن معانى خالى است و حتى مفسران هوشمند از آن اطلاعى نیافتند و هرگاه چنین معارفى بر دل مراقب آشکار گردد و او آنها را بر مفسران عرضه کند، آنان آن معنا را خواهند پسندید و خواهند دانست که این معانى از یافته‏هاى دل‏هاى پاک و از الطاف خداوندى بر صاحبان همت‏هاى عالى متوجه خداوند است....(همان، ج3، ص232)

 

صدرالمتألهین درباره عرفان و مقام عارف در فهم معارف قرآنى، معتقد است که رفیع‏ترین علوم، علم مکاشفه‏است(همان، ج5، ص113).

 

شایان ذکراست که آنچه را ملاصدرا علم مکاشفه خوانده، دیگران علم موهبت نامیده‏اند(طبرسى، ج1، ص24 و سیوطى، ج4، ص188 و معرفت، ج1، ص56).

 

9

 

 

4. 2. تعمق در آیات

 

آورده‏اند که امام سجاد(ع) درباره سوره توحید سئوال شد. فرمود: خداى عزوجل مى‏دانست که در آخرالزمان مردانى ژرف‏اندیش خواهند آمد؛ از این جهت سوره قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ و آیات سوره حدید را تا وَهُوَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ را نازل کرد(کلینى، ج1، ص91 و صدوق، ص283).

 

امام خمینى ضمن تأکید بر انحصار فهم ژرفاى این آیات به ژرف‏اندیشان(آداب‏الصلاة، ص302) معتقداست، آیاتى که در روایات وارد شده‏است که براى متعمقین آخر الزمان وارد شده‏است، مثل سوره توحید و شش آیه از سوره حدیث گمان ندارم که براى بشر واقعیتش تا الآن روشن شده باشد و حتى بعدها هم روشن شود(همو، صحیفه نور، ج18، ص190).

 

10

 

 

5. نتیجه

 

از گفتارهایى که از ملاصدرا در زمینه تفاوت تفسیر مفسران ظاهرگرا و حقیقت‏گرا نقل کردیم، این نکات به دست مى‏آید:

 

1. قرآن داراى قشر و هسته است. بخش ظاهرى و قشرى آن مباحث لغت، اشتقاق، اعراب، قرائت، معناى ظاهرى را تشکیل مى‏دهد و بخش ژرف و عمیق در وراى مباحث و معانى ظاهرى آن نهفته است. فزون بر آن، برخى از آیات همچون وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللّه‏َ رَمَى(12) (انفال، آیه 17) از عمق بیشترى نسبت به سایر آیات برخورداراند؛ بنابراین قرآن از نظر مراتب معنارسانى تشکیکى و ذودرجات است.

 

2. براى فهم و تفسیر قرآن همه مباحث ادبى، لفظى و ظاهرى کافى نیست و براى رسیدن به عمق معارف قرآنى برخوردارى از علوم الهى و ذوق عرفانى لازم است.

 

3. بهره قشرگرایان از قرآن، تنها همان قشر و لایه بیرونى قرآن است؛ چنان‏که بهره حیوان از گندم کاه آن است؛ اما بهره مفسران حقیقت‏گرا مغز و لبّ قرآن است؛ چنان‏که بهره انسان از گندم مغز و دانه آن است.

 

4. مفسران قشرگرا به سبب محرومیت از چشمِ حقیقت‏بین، بسیارى از آیات ناظر به معارف حقیقى را بر مجاز، تشبیه، مبالغه، استعاره حمل مى‏کنند؛ در حالى که مفسران حقیقت‏جو این آیات را بر مفاهیم حقیقى‏شان حمل مى‏نمایند.

 

11

 

 

منابع···

 

قرآن کریم

 

خمینى(امام)، روح اللّه‏؛ آداب الصلوة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1370ش

 

خمینى(امام)، روح اللّه‏؛ صحیفه نور، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، بى‏تا

 

زمخشرى، جار اللّه‏؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دار الکتب العلمیة، بى‏تا

 

سیوطى، جلال الدین؛ الاتقان فى علوم القرآن، قم، انتشارات زاهدى، 1411ق

 

صدر المتألهین شیرازى، محمد بن ابراهیم؛ تفسیر القرآن الکریم، تصحیح محمد خواجوى، چ3، قم، انتشارات بیدار، 1379ش

 

صدوق، محمد بن على‏بن بابویه؛ التوحید، بیروت، دار المعرفة، بى‏تا

 

طبرسى، امین الاسلام؛ مجمع البیان فى علوم القرآن، تهران، انتشارات ناصرخسرو، بى‏تا

 

فخررازى، محمدبن عمر؛ مفاتیح الغیب، بیروت، دار الفکر، 1423ق

 

کلینى، محمد بن یعقوب؛ الکافى، تحقیق على اکبر غفارى، چ3، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1388ق

 

معرفت، محمدهادى؛ التفسیر و المفسرون فى ثوبه‏القشیب، مشهد، دانشگاه علوم اسلامى رضوى، 1418ق

 

1. مثل کسانى که تورات بر آنان بار شد؛ آنگاه آن را به کار نبستند، همچون مثل خرى است که کتاب‏هایى را برپشت مى‏کشد.

 

2. تو تیر نیافکندى، آنگاه تیر افکندى، بلکه خدا تیر افکند.

 

3. آنان را بکشید! خدا آنان را با دستان شما عذاب مى‏کند.

 

4. سپس به آسمان پرداخت، و هفت آسمان را استوار کرد.

 

5. مَثَل آنان، همچون مَثَل کسانى است که آتشى افروختند.

 

6. کرند، لالند، کورند؛ بنابراین به راه نمى‏آیند.

 

7. پاک خدایى که از آنچه زمین مى‏رویاند و نیز از خودشان و از آنچه نمى‏دانند، همه را نر و ماده گردانیده‏است.

 

8. آفرینش و برانگیختن شما در نزد ما جز مانند آفرینش یک تن نیست.

 

9. که در وقوع آن دروغى نیست.

 

10. و کتاب و حکمت بدیشان بیاموزد، و آنان قطعا پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند. و نیز بر جماعتهایى دیگر از ایشان که هنوز به آنها نپیوسته‏اند، و اوست ارجمند سنجیده‏کار.

 

11. که جز پاک‏شدگان بر آن دست ندارند.

 

12. تو تیر نیافکندى، آنگاه تیر افکندى، بلکه خدا تیر افکند.

نظر شما