تفسیر ظاهرى و باطنى از نگاه ملاصدرا
فهرست عناوین
فهرست آیات
دکتر على نصیرى
عضو هیئت علمى پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى
چکیده
صدر المتألهین با تقسیم مفسران به مفسران ظاهرگرا و مفسران حقیقتگرا بر این نظر است که مفسران ظاهرگرا بر اثر اکتفا به علوم ظاهر و غفلت از علوم باطن و عرفان نمىتوانند، حقایق قرآن را درک کنند؛ از این رو آیات قرآن را بر مجاز حمل کرده، منکر حقایق قرآن مىشوند؛ اما مفسران حقیقت گرا بر کسب طهارت نفس و تحصیل علوم باطن و عرفان مىتوانند حقایق قرآن را درک کنند؛ به همین رو آیات قرآن را بر معانى حقیقىاشان حمل مىکنند. در این مقاله تلاش بر این است که این مجمل با ذکر شواهدى از بیانات ملاصدرا تفصیل داده شود.
کلیدواژهها: تفسیر ملاصدرا، تفسیر عرفانى، ظاهر و باطن، حقیقت و مجاز
1
1. مقدمه
صدر المتألهین ضمن تقسیم عالمان دین به عالمان حقیقى، عالمان باطن، اهل قرآن، و عالمان ظاهرى، قشرى و اهل عبادت دو نوع از تفسیر را به نام تفسیر قشرى و تفسیر باطنى به تفصیلى که اینک مىآید، معرفى مىکند.
2. مفسران قشرگرا و حقیقتگرا
ملاصدرا معتقد است بهره عالمان ظاهرى و قشرى تنها قشر و ظاهر قرآن است و از حقیقت آن چندان بهرهاى ندارند. مىگوید:
اهل عبارت و کتابت تنها عمرشان را در تحصیل الفاظ صرف کردند و عقلشان در درک آنها غرق شد؛ اما اهل قرآن و کلام، همانان که اهل اللّهاند و از محبت الهى و جذبه ربانى و قرابت نبوى بهره ویژه دارند، خداوند راه را بر آنان آسان کرده... و آنان براى فهم حقایق قرآن و معانى شگرف آن به فرورفتن در بحث از ظواهر الفاظ و آیات و ضبط هیئت حروف و... نیاز ندارند.(صدر المتألهین، ج1، ص29)
او همچنین در تبیین چگونگى برخورد با واژههاى لاهوتى همچون عرش و کرسى توصیه مىکند که یا به ظواهر کتاب و سنت بدون تصرف و تأویل عمل کنید یا در کنار رعایت جوانب ظواهر بسان عارفِ راسخ به تحقیق حقایق و معانى بکوشید(همان، ج4، ص168)؛ آنگاه چنین افزوده است:
اگر از دسته افراد نخست هستى...، از قرآن به جز پوستههاى آن بهرهاى نخواهى داشت، همانگونه که چهارپا از گندم تنها پوست ـ یعنى کاه آن ـ بهره دارد و قرآن غذاى همه مردم با اختلاف اصناف آنان است و بهره آنان به اندازه درجاتشان است... و اگر جزء دسته دوم هستى...، براى تو عرفان کشفى یا علم ذوقى براى فهم آیات و روایات حاصل خواهد شد....(همان، ص168-169)
او از عالم ظاهرگرا به عنوان خفاشى که قادر به رؤیت نور نیست، یا نابینایى که از نور و حرارات آن درک صحیحى ندارد، یاد مىکند و معتقد است او از حقیقت و معارف اصلى قرآن بهرهاى ندارد.(همان، ج2، ص277)
صدرالمتألهین در جایى دیگر تصریح مىکند که فهم قرآن با ظاهر الفاظ و مباحث نحوى و لغوى امکانپذیر نیست. او در ذیل آیه ﴿ مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارا (1 ﴾ (جمعه، آیه 5)، چنین آورده است:
هرکس که به ظاهر عربیت اکتفا کند و به مجرد نقل کتب و حمل نگاشتهها به تفسیر قرآن مبادرت ورزد، بىآنکه به عالم انوار و فهم اسرار و پیراسته ساختن باطن از امیال دنیوى و آزادساختن دل از حجاب این آثار نایل آید، شایسته این تمثیل قرآنىاست؛ زیرا آگاهى از علوم عربى و نقل آراى مفسران در ترجمه الفاظ آیات، براى فهم حقایق معانى آیات کفایت نمىکند و هرکس مىخواهد که برایش روشن شود که مباحث لفظى جزء مراتب ادراک معانى و اطلاع بر حقایق آن نیست، مىبایست در یکى از این دست مسائل درنگ کند و ناتوانى مفسران را از درک آن دریابد و سایر آیات را بر آن قیاس کند و آن این آیه است: وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللّهَ رَمَى (2)(انفال، آیه 17). ظاهر تفسیر این آیه واضح و آشکاراست؛ اما حقیقت معناى آن در نهایت پیچیدگىاست؛ زیرا آیه در مقام اثبات و نفى رمى(تیراندازى) است و این دو امر تا دانسته نشود که رمى ناظر به یک جهت و عدم رمى ناظر به جهت دیگر بوده و رمى خداوند مربوط به جهت دوم است، تضاد را در نظر مىآورد. آنگاه باید دانسته شود که جهت وحدت و هوهویّت و جهت غیریت و کثرت چیست. همچنین است سخن خداوند قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمْ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ (3)(توبه، آیه 14). چه، اگر مؤمنان قتال مىکنند، پس چگونه عذابکننده خداوند است و اگر خداوند با تشویق و تحریک مؤمنان عذابکننده است، پس مفهوم فرمان آنان به قتال چیست؟ از این رو دستیابى به حقیقت در امثال چنین آیاتى نیازمند علومى است که فراتر از علوم معاملات است و علوم عربى و تفسیر الفاظ پاسخگوى آن نیست... و تنها براى عالمانى که راسخ در علماند به اندازه سرمایه دانش و صفاى دل و میزان انگیزهشان در تدبّر در معارف قرآنى بخشى از اسرار و انوار قرآن برایشان آشکار مىگردد و هرکس به اندازه برخوردارى از مراتبِ بیشتر، بهره بیشترى مىبرد؛ اما استیفاى تام و بهرهگیرى کامل از حقایق و معارف قرآنى براى هیچکس حاصل نمىگردد....(صدر المتألهین، ج7، ص192-193)
2
او در جایى دیگر آیه ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ (4)(بقره، آیه 29) را از جمله آیاتى دانسته است که تنها اهل قرآن به شناخت آن دست مىیابند و بهره دیگران را از این آیه به اندازه بهره نابینا از نور و حرارات آن دانسته است.(همان، ج2، ص277)
با توجه به این که مفسران از نگاه صدرالمتألهین به مفسران ظاهرگرا و مفسران حقیقتبین تقسیم مىشود، او در مواردى از تفسیر خود به تفاوت نوع نگاه و تفسیر این دو دسته توجه داده است.
3
3. چند نمونه از تفاوت تفاسیر این دو دسته از مفسران
در اینجا با به دست دادن نمونههایى از آیاتى که مفسران حقیقتگرا تفسیر متفاوتى از آنها نسبت به تفسیر مفسران ظاهرگرا و قشرى به دست مىدهند، بررسى مىشود.
3. 1. حروف مقطعه و مفسران قشرگرا
صدرالمتألهین در تفسیر آیه «الم» در آغاز سوره بقره، نخست ده دیدگاه رایج میان مفسران نظیر زمخشرى و بیضاوى را در تبیین حقیقت حروف مقطعه ذکر مىکند؛ آنگاه چنین مىگوید: «اینها مطالبى است که علماى زبان در این زمینه گفتهاند؛ اما آنان که درجهشان از این مرتبه بالاتر است، در تفسیر این حروف بر دو گونه نظر دادهاند...»(همان، ج1، ص204). سپس دیدگاه ابن سینا و خود را در زمینه حروف مقطعه بیان مىکند. بر اساس تحلیل ملاصدرا مقصود از «الم» سوگند به موجود اول صاحب امر و خلق و مراد از «ص» سوگند به عنایت کلى و منظور از «یس» سوگند به اولین و آخرین فیض و ابداعاست(همان، ص221).
4
3. 2. تمثیل حالت منافقان
صدر المتألهین در تفسیر آیه مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِى اسْتَوْقَدَ نَارا (5)(بقره، آیه17) دیدگاه دو دسته از مفسران مذکور را ذکر مىکند. طبق دیدگاه مفسران اهل دل مقصود از این مثل تبیین حالت واقعى منافقان است و آن در همین دنیا براى آنان قابل مشاهده است و طبق دیدگاه مفسران قشرگرا این آیه در مقام مجازگویى و استعاره است.
آنگاه چنین مىافزاید:
چنان که ملحوظاست، این دو مسلک در تحقیق آیه و تبیین آن داراى تباین و اختلافاند. یکى الفاظ را بر حقیقت باطنى حمل مىکند و دیگرى بر مجاز و استعاره. این دسته طبق همین مسلکِ خود در تفسیر آیه صُمٌّ بُکْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لاَیَرْجِعُونَ (6)(بقره، آیه 18) مىگویند: از آنجا که منافقان مىشنوند و تکلم مىکنند و مىبینند، نمىتوان آیه را بر معناى حقیقى حمل کرد و راهى نمىماند، جز آنکه بگوییم: خداوند به خاطر شدت عناد و اعراضشان از شنیدن آیات و دیدن معجزات و نشانههاى پیامبر(ص) آنان را به کسانى که در حقیقت ناشنوا هستند، به کران تشبیه کرده است و چون به خاطر نشنیدن قادر به پاسخ نیستند، آنان را به لالها تشبیه کرده و از آنجا که از دلایل سودى نمىبرند و راه رشد و تعالى را نمىبینند، به منزله نابینا دانسته شدهاند....(همان، ج2، ص21)
صدرالمتألهین معتقد است، اگر این دسته از مفسران به مفاهیم حقیقى آیات و معارف بلند قرآنى راه مىیافتند، این چنین آیات را تنها براساس قواعد ادبى تفسیر نمىکردند.
5
3. 3. تفسیر «وَمِمَّا لاَ یَعْلَمُونَ»
ملاصدرا در تفسیر عبارت «مما لایعلمون» از آیه سُبْحَانَ الَّذِى خَلَقَ الاْءَزْوَاجَ کُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الاْءَرْضُ وَمِنْ أَنفُسِهِمْ وَمِمَّا لاَ یَعْلَمُونَ (7)(یس، آیه 36) معتقد است، مقصود ماده تکون ارواح انسانى است که از جهت علم و عمل کاملاند و به همین رو فراتر از دانش مردماند؛ زیرا از عالم شهادت و از مدرکات حواس و امورى که قابل فهم براى مردم است، خارجاند(همان، ج5، ص117).
آنگاه چنین مىافزاید:
کسانى که چون ظاهرگرایان از آنچه غیر از این جهان مادى است، در حجاباند، در تفسیر آیه «مما لایعلمون» مىگویند: مقصود انواع حیوانات عفن و جمادات معدنى است که خداوند براى دستیابى بشر به شناخت آنها راهى قرار ندادهاست؛ زیرا مردم در دین و دنیایشان به این دانش نیازى نداشتهاند و تکلّف این تفسیر آشکاراست؛ زیرا سیاق آیه دلالت مىکند که مقصود از «مما لا یعلمون» آفریدهاى عظیم و خلقتى بدیع و شریفتر از هر چیزى است که در میان بشر در این عالم خاکى وجود دارد....(همان، ص118)
مقصود صدرالمتألهین از کسانى که در جهان وراى طبیعت در حجاباند، زمخشرى است که در تفسیر کشاف آیه مورد بحث، اینگونه که گذشت، تفسیر کرده است(کشاف، ج2، ص587).
6
3. 4. تحقق کنونى قیامت
ملاصدرا در تفسیر إِذَا وَقَعَتْ الْوَاقِعَةُ مىگوید:
این آیه از قبیل «کانت الکانیة؛ شدنى شد» و «حدثت الحادثه؛ آن رخداد حادث شد» است و مقصود از «واقعه» قیامت و زمان آن است و کسانى که در علم قرآن با چشم بسته مىنگرند، گمان مىکنند که زمان و وقت قیامت از جنس زمان و وقت دنیاست. حتى گمان مىکنند، روز قیامت روز مخصوصى است که آغاز آن به آخرین روز دنیا متصلاست؛ بدین جهت فهم خبردادن از وقوع تحقق فعلى حالات قیامت چنانکه در این آیه آمده براى آنان دشوار است.... اینان به خاطر همین دشوارى فهم بسان ارباب مجاز و مبالغه به تکلّف افتادهاند.
چنانکه در تفسیر کشاف و برخى دیگر از تفاسیر در تفسیر این آیه چنین آمده است: از آنجا که تحقق قیامت اجتنابناپذیر است، از آن به وقوع و تحقق توصیف شده است. اینان معناى آیه مَا خَلْقُکُمْ وَلاَ بَعْثُکُمْ إِلاَّ کَنَفْسٍ وَاحِدَةٍ (8)(لقمان، آیه 28) را که برانگیختن مردم در قیامت همسان با آفرینش آنان، به خداوند نسبت داده شدهاست، درنیافتند.(صدر المتألهین، ج7، ص13)
او در ادامه مىگوید: زمخشرى آیه لَیْسَ لِوَقْعَتِها کاذِبَةٌ (9) (واقعه، آیه 2) را به این معنا دانستهاست که در قیامت هیچکس نمىتواند دروغ بگوید و همه مؤمن، صادق و مصدّق اند(همان، ص15)؛ آنگاه در نقد این تفسیر چنین آورده است: «باور اینکه در قیامت هر انسانى مؤمن، صادق و مصدّق است، گفتار کسى است که در ادراک معارف ایمانى فاقد بصیرت است و تنها از ظواهر منقولات و آنچه رایج و مشهور است، آگاهى دارد....»(همان)
تعابیرى همچون ارباب مجاز و مبالغه، کسانى که با چشم محجوب و بسته به معارف قرآن مىنگرند، نداشتن بصیرت در ادراک معانى ایمانى و مانند آنها همه نشانگر نوع نگاه و ارزشگذارى صدرالمتألهین به فهمهاى سطحى و فاقد روح از قرآن است.
7
3. 5. استمرار تعلیم پیامبر(ص)
صدر المتألهین در تفسیر آیه وَیُعَلِّمُهُمْ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِى ضَلاَلٍ مُبِینٍ وَآخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (10)(جمعه، آیه 3) چنین آورده است:
در تفسیر کشّاف چنین آمده است: «جمله وَآخَرِینَ مِنْهُمْ مىتواند از باب عطف بر ضمیر یُعَلِّمُهُمْ منصوب باشد. در این صورت معناى آیه چنین است: پیامبر آنان و دیگران را تعلیم مىدهد. توجیه آن این است که هرگاه تعلیم تا پایان روزگار همسان باشد، تمام آن به آغاز آن مستند خواهد بود. گویا پیامبر اکرم(ص) عهدهدار تعلیم هرکسى است که از این آموزهها بهره گرفته است».(همان، ج7، ص171)
آنگاه در نقد این تفسیر مىگوید:
این وجهى که او ذکر کردهاست مبنى بر این که پیامبر(ص) معلم هرکسى است که تا قیامت مىآید، هرچند براساس شیوه اهل حجاب و صاحبان عقول نظرى و حاملان کتاب قابل توجیه است...؛ اما کسانى که با نور هدایت روشنایى یافته و حقیقت رسالت پیامبر(ص) را دریافتهاند، با چشمان روشن مىبینند که امداد روح و سرّ پیامبر(ص) ـ در اعتدالبخشى به ارواح اولیا و علما تا ظهور مهدى(ع) بلکه ارواح انبیا و حکماى پیش از پیامبر(ص) از زمان آدم(ع) تا پایان دنیا از جهت سبب باطنى فاعلى و غایى ـ نافذ و تاثیرگذار است.(همان، ص177-171)
براساس تفسیر کشّاف، از پیامبر(ص) بهخاطر همسانى تعلیمات او در سرتاسر تاریخ امت اسلامى، به عنوان معلم مسلمانان صدراسلام و مؤمنان تا روز قیامت یاد مىشود. براساس این تفسیر روح و نفس پیامبر(ص) در استمرار تعلیم و تربیت نقشى ندارد. همانگونه که ارسطو براى فلاسفه مشّا پس از خود حضورى ندارد. تنها بقاى آثار و آموزههاى او و نقش بنیانگذارى فلسفه به او لقب معلم اوّل داده است.
در حالى که طبق تفسیر صدرالمتألهین روح و سرّ پیامبر(ص) قبل و پس از حیاتش بسان دوران حیاتشان نقش تعلیمى و تربیتى ایفا مىکند. پس استمرار تعلیم مجازى نیست؛ بلکه حقیقى و عینى است. هرچند به عکس دوران حیات مشهود نباشد.
جالب آن که آنچه در روایات اهل بیت(ع) درباره نقش امام(ع) در هدایت معنوى و علمى مومنان اعلام شدهاست با تفسیر صدرالمتألهین نسبت به مقام تعلیمى پیامبر(ص) سازگار است.(ر.ک: کلینى، ج1، ص194)
8
4. شروط دستیابى به بطن و حقیقت آیات قرآن
به نظر مىرسد، از نظر ملاصدرا مهمترین شروط دست یابى به باطن قرآن طهارت نفس، و تعمق و ژرف اندیشى است.
4. 1. طهارت نفس
از نگاه صدرالمتألهین مهمترین شرط و مقدمه فهم عمیق و بایسته از قرآن، طهارت باطن و رسیدن به مقام عرفان حقیقى است. طهارت دل، باطن را بسان آیینهاى صاف و شفاف مىسازد که معارف حقیقى قرآن در آن منعکس مىگردد. شبیه دو مفهوم عکس و نقش بستن آن در آیینه و عارف کامل شدن، به اندیشه افق و گسترهاى عظیم مىبخشد که مىتواند شعاع گسترده و عمیق معارف قرآنى را در بسترى فراتر از مفاهیم لفظى و چهارچوبهاى عبارتى نظاره کند. بدین جهت او معتقد است مفسر فروتر از مقام عرفان حتى اگر فیلسوف باشد، از معارف اصیل قرآنى بهره چندانى ندارد.
گفتار صدرالمتألهین درباره طهارت دل را مىتوان در بخشهایى از تفسیر او جستجو کرد. به عنوان مثال در ذیل آیه لاَ یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ (11)(واقعه، آیه 79) چنین آورده است:
قرآن داراى درجاتى است و انسان نیز بر حسب این درجات داراى مراتب است و به مقتضاى هریک از درجات قرآن، حاملان و حافظانى هستند که آن درجه و سطح را برمىتابند و آنان نمىتوانند به معارف قرآن دست یابند مگر پس از طهارت خود از حدث یا حدوث و پیراستگىشان از موانع مکانى یا امکانى....(صدرالمتألهین، ج7، ص109)
مفهوم طهارت از حدوث یا پیراستگى از موانع امکانى براى اهل تحقیق روشن است. او همچنین در ضمن بحثى در ستایش عالمان آخرتگرا چنین نگاشته است:
چهبسیار معانى دقیق از اسرار قرآنى که بر قلبى که خود را تنها مشغول ذکر و فکر ساختهاست، خطور مىکند؛ اما کتب تفسیر از آن معانى خالى است و حتى مفسران هوشمند از آن اطلاعى نیافتند و هرگاه چنین معارفى بر دل مراقب آشکار گردد و او آنها را بر مفسران عرضه کند، آنان آن معنا را خواهند پسندید و خواهند دانست که این معانى از یافتههاى دلهاى پاک و از الطاف خداوندى بر صاحبان همتهاى عالى متوجه خداوند است....(همان، ج3، ص232)
صدرالمتألهین درباره عرفان و مقام عارف در فهم معارف قرآنى، معتقد است که رفیعترین علوم، علم مکاشفهاست(همان، ج5، ص113).
شایان ذکراست که آنچه را ملاصدرا علم مکاشفه خوانده، دیگران علم موهبت نامیدهاند(طبرسى، ج1، ص24 و سیوطى، ج4، ص188 و معرفت، ج1، ص56).
9
4. 2. تعمق در آیات
آوردهاند که امام سجاد(ع) درباره سوره توحید سئوال شد. فرمود: خداى عزوجل مىدانست که در آخرالزمان مردانى ژرفاندیش خواهند آمد؛ از این جهت سوره قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ و آیات سوره حدید را تا وَهُوَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ را نازل کرد(کلینى، ج1، ص91 و صدوق، ص283).
امام خمینى ضمن تأکید بر انحصار فهم ژرفاى این آیات به ژرفاندیشان(آدابالصلاة، ص302) معتقداست، آیاتى که در روایات وارد شدهاست که براى متعمقین آخر الزمان وارد شدهاست، مثل سوره توحید و شش آیه از سوره حدیث گمان ندارم که براى بشر واقعیتش تا الآن روشن شده باشد و حتى بعدها هم روشن شود(همو، صحیفه نور، ج18، ص190).
10
5. نتیجه
از گفتارهایى که از ملاصدرا در زمینه تفاوت تفسیر مفسران ظاهرگرا و حقیقتگرا نقل کردیم، این نکات به دست مىآید:
1. قرآن داراى قشر و هسته است. بخش ظاهرى و قشرى آن مباحث لغت، اشتقاق، اعراب، قرائت، معناى ظاهرى را تشکیل مىدهد و بخش ژرف و عمیق در وراى مباحث و معانى ظاهرى آن نهفته است. فزون بر آن، برخى از آیات همچون وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللّهَ رَمَى(12) (انفال، آیه 17) از عمق بیشترى نسبت به سایر آیات برخورداراند؛ بنابراین قرآن از نظر مراتب معنارسانى تشکیکى و ذودرجات است.
2. براى فهم و تفسیر قرآن همه مباحث ادبى، لفظى و ظاهرى کافى نیست و براى رسیدن به عمق معارف قرآنى برخوردارى از علوم الهى و ذوق عرفانى لازم است.
3. بهره قشرگرایان از قرآن، تنها همان قشر و لایه بیرونى قرآن است؛ چنانکه بهره حیوان از گندم کاه آن است؛ اما بهره مفسران حقیقتگرا مغز و لبّ قرآن است؛ چنانکه بهره انسان از گندم مغز و دانه آن است.
4. مفسران قشرگرا به سبب محرومیت از چشمِ حقیقتبین، بسیارى از آیات ناظر به معارف حقیقى را بر مجاز، تشبیه، مبالغه، استعاره حمل مىکنند؛ در حالى که مفسران حقیقتجو این آیات را بر مفاهیم حقیقىشان حمل مىنمایند.
11
منابع···
قرآن کریم
خمینى(امام)، روح اللّه؛ آداب الصلوة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1370ش
خمینى(امام)، روح اللّه؛ صحیفه نور، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، بىتا
زمخشرى، جار اللّه؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دار الکتب العلمیة، بىتا
سیوطى، جلال الدین؛ الاتقان فى علوم القرآن، قم، انتشارات زاهدى، 1411ق
صدر المتألهین شیرازى، محمد بن ابراهیم؛ تفسیر القرآن الکریم، تصحیح محمد خواجوى، چ3، قم، انتشارات بیدار، 1379ش
صدوق، محمد بن علىبن بابویه؛ التوحید، بیروت، دار المعرفة، بىتا
طبرسى، امین الاسلام؛ مجمع البیان فى علوم القرآن، تهران، انتشارات ناصرخسرو، بىتا
فخررازى، محمدبن عمر؛ مفاتیح الغیب، بیروت، دار الفکر، 1423ق
کلینى، محمد بن یعقوب؛ الکافى، تحقیق على اکبر غفارى، چ3، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1388ق
معرفت، محمدهادى؛ التفسیر و المفسرون فى ثوبهالقشیب، مشهد، دانشگاه علوم اسلامى رضوى، 1418ق
1. مثل کسانى که تورات بر آنان بار شد؛ آنگاه آن را به کار نبستند، همچون مثل خرى است که کتابهایى را برپشت مىکشد.
2. تو تیر نیافکندى، آنگاه تیر افکندى، بلکه خدا تیر افکند.
3. آنان را بکشید! خدا آنان را با دستان شما عذاب مىکند.
4. سپس به آسمان پرداخت، و هفت آسمان را استوار کرد.
5. مَثَل آنان، همچون مَثَل کسانى است که آتشى افروختند.
6. کرند، لالند، کورند؛ بنابراین به راه نمىآیند.
7. پاک خدایى که از آنچه زمین مىرویاند و نیز از خودشان و از آنچه نمىدانند، همه را نر و ماده گردانیدهاست.
8. آفرینش و برانگیختن شما در نزد ما جز مانند آفرینش یک تن نیست.
9. که در وقوع آن دروغى نیست.
10. و کتاب و حکمت بدیشان بیاموزد، و آنان قطعا پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند. و نیز بر جماعتهایى دیگر از ایشان که هنوز به آنها نپیوستهاند، و اوست ارجمند سنجیدهکار.
11. که جز پاکشدگان بر آن دست ندارند.
12. تو تیر نیافکندى، آنگاه تیر افکندى، بلکه خدا تیر افکند.
نظر شما